تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

16  تير ماه 1395 ـ  6 ماه ژوئيه 2016

!با چتر نجات از بانکوک

يادداشت های اسکندر دلدم

عزاداری مقامات دولتی در مرگ عباس کيارستمی!

       عباس کیا رستمی در فرانسه بسیار محبوبیت دارد و به هر فروشگاه کوچک و بزرگ ارائه کننده آثار سینمایی سر بزنید خواهید دید آثار این هنرمند برجسته را می فروشند، و اخیرا هم یک کمپانی بزرگ مجموعه آثار وی را به بازار هنر اروپا عرضه کرده است.

       در ایتالیا و سایر کشورهای اروپایی و ژاپن هم محبوبیت زیادی دارد و هنر دوستان به آثار وی علاقمندند.

       پس از درگذشت کیارستمی اکثر جراید معتبر جهان، بویژه مطبوعات سینمایی، خبر فوت وی را منتشر کردند و بزرگان سینمای جهان، نظیر اسکورسیزی و سیاستمداران برجسته نظیر رئیس جمهور فرانسه با اظهار تاسف عمیق پیام های تسلیت فرستادند!

       در این حیص و بیص حاج علی جنتی وزیر ارشاد که وزارتخانه اش جلوی کار کیارستمی را گرفته بود هم پیام تسلیت داده است!

       دو سه نفر از همان مدیرانی هم که در امور سینمایی ارشاد مخالف کیارستمی بودند از موقعیت استفاده کرده و راه افتاده اند تا با گرفتن حق ماموریت ارزی و بودجهء وزارتخانه به پاریس بروند و جنازهء آن مرحوم را بیاورند!

       حاج سید ممد خاتمی رئیس جمهور اسبق هم، که دورهء فترت کیارستمی از دولت او شروع شد، و اغلب سعی دارد با پزهای روشنفکری و ژست های نزدیکی به محافل هنری و روشنفکری نشان دهد که گروه خون اش با دیگر همپالکی هایش فرق دارد، پیام تسلیت داده است! این آدم موقعی که وزیر ارشاد بود با شدت و حدت در انتشار کتاب و فیلم اعمال سانسور می کرد و حالا که کرک و پشمش ریخته طرفدار فیلمساز و نویسنده و هنرمند شده است!

       ظریف، وزیر امورخارجه، هم پیام تسلیت منتشر کرده...

       و خلاصه بازار سوء استفاده از درگذشت عباس کیارستمی گرم است!

       حاج حسن روحانی رئیس جمهور هم، که خودش کارگردان بزرگی است و با ادعای کاهش لحظه به لحظه تورم و رونق اقتصادی مردم را حسابی فیلم کرده، پیام تسلیت منتشر، و از درگذشت این هنرمند برجسته اظهار تاسف کرده است!

       اين ها که امروز دارند با اشک تمساح ریختن از محبوبیت جهانی یک هنرمند برجسته ایرانی سوء استفاده می کنند، همان هایی هستند که اجازه ندادند کیا رستمی در ایران کار کند!

       و پیام تسلیت اين سیاست بازان درست مصداق آن است که شخصی را دق مرگ کنند و بعد برایش مجلس ختم باشکوه بگیرند!

       عباس کیا رستمی از نحوهء برخورد وزارت ارشاد و سازمان سینمایی (مسئولان دولتی سینما که در عمرشان یک فیلم سینمایی ندیده اند و نمی دانند سینما را با سین بنویسند یا با صاد!) به شدت ناراضی بود و بارها اعلام کرد که به هیچ وجه زیر بار اعمال سلیقه و سانسور دولتی نمی رود و در ایران فیلم نخواهد ساخت.

       شهرت بین المللی عباس کیارستمی باعث شده بود تا مسئولین وزارت ارشاد و سایر نهادها نتوانند با وی مانند جعفرپناهی و سایرین برخورد کرده و حکم به محرومیت دائم العمر وی از فعالیت سینمایی و ممنوع الخروجی و سایر مجازات هایی که نسبت به هنرمندان اعمال می شود، بدهند!

