تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

18 مرداد ماه 1395 ـ 8 ماه اگوست 2016

آيا گفتگو در اپوزيسيون چنين بايد باشد؟

پرسشی از جانب سردبير سايت جنبش سکولار دموکراسی ايران

       در پی سخنان ترکی الفيصل در گردهمائی اخير اعضاء سازمان مجاهدين و سپس ديدار محمود عباس با مريم رجوی، ناشر و سردبير سايت ديگاه، علی ناظر، مقاله ای را با عنوان «پيام سياسی يک ديدار و زيرمجموعه های آن» منتشر کرد که اندکی بعد با پاسخ آقای ناصر آبادانی در سايت «آفتابکاران» همراه شد و سپس آقای علی ناظر، با چاپ مطلب آقای آبادانی، نسبت به اين مطلب واکنش نشان داد. در مجموع می توان ديد که مخالفان (به معنی اپوزيسيون برانداز حکومت اسلامی مسلط بر ايران) هنوز حتی زبان مشترکی را برای گفتگو و برخورد انتقادی با يکديگر به دست نياورده اند. بررسی اين سه مکاتبه (که در سايت جنبش منتشر می شود) می تواند درس عبرتی برای همهء دست اندکاران اپوزيسيون باشد.

 

پیام سیاسی یک دیدار و زیر مجموعه های آن

علی ناظر

       در زمانی که حسن روحانی اعتراف می کند «بودجه دولت در حدی نیست که بتواند رونق ایجادکند /دیر بجنبیم در آب آشامیدنی مردم هم دچار مشکل می شویم»، و در بارهء موضوعاتی اساسی همچون برجام، رکود، اقتصاد مقاومتی، فساد اقتصادی، و امنیت منطقه، با چندین اما و اگر، سخن پراکنی می کند، به ناگاه، یک «فیل» بر صحنه رسانه های بین المللی و داخلی سایه می اندازد. جنجال حضور و سخنان بی ربط و بی موقع و دوپهلوی ترکی الفیصل هنوز فروکش نکرده بود که مجاهدین فیل جدید «دیدار محمود عباس» را هوا می کنند. البته جمهوری اسلامی می توانست سایه این فیل را با کمی طمانینه کم رنگ کرده، و آن را بیشتر از آنچه که هست باد نکرده و بیشتر از آنچه باید نمایان شود، به هوا نفرستند؛ اما در دوران بلبشوی پسابرجام، جمهوری اسلامی گویی درایت سیاسی را از دست داده، و هر کسی برای خودش اعلامیه و بیانیه صادر می کند. حسن عباسی طی بیانیه ای ارتش را متهم به بی غیرتی می کند (هرچند زیر فشار مجبور به عذرخواهی برای «تقطیع یک دقیقه ای» می شود) ، و سردار سرلشگر محسن  رضایی طی بیانیه ای تهدید می کند که قلم پای محمود عباس را می شکند. اما، چرا؟ مگر چه اتفاقی افتاده، و مهمتر اینکه، مگر جمهوری اسلامی بوی الرحمن به مشامش خورده است، که اینچنین به تکاپو افتاده است؟ برای بررسی این چند نکته، و مفهوم پیام سیاسی این دیدار، دست به دامان ریاضی و مبحث «ون دایلگرام» (و یا همان مبحث مجموعه و زیر مجموعه) می شوم.

       بنا به سنت همیشگی، در بخشاول، حرف آخر را می زنم و در بخش های بعدی به ریز مسائل می پردازم.

 

ون دایگرام

       با چند مثال منظورم را بیان می کنم. نخست چند مجموعه را در نظر بگیریم:

       مجموعهء لباس: لباس سبز، لباس قرمز، لباس زرد؛

       مجموعهء وسیلهء نقلیه: فورد، سیتروئن، پورش، اتوبوس، دوچرخه؛

       مجموعهء طرفداران حزبی: جمهوریخواه، لیبرال، سوسیال دموکرات، فاشیست.

