تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سینمای مقاومتی؟!
رامین پرهام
تا بدینجا «محور مقاومت» داشتیم و «اقتصاد مقاومتی». آنچه در این وانفسای “مقاومت” کم داشتیم «سینمای مقاومتی» بود که آن هم به لطف وزارتِ ارشادِ اسلامی و «سیاستِ سینمایی»اش توسط داریوش مهرجویی نظریهپردازی شده و پا به صحنه مقاومتِ رواننژندیِ (neurotic resistance) ایران اسلامی نهاده است.
مهرجویی، برنده جایزهٔ بهترین فیلمنامه از دومین جشنوارهٔ سپاس در 1349 خورشیدی (برای فیلم گاو)، اخیراً در گفتگوی کوتاهی با یومیه شرق، شماره 2607، پرآودآیِ روشنفکریِ شیعی، مقاومتِ سینمایی ایران در برابر هجمهیِ “ابتذال آمریکایی” را این گونه توصیف کرده است: “الان با نگاه به کانالهایِ سینماییِ دنیا متوجه میشوید که 90 درصد از فیلمها، همه آمریکایی هستند و به همان شیوه آمریکایی، مبتذل و پوک و تحمیقکننده ذهنیت و تعقل انسانی اند… ولی در ایران وضعیت فرق میکند، چرا که سیاستِ سینمایِ ما ایجاب کرده است که جلو این فیلمهایِ مبتذلِ آمریکایی [را] بگیریم… ولی متأسفانه این موج تحمیقکننده و مبتذل [که] سینمایِ آمریکا پایهگذار آن بوده است، توانسته به سینمای ایران [هم] نفوذ کند. این موج مبتذل منبع اشاعه و نمایش فیلمهایِ مبتذل، بیمحتوا، تحمیقکننده و توهینآمیز به شخصیت فرهیخته شاعرانه و عقلانی فرد ایرانی شده است. خوشبختانه ایران تنها کشوری است که توانسته هنوز آن وجه فرهنگی و هنری سینما را زنده و مؤثر نگه دارد. یکی از دلایل موفقیتِ سینمایِ فرهنگی و هنریِ ایران بهخاطر آن است که جلو پخش فیلمهایِ مبتذلِ آمریکایی گرفته شده است… سینمایی که اساسا آبشخورش ادبیات است و مدام با قصه و روایت سروکار دارد و طبعا به پشتوانه همین ادبیات غنی است که سینمای ایران در برابر هجوم بیگانه هنوز دوام آورده است…”
گفتنی است که در این گفتگوی کوتاه که تنها به دو پرسش و پاسخ خلاصه میشود، مهرجویی هفت بار از واژه “مبتذل” در وصفِ سینمایِ آمریکا استفاده کرده است! هفت بار! بقول امام، نه یک بار کمتر و نه یک بار بیشتر!
مهرجویی پیش از این نیز در دو گفتگوی کوتاه با محمد تاجیک در سالهای 79 و 80، با تأکید به اعتقاد خویش به “شریعت و طریقت شیعه”، ضمن یادآوری خاطره آشنایی خود با “حضرت امام (ره) در نوفللوشاتو” میگوید: “ما در نوفللوشاتو با حضرت امام (ره) آشنا بودیم و در آنجا با ایشان و تمام خانوادهاش مصاحبه کرده بودیم و ایشان با نام من آشنا بود… نه تنها نظر من، بلکه نظر تمامی مورخین این است که حضرت امام خمینی (ره)، خط مشی سینمای ایران را مشخص کرد که چگونه باشد، ایشان دلیل وجودی سینما را مشخص کرد که عامل تعیینکننده مهمی بود. در آن زمان، همه مانده بودند که چه کار کنند.”
افاضات مهرجویی، سوای هذیانگویی در ارتباط با نقش تاریخی امام ره در تشخیص و تعیینِ دلیلِ وجودیِ سینما (!)، و همسویی و همقماشیِ عقیدتی آن با فرایضِ سیاسی – عبادیِ دستگاه عریض و طویل پروپاگاندایِ نظام، از تناقضگوییِ ظاهری و باطنی هم بیبهره نیست. برجستهترین این تناقضات همین است که خواننده نمیفهمد بالاخره “در ایران وضعیت فرق میکند” یا نه؟! اگر به برکتِ سراطِ مستقیمِ سینمایی و جلوگیری از نفوذ و درنتیجه پردهدریِ ابتذالِ آمریکایی، وضعیت سینما در ایران با سایر نقاط دنیا فرق میکند، پس دیگر سراسیمگی و اضطراب “تأسف”برانگیز مهرجویی از هجمه ابتذال از برای چیست؟! مگر نه اینکه “حضرت امام ره به باور تمامی مورخین خطي مشي سينماي ايران را مشخص كرد كه چهگونه باشد” و سینمایِ ما “مقابل ابتذال ایستاد”؟! پس دیگر مضطرب بودن مهرجویی از برای چیست؟!
همین تناقضگویی را در گفتههای پانزده سال پیش او هم میتوان مشاهده کرد. مهرجویی در مصاحبه با تاجیک در سال 80، در ارتباط با محتوای سینمای ایران آن روز، با آزردهخاطری میگوید که “از نظر محتوا و از نظر غنای فکری، ما آثار انگشتشماری در بعد از انقلاب در زمینهٔ تئاتر، رمان و شعر و حتی سینما داریم که از نظر محتوا نمیتواند به برابری با گذشته و قبل از انقلاب برسد. اینکه ما از نظر آثار بامحتوا عقب هستیم به روح کلی مملکت و جو غالب و ناآگاه جمعی برمیگردد.”
پس اگر سینمایِ ایرانِ دورانِ جاهلیّت به گفته وی “موضوع ملعونی” بود و “محل ترویج فساد”، چطور است که در 1380 با وجود گذشت بیش از بیست سال از انقلاب شکوهمند اسلامی، سینمایِ ایرانِ اسلامی کماکان از رقابتِ محتوایی با سینمای پیش از انقلاب رنج میبرد؟!
مهرجویی در ادامه گفتگوی کوتاه خویش با یومیه شرق، آبشخور سینمای ایران را ادبیات ایران میداند، ولی موضوع را به گونهای بیان میکند که گویی سینمای ایران از این بابت تافتهجدابافته است و سینمای دیگر فرهنگها منبع الهامی جدا از ادبیات این کشورها دارند و این تنها ایران است که روایت و هنر داستانسرایی در آن به سرچشمه عرفانیِ الهامبخشِ هنرِ هفتم تبدیل شده است! آن هم به برکتِ امام خمینی و به استناد “تمامی مورخین”!
پرسش اما اینجاست که مگر آمریکا، در تداوم ریشههایِ اروپاییاش، از ادبیات و به ویژه از رُمان و هنر داستاننویسی بیبهره بوده است؟! مگر تورات و انجیل، کهنترین نمونه روایت نیست؟ مگر میتوان تأثیر کتاب مقدس یهودآمسیحایی را در تمامیِ عرصههایِ هنریِ مغربزمین، از دیرباز تا به امروز، منکر شد؟ ناظران سینمایی غربی و به ویژه فرانسوی، به درستی به نقش شعر و زبان تمثیلی آن در هنر سینمایی ایران اشاره کردهاند. ولی اینکه روایت فارسی و نثر آن، و در نتیجه رُمان فارسی چنان سهم و تأثیری در سینمای ایران داشته که آن را از نظر تأثیرپذیریِ سینما از رُمان از بقیه دنیا متمایز کرده باشد، حرفی است نو که بهزبان آوردن آن، در انتظار ظهور دُن کیشوتِ سینمایِ ایرانِ اسلامی، در عزلتِ انزوا تا به حال خاک میخورده است! دُن کیشوت، همان گونه که میدانید، از کهنترین نمونههایِ رُماننویسی در غربِ نوین محسوب شده، سیما و خلقیّاتِ فردی سخت متوهّم را ترسیم میکند. و جالب اینکه بیشتر این روایت را سِروانتِس اسپانیایی در زندان نوشته است! یعنی در انزوا و در خفقان گورستانی!
از همه اینها گذشته، مگر هجمه ابتذال آمریکایی در اروپا، به عنوان مثال، مانع از تولید آثار هنری درخشانی همچون Habemus papam اثر نانو مورتی؛ Il giovane favoloso، بکارگردانی ماریو مآرتونه؛ و La grande bellezza، کار پائولو سورنتینو، در ایتالیا شده است؟ مگر نفوذ ابتذال آمریکایی به پرده بکارتِ فرهنگی، مانع از خلق آثاری همچون Das Leben der Anderen بکارگردانی فلوریان هِنکِل، یا Good Bye Lenin اثر وُلفگانگ بِکِر در آلمان، یا روبان سفید و عشق، از میشائیل هانکه در اتریش شده است؟ مگر اسرائیل، که لابد تا بُن استخوان زیر نفوذ ابتذال آمریکایی است، نتوانسته آثار سینماییِ درخشانی همچون والس با بشیر، بکارگردانی آری فولمن؛ یا زیتون، اثر اِرآن ریکلیس به دوستانِ هنر و سینمایِ مؤلف ارائه دهد؟ و مگر خودِ ابتذالِ آمریکایی نتوانسته از دلِ “بیمحتوا، تحمیقکننده و توهینآمیز” خود، تحسینبرانگیزترین و تعمقبرانگیزترین کارهایِ سینمایی را از کارگردانهایی همچون کلینت ایستوود (رودخانه میستیک و گرند تورینو)؛ الخاندرو گونسالس اینیاریتو مکزیکیالاصل (عشق سگی، بابل، 21 گرم، بردمن…)؛ و نایت شیامالان (دهکده،…) هندی – آمریکایی به پرده آورد؟
مشکل مهرجویی نه بکارتِ ایرانی است و نه ابتذال آمریکایی! مشکل مهرجویی و مهرجوییها، روانپریشی و اضطراب و آشفتگیِ فکری از یک سو، و آسودهخاطریِ تصنعیِ ناشی از توهمِ متأثر از عزلت و انفصالِ از دنیایِ واقعیتهایِ عینی از سوی دیگر است. مشکل اندیشه مهرجوییهایی که بر هنر و فرهنگ و سیاست و فکر و روزنامهنگاری در ایران بختک انداختهاند، همانی است که اهل فنّ از آن تحت عنوان neurosis یا رواننژندی یاد کردهاند: “رواننژندی نوعی سراسیمگی است که پایه و اساس کالبدشناسانه ندارد. به عبارتی دیگر رواننژندی نوعی بیماری روانی یا رفتاری است که اساسی عضوی ندارد. در این بیماری اضطرابِ روانی با حفظِ سلامتِ توانِ عقلی در شخص پدید میآید. روانشناسان بر این باورند که نگرانی، یکی از مهمترین علامتهای رواننژندی، بیشترین و رایجترین نوع آن است. نگرانی هم نوع موقت دارد و هم دایمی… نگرانی، احساس عمومی به آزردگیِ ناخوشایند، انتظار خطر و ترس ناشی از خطری است که شخص منتظر آن است و نمیداند از کجا سرچشمه میگیرد.”
در پایان باید به داریوش مهرجویی محترم یادآور نکاتی شد بس ساده که آلودهشدگان به ابتذال آمریکایی دیربازی است از آنها آگاهی دارند:
نخست اینکه شنا کردن در حوض هنر نیست، حضرت استاد! خاصه در حوض خالی! شناگر آن است که در اقیانوس شنا کند!
دوّم اینکه، یکی از همین روزها در همان یومیه شرق زحمتی به خود داده، در باب ابتذال اسلامی و ابتذال شیعی و نیز آنچه در ذاتِ مکتبِ آل احمدیِ روشنفکریِ ایرانی از بیخ و بُن مبتذل بوده و هست هم خطبهای بخوانید تا مریدان مستفیض شده و ارشاد گردند، که از قدیم گفتهاند چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است!