تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

17 خرداد ماه 1395 ـ 6 ماه ژوئن 2016

در احوالات حکومت اسلامی

       بجای پيشگفتار: در این رشته نوشته های کوتاه، با زبانی ساده که برای هواداران نظام اسلامی هم زودیاب و زودفهم باشد، کوشیده ام، و خواهم کوشید، شاخصه ها و مایه های سرشت این نظام را «یک کاسه» کنم. حتی نیم نگاهی به این «کاسه» نشان می دهد که نظام اسلامی هرگز به مرحلهء «تثبیت» نخواهد رسید و با چارچوب موریانه خوردهء کنونی اش فرو خواهد پاشید؛ مگر آن که جوهرش دیگرگون شود. شاید بگویند که این نظام سی و هفت سال است پا برجا مانده و ده ها سال دیگر هم برقرار خواهد ماند و زمین نخواهد خورد. بخشی از این گفته درست است و بخش دیگرش نادرست. هر حکومتی یا هر کس و چیز دیگری که مانند کرم و مار می لولد، یا حد اکثر چهار دست و پا راه می رود، البته که زمین نمی خورد. همزمان، هیچ حکومتی بخودی خود فرو نمی پاشد. حکومتی فرو می پاشد که یا از درون منفجر شود یا از بیرون ضربه ای مرگبار بخورد. نظام اسلامی، اکنون، برای نخستین بار، و بجد، با احتمال رویارویی همزمان با هر دو خطر یاد شده دست به گریبان است. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. در این میان، آنچه مایه نگرانی باید باشد رویارویی «ایران» با خطر فروپاشی در زیر سایهء سیاه این نظامِ دچار اغتشاش است. «هستی» ایران شاید هیچ گاه باندازهء امروز با خطر روبرو نبوده، چون این خطر، نه لشکرکشی اسکندر و تازیان و مغول، که هجومی خانگی است. در همین نوشته های کوتاه آنچه را گفتم بیشتر خواهم شکافت.

پيوند به بخش 1 تا 3

 

4

       حکومت های نوپا، بخصوص حکومت های انقلابی، با سرعت هر چه تمامتر باید دوران تشکیل و تحکیم را پشت سر بگذارند تا به دوران تثبیت برسند، ورنه، زمینگیر می شوند، می گندند، کبود می شوند و می افتند.

       برای رهایی از زمینگیر شدن باید پرید. برای پرواز دست کم به دو بال هماهنگ نیاز هست، و دُمی که جهت یابی کند و مسیر را تنظیم. دُم را فراموش کنیم، حکومت اسلامی هرگز از بال های هماهنگ برخوردار نبوده است، چه رسد به دُمی که جهت یاب باشد.
       بال آیت الله خمینی نه با پر و بال مهدی بازرگان هماهنگ بود، نه با نیم پر و بال ابوالحسن بنی صدر و سید علی خامنه ای. همزمان، نیمه پر و بال بنی صدر با پرچه های محمدعلی رجایی و نیمه پر و بال خامنه ای با پرچه های میرحسین موسوی هیچ گونه همخوانی نداشت.
       بی پر و بال بودن هم یعنی مانند مرغ بسمل در خون خویشتن غلتیدن و پرپر زدن. در چنین حالی، ترس هر حکومتی از فروپاشی صد چندان می شود و سران اش، ناگزیر، با دشمن تراشی های با پایه و بی پایه می کوشند تا گناه ناکامی های انقلابی شان را بپوشانند.
       بر اثر همین ترس خوردگی بود که بسیاری از سران ارتش شاهنشاهی ایران را بالای بام مدرسه ای در خیابان ایران (عین الدوله) در تهران به گلوله بستند و کشتند، در حالی که ارتش صریحاً اعلام بیطرفی کرده بود.
       بر اثر همین ترس خوردگی است که حکومت اسلامی تمام هم و غم اش این است که روسری را با توسری هم که شده بر سر زنان ایران نگاه دارد. حکومت و انقلاب اسلامی از زنان و دختران ایران می ترسد؛ از همه چیز و همه کس، چه واقعی و چه موهوم می ترسد.
       حکومت اسلامی بار سنگین این ترس خوردگی را سی و هفت سال است که بر دوش می کشد. اين حکومت چون از بال های هماهنگ برخوردار نیست، از «خودی» هایش هم می ترسد، از هاشمی رفسنجانی، از محمد خاتمی، از میرحسین موسوی، از مهدی کروبی. آنها هم بسهم خود دچار وحشت اند.
       همین ترس خوردگی دست های حکومت و انقلاب اسلامی را به خون بسیاری آلوده است، خون سالخوردگانی مانند سرلشکر منوچهر مطبوعی، که آرامگاه خمینی را در زمین های غصب شده متعلق به او بر پا کرده اند؛ خون زندانیان و اسیران در دهه شصت، خون فروهرها، مختاری و پوینده ها و هزاران تن دیگر.
       از همین رو، حتی سران حکومت اسلامی اطمینانی به یکدیگر و فردای خود ندارند. می گویند «گرگ ها با یک چشم باز می خوابند و همواره مراقب اند که دیگری خواب شان را آشفته نکند، آن ها را ندرد.» حکومت گرگ ها، از همین رو، حتی بر جنگل وحوش هم مسلط نخواهد شد.