       من عباس را از دوران کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می شناختم و با روحیهء وی بخوبی آشنا بودم، و باید بگویم که اندازهء کیارستمی از قاب سینمای ایران بسیار بزرگ تر بود و به همین دلیل وقتی با اما و اگر ها و خرده فرمایشات و اعمال نظرها و سانسور و دادن مجوزهای مشروط روبرو شد عطای این سينما را به لقای آن بخشید و کار خود را در خارج کشور ادامه داد تا کسانی که سابق بر این به سینماها حمله می کردند و پلاکارد سینما ها را پائین می کشیدند با حمایت مالی و دریافت پول های کلان از ارشاد فیلمساز شوند!

       عده ای از اعضاء اپوزیسیون داخل و خارج کشور هم به کیارستمی خرده می گیرند که او سیاسی نبود و در برابر رویدادهای کشور موضع نمی گرفت! در حالی که همهء کارهای کیا رستمی هنری، فرهنگی، عمیق، عرفانی و اتفاقاً سیاسی هستند، و برای درک کارهای این سینماگر برجسته باید دارای شناخت کافی بود و فقط سرسری به روبنای کارهایش نگاه نکرد!

       به نظر من، کیا رستمی با رفتن از ایران و فیلمسازی در جهان آزاد و درگیر نشدن با شاخ گاو بهترین خدمت را به تاریخ فرهنگ معاصر و سینمای ایران کرد و نام سینمای ایران و فرهنگ ایران را در جهان برسر زبان ها انداخت، و این بزرگ ترین کار سیاسی او بود، تا جهانیان با دیدن آثار این هنرمند برجسته با فرهنگ و هنر ایران آشنا شوند و چهرهء دیگری از ایران را ببینند!

 

 چند جمله از عباس کیا رستمی

       * عباس بسیار کم حرف و ساکت بود و در مواقعی سخن می گفت که مطمئن باشد مخاطب او قدرت درک مطالب اش را دارد .

       * او  می گفت وضعیت طوری شده که یک عده قناد و بقال و چقال وارد کار هنری و سینمایی شده اند!

       * تعریف می کرد که یک روز از یک مدیر کل امور سینمایی در مورد اطلاعات وی از سینما سئوال کردم و پرسیدم در قبل از انقلاب فیلم های برتر و به اصطلاح موج نویی سینمای آن زمان را دیده است؟

پاسخ داد که چون در خانواده مذهبی بوده هرگز به سینما نرفته و تلویزیون هم تماشا نکرده است!

       * کیا رستمی می گفت یک روز در مورد پروژهء سینمایی که داشتم با همین مدیر عالیرتبه صحبت کردم و داستان فیلم را تعریف کردم و مفصل شرح دادم که چه می خواهم بکنم. خوب که به حرف هایم گوش کرد گفت: حقیقت را بگویم از توضیحات شما سر در نیاوردم، ولی چون عباس کیارستمی هستید مجوزهای لازم را امضاء می کنم، به شرط آنکه شما هم فیلمی نسازید که مورد توجه کشورهای غربی قرار بگیرد و دلسوزان و امت حزب الله را ناراحت کرده و باعث انتقاد روزنامه کیهان بشود!

       * یکبار از مشکلات اش پرسيدم. در جوابم گفت بزرگترین مشکل من گفتگو با مدیران و مسئولان سینمایی وزارت ارشاد است که کوچکترین آشنایی با مقوله سینما ندارند.

       * در جریان قتل های زنجیره ای نویسندگان و هنرمندان می گفت قتل و کشتار آدم های فهیم و دانا توسط آدم های نفهم و نادان یک مجازات مضاعف است!

       * یادم هست سال ها پیش از انقلاب که تازه کارش را شروع کرده بود در دفتر مجلهء ستاره سینما با هم صحبت می کردیم. جمله ای گفت که هرگز فراموش نمی کنم؛ گفت: "بزرگ ترین بدبختی یک هنرمند این است که در جامعه ای به کار هنری مشغول باشد که مردم آن جامعه، هنری جز حقه بازی، ریاکاری، دروغ گویی، شکمبارگی، مال اندوزی و خیانت و خباثت نداشته باشند!"