       حال یک مجموعهء چند هزار نفری از زن و مرد در یک سالن گردهمایی را در نظر بگیریم. در این جماعت می توان زیر مجموعه های مختلفی یافت. مثلاً:

1- آنها که لباس زرد بر تن دارند فاشیست هستند و سوار فورد می شوند

2- آنها که لباس زرد بر تن دارند سوسیال دموکرات هستند و سوار فورد میشوند

3- آنها که لباس زرد بر تن دارند فاشیست هستند و سوار پورش می شوند

4- آنها که لباس زرد بر تن دارند فاشیست هستند و سوار اتوبوس می شوند

5- آنها که لباس قرمز بر تن دارند جمهوری خواه هستندوسوار فورد می شوند

6- آنها که لباس سبز بر تن دارند لیبرال هستند و سوار دوچرخه می شوند

7- و.....

       چنانکه ملاحظه می شود، هر زیر مجموعه می تواند یک سری از خصوصیات، نقاط مشترک، و یا نقاط افتراق این مجموعه از آدم ها در سالن گردهمایی را مشخص کند. البته یک زیر مجموعهء دیگر هم وجود دارد. مثلاً، فاشیست هایی که نه لباس زرد یا قرمز و یا سز بر تن دارند، و پیاده به این گردهمایی آمده اند. ساده اینکه بنا به ویژگی موضوع و مبحث می توان مجموعه ها و زیر مجموعه را تعریف و فورموله کرد.

 

سخنان خانم مریم رجوی

       بنا به حداقل اطلاعاتی که رسانه ای شده، خانم مریم رجوی، در این دیدار گفته اند که: «اين رژيم بیش از هر چیز از همبستگی و اتحاد مردم و مقاومت ايران با كشورها و ملت های منطقه هراسناك است. لذا كشورهای منطقه و مردم و مقاومت ايران باید با اتحاد عمل منطقه را از شر بنیادگرايی و تروریسم برخاسته از فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران خلاص كنند.»

       در این جملات، ایشان چند زیر مجموعه ترسیم کرده اند. بطور مثال:

1-همبستگی مقاومت ایران، کشورهای منطقه

2- اتحاد عمل مقاومت ایران،

کشورهای منطقه این زیر مجموعه ها حاکی از مجموعه هایی هستند که خصوصیات و خواست های مجاهدین را از یک سو، و خصوصیات و خواست های دیگر بازیگران در منطقه را، از سوی دیگر، بیان می کنند. ساده اینکه، می توان مجموعه ای از خواست های بازیگران در منطقه (و البته اربابان شان) را تعیین و تعریف کرد، و به همان شکل مجموعه خواست های مجاهدین را و سپس دید این دو در چه مواردی مشترک هستند. بنابراین، نخستین سوال اینست:

       «چه پارامترهایی این دو بازیگر را به هم نزدیک کرده، و زیر مجموعهء (مشترک) تولید شده چیست؟»

       یک پاسخ را می توان در زیر مجموعهء بزرگتری جست که محور این دو زیر مجموعه است (بقول خانم مریم رجوی «شر بنیادگرایی و تروریسم» و «حکومت ایران».)

       اما آیا این تنها پارامتر است؟ به آن می پردازم.

 

عمق استراتژیک

       اگر به مواضع سخنگویان حکومت اسلامی توجه کنیم، سوریه و فلسطین و لبنان را عمق استراتژیک فارین پالیسی خود تعیین کرده اند. شاید به همین خاطر است که اگر به ریز اخباری که در سایت های رسمی مجاهدین چیده می شود توجه کنیم، خبرهای مرتبط با استراتژی نظامی عربستان سعودی در منطقه (یمن، سوریه، و لبنان)، و یا جنگ خانمان سوز سوریه، بیشتر دیده می شود.

