تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

18 تير ماه 1395 ـ 8 ماه ژوئيه 2016

دین خوئی مشروط و سکولاریسم در بستر فهم مردم ایران

مهران امیراحمدی

چند صباحی است که القای این موضوع که جامعهء ایران یک جامعهء دینی صرف و مبتنی بر عصبیت مذهبی است در دستور کار برخی از دوستان قرار گرفته  است. ایشان  بر این باورند که مؤلفهء نقد و طنز نباید وارد در حوزهء دین و مقدسات مردم گردد. این رویکرد از سوی برخی از فعالین سیاسی، روشنفکران و حتی دین ناباوران ایرانی نیز مطرح  می گردد. بیشتر این دوستان به صراحت  موضع گیری خویش را در مختصات مصلحت سیاسی، نه به معنای خاص بلکه به معنای عام، به کار برده و طوری  وانمود می کنند که گویا  مصلحت اندیشی باید حتی در حوزهء روشنفکری، هنر و ادبیات  هم اعمال گردد و اساساً بیان نظر و اندیشه نباید از چارچوب مقدسات، بواسطه مصلحت اندیشی حسابگرانه، فراتر رود. جالب اینکه ایشان حتی به مطرح کردن مفاهیمی چون سکولاریسم نیز به طور ضمنی حساسیت نشان می دهند؛ غافل از اینکه امروز مقولهء سکولاریسم به طرز عجیبی در بین مردم ایران، بویژه نزد طبقه متوسط و شهرنشین، جای خود را باز کرده است. گویا  آستانهء تحریک دوستان نسبت به باورهای مذهبی نسبت به مردم داخل ایران حساس تر است. نگارنده بسط این تئوری را اساساً یک شیوهء عوام فریبانه می داند که مختص شیفتگان قدرت و شهرت است نه مصلحان آن، به معنای خاص.

براستی بر چه اساسی دوستان اینطور وانمود می کنند که جامعهء ایرانی یک جامعهء مذهبی است؟ و اصولاً مختصات یک جامعهء مذهبی، که بر مقدسات بی چون و چرا بنا شده، چگونه قابل ارزیابی و شناخت است؟ بهتر بگویم، یک جامعهء مذهبی صرف، چه خصوصیاتی دارد و آستانهء تحریک مردم نسبت مقدسات در یک اجتماع دینی چگونه قابل اندازه گیری است؟ آیا مذهب همچنان نهادی قوی، تأثیر گذار و اساسی در زندگی روزمرهء مردم ایران است؟ براستی چند درصد مردم ایران، در شبانه روز نماز می خوانند و یا چند درصد ایشان به طور خودجوش، آن طور که در افغانستان شاهد آنیم,، حاضرند برای اعتراض به هتک حرمت مقدسات مذهبی دست به هر کاری بزنند؟ اگرچه به باور نگارنده حتی جامعهء افغانستان هم که سال ها در چنبرهء اسلام گرایان افراطی بوده از چنین خصلتی برخوردار نیست، و بی شک همیشه در پشت این جوامع به ظاهر خود جوش یک شیطنت هایی بوده و هست.  باری، اساساً معیار دوستان برای معرفی جامعهء ایرانی همچون یک جامعهء دینی حساس و واکنشگرا به امور مقدس چیست؟

نگارنده نقش مذهب در تعاملات اجتماعی مردم ایران را هیچگاه نادیده نمی گیرم چرا که مذهب ریشه در تعاملات اجتماعی همهء جوامع دارد، ولی آنچه مسلم است اين است که پیدا کردن زوایای مشترک بین مدرنیته و مذهب اساساً کودکانه است. این در حالی است که این رویکرد اجتناب ناپذیر،  یعنی مدرنیته، به تدریج در حال خارج کردن آموزه های مذهبی از رفتار ها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی مردم ایران است.

امروزه یک رفتار مذهبی که در دویست سال پیش امری ارزشی و بهنجار بوده نه تنها یک ارزش تلقی نمی شود بلکه رفتاری غیر ارزشی محسوب می گردد. این رویکرد ناشی از نسبی بودن مؤلفه ها، پدیده ها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که قطعاً امری است اجتناب ناپذیر. تعدد زوجات نمونهء مسلم این تعریف است که در گذشته، امری پسندیده و اکنون، به رغم موجه بودن در اصول دینی، رفتاری نابهنجار در بین مردم  تلقی می گردد.

یادمان باشد که بین مذهب و رشد شهر نشینی ارتباط معنا داری وجود دارد. امروزه قریب به 70 درصد مردم ایران در شهرها زندگی می کنند. این خصیصه موجب شده است تا  شهرنشینان بیش از پیش خود را با ساز و کارهای نوین مدنی و فرا دینی، که کمتر در دایره مقدسات و فرامین مذهبی قرار می گیرند، سازگار سازند. میانگین سنی مردم ایران در دو دههء اخیر بیش از پیش در هرم سنی جمعیت کشور رو به کاهش بوده است؛ اگرچه در سال های اخیر 4 سال بر آن افزوده شده، اما در نهایت میانگین جمعیت، حدود 28 سال است، یعنی  یک جامعهء جوان و خواهان تحول. اصولاً جوانی خود یکی از شاخص های تحول خواهی است که بیشتر بر شور و حرارت این جهانی استوار است تا محافظه کاری دینی که افراد عموماً در سنین بالا  به آن دچار می شوند.

تعداد دانشجویان کشور حدود چهار میلیون و صد هزار نفر اعلام گشته است. این در حالی است که فارغ التحصیلان بسیاری از قبل داشته ایم. ناگفته نماند که اساساً بین دین باوری و میزان تحصیلات رابطهء معنی داری وجود دارد؛ بطوری که محققان بر این باورند کسانی که از تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک برخوردارند کمتر به باورهای مذهبی مقیدند. بی خود نیست که بسیاری از روحانیون مذهبی  و حاکمان، بارها و عملاً تأکید کرده اند که دانشگاه  محل ترویج دین گریزی است.

البته حاکمان جمهوری اسلامی از همان ابتدا متوجه این نکته شده بودند که دانشگاه موی دماغ ایشان در آینده خواهد شد. وقوع انقلاب فرهنگی در سال های اولیه انقلاب، خود تأیید کنندهء نگرانی حاکمیت نسبت به این مؤلفه بوده و هست. در سال های اخیر نیز حاکمیت، بویژه خامنه ای، بارها بر تجدید نظر در ادامه حیات رشته های علوم انسانی تاکید کرده است. غافل از اینکه دانشجویان رشته های فنی و علوم تجربی بواسطهء پیروی از منطق ریاضی، تمایل بیشتری به دین گریزی داشته و دارند.

تمام  این قضایا نشان از این واقعیت دارد که به رغم اینکه حاکمیت سعی کرده تا به ارزش ها و هنجار های مذهبی و سنتی جان تازه ای دهد، جامعهء ایرانی در حال خارج شدن از مرز های ترسیم شدهء دین رسمی است. حساسیت حاکمان به علوم جدید و مفاهیمی چون سکولاریسم، خود نشان دهنده این باور است که حاکمان نیز درک کرده اند که نقش  مذهب در حال کم رنگ شدن در جامعه ایرانی است. جالب اینکه 75 درصد بازدید کنندگان نشریه اینترنتی «سکولاریسم نو» از یک میلیون بازدید کننده در ماه، از داخل ایران بود و خیل عظیمی از این بازدید کنندگان در شهرهای مذهبی  همچون قم، در فضای این وبگاه وارد می گشتند. این خود شاخصی است نسبی که  نشان دهندهء این واقعیت است که حداقل جدایی دین از حوزهء سیاست و اجتماع فکر بازدید کنندگانِ حتی ساکنان شهر های مذهبی را هم به خود مشغول ساخته و آن ها را به تأمل در این مؤلفه  واداشته است. به نظر نگارنده این موضوع بسیار مهم در شناخت دیدگاه مردم ایران به مولفه هایی چون سکولاریسم است. البته ناگفته نماند که رفتار حاکمان خود یکی از عوامل اصلی سمت گیری نگاه مردم به رویکرد جدایی دین از حوزه سیاست و اجتماع گشته است.