* می گفت بزرگ ترین مجازات برای انسان های فرهیخته و دانا و اهل هنر و اندیشه، اقامت، زندگی و زیستن در میان جامعه ای نادان و مردمی است که اصرار دارند همچنان نادان باقی بمانند!

 

 

بی اطلاعی اوباما از اصول مدیریت و ریاست

          اسم حاج "حسین اوباما " رئیس جمهور کشور دوست و برادر و هم کیش ایالات متحده آمریکا (سایقا شیطان بزرگ!) را باید به عنوان بی وجود ترین رئیس جمهور تاریخ در کتاب رکوردهای گینس درج کرد! آمیزحسین، علیرغم وجوه مشترک زیادی که با مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی دارد؛ ولاکن(!) از استعدادهای مدیریتی نمونه های ایرانی خود بی بهره است!

       - اوباما هم خانوادهء درست و حسابی نداشته و پدرش یک دهاتی بیسواد زحمتکش از اهالی کنیا بوده که به علت فقر و گرسنگی برای کارگری به اندونزی می رود. بعدها پدرش به عنوان کارگر کشتی استخدام می شود و در یکی از سفرها پایش به آمریکا رسیده و با مشاهده وضعیت آمریکا و وجود بازار برای کارگری، در این کشور می ماند و با ننه اوباما ازدواج می کند! بطوری که ملاحظه می فرمائید در بسیاری از مشخصات و مختصات ریاستی و مدیریتی پدر حاج حسین اوباما با روسا و مدیران ما وجوه مشترک دارد! او از خانوادهء فقیر و گرسنه و روستایی "شهر ندیده!" بوده، سواد درست و حسابی نداشته، سوء تغذیه داشته و باید با گدجان کندن پولی در آورده لقمه نانی می خورد!

       اما اوباما، علیرغم تمام وجوه مشترکی که با همتایان ایرانی خود دارد، از چگونگی بهره برداری از امکانات دولتی و ریاست جمهوری کاملاً بی اطلاع است و در این هشت سال گذشته سعی نکرده است از روی دست همکاران ایرانی خود نگاه کند و از روش های مدیریتی آنها تبعیت نماید!

       همانطور که می دانید، در جمهوری اسلامی روش کار به این صورت است که تا یک دستفروش، یا یک کارگر ساختمانی (فعله!) از بد روزگار به قدرت می رسد در اولین اقدام دست برادرش را می گیرد و به ریاست جمهوری می آورد و به عنوان بازرس ویژه یا رئیس دفتر و یا مشاور مخصوص سر کار می گذارد!

البته به دست همسر و خواهران و دختران شان هم چیزی می دهند و دامادها و پسران و نوه ها و دایی ها و خاله ها و کل فامیل نسبی و سببر را هم مصدر کارهای مهم می کند! برادرشان هم با یک رئیس بانک روی هم می ریزد و صرافی می زند و ضمن شرکت در جلسات هیئت دولت و رتق و فتق امور مملکت، ارز دولتی را در ساعات غیر اداری (!) به صرافی خود انتقال داده و با قیمت آزاد به فروش رسانده و دعا به جان باعث و بانی به ریاست رسیدن برادرش می کند!

       اما برادر و خواهران و مادر بزرگ اوباما همچنان در روستای مسقط الراس پدر اوباما، در کنیا، با فقر و تنگدستی روزگار می گذرانند و اوباما نه تنها آنها را به پست و مقام نرسانده، بلکه وام سنگین میلیاردی بدون بهره هم به آنها نداده و حتی برادرش را هم از ده نیاورده تا به عنوان مترجم و بپای هیئت مذاکره کننده آمریکایی در مذاکرات پنج + یک به لوزان و ژنو بفرستد!

       با این اوصاف تصدیق می فرمائید که رئیس جمهور آمریکا در اعمال مدیریت و کشورداری صد پله از همتایان خود در جمهوری اسلامی عقب است !

 

بیچاره آمریکایی ها ی بدبخت!

       ما اگر در جمهوری اسلامی کاره ای بودیم علاوه بر مسئولیت جمع آوری زباله های شهر تهران، وزارت امور خارجه را هم از دست ظریف می گرفتیم و می دادیم دست حاجی سردار دکتر خلبان خالی باف (ببخشيد قالی باف). عقل و شعور و فهم و سوات سیاسی و اطلاعات بین المللی دکتر سردار استاد خلبان حاجی قالیباف از هنری کیسینجر و جان کری که جای خود دارد، حتی از ممد جوات ضخیم و تخت فنرچی و نقل و نباتچی هم بیشتر است! حداقل جا دارد میز ویژهء آمریکای شمالی و ایالات متحده آمریکای وزارت امورخارجه را از این وزارتخانه منفک و به یکی از زیر مجموعه های شهرداری تهران منتقل کنند!

       در واقع «بیل بورد»هایی که طی یکی دو هفتهء اخیر در سطح تهران بزرگ توسط شهرداری نصب شده است چشم جهانیان، و حتی خود آمریکایی ها، را به فجایع موجود در آمریکا روشن کرد؛ و مشخص شد چرا سازمان فضایی ناسا NASA دنبال یافتن سیاره ای مشابه زمین با امکانات قابل قبول زیستی برای آمریکائیان در فضا است!  چرا که آمریکا دیگر قابل زندگی نیست و آمریکایی ها می خواهند برای فرار از متجاوزین به کرات آسمانی بگریزند.

       * بر اساس اطلاعات شهرداری تهران، آمار جرم و جنایت در آمریکا بقدری بالا است که هر روز آمریکایی ها مورد تجاوز و قتل قرار می گیرند و از هر "شهروند" آمریکایی یک نفر در زندان است!!

       * شاید شما هم تا بحال مثل ما خیال می کردید که سوء تغذیه و گرسنگی مخصوص کشورهای فقیری مانند سودان و سومالی و اریتره و کره شمالی و نظایر آنهاست، اما با نصب بیلبوردهای شهرداری تهران معلوم شد که نیمی از مردم آمریکا گرسنه هستند و روزها به علفچری می روند و بقیه هم با کمک سازمان های خیریه مثل کمیته امداد یک لقمه نان می خورند!

       * از همه بدتر وجود ناامنی در آمریکا است. بطوری که بر اساس اطلاع شهرداری تهران، در هر 9 ثانیه یک زن در آمریکا مورد تجاوز قرار می گیرد که می کند حدود سی میلیون نفر در سال! یعنی اگر نصف جمعیت آمریکا را زنان در نظر بگیریم و متوسط عمر یک زن را هم هشتاد سال فرض کنیم، زنان آمریکایی در عمر خود بالغ بر چهل بار مورد تجاوز قرار می گیرند و استثنا هم ندارد، و با این حساب (حساب شهرداری تهران) در تمام اوقات روز و ماه و سال نصف مردم آمریکا سرگرم تجاوز جنسی به نصف دیگر آمریکائیان هستند!

       * انسان بیلبوردهای شهرداری را که می بیند خدا را صد هزار مرتبه شکر می کند که در علی آباد کتول و قرچک و کتل کتول بالا به دنیا آمده و در این مملکت امن و آباد و بری از جرم و جنحه و جنایت زندگی می کند و گول رسانه های معاند و صهیونیستی و بهایی را نخورده و به رؤیای یافتن زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت نکرده و در همین خراب شده مانده است!

       آخه این هم شد مملکت که در آن زنان (حتی زن رئیس پلیس) امنیت نداشته باشند و از ترس ربوده شدن توسط مسافرکش های شخصی و زور گیرها به خیابان های اصلی شهر پا بگذارند؟

       خداییش، این چه مملکتیه که تا کسی دهانش را باز کند (حتی برای عطسه) او را دستگیر و زندانی کنند؟!