       در اینجا یک نکته شایان توجه است. اگر نیروهای اسد با پشتیبانی روسیه و جمهوری اسلامی بتواند حلب و ادلب را از آن خود کند، ناخواسته می توان به این نتیجه رسید که خط مورد نظر مجاهدین در این میدان عملیاتی شکست خورده، و عربستان یک گام به عقب رانده شده است. اما اگر دمشق سقوط کند، نه تنها موقعیت مجاهدین سر و سامان بیشتری می گیرد، بلکه عربستان می تواند حرف آخر در منطقه را بزند. شخصاً فکر نکنم که عربستان بتواند به آن درجه از توانمندی سیاسی و نظامی دست یابد، و همیشه شرط بندی روی عربستان را به شرط بندی روی خر لنگ تشبیه کرده ام.

       در همین چارچوب فکری، معادلهء ریاضی فلسطین هم جدا از مقابله با استراتژی حکومت اسلامی در منطقه نیست. لازم به یادآوری است که چندی ست حماس و حکومت اسلامی درگیر منازعات متعددی شده اند، (بخصوص در رابطه با حضور فعال و علنی سپاه در سوریه). اسامه حمدان، یکی از سخنگویان حماس، با ذکر اینکه در برخی از مواقع رابطه سرد شده، به  اسلامی دلداری می دهد که این رابطه قطع شدنی نیست.

       بنابراین، یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی پیرامون این دیدار دست به برخوردی هیستریک زده، موقعیت استراتژیک خود در منطقه، و از دست دادن «آتوی فلسطین» برای خام کردن سربازان گمنام در منطقه است.

       دیدار محمود عباس و مریم رجوی، (حتی اگر برای یک مدت کوتاهی باشد) و «به نتایج درازمدت نرسد»، در این مقطع از زمان قلب استراتژیک - آرمانی - تبلیغاتی جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است. بنابراین باید هشیار بود، چرا که جمهوری اسلامی در واکنش (دیر یا زود)، انتقام این آفند را خواهد گرفت.

 

زیرمجموعه های دیگر

       اما همه چیز بر گِرد محور بود و نبود حکومت اسلامی نمی چرخد و پارامترها و زیر مجموعه های دیگری هم هستند که می بایست مورد ارزیابی قرار بگیرند.

 

آرمان خواهی

       واقعیت این ست که محمود عباس (الفتح) موجودیت اسرائیل را به رسمیت می شناسد (با چه شرایطی - مثلا بازگشت به مرزهای  1967 و... شرایط دیگر فعلاً مورد نظر نیست). آنچه حائز اهمیت

است رابطهء «به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل از سوی محمود عباس» با «دیدار او با خانم رجوی» است.

       این دیدار و سخنانی که ادا شده، ظاهراً بر این نکته تأکید دارند که مجاهدین خط ضدصهیونیستی را کنار گذاشته (مگر اینکه این را تکذیب کنند) و موجودیت اسرائیل، و در نتیجه اشغال بخشی از سرزمین های فلسطین را به رسمیت می شناسند. این زیر مجموعه، فقط یک مبحث خلص آرمانی نیست، بلکه می تواند سر از یک استراتژی کلانِ (بقول خانم رجوی) «اتحاد عمل منطقه»ای درآورد و هماهنگی عربستان سعودی و اسرائیل علیه حکومت اسلامی، از کانال مجاهدین را رقم بزند.

       آیا این همان «ابتکارِ» رئیس جمهوری فرانسه است که در بیانیه ها و گزارش های خبری خاطر نشان شده یا نه را نمی دانم. اما یک نکته را می دانم. انتخابات ریاست جمهوری اسلامی نزدیک است  و غرب نمی خواهد هر آنچه تحت نام برجام رشته، پنبه شود و خامنه ای از یک عنصر ذوب در ولایت، حمایت کند. و، بنابراین، اگر به اهداف خود برسد، زیر پای مجاهدین را خالی خواهد کرد.

 

سلام دزد بی طمع نیست

       خواست های غرب در این بلبشوی اقتصادی جهان، دستیابی به بازار ایران و البته سرنوشت لبنان، من و سوریه است. در تمام این مجموعه ها غرب و حکومت اسلامی نقاط مشترک دارند. غرب از حکومت اسلامی انتظار دارد که در این موارد درست بازی کند، و باعث خشنودی و خرسندی غرب شود، در غیر این صورت، «برگ» مجاهدین را رو خواهد کرد. این نکته هم تهدید است، و هم آوانس.

 

هراس من

       نخستین هراس من، آن هراس همیشگی است. غرب، کشورهای مرتجع منطقه، سیاست بازان خیلی «شریف »که در گردهمایی مجاهدین سخنرانی می کنند، و خلاصه همه و همهء این «توپچی ها»، پس از یک عمر جیره خواری و مواجب گرفتن، آن روز که باید شلیک کنند زمین را خالی کرده و،

همچون عملیات فروغ جاویدان، سلحشوران خلق را «بدون پوشش هوایی در چهار زبر» تک و تنها رها کنند.

       هراس دیگر من این است که ملت شریف ایران، به علت نبود کانال مستقیم و دوطرفه بین مجاهدین و مردم، درک دقیق و درستی از برنامهء براندازی حکومت اسلامی نداشته باشند، و این مانورها را مترادف با «بی دقتی ساده لوحانه و بی توجهی مجاهدین به منافع ملی» ارزیابی کنند.

       هراس سوم من، که بارها هم نوشته ام، ورود ناخواستهء مجاهدین به بازی خطرناک حملهء نظامی بیگانگان به ایران است. می دانم که خانم رجوی بارها خاطر نشان کرده اند که «نه جنگ، نه مماشات خط مقاومت» است، اما ورود به بازی بی در و پیکر، می تواند عنان کنترل را از ید آنها برباید و مجاهدین را تبدیل کند به جاده صاف کن جنگ ستیزان.

       تا به آنجا که به این قلم مربوط می شود، هرگونه عملیات نظامی علیه خاک ایران، به هر دلیل و بهانه ای، توسط هر بیگانه ای، شدیدا  ضد میهنی- ملی است و یک عنصر رادیکال، از جمله مجاهدین، باید آن را پیش از وقوع محکوم کند، و خود را به این پلیدی آلوده نکند.

       سرنگونی تنها از کانال ملت شریف ایران و به دست توانای فرزندان خلق، نه کمتر و نه بیشتر.

13 مرداد 1395

 

چه پيش آمده است؟

ناصر آبادانی

پاسخي به نوشته اخير علي ناظر،

       خوب ، حالا به اين طيف سايت نشين ، چه بايد گفت؟، چرا هر ديدار و هر رفتار مجاهدين، توامأ  هم رژيم را مي لرزاند هم اينان را! چه پيش آمده است؟

       رژيمي بر كشور حاكم است كه از تمام عوامل منطقه اي و داخلي و جهاني براي تثبيت قدرت سركوب گر خود سود مي جويد، در منطقه آتش جنگ مي افروزد، در كشور اعدام مي كند و شكنجه و سركوب، و ويران کردن تمام زير ساخت هاي اقتصادي و كشاورزي و زيست محيطي شده است مشغله اش! و همچنان در مناقشهء دائمي با جهان! و به قول محسن رضايي، سر پاسدار رژيم، با كسي هم شوخي ندارند.

 

آقاي ناظر!

       مجاهدين فيل هوا نكردن، مجاهدين تنها يك ديدار كردن، تركي فيصل هم ديدار بود(*)، نمايندگان مجالس كشورهاي عربي هم ديدار بود، نمايندگان مردم سوريه هم حضور داشتن، هدف از اين ديدارها كوتاه كردن دست رژيم از منطقه استغ به ديگر معني، به هم زدن تعادل رژيم، و فرو ريختن عمق استراتژيك رژيم. عجيب است كه رژيم اين را فهم مي كند شما نه!!

 

هراس به دل راه نده!