حکومت اسلامی تنها با تغییر دادن نام ها می کوشد تا به خود وزن و مشروعیت بخشد. اين حکومت همواره در همین موضع سطحی درجا زده است. حکومت اسلامی پس از سی و هفت سال همچنان بی ریشه مانده است.

 

5

       حکومت اسلامی خود را حکومت «امام زمان» می داند اما تنها لطفی که به آخرین امام شیعه اثنی عشری کرده ارتباط دادن او با چاهی در جمکران و گذاشتن نام او بر خیابان «پهلوی» در تهران بوده است.
       در برابر این «لطف»، حکومت اسلامی تشیع دوازده امامی را به تشیع سیزده امامی بدل کرده است. تا امروز نشنیده و نخوانده ام که یکی از مراجع شیعیان اثنی عشری غیرت کرده و فریاد بر آورده باشد که «ایها الناس» یا «ایها المومنونِ» جهان تشیع، امام خواندن کسی پس از امام زمان «کفر محض» و «فساد فی الارض» است.
       همزمان، رییس کنونی دولت اسلامی هر چند گاه یک بار بادی به غبغب می اندازد که مبتکر «امام» خواندن روح الله خمینی او بوده است. انگار این آقا نگران «کپی رایت» اش در این زمینه است. هیچ کس هم بر او نهیب نزده که این ابتکار بنیاد تشیع دوازده امامی را به لرزه در آورده است.

       «روحانیون غیورِ» دیگر هم راست راست راه می روند و در برابر گنبد و بارگاه و فرودگاه «امام» سیزدهم سر تعظیم فرو می آورند. آنها فراموش کرده اند که با فتوای هم کسوت هایشان بود که محمد علی شیرازی، مدعی باب امام زمان بودن را به گلوله بستند و کشتند.
       آنها فراموش کرده اند که افزودن یک امام به دوازده امام شیعیان اثنی عشری، هم ایران را با خطر نابودی روبرو کرده هم خود این تشیع و روحانیت اش را.
       تشیع دوازده امامی، چه نیک اش بدانیم و چه بد، قرن هاست که از ارکان وحدت ایرانیان و یکپارچگی ایران بشمار می رود. این رکن، اگر قرار باشد در هم بشکند، باید رکن بهتر و استوارتری را جای آن نهاد وگرنه آتشی بر پا خواهد شد که دود آن تنها به چشم ایرانی و ایران، که صد چندان به چشم «روحانیت» خواهد رفت.
       حکومت اسلامی ثابت کرده که جایگزین این رکن نمی تواند باشد. از همین رو، هم وحدت و یکپارچگی ایران و ایرانی، و هم هستی و نیستی آن گروه از کسانی که در ایران خود را «روحانی» می خوانند، در معرض خطر انقراض جای گرفته است.
       طرفه این جاست که انگار خود «روحانیت» شیعی نیز از خطری که تهدیدش می کند آگاه نیست.
       این ها را بیشتر خواهم شکافت.

برگرفته از صفحهء فيس بووک نويسنده

بازگشت به خانه