       این چه دولت و نظام مزخرفی است که در آن همه مردم مشغول تجاوز به هم هستند؟ کاسب به حقوق مصرف کننده تجاوز می کند، دولت به حقوق مردم تجاوز می کند، مدیر به صندوق ذخایر ارزی و بیت المال تجاوز می کند، رئیس بانک به سپرده های مردم تجاوز می کند، شهرداری با زور اموال مردم را غصب می کند و با اخذ انواع عوارض (پول زور) به حقوق شهروندان تجاوز می کند، صاحبان قدرت به ارتفاعات بالای هزار و هشتصد متر تجاوز و برج سازی می کنند، بساز و بفروش ها به باغات و اراضی ملی تجاوز می کنند و خلاصه همه از بالا به پائین مشغول تجاوز به هم هستند!

       خدا را شکر که در رأس بلدیهء طهران یک نفر حاجی با ایمان و گزمه (شهربانی چی سابق) و دکتر و استاد و خلبان و دارای هزار و یک خاصیت دیگر قرار دارد که با چشمان باز اوضاع داخلی آمریکا را رصد می کند و با نصب بیلبوردهای هشدار دهنده زیرآب آمریکا را می زند و آبرویش را در جهان می برد، تا امت همیشه در صحنه قدر زندگانی خوش و خرم خود (با پایهء حقوق هشتصد و دوازده هزار تومان) را بدانند و بی خود و بی جهت جلای وطن نکرده و رهسپار آمریکا نشوند!

       الان مدتی است که جریان مهاجرت بر عکس شده و سابقا اگر ایرانیان با رویای زندگی بهتر روانه آمریکا می شدند، آمریکایی ها در صف گرفتن ویزای حکومت اسلامی و اجازهء کار و اقامت در قراء و قصبات ایران صف کشیده اند تا از خطرات زندگی ناامن و فقر گریخته و با آمدن به ایران پائین تنه خود را از خطر تجاوز مصون نگه داشته و آبرومندانه زندگی کنند!

       ما به سهم خودمان از حاجی قالیچه باف که علاوه بر جمع آوری آشغال ها و حمل کیسه زباله شهروندان و جاروی معابر، آبروی آمریکا را هم برده و چشم و گوش شهروندان خوش حساب را به حقایق زندگی در آمریکا باز کرده است تشکر نموده و از مسئولین رده بالا تر خواستار سپردن مسئولیت وزارتخارجه به حاجی قالیچه باف هستیم!

 

 

استقبال مردمی و خود جوش از مسئولین!

       خیلی ها اشکال می کنند که چرا رؤسای جمهور آمریکا، فرانسه و رهبران کشورهای قدرتمند غربی به سفرهای استانی نمی روند و مردم دنبال اتومبیل آنها مسابقه دو ماراتن نمی دهند و مثل ایام جاهلیت دنبال موکب مقامات نمی دوند !

       ما خودمان چند بار در این مورد با هشتاد میلیون ضد انقلاب، که مسافرت های استانی را تحمیل خرج اضافه به بودجهء عمومی می دانند، و تعطیل اجباری ادارات و مدارس را باعث وارد شدن ضرر و زیان اقتصادی به شهرها و قراء و قصبات ارزیابی می کنند، صحبت کردیم و قسم مسم خوردیم که ایها الاقشار همیشه در صحنه! استقبال از رئیس جمهور و مقامات در سفرهای استانی خود جوش و داوطلبانه و مردمی است، و استانداری ها و فرمانداری ها به هیچ وجه مدارس و ادارات را تعطیل نمی کنند و پلاکاردهای از قبل آماده شده به دست دانش آموزان و کارگران و کارمندان نمی دهند تا پس از حاضر غایب(!) به اجبار از ساعت ها قبل کنار معابر و خیابان های محل عبور از ما بهتران (در واقع از ما بدتران!) بایستند و به محض رویت موکب همایونی دنبال اتول آنها بدوند و شیهه شادی بکشند!

       خیلی ها (از جمله هشتاد میلیون ضد انقلاب نفوذی وابسته به استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل!) مدعی بودند که کارمندان و دانش آموزان و کارگران و خانواده های آنها با تهدید قطع یارانه و اخراج از مدرسه به استقبال امرای بلاد آورده می شوند، در حالی که در آئین ما اکراه وجود ندارد و همانطور که حاجی زمخت وزیر امورخارجه یکبار به وزیر امورخارجه آمریکا گفت، یک ایرانی را هرگز به قطع یارانه تهدید نکنید!

       خوشبختانه شاهد از غیب رسید و، همانطور که در تصویر پلاکارد نصب شده در خیابان های سمنان مشاهده می کنید، در استقبال پرشور مردمی اجبار در کار نیست و استقبال ها با تطمیع به دادن نوشابه و غذا (پذیرائی) و ایاب و ذهاب مجانی صورت می گیرد و روستائیان عزیز به مصداق مثل معروف: "هم فال و هم تماشا"، برای خوردن غذای مجانی و نوشابه و مشاهدهء یک فقره مسئول و مدیر که از میان گندم کاران و صیفی کاران روستایی به شهر رفته و مدیر شده، به استقبال رفته و خودجوشی می کنند!

       بدبختی رؤسای جمهور آمریکا و کشورهای توسعه یافته جهان این است که آنها بر اثر توسعه یافتگی با کمبود بی سواد و پشت کوهی مواجه هستند و برای استقبال مردمی و خود جوش در و دهاتی کم دارند!

       ضمنا مسئولان این کشورها سر سفرهء پدر و مادرشان بزرگ شده و هزار نوع عقده و کمپلکس روحی ندارند که حالا بخواهند با دواندن مردم پشت سر اتومبیل خود کیفور و ارضاء جنسی شوند!

       علت دیگر این است که اگرچه آمریکا و کشورهای بزرگ دارای اقتصاد قوی و ثروت و ذخایر ارزی زیاد و بودجه کلان هستند، اما دارای خست ذاتی و ژنتیکی بوده و در هزینه کردن ثروت مملکت ناخن خشکی نشان می دهند و حاضر نیستند به سفر استانی رفته و بودجه کشور (بیت المال) را هزینهء پخش چک پول و ساندیس میان دوندگان (دوی ماراتن) پشت سر خودشان نمایند!

       در ضمن آنها کار های زیادی برای انجام دادن داشته و عموماً با کمبود وقت روبرو هستند، در حالی که مسئولان ایرانی به خاطر اوضاع خوب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و سایر امور کشور کار چندانی برای انجام دادن ندارند و برای رفع بیکاری به اجبار به مسافرت های داخلی و خارجی سرگرم هستند!

       یک بار دیگر به پلاکارد نصب شده توجه کنید و منبعد به مسئولان کشور تهمت نزنید که با تطمیع و تغذیه مجانی و اتوبوس مجانی امت همیشه در صحنه را خودجوش می کنند و بساط استقبال مردمی راه می اندازند!

 

مبارزه با فساد اقتصادی و سوء استفاده مالی!

       شاید خیلی ها تصور می کنند چون خود مقامات عالیه هر روز اسم شان به عنوان غارتگر بیت المال فاش می شود، و یا حقوق های چند صد میلیونی برای خودشان می نویسند و وام های میلیاردی بدون بهره و غیر قابل بازگرداندن (!) از بانک ها می گیرند؛ پس در صدد اصلاح امور نیستند و راه دزدی و عارت و چپاول را عمداً و عالماً عامدًا باز گذارده اند؛ در حالی که اصلاً اینطور نیست و مبارزه با فساد اقتصادی و سوء استفاده های مالی و غارت منابع دولتی و امکانات ملی شروع شده و حساب و کتاب به میان آمده است!

       اولاً قرار شده قانون "از کجا آورده ای؟" را تبدیل به قانون "از کجا می آوری!" کنند و با شدت و حدت زندگی کارمندان و کارگران را زیر زره بین بگذارند تا معلوم شود در مملکتی که خط فقر سه و نیم میلیون تومان است، چطور یک کارگر با چهار سر عائله و اجاره نشینی می تواند با حقوق ماهی هشتصد و دوازده هزار تومان زنده بماند و خانواده اش را هم اداره کند و آبرو و ناموسش هم حفظ شود؟!

