تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

20 مرداد ماه 1395 ـ 10 ماه اگوست 2016

پيوند به يادداشت های اسماعيل نوری علا

پيوند به مکاتبات بعد از انتشار اين مطلب

نامه ای به جناب آقای دکتر اسماعیل نوری علا*

ناصر کرمی

جناب آقای دکتر اسماعیل نوری علا

6 آگوست سالگرد ترور دکتر شاپور بختیار هست. ایرانیان راستین و با شناخت و حتّی افکار عمومی جامعهء ایرانی، همراه با پژوهشگران متعهد در عرصه های بین المللی بخوبی میدانند که دکتر شاپور بختیار بنیادگذار راسیونال و اصلی پروسه تاریخی سکولار دمکراسی و در فاز رادیکال تر آن بیناد گذار(1) لائیسم در ایران و در خاورمیانه بوده و هست و در این راه جان خویش را به گرو گذاشت.

در بررسی های موازین حزبی، سازمانی، جهان بینی ها، معمولأ در سایت های وابسته به آنها و در فضای دیداری و شنیداری و گفتاری، از پپیشتازان از بنیادگذاران، و از چهره ها و شخصیّتهای برجستهء این روندها و جهان بینی ها در مواقع لازم پژوهشی و در روزهای معیّنی از سال از آنها تجلیلی به عمل می آید(2).

روز ششم آگوست روز ترور دکتر شاپور بختیار این بیناد گذار راستین و با شناخت پروسه و اندیشهء سکولار دمکراسی و لائیسم در ایران و در خاورمیانه از چنین روزهای تاریخی میباشد،  که در سایت گروهگی(3) که خود را "جنبش سکولار دمکراسی" مینامد، حتّی یادی از این مرد بزرگ تاریخ  ایران در همهء اعصار نکرده اید. مردم قسم حضرت عباس شما را قبول کنند و یا دُم خروس را؟ چه کسی میتواند مانند گذشته به شما  و به تعداد زیادی از همراهان شما اعتماد کند؟

آقای دکتر نوری علا زمانی که همان نزدیکیهای پیش از انقلاب  و در فضای اوج گیری انقلاب ننگین 57 شما با هزینه از صندوق ملّی ایرانیان هدفمند به انگلستان و لندن فرستاده شدید، تا شیعه گری کلاسیک و نقش روحانیّت شیعه را در حکومت یاد بگیرید و به ایران باز گردید و آن را در مقام استادی دانشگاه برای به انحراف کشاندن فرزندان ایران زمین به آنها بیاموزید(4)، دکتر شاپور بختیار تز دکترای خود را  در عرصهء سکولار دمکراسی و لائیسیته و حقوق در این زمینه ها نوشته بود و دیگر به آن دیگر اعتقاد راسخ داشت که در فرصت مناسب آن را در ایران پیاده کند. مدلی مانند فرانسه در ایران. بندها و شرایط پذیرفتن نخست وزیری شاپور بختیار در آن برههء تاریخی و بحرانی اثبات دیدگاه و اهداف آن میباشد.

جناب دکتر نوری علا، شما با داشتن  کارنامهء زندگی شخصی، سیاسی، و فرهنگی ایی که دارید، هرگز با پرداختن پول و با کمک رسانه های گروهی مانند تلویزیون میهن(5)، و با شعار دادن چند نفر تازه به دوران رسیدهء بدون شناخت(6)، و با راه اندازی مصاحبه ها و سامان دادن همایش ها این و آنجا هرگز شما به عنوان نماد جنبش سکولار دمکراسی شناخته نخواهید شد(7). بلکه به عنوان فردی مخرب در این راستا. چظوری ممکن است فردی که درختی را از ریشه از زمین بیرون آورده و نابود کرده است، اکنون از همان درخت به مردم و به گروهی ساده لوح وعدهء میوه های آبدار و سرخ و رنگارنگ بهشتی را میدهد !.

به باور من شما کسی بوده و هستید که جنبش سکولار دمکراسی را خدشه دار و به انحراف و به بُن بست کامل رسانده اید و هنوز دست بردار نیستید و اکنون قصد دارید با خواهر زادهء علی خامنه ای جنایتکار و با حسن شریعتمداری که پدرش ضمانت جانی خمینی را در دوران پهلوی بر عهده گرفته است، سکