تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
ایرانیان چقدر دروغ میگویند و چرا؟
مجید محمدی
سخنان سال گذشتهی سناتور جمهوریخواه امریکایی، “لیندزی گرام” که ایرانیان را دروغگو خوانده بود با واکنش عصبی برخی از ایرانیان داخل و خارج کشور روبهرو شد. آنها این سخنان را کلیشهای، رنجاننده، تعمیمسازی و نادرست خواندند. پرسش آن است که آیا سخنان “گرام” خطاب به همهی ایرانیان بوده؟ صرفا از سر عصبانیت بیان شده؟ متوجه حکومت بوده؟ و اگر متوجه به همهی ایرانیان بوده آیا واقعیتی در آن نهفته است یا خیر؟ آیا ایرانیان دروغ میگویند؟ چقدر و چرا؟
توجه کنید که یک فرد اصولا با گفتن یک دروغ دروغگو میشود اما در عرف، ما به کسانی دروغگو میگوییم که این خصیصه در آنها قوت گرفته و دروغ گفتن توسط آنها تکرار شود. نکتهی دیگری که در این مباحث مورد خلط قرار میگیرد خلط حکومت و مردم ایران چه در سخنان سیاستمداران غربی و چه سیاستمداران ایرانی است. سیاستمداران غربی گاه میگویند “ایرانیان” اما منظورشان دولت ایران است و مقامات جمهوری اسلامی گاه میگویند ایران، و منظورشان کاست حکومتی است.
اصل سخن چه بوده؟
از متن سخنان سناتور گرام روشن است که وی بر اساس تجربهی شخصی خود از ایرانیان سخن گفته و از این تجربه برای اثبات عدم اعتماد به حکومت جمهوری اسلامی بهره گرفته است. این سخن به خودی خود، دلیلی بر دروغگو دانستن همهی ایرانیان از سوی “گرام” نیست چرا که او نمیگوید “همهی” ایرانیان دروغگو هستند و همیشه دروغ میگویند. اما این سخنان درِ جعبهی کرم را باز میکند و میتوان به اصل موضوع که میزان و چگونگی و علل دروغگویی ایرانیان است پرداخت.
چارهای ندارند
با معیاری که ذکر کردم - اینکه یک فرد حتی با یک دروغ دروغگو میشود- ایرانیانی که در داخل کشور زندگی میکنند و تا کنون دروغی نگفته باشند بسیار نادرند چون زندگی در ایران بدون این عمل ممکن نیست. بحث این نیست که ایرانیان بالفطره دروغگو هستند؛ بحث این است که بدون دروغگویی در ایران، دشوار میتوان روز را به شب رساند. ایرانیان با عشق و علاقه و از سر تفریح دروغ نمیگویند. آنها در شرایطی زندگی میکنند که دروغگویی را ایجاب میکند.
با معیار تکرار دروغگویی برای دروغگو شدن، اکثریت ایرانیان دروغگو هستند چون دروغ گویی یک ضرورت زندگی است و این را افراد از سنین رفتن به مدرسه میآموزند. پدران و مادران حدود 95 درصد مردم ایران که در کاست حکومتی نیستند و با این کاست ارتباط نزدیکی ندارند از دوران کودکی به فرزندانشان یاد میدهند که در باب زندگی خصوصی خود به دیگران دروغ بگویند چون شکافی عمیق میان زندگی خصوصی و آنچه سبک زندگی مورد پذیرش حکومت است وجود دارد. حدود 5 درصدی نیز که در کاست حکومت هستند، یا بدین کاست نزدیک اند، برای حفظ منافع خود مجبور به دروغگویی به مقامات بالاتر و مردم هستند. شریعت، چنان که از سوی روحانیون شیعه عرضه شده به هیچ وجه مانع دروغ گویی نیست و دروغ گویی را میتوان با تقیه و مصلحت و اکل میته توجیه کرد.
در باب میزان دروغگویی ایرانیان اطلاع دقیقی نداریم اما در اصل گسترش و همهگیری دروغگویی شکی نیست. ایرانیانی که زیر پرچم جمهوری اسلامی زندگی میکنند برای ادامهی حیات و کم کردن ریسک در زندگی خود (که هر دو وجه عقلانی دارد) مجبور به دروغگویی هستند. وقتی در یک کشور حدود 40 تا 70 درصد مردم به روایت مقامات، دارای تجهیزات دریافت از ماهواره هستند و استفاده از این تجهیزات غیرقانونی است، افرادی که این تجهیزات را دارند مجبورند دروغ بگویند تا بتوانند از پیامدهای نقض قانون بگریزند. در میلیونها خانوادهی ایرانی، الکل و مواد مخدر مصرف میشود و اعضای خانواده مدام باید برای پنهان کردن این رفتارها به دیگران دروغ بگویند. در دهههای قبل، افراد در مورد داشتن دستگاه ضبط و پخش ویدیو، دستگاه فکس، و مهمانی رفتن دروغ میگفتند.
میلیونها ایرانی که برای گرفتن و حفظ شغل دولتی و عمومی خود در برابر ماموران گزینش قرار میگیرند، در باب زندگی شخصی خود و عمل به احکام دینی دروغ میگویند. ممکن نیست که فردی در طول عمر خود از نظر شرع، گناهی نکرده باشد (گناهی که امروز در ایران به جرم تبدیل شده است) یا به همه دستورات شرع در همهی زمانها عمل کرده باشد یا به همهی وجوه حکومت دینی باور داشته باشد. اصولا گزینش ایدئولوژیک برای گرفتن شغل برای دروغگو کردن شهروندان و تظاهر تعبیه شده است و مقامات نیز این را میدانند. توجیه آنها این است که فضای عمومی باید ظاهرا دینی باشد حتی با ریاکاری و دروغ. همچنین چند نفر را میتوان سراغ گرفت که در برابر ماموران گزینش راستگو بوده و شغل هم گرفتهاند یا شغل خود را حفظ کردهاند؟
وجود پدیدهی چانهزنی در معاملات، دست کم از جهت یکی از مفروضات آن مبتنی بر فرض دروغگویی فروشنده است. بسیاری از خریداران فرض میکنند که فروشندگان در بیان میزان سود خود دروغ میگویند (در حالی که فروشنده هیچ الزامی به بیان قیمت خرید و میزان سود خود ندارد) و میخواهند با چانهزنی ریسک دروغگویی طرف مقابل را برای خود کاهش دهند.
بازداشتشدگان ایرانی و کسانی که سر و کارشان با کلانتری و قوهی قضاییه و بسیجیان میافتد (سالانه دهها میلیون نفر) آن قدر در برابر بازجویان، تحت فشار، شکنجه یا به دلیل تلاش برای نجات خود، دروغ گفتهاند که امروز هیچ وکیل یا قاضی نمیتواند به اقرار متهمان برای صدور حکم یا دفاع خود اتکا کند. بدین لحاظ، کمتر در دفاعیهها یا احکام دادگاهها به اقرار متهم اتکا میشود (غیر از اعترافات تلویزیونی در دادگاههای سیاسی که همه میدانند جنبهی نمایشی دارد). چه کسی باور میکند که افراد در حالی که در معرض خوردن سیلی یا ضربه یا شنیدن فحش از بازجویان هستند راست میگویند؟ در این حالت، پرهیز از آسیب، بر ذهن حکم میراند و نه ارزش راستگویی. حتی اگر افراد در این شرایط راستی هم بگویند آن را با دروغ میآمیزند تا احتمال آسیب خود را کاهش دهند. راستگویی به معنای دقیق کلمه آن است که افراد راست بگویند، همهی راست را بگویند (چیزی را پنهان نکنند) و راست و دروغ را به هم نیامیزند.
توجیه دارند
وقتی در کشور دریافت یارانه توسط اقشار متوسط رو به بالا و ثروتمند مشروط به دروغگویی در متن پرسشنامه است و از پیش هم میدانیم که حداقل سی درصد افراد جامعه شایستگی دریافت یارانه را ندارند مشخص است که در میزان درآمد و ثروت خود دروغ میگویند تا بتوانند یارانه دریافت کنند. آن بخشی از ایرانیان که در خارج کشور زندگی میکنند و یارانه میگیرند (تعداد آنها اندک نیست) مشخص است که در باب محل زندگی خود دروغ میگویند تا یارانه دریافت کنند. توجیه دریافتکنندگان نیز این است که حاکمان منابع کشور را تاراج میکنند و گرفتن یارانه، کندن یک مو از خرس است. متاسفانه فساد و امتیازات مقامات حکومتی بهترین توجیهات را برای دروغگویی شهروندان در استفاده از منابع عمومی و نیز نقض قانون فراهم کرده است.