       دوم اینکه در موقع پخش غذای نذری میان فقرا و مستضعفین تحت پوشش کمیتهء امداد از آنها کارت ملی و رونوشت شناسنامه و اثر انگشت و رسید و مدارک لازم اخذ گردد تا خدای ناکرده یک عده سوء استفاده چی که حقوق های چند صد میلیونی می گیرند خود را در صفوف نیازمندان یک وعده غذا و فقرای تحت پوشش کمیته امداد جا نزنند و غذای مجانی نگیرند !

       خوشبختانه مبارزه با سوء استفاده های اقتصادی و مالی و غارت بیت المال از روستای کپری مستضعف نشین باغ ملک شروع شده و همانطور که در عکس های ضمیمه می بینید قبل از تحویل یک وعده غذای گرم به محرومان، از آنها برگهء عدم سوء پیشینه و عدم خلافی، همراه با رونوشت شناسنامه و اصل کارت ملی و اثر انگشت و دو ضامن معتبر گرفته می شود!

عدالت اجتماعی!

       هندوستان یک میلیارد و دویست و هشتاد میلیون نفر جمعیت دارد و درآمد ارزی این کشور پرجمعیت فاقد منابع نفت و گاز کمتر از درآمد ارزی جمهوری اسلامی است. اما به گزارش سازمان ملل متحد هندوستان توانسته است با موفقیت بر مشکل فقر مزمن فائق آمده و بر گرسنگی غلبه کند. من در دانشگاه دهلی با استاد احمد فیصل (استاد اقتصاد - از مسلمانان هندی) بحث و گفتگو می کردم و فیصل معتقد بود اگرچه هندوستان از نظر جمعیت زیاد و درآمد کم در مضیقه است لیکن دزد هم کم دارد و فساد اداری و مالی میان مدیران کشور ناچیز است!

       کشورهایی مثل حکومت اسلامی خودمان(!) جمعیت زیادی ندارند و درآمدشان هم به دلیل فروش منابع طبیعی بسیار بالا و قابل توجه است. اما چرا با این درآمد سرشار رشد فقر و شکاف طبقاتی به طرز حیرت انگیزی رو به افزایش گذاشته است؟ دلیلش این است که اگر این مملکت پول زیاد دارد به همان نسبت دزد هم زیاد دارد!

       قرار بود پس از پیروزی اسلام بر کفر و آمدن حق و رفتن باطل (جاء الحق و ذهق الباطل!) قسط و عدل اسلامی حاکم شود و رفاه اجتماعی و عدالت اقتصادی نمونه ای بوجود بیاید تا سرمشق سایر ملل جهان گردد! می گفتند که پول نفت را تقسیم به نسبت کرده و سهم هر نفر را در خانه اش تحویل می دهیم! آب و برق و اتوبوس و مدرسه و بهداشت و درمان را مجانی می کنیم! از آن بالاتر گفتند که علاوه بر مجانی کردن تحصیل و بهداشت و درمان و آب و برق همه را آدم خواهیم کرد!

       البته ملت شریف ایران آدم بوده و هستند و خواهند بود، اما در عمل یک عده را آوردند و، به عنوان مدیر، دایرمدار خزانه مملکت امور مملکت و تبدیل به "دزد" کردند! یعنی قرار بود همه را "آدم" کنند اما برعکس عده ای را هم که احیانا قبلاً "آدم" بودند، "دزد" کردند!

       پس از افشای گم شدن هشتصد میلیارد دلار در طول هشت سال زمامداری پاک دست ترین دولت ایران (اوس محمود) و به زندان افتادن برجستگان دولت احمدی نژاد به جرم فساد مالی، اینور قضیه (اصولگرایان پاک دست!) هم فیش حقوقی صد ها میلیونی مدیران عارتگر جناح مقابل را رو کرد تا نشان بدهد اگرچه (در ظاهر!) بین دو جناح اختلافات مسلکی وجود دارد اما در حال کردن با بیت المال و هاپولی کردن بودجه عمومی هر دو مواضع مشترک دارند !

بازگشت به خانه