تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
هیلاری کلینتون، بازگشت به مداخله گری قدرتمند؟
سيلوان سيپل*
ترجمهء شهباز نخعی
در نیمهء ژانویه 2011، دستگاه مدیریتی اوباما در یک بحث عمیق فوری درگیر شد. از دو هفته پیش از آن، در قاهره انبوه مردم در شماری روز افزون در میدان تحریر گرد آمده و خواستار کناره گیری حسنی مبارک رئیس جمهور خودکامه مصر می شدند. در کاخ سفید «پاسداران جوانِ» شورای امنیت ملی – سامانتا پاورز، بن رودز، دنیس مک دونو- رئیس جمهوری آمریکا را به موضع گیری به نفع «نیروهای تغییر طلب» ترغیب می کردند. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه، برای جیمز تراوب حکایت می کند که او نمایندگان دموکرات هوادار «مداخله» در سیاست خارجی بر مبنای حقوق انسانی را (که اکثر آنان بعداً از اقدام مسلحانه آمریکا در سوریه حمایت مکردند) ساده لوح می دانسته و به ویژه، نظرش این بوده که سقوط رژیم حسنی مبارک – که به او و به ویژه همسرش نزدیک است – پیامی خیلی ناگوار برای متحدان ایالات متحده، و در درجهء اول برای اسرائیل (بنیامین نتانیاهو اعلام کرده بود که تنها گزینه، حمایت بی قید و شرط از حسنی مبارک خواهد بود) و نیز عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج [فارس] خواهد فرستاد. 28 ژانویه، هیلاری در برنامهء تلویزیونی «دیدار با مطبوعات» با صدای بلند گفت که تنها حسنی مبارک می تواند از عهدهء «یک گذار مسالمت جویانهء همراه با نظم به سوی یک دموکراسی واقعی» برآید(1). در این مورد، او از حمایت دو چهره - رابرت گیتز، وزیر دفاع جمهوری خواه، و جو بایدن، معاون رئیس جمهوری - برخوردار بود. با این حال، باراک اوباما خلاف نظر او عمل کرد. فردای آن روز، اوباما علناً اعلام کرد که به نظر او، گذار می باید «فوراً» انجام شود. ده روز بعد، مبارک زیر فشار مردمی قدرت را ترک کرد.
هیلاری
کلینتون، زنی که می پندارد می توان جریان زمان را متوقف کرد، از
سوی حزب
دموکرات به عنوان نامزد ریاست جمهوری آمریکا معرفی می شود و همهء
نظرسنجی ها
تا امروز نشانگراین است که بخت بسیاری برای راهیابی به کاخ سفید دارد(2)،
و این در شرایطی است که دنیای خارج برای آمریکائیا خطرناک و پرآشوب تر و
بیش از همیشه غیرقابل درک است. آیا رفتار او در
زمان «بهار
عرب» در مصر می
تواند نشان دهندهء
سیاست خارجی اش در خاور نزدیک پس از انتخاب به ریاست
جمهوری باشد؟ او در خاطرات خود
با نام
«زمان تصمیم گیری ها» (انتشارات فایار،
٢٠١٤)
پنهان نمی کند که از دید او نتیجهء
«بهار» مصر نشان داد که حق با او
بوده است: سقوط حسنی مبارک به ظهور خودکامه ای بدتر از مستبد پیشین
انجامید. در
واقع، او این ایده را رد می کند که عقب نشینی اش اجتناب ناپذیر
بوده است. یقیناً،
رفتار
او در آن زمان می توانست نتیجهء
یک برآورد غلط کادر
دیپلوماتیک
اش
در مصر بوده باشد. اما،
در اساس، او مدافع محافظه کارترین خط
مشی، هم از نظر خطرپذیری و هم از جهت تعهد سیاسی بود.
این محافظه کاری،
که برخی حتی آن را «محافظه کاری نو» توصیف می کنند، انتقاد اصلی چپ دموکرات
به اوست. جفری گلدبرگ، روزنامه نگار آمریکایی در مقاله ای با عنوان
«دکترین
اوباما» در آوریل
2016
بدگمانی اوباما نسبت به «نقش واشنگتن»
(این
«راهنمای» غیر رسمی که اکثر نخبگان پایتخت آمریکا و
کارشناسان سیاست بین المللی را به هم پیوند می دهد، و اوباما نظر
خوشی نسبت
به آن ندارد)
را شرح می دهد. آنچه که اوباما رد می کند، این است که این راهنما، در همهء
شرایط،
در همهء
درگیری
ها
برتری
را به کاربرد زور می دهد
حال آنکه او
فشار دیپلوماتیک را بر کوشش
برای دست یابی به مصالحه و تهدید بالقوه یا استفاده عملی از سلاح در
صورت
لزوم را ارجح می شمارد. با این حال، آشکار است که هیلاری کلینتون تجسم
دستگاه مدیریتی است که مجتمع نظامی- صنعتی و اندیشکده هایی مانند «شورای
روابط خارجی»، «بنیاد بروکینگز» و یا حتی «مرکز راهبرد و مطالعات بین
المللی» را گرد می آورد و گذر اعضای آنها به دستگاه مدیریتی نشانگر نفوذی
است که از آن برخوردارند.
در
مطلبی اخیر، جفری ساکز(3)
گرایش اصلی نامزد دموکرات را چنین تشریح می
کند: «او به قدرت آمریکا معتاد است». او هر
بار که دربارهء
کاربرد زور
اظهار
نظر کرده
(علیه
صربستان اسلوبودان میلوسویچ در
1999،
بر
ضد صدام حسین
درسال
2003،
معمر قذافی در
سال
2011
و بشار اسد در
2012)
موضع اش
مثبت
بوده؛
امری که دست کم در مورد عراق و لیبی عواقبی فاجعه بار داشته است.
دوماً
او لبریز از این ایده است که «آمریکا و تنها آمریکا باید رهبری جهان را
داشته باشد» و این «استثنایی شمردن آمریکا» با تفرعن همراه است. به طور
خلاصه،
جفری ساکز،
این اقتصاد دان بین المللی که تبدیل به هوادار محیط زیست شده،
می
نویسد: «هیلاری کلینتون به درستی ترامپ را به غیر قابل پیش بینی بودن متهم
می کند اما خود او، به شکلی خطرناک قابل پیش بینی است». او نگران آن است که
وقتی هیلاری رئیس جمهوری شود، ایالات متحده به دیدگاه کلاسیک روابط بین
المللی،
يا
«راهنمای واشنگتن»،
باز
گردد. حرف جیمز تراوب
نيز
هرچند این تحلیل را
تعدیل
می کند
اما در نهایت حرکت در این مسیر را
مورد
تائید می
قرار می دهد.
او می نویسد:
«برنامهء
سیاسی هیلاری کلینتون به طور اساسی تفاوتی با برنامه اوباما ندارد»،
اما «روشی که او برای روابط بین حکومت ها در
نظر
دارد به نظر کیسینجر شبیه و
تجسم واقع گرایی سیاسی است».
الیزابت شاکمن هارد، سیاست شناس دانشگاه
«نورث
وسترن» نزدیک شیکاگو، به نوبهء
خود از
این بیم دارد که حضور هیلاری
کلینتون در کاخ سفید به جنگ های جدید آمریکا در خاور نزدیک بیانجامد. به
نظر او، هیلاری کلینتون «هرگز محدودیتی برای توانایی ایالات متحده برای
تغییر دنیا با معیار منافع خود قائل نبوده است»(4).
او هیچ گاه ترازنامه
ای در
مورد موضع گیری هایش، اعم از عراق (او به عنوان سناتور دموکرات در
سال
2003
به جنگ آغاز
شده توسط جرج دبلیو بوش رای داد) و لیبی ارائه نکرده است.
سیاست او در
مورد لیبی
(که بر اساس آن
تلاش بسیاری کرد
تا
ستاد نیروهای مسلح آمریکا
را
که نسبت
به عملیات بنغازی
اکراه داشت را به اقدام نظامی
ترغیب کند – بار
دیگر تمکین او نسبت به راهنمای واشنگتن را نشان می دهد.
این استاد دانشگاه یادآوری می کند که جو بایدن، معاون رئیس جمهوری،
با
مشارکت آمریکا در سرنگونی قذافی مخالف بوده و گفته بود پیش از درگیر شدن در
یک جنگ می باید
«نه فقط به روز پس از آن، بلکه به یک دهه بعد فکر کرد».
نگاهی
سریع به افق رفتاری هیلاری کلینتون، در
سال هایی که در رأس
وزارت امور
خارجه
بود
(2009
تا 2013)،
نشان می دهد که زنی که تحت سلطهء
دیدگاهی تنگ از
منافع
آمریکا است، به نوشتهء
تراوب «بیش از آن که در
فکر قابلیت واقعی تهدید
باشد، به نمونه بودن ارزش خود باور دارد». به این دلیل بود که او از رئیس
جمهوری آمریکا به خاطر این که پس از عبور سوریه از «خط قرمز» تعیین شده
(یعنی
کاربرد سلاح شیمیایی)،
از حمله به این کشور خودداری کرد به شدت انتقاد
نمود. بنا
بر گفته های نزدیکان
اش
او واکنشی تند داشت: «اگر گفته شود که حمله
می کنیم، گزینهء
دیگری نداریم، باید این کار را کرد». به نظر اوباما، حمله
هیچ مشکلی را حل نمی کرد و احتمالاً
وضعیت غم انگیز سوریه را – اگر از
این
وخیم تر نیز ممکن باشد – وخیم تر می کرد.
این نخستین باری نبود که
اوباما و وزیر امور خارجه اش نظراتی متفاوت داشتند. نخستین اختلاف بین آنان
در
مورد افغانستان پیش آمد که از
سال
2009،
هنگامی که ژنرال های آمریکایی
حاضر در افغانستان خواستار حضور
40
هزار سرباز آمریکایی اضافی در این کشور
شدند. کلینتون در تقابل با اکراه اوباما با اشتیاق به حمایت از «برنامهء
ضد
شورش» ژنرال ها پرداخت. او در خاطرات خود توضیح می دهد که ارزیابی اش این
بوده که طالبان تا زمانی که در موضع قدرت است تن به مذاکره نخواهد داد.
از
این رو، پیش از مذاکره می باید بر آنها غلبه کرد یا به حد کافی آنها را
تضعیف نمود. این نیز همچنان بر
مبنای راهنمای واشنگتن است. تراوب می نویسد:
«در
گذشته ژنرال ها در
حد زیادی
توانایی آمریکا در تبدیل افغانستان به یک
کشور خودکفا ازن
ظر سیاسی و نظامی را بیش از
میزان واقعی ارزیابی کردند. حس
غریزی اوباما مانند مورد عراق خوب بود. کلینتون اشتباه می کرد، چنان که
در
مورد عراق اشتباه کرده بود».
رفتار او در
مورد «مذاکره با تهران»
دربارهء
توقف برنامهء
هسته ای نظامی دایماً
نقشی از سوء ظن و میل به سنگ
اندازی در راه امضای توافق داشت. او در خاطرات
اش
از امضای توافق حمایت می
کند اما با اصرار بر نقش چند
جانبه بودن تحریم ها برای واداشتن تهران به
توافق تاکید دارد؛
در
حالی که اوباما به نوبهء
خود همواره این نکته را در
نظر
داشته
است
که در ورای تحریم ها، برای دست یابی به توافق هر
دو
طرف می باید گذشت
هایی بکنند. تراوب ادامه می دهد که اوباما «حاضر بود به ایرانی ها کمک کند
تا حفظ ظاهر کنند زیرا درک می کرد که آنها به این کمک نیاز دارند. او درک
می کرد که آنها نیز گذشته و سیاستی دارند و همواره نسبت به واداشتن آنها به
عقب نشینی تنها با نشان دادن چنگ و دندان بدگمان بود». خلاصه، یک بار دیگر
کلینتون در
مورد ایران به «نقش واشنگتن» باور
داشت و اوباما از آن پرهیز می
کرد.
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجهء دورهء اول ریاست جمهوری اوباما در سال 2010 رابرت کاگان، یکی از درخشان ترین نظریه پردازان محافظه کاری نو را به عضویت «هیات سیاست خارجی»، که گروهی از مشاوران در بیرون از وزارتخانه بود، منصوب کرد. آیا وقتی هيلاری رئیس جمهور شود هم از نظریهء او پیروی می کند؟ شاید مهم تر و نشان دهنده تر در این مورد که اگر انتخاب شود سیاست واقعی او چه خواهد بود، این است که او با نظر باراک اوباما در مورد داشتن روابط کلی با تهران موافق نیست. رئیس جمهوری کنونی آمریکا ایران را به عنوان یک عامل ضروری برای ثبات خاور نزدیک می داند. از نظر هیلاری کلینتون شرکای ممتاز (سوای اسرائیل) عربستان سعودی، رهبر دنیای سنی، و مصر هستند. در نوامبر سال 2015، هیلاری اصرار داشت که بنیاد بروکینگز برای حفظ فاصلهء رادیکال با تهران مداخله کند و می گفت: «من در اجرای این توافق ایران را به عنوان یک شریک نمی دانم، ایران هدف این توافق است»(5). ریاض از این امر خشنود بود. فزون بر این، از هیلاری کلینتون در شبکهء «العربیه» به خوبی پذیرایی خاص می شود. جویس کرم، نمایندهء واشنگتن روزنامهء سعودی چاپ لندن «الحیات» می گوید می توان انتظار داشت که دست یابی هیلاری کلینتون به قدرت به وضعیت کنونی که «هیچ رهبر خاورمیانه ای دارای روابط نزدیک با کاخ سفید نیست» (6) پایان دهد. او، وفادار به «عمل گرایی» خود، امیدوار است که «روابطی شخصی» با رهبران منطقه برقرار کند.
در
راستای بودن در «تفکر آرزومندانه»، نویسنده الحیات پیش بینی می کند که
کلینتون قاطعانه خواهد کوشید از
این پس رابطه ای گسترده با دنیای عرب سنی
برقرار کند و خود را بیش از اوباما در
برابر «روسیه و ایران» «خشن» نشان
دهد و تا حد «زنده کردن ابتکار صلح» اتحادیهء
عرب در
سال
2002
در
مورد درگیری
اسرائیل- فلسطین پیش رود. این ابتکار
(که
توسط عربستان سعودی به پیش برده
می شد و پیشنهاد صلحی کلی را با دنیای عرب بر
مبنای عقب نشینی کامل از مناطق
فلسطینی اشغالی از
سال
1967
می داد)
در آن زمان با بی اعتنایی اسرائیل
روبرو شد. در آن طرح، انتظارات اسرائیل دقیقاً
با طرح همخوان نبود. با این
حال، هیلاری کلینتون همواره به عنوان یکی از نزدیک ترین رهبران دموکرات به
«کمیتهء
امور عمومی آمریکا- اسرائیل» (آیپک) که لابی هوادار
اسرائیل در واشنگتن است ظاهر شده. او همواره فلسطینی ها را مسئول شکست مذاکرات صلح
دانسته و به نفع یک رشته از انتظارت اضافی اسرائیل (به رسمیت شناخته شدن
«دولت
یهود» توسط سازمان آزادی بخش فلسطین، حفظ درهء
اردن تحت کنترل اسرائیل
و غیره) موضع گیری کرده است. با این حال، به خلاف حزب جمهوری خواه که
راهکار انتخاباتی آن موضع «دو حکومت که در
کنار یکدیگر در
صلح زندگی می کنند»(7)
است، هیلاری کلینتون همیشه، حتی در آغاز دورهء
اول ریاست جمهوری اوباما،
از
پذيرش
ابتکار صلح مطرح شده توسط او دربارهء
روند صلح (ماموریت اعزام جرج میچل)
به این دلیل
طفره رفت
که
او،
به عنوان پیش شرط،
خواهان پایان گرفتن ساخت شهرک های یهودی
نشین در قلمرو فلسطین
بود؛ يعنی همان
شرطی که او برای اسرائیل «غیرقابل قبول»
محسوب می شد.
ماموریت جرج میچل
هم
شکست خورد.
طبقهء
سیاسی و رای
دهندگان اسرائیلی هر رئیس جمهور جمهوری خواهی را به هیلاری کلینتون ترجیح
می دهند. اما، اگر قرار باشد که رئیس جمهوری دموکرات باشد، در این صورت
هیلاری بهترین گزینه خواهد بود. احساس عمومی در اورشلیم چنین است. با این
حال، رهبران اسرائیل نگرانی هایی در
مورد تحول در وضعیتی دارند که از دید
ایشان هشدار دهنده است: در
میان جوانان و جناح چپ حزب دموکرات مخالفت هایی
رشد
یابنده نسبت به سیاستی که اسرائیل در
مورد فلسطینیان اعمال می کند به گوش
می رسد. بنا
بر یک نظر
سنجی اخیر «مرکز پژوهش پیو»،
55
درصد از «دموکرات های
پیشرو» («لیبرال دموکرات ها») در ایالات متحده نسبت به فلسطینیان احساسات
مساعدتری از اسرائیل دارند. این یک تحول چشمگیر است زیرا در
میان ایشان بخش
مهمی را یهودیان تشکیل می دهند. از دید این پیشروها – که برنی ساندرز،
نامزد
مرحلهء
مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری،
نشان داد که وزنی بیش از برآورد
ابتدایی داشته – هیلاری کلینتون دست کم می باید بیش از حد اوباما به نفع
فلسطینیان موضع قاطع بگیرد. این مانع داخلی هر
چند کوچکی برای کلینتون در
مسند ریاست جمهوری است اما او نمی تواند آگاهانه آن را نادیده بگیرد.
هیلاری
کلینتون برای این که نشان دهد «قاعده گرایی» بر کارزار انتخاباتی اش چیره
است، به عنوان معاون رئیس جمهوری مردی از «جناح میانه» را که نماینده جریان
غالب بر سیاست آمریکا است برگزیده است. برای این سمت او می توانست یک سیاه
پوست یا لاتین تبار را برای جلب نظر اقلیت های قومی- نژادی انتخاب کند یا
کسی را برگزیند که بتواند رای جوانان
را،
که در آن عقب مانده»
جلب کند. «د
فور
وارد»،
روزنامهء
یهودی پیشرو نیویورک می نویسد: «او سناتور ویرجینیا،
تیم
کین،
را برگزید که یک
"پیشکسوت"
سیاست آمریکا، عضو کمیسیون امور خارجهء
سنا و
«میانه
رویی است که نمی تواند کسانی را که به ساندرز تمایل داشته اند» جلب کند(8).
همچنین کین به «دوستی با اسرائیل» شهرت دارد. با این حال، او از
جمله نمایندگان دموکراتی بود که از حضور در کنگره در هنگام ایراد سخنرانی
تحریک آمیز مشهور
3
مارس
2015
بنیامین نتانیاهو، به دعوت جمهوری خواهان،
علیه اوباما دربارهء
امضای توافق با ایران خودداری کرد؛
توافقی که کین از
روز نخست هوادار سرسخت آن بود. امری که بی تردید از دید اسرائیلی ها، و
سعودی ها، نقطه ای سیاه است.
________________________________
*
Sylvain Cypel
1-
Cité par James Traub, «The Hillary Clinton’s Doctrine », Foreign Policy, 6
novembre 2015.
2. بر اساس تمام ارزیابی های کنونی هیلاری کلینتون بر حریف اش، ترامپ، پیروز می شود.
3-
Jeffrey Sachs,« Clinton Speech Shows That only Saunders Is fit for the
Presidency », Huffington Post, 6 juin 2006.
4-
« Will Hillary Clinton Lead us Into Another War in the Middle East ? »,
Huffington Post, 3 avril 2016.
5-
Cité par Reza Marashi, «The Middle East is Changing. Hillary Clinton’s Policy
Isn’t », Huffington Post, 30 novembre 2015.
6-
Joyce Karam, « What a Hillary Clinton nomination means for the Middle-East »,
Al-Arabiya, 7 juin 2016.
7- در برنامهء انتخاباتی جمهوری خواهان برای دونالد ترامپ آمده :«ما از حق اسرائیل بمثابه یک دولت یهود در دفاع از مرزهایش حمايت می کنیم . در آینده بنظر ما دو دولت باید وجود داشته باشد: اسرائیل و یک دولت قلسطینی. بیت المقدس باید پایتخت اسرائیل باشد».
8- Nathan Guttman, «Tim Kaine, Clinton’s Pick for Vice-President, Is a pro-Israel Centrist», forward.com, 22 juillet 2016.