       تا شما سايت نشينان سايه نشين هستيد، آب از آب تكان نمي خورد؛ اگر اين كارهاي مجاهدين نباشد قلم در دستان تان مي ماست(*)! ناظر جان، مي شود بفرماييد شما كدام فلسطين را قبول داريد؟ فلسطين حماس را يا فلسطيني كه سازمان الفتح رهبري اش را دارد؟ اينكه از خانم مريم رجوي مي خواهي توضيح دهد كه هنوز ضد صهيونيست هست يا نه يعني چه؟ محمود عباس رژيم اسرائيل را به رسميت شناخته است، عرفات هم شناخت، مصر هم شناخت، اردن هم شناخت، تركيه كه شناخته بود، خدا را شكر، شما به رسميت نمي شناسيد، و كما كان در حال جنگ ضد صهيونيستي و ضد امپرياليستي هستيد!!

       ولي خودمانيم، اين «خط ضد صهيونيستي» را خوب آمدي!! شما از اينكه محسن رضايي با اين ديدارها بوي الرحمان رژيم را شنيده است آشفته خاطر شده ايد؟ به محسن رضايي دلداري مي دهي يا به هم هفت خوان هاي خودت؟ رژيم و نمايندگان خارج و داخل اش ظرف يكي دو هفته گذشته، چه به فيصل و چه به عباس اعتراض هاي رسمي و غير رسمي بسيار كردن(*)، اگر اين امر، رژيم را به چنان هراسي افكنده است كه هوارش دنيا را برداشته است، حرف حساب شما چيست؟ نگراني شما چيست؟ چرا؟

       مجاهدين اين ديدار ها را انجام ندهد؟ دست رژيم را از منطقه كوتاه نكند؟ چون شما در ذهتان ،و در ليست ذهني تان، جنگ را در صدر ليست نوشته ايد؟!

       ناظر جان عزيز دل برادر ، آخوند ها جنگ را با مردم ايران ٣٧ سال است كه پيش مي برند ، يعني تقريبا جاي سالمي نگذاشته اند ! تو اگر مرد رهي ، به اين ميدان بيا ! اول تلاش كن شر اين جنگ را از سر مردم ايران كوتاه كن ،

 

ناظر جان، عزيز دل برادر، حضور نظامي نيروي تروريستي قدس در سوريه و عراق و در يمن و در عربستان يعني سايه جنگ؛ اين حده اقل (*) را كه بايد فهم كنيد! اگر آخوند[ها] براي خود در سوريه و عراق و بحرين و يمن، عمق استراتژيك قائل هستند، حتما آنها هم (كشورهاي عربي ) حده اقل شناخت را از امنيت ملي خود دارند، يا فكر مي كني از بيخ عرب هستند!!!! و شناختي راجع به منافع ملي خود ندارند؟ شما و هم كيشان ت فكر مي كنيد آخوند ها هر تصميمي گرفتند و هر بلايي سر منطقه آوردند بايد رفت پشتش!

 

تكلمهء آخر(*):

       احزاب و سازمان هاي كرد (دمكرات، كومله، خبأت...) خواهان ادامهء مبارزه با رژيم از طريق جنگ مسلحانه شده اند؛ بسياري از نيروهاي ايران دوست!!!! به وحشت افتاده اند و با خواهش التماس از آنها خواسته اند دست به اين كار نزنند و كماكان راه مذاكره و مدارا را به پيش ببرند و همهء ترس شان از نزديك شدن اين احزاب و سازمان ها به مجاهدين است، خواستم ياد آوري كنم كه عقب نيافتيد!