دروغگویی مقامات
مقامات جمهوری اسلامی در بیان آمارها و رخدادهای کشور یا بیان وضعیت کشور و کشورهای غربی آن قدر دروغ گفتهاند و میگویند که پیدا کردن غیر دروغگو در سیاستمداران و مقامات مثل پیدا کردن سوزن در میان کوهی از کاه است. این دروغگویی در برخی دورهها مثل دوران احمدینژاد سیر صعودی داشته اما هیچگاه متوقف نشده است. دروغگویی در میان همهی مقامات از بالاترین تا پایینترین به چشم میخورد و هیچ مقامی برای دروغگویی خود هزینهای نمیپردازد. مردمی که رهبرانشان مدام دروغ میگویند طبعا به دروغگویی عادت میکنند و آن را به صورت یک ضرورت درک خواهند کرد.
چه کسی در ایران جرات دارد دروغگویی رهبر کشور را که بارها رخ داده مطرح سازد؟ (مثل اینکه غرب مانع پیشرفت ایران بوده است یا در ایالات متحده “میلیونها کارتنخواب” وجود دارد – دیدار با نخبگان جوان، 14 مهر 1389)
داخل و خارج
ایرانیانی که به کشورهای غربی مهاجرت میکنند به سرعت در مییابند که برای زندگی روزمره نیازی به دروغگویی ندارند و دروغگویی ممکن است هزینهها و پیامدهای سهمناکی برای آنها و اعضای خانوادهشان داشته باشد، چه در فرمهای مالیات، ویزا، مهاجرت، بیکاری، دریافت مزایا و بیمه و چه در سر و کار داشتن با شرکتهای خصوصی. به همین دلیل رفتار ایرانیان مقیم خارج کشور با ایرانیان داخل کشور از حیث دروغگویی تا حدی متفاوت است. البته این تغییر رفتار مثل تغییر رفتار در رانندگی به سرعت انجام نمیگیرد اما در درازمدت، تغییر رفتار قابل مشاهده است. به همین دلیل واکنش ایرانیان خارج کشور به سخنانی که بیشتر به ایرانیان داخل کشور مربوط میشود، تغییر محل نزاع است.
دروغگویی به منزله کسب و کار
رواج پدیدهی شاهدان دروغین در دادگاههای ایران یکی دیگر از نشانههای تبدیل شدن دروغگویی به یک روال در جامعهی ایران است. شاهدان دروغین توسط مدعی یا مدعی علیه استخدام میشوند تا در دادگاه به نفع یکی از دو طرف دروغ بگویند. اینها بر اساس نوع دروغی که میگویند دستمزد دریافت میکنند. فعالیت این شاهدان سازمانیافته است. رییس کل دادگستری استان تهران از شناسایی و بازداشت ۵۰۰ “کار-چاقکن” در تهران خبر داده و گفته است آنها «ادعای رابطه با مقامهای قضایی» داشتهاند. (باشگاه خبرنگاران جوان، 14 فروردین 1395)
نظرسنجی و سرشماری
از مواردی که ایرانیان در آنها خود را مجبور به دروغگویی میبینند هنگام شرکت در نظرسنجیها است بالاخص اگر از خارج کشور انجام شود و سوالات جنبهی امنیتی و سیاسی داشته باشد. به عنوان مثال اگر یک نظرسنجی در باب جنبش سبز در سال 1388 یا محبوبیت خامنهای یا مداخلهی نظامی در سوریه انجام شود به احتمال زیاد ایرانیان داخل کشور به نظرسنجان خارج کشور دروغ خواهند گفت چون نمیخواهند برایشان پروندهسازی شود (همه میدانند که تلفنها کنترل میشود). وقتی دهها هزار نفر در حوادث این جنبش بازداشت شده و بیش از صد نفر کشته شدهاند نمیتوان انتظار داشت که افراد در باب آن، نظر خود را رک و راست بگویند. در این میان،بدترین نوع نظرسنجی در ایران، نظرسنجی تلفنی است چون کار دروغگویی را با عدم احساس شرم از نگاه به طرف مقابل آسانتر میکند.
در سرشماریها نیز ایرانیان خود را ملزم به راستگویی نمیبینند چون اکثریت آنها به دولت اعتماد ندارند یا تصور میکنند بر اساس اطلاعات دادهشده ممکن است امتیازی از آنها سلب شود یا هزینهای بر آنها بار گردد. به همین دلیل همیشه میان آمارهای مختلف جمعیتی در ایران شکاف وجود دارد.
بدین لحاظ، با نظرسنجی نمیتوان میزان دروغگویی در جامعهی ایران را اندازه گرفت.
9 تیر 1395