با این وجود برخی از دوستان روزنامه نگار و روشنفکر(!) طوری اظهار نظر می کنند که مثلاً ترانه های شاهین نجفی چنان آستانهء تحریک مردم ایران را منقلب کرده که ممکن است هر آن میلیون ها انسان دین مدار به خیابان ریخته و زمین و آسمان را به هم بدوزند. می توان به جرأت اذعان داشت که بسیاری از جوانان ایرانی دقیقاً نام بسیاری از بزرگان مذهبی شیعه را به خاطر ندارند و شاید تعداد خوانندگان مشهور رپ امریکایی بیشتر درذهن شان حک شده است. این در حالی است که در سه دههء اخیر هیچگاه جمعیتی خود جوش برای مقابله با نقد باورهای مذهبی در ایران شکل نگرفته  و اساساً هر جمعیتی که دور هم گرد آمده، منتسب به حاکمیت و با تدارکات قبلی از جانب ایشان بوده است؛ مگر اینکه اقلیت های مذهبی به سبب فشار حاکمان ، اعتراضات خود جوشی را ترتیب داده که به سختی سرکوب گشته اند، مانند اهل تسنن و یا دراویش اهل حق.

نه دوستان! ایران آن جایی نیست که مردمان اش بواسطهء عصبیت مذهبی و به طور خود جوش  و ارادی در برابر اینگونه کنش ها، واکنش های عصبی به خرج دهند مگر اینکه دوستان، تجمعات انصار حزب الله را  خود جودش و صادقانه در نظر گیرند! در حالی که به روشنی اثبات شده این گروه دقیقاً به حاکمیت وصل است و در واقع یکی از ابزارهای فشار حاکمان است نه وجدان مذهبی جامعه.

در سال های نه چندان دور، فیلمی به نام مارمولک وارد در فضای سینمایی کشور شد. به رغم اینکه سازندگان اش سعی داشتند تا نشان دهند یک فرد نابهنجار در لباس روحانیت قابلیت تغییر به یک انسان بهنجار را داراست ولی استنباط وجدان جمعی مردم، لحظات پایانی فیلم را آنگونه که حاکمیت می خواست تجربه نکرد. مردم آن چیزی را که می خواستند، و در طول این سال ها درک کرده بودند، از شخصیت اصلی داستان برداشت کردند. به دیگر سخن،  روحانیت در ذهن مردم به عنوان یک شخصیت شیاد و نابهنجار ترسیم شد طوری که  مردم با مشاهده یک روحانی در اماکن عمومی وی را مارمولک خطاب کرده و یا در ذهن خویش چنین تصوری داشتند. این در حالی است که روحانیت متولی امور دینی  در جامعه است و تمسخر ایشان  یکی از مصادیق جدی نبودن باورهای مذهبی است.

همچنین در چهار دههء اخیر شاهد تعدد و گسترش جوک های مذهبی در سطح باور عمومی هستیم که بسیار قابل تأمل است. ممکن است برخی این موضوع را اینگونه مطرح کنند که این جریان به واسطهء برخی افراد دین ستیز ترویج می گردد اما قطعاً گسترش روز افزون این جوک ها نشان از استعداد پذیرش ذهن جمعی مردم داشته و دار . يعنی اشتیاق برای بازنشر مفاهیم یاد شده به صورت شفاهی، خود دلیلی است بر این ادعا که جامعه آمادگی و اشتیاق لازم برای شنوایی آن ها را دارد. چرا چنین فرایندی در عراق، کشورهای عرب، حتی جامعهء ترکیه، قابل مشاهده نیست. بدیهی است مردم ایران بر اساس نیاز روانی خویش پذیرای مؤلفه های منتشر شده می گردند. بنابراین، توجیه این رویکرد به عنوان توطئه از جانب دین ستیزان، هیچگاه نمی تواند غلظت اشتیاق جمعی مردم را به طنز و جوک های مذهبی  توجیه کند.

به نظر می رسد رفتار حاکمان مذهبی بیش از سایر عوامل سبب دین گریزی مردم گشته است. در واقع جامعهء ایران، به واسطهء فشار بی حد و حصر حاکمان مذهبی، دچار دلزدگی قابل ملاحظه ای نسبت به آموزه های مذهبی  گشته است که در هیچ کجای خاورمیانه  قابل مشاهده نیست. به دیگر سخن، همان روندی در ایران در حال طی شدن است که در اروپای چند قرن پیش اتفاق افتاد یعنی گذر از کلیسا و روی آوردن به باورهای انسانی مبتنی بر قرارداد های اجتماعی نه فرامین الهی.

صادقانه باید بیان داشت که جامعهء ایرانی به مراتب جلوتر از سایر جوامع خاورمیانه، حتی ترکیه است. یادمان باشد در یک صد سال اخیر، ایران شاهد دو انقلاب کبیر یعنی  انقلاب مشروطه و انقلاب سال 57 بوده است. مردم ایران اولین انقلاب دموکراتیک در خطهء آسیا را تحت عنوان «مشروطه» با دستان خود به کف آوردند که الگو و سرمشق نه تنها ملل آسیایی بلکه برخی از ملل اروپایی نیز گشت. افزون بر آن، نقد مذهب، باورها و سنت های پیشین یک امر جدید نیست. با نگاه به اندیشه های روشنفکران ایرانی(1) در قبل، صدر و بعد مشروطه تا به اکنون، به وضوح خواهیم دید که این فرایند، ریشه صد و چند ساله در این دیار دارد و نمی توان بعد از یک قرن، روند طبیعی آن را از حرکت بازداشت.

 

مذهب مؤلفه ای شرطی نه ارادی

با این وجود نمی توان نقش مذهب را در بین مردم ایران  نادیده گرفت. ولی نگارنده بر این باور است که مذهب بیشتر مؤلفه ای است شرطی تا غیر شرطی يا حقیقی در ذهن و تار و پود هر ایرانی. قطعاً نظریهء «پاولوف» روسی را بسیاری از روانشناسان و جامعه شناسان به خوبی می شناسند که چطور برخی موجودات زنده  و هوشمند، در پاسخ  به محرک های غیر شرطی و شرطی، دست به واکنش زده و  بعد از این که محرک غیر شرطی قطع می گردد، موجود زنده، به ویژه انسان، قابلیت واکنش به محرک شرطی را پیدا می کند، بطوریکه هرگاه این محرک شرطی ارایه می شود واکنش شرطی خارج از اراده تکرار می گردد. این در حالی است که محرک شرطی هیچگاه تأمین کنندهء اصلی نیاز آن موجود نیست و صرفاً یک محرک مجازی است.

در واقع رفتارهای مذهبی در ایران، یک واکنش شرطی مبتنی بر عادت است که به صورت واقعی نمی تواند نیاز روانی جامعه را  از محرک های مذهبی دریافت کند. بهتر بگویم، رویکرد جامعهء ایرانی به دین، بیش از آن که ارادی و عامدانه باشد، بر عادت فردی – اجتماعی استوار است. عادت به برخی رفتارها را نمی توان در دایرهء اراده و انتخاب بررسی کرد. برای مثال بارها از زبان ماده باوران و آتئیست های ایرانی  شنیده ایم که برای اثبات صادقانه امری، به مقدسات مذهبی سوگند یاد می کنند. آیا می توان این سوگند را ارادی و یا اعتقادی دانست و یا این واکنش عادت و پاسخی است شرطی؟ به نظر می رسد مردم ایران، به خصوص طبقهء متوسط و تحصیل کرده، در حال عبور از این رویهء غیر ارادی اند، شواهد که این چنین نشان می دهد. باری این بحث باید بیش از این باز گردد که در این نوشتار مجال آن نیست.

 

و اما حرف آخر:

مردم ایران در حال گذر از مرزهای آسمانی به باورهای این جهانی اند و در صددند تا، با رویکرد به ارزش های سکولاریستی، آینده ای روشن برای خود ترسیم کنند. از این رو دوستان به جای اینکه باز هم به رفتارهای محافظه کارانه و مصلحت اندیشانه روی آورند، لطفاً باعث انحراف مسیر تکاملی مردم ایران در جاده تغییر نگردند. بنابراین، پای کوبیدن بر این زمین سست نه تنها آرزوهای مردم ایران، بلکه نیات شما را نیز با خود به دلِ نیستی فرو خواهد برد. تاریخ  برای خواندن صرف نیست بلکه دبستانی است که هرچه در آن بیاموزیم کم آموخته ایم!

____________________________________________________

نکته: منظور از دین گریزی دین ستیزی نیست

1- امیراحمدی، مهران- راهبران فکر مشروطه - نشر درسا – تهران1381

این نوشتار با ویرایش جدید از سوی نویسنده برای سايت روشنفکر ارسال شده است.

 

بازگشت به خانه