       با احترام ناصر آباداني

________________________________

* نحوهء نگارش در اين موارد از خود نويسنده است.

http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5653

 

پاسخی کوتاه

علی ناظر

یک نکته

       به برخی از نکاتی که ایشان نوشته اند نمی پردازم، چون فکر می کنم ایشان نوشته ام را درست نخوانده اند، و دیگر اینکه بالاخره نظرشان است. اما به یک نکته که برایم مهم است اشاره ای کوتاه می کنم. ایشان نوشته اند «شما از اينكه محسن رضايي با اين ديدار ها بوي الرحمان رژيم را شنيده است آشفته خاطر شده ايد؟ به محسن رضايي دلداري مي دهي يا به هم هفت خوان هاي خودت؟»

       به راستی این فرهنگ پلشت را درک نمی کنم. واقعاً یعنی چه، وقتی نوشته می شود به محسن رضایی دلداری می دهی، و یا به هم هفت خوان های خودت؟ وقتی در مطلبم نوشته بودم محسن رضایی بوی الرحمن  شنیده، چه ربط مستقیم و یا غیر مستقیمی به «آشفته خاطر» شدن من دارد؟ این فقر فرهنگی در نقد یک نوشته بخاطر چیست؟ چرا ایشان نخست نوشته ها و مواضع بنیانگذاران مجاهدین را مطالعه نمی کنند و سپس متن مرا تجزیه و تحلیل کنند؟ ولی، مهمتر از این درک غلط از نوشته ام، این سنجاق زدن ها و برچسب زدن ها کی و در چه حالتی می خواهد به پایان برسد؟

       آیا این هموطن عزیز می خواهد با سنجاق کردن علی ناظر به محسن رضایی، دیدگاه سیاسی علی ناظر را به زیر سوال ببرد؟ آیا می خواهد علی ناظر بفهمد که اگر به این قبیل نوشتار ها ادامه بدهد، برچسب بعدی که به علی ناظر سنجاق می شود، «مزدور» و «عامل رژیم» و...خواهد بود؟ آنچه درک نمی کنم این است که این فرهنگ برچسب زنی کار جدیدی نیست، و تاکنون نتیجه ای هم نداشته است، پس چرا این خط دنبال می شود؟

       مگر نه اینکه، نزدیک به 20 سال است که به «دیدگاه» می گویند «رژیم گاه»، و علی ناظر جا خالی نکرده است؟ چند بار باید برچسب زده بشود و زمین خالی نشود، تا جا بیفتد که «دل برادر، علی ناظر از این برچسب ها نمی ترسد، یک راه دیگر بجو». شاید هدف این است که با این برچسب ها، و سنجاق کردن ها، علی ناظر به برخورد هیستریک واداشته شود، و شروع کند به ناسزا گفتن و ریسمان پاره کردن، و به مریم رجوی و مسعود رجوی فحش و ناسزا گفتن و یقهء خودش و پیراهن مجاهدین را پاره کردن، تا ثابت شود که یک کاسه ای زیر نیم کاسه است و علی ناظر از همان روز اول جاسوس و مزدور و چه و چه بوده و آخر و عاقبت چهرهء واقعی خودش را نشان داده است. آیا هدف اینست؟ چند بار باید این خط و راه و روش آزمایش شود تا جا بیفتد که «دل برادر، حمایت علی ناظر از مجاهدین و مبارزین نه بخاطر جیره و مواجبی است که ماهیانه به حساب اش ریخته می شود، و نه بخاطر همسویی ایدئولوژیکی است». حمایت می کنم چون فرزند خلق هستند و، بعنوان یک «سایت نشین» و نه بیشتر، تا زمانی که مبارزین همراه خلق باشند، آنها را فرزند خلق می دانم، و آن روزی هم که با رفتار و کردار سیاسی پشت به خلق بکنند، دیگر برای این «سایت نشین» فرزند خلق نیستند. نه به آنها بدهکارم و نه از آنها طلبی ناگرفته دارم. رابطهء من با این فرزندان خلق، یک رابطهء سیاسی است، و در نتیجه برخورد با علی ناظر، فقط و فقط باید سیاسی باشد، در غیر این صورت نشان از بی خردی، و یا عقب افتادگی سیاسی است.

خلاصه بنویسم. با این سنجاق کردن ها از کوره در نمی روم، ناسزا نمی گویم، و جای دوست و دشمن را قاطی نمی کنم. همین و بس. ولی...

       یکبار دیگر عرض می کنم، هر حملهء نظامی توسط هر نیروی بیگانه، به هر دلیل و بهانه ای، شدیدا محکوم است، و تمام نیروهای رادیکال، وظیفهء ملی - میهنی دارند که، پیش از وقوع جنگی ویرانگر و خانمان سوز، از آن پیشگیری کرده و آن را شدیدا محکوم کنند. حال اگر «نه جنگ» گفتن علی ناظر دلیل بر آشفته خاطر شدن او از «بوی الرحمن شنیدن محسن رضایی» است، [اين نکته را می سپارم به عقل و شعور خواننده].

       در پایان، من به هموطن گرامی آقای ناصر آبادانی، صمیمانه و رفیقانه پیشنهاد می کنم که مطالب مرا بیش از یکبار بخوانند تا دچار کج فهمی نشوند.

       شاد و برقرار باشید.

14 مرداد 1395

http://www.didgah.net/khabarMaghalehMatnKamel.php?id=27881

 

از ورود به درگیری عشیره ای معذورم

علی ناظر

       بخش نخست مطلبم «پیام سیاسی یک دیدار و زیر مجموعه های آن – بخش نخست» با عکس العمل برخی از هموطنان مواجه شده است. به یکی از آنها در «دل برادر، برچسب نزن» پاسخی کوتاه داده ام، که آن پاسخ با پاسخ متقابلی روبرو شده است. همزمان، چند ایمیل دریافت کرده ام که در آن یا مورد سرزنش قرار گرفته ام، یا بی احترامی.

       کوتاه می نویسم. من یک سلسله نوشتار را آغاز کرده ام، و قصدم اینست که آنرا تمام کنم. در نتیجه نمی خواهم از مسیر منحرف شده و به دیگر مسائل مشغول شوم. از این پس، عدم پاسخ به این کامنت ها و پاسخ ها بخاطر بی احترامی به این هموطنان نیست، بلکه ذهنم فقط توانایی متمرکز شدن روی یک موضوع را دارد و بس. 

       بدون شک، هموطنانی که فکر می کنند نوشتارم در مسیر خشنود کردن جمهوری اسلامی است، به اعتراض خود ادامه خواهند داد، و طبیعتا، این قلم را نقد و افشا خواهند کرد (به باور من، هر عنصر وابسته به نظام جهل و جنایت باید افشا شود). برخی دیگر ممکن است نوشتار مرا دیگر مطالعه نکنند. هر آنچه که می بایست بشود، خواهد شد، بجز یک عمل. من وارد این مسیر نخواهم شد، و به این درگیری عشیره ای دامن نخواهم زد.

       حرفم را می زنم. قبول یا رد آن را می سپارم به خواننده. به توهین و شانتاژ اعتنایی نمی کنم، و در عکس العمل نه توهین می کنم و نه از نوشتن دست بر می دارم. بارها نوشته ام که خود را «مبارز» و یا «روشنفکر» نمی دانم، و آنچه می نویسم فقط نظر یک ایرانی سرنگونی طلب در تبعید است، و این تبعیدی سرنگونی طلب، به اندازه کافی موضعگیری کرده تا هر انسان فهیم و نافهمی موضع سیاسی علی ناظر را بشناسد.

       بخش دوم نوشتارم در دست تهیه است، و شکی ندارم که برخی از مطالب و موارد باعث رنجش بیشتر برخی از هموطنان مبارز و سرنگونی طلبان می شود. از آزردن خاطر آنها پوزش می طلبم، و برایشان شادی و پیروزی در مسیر سرنگونی خواهانم. در این باره، بیش از این نوشتن بی مورد است.

       سالگرد امضای فرمان مشروطه به تمام آزادیخواهان شادباش می گویم.

15 مرداد 1395

http://www.didgah.net/khabarMaghalehMatnKamel.php?id=27882

 

بازگشت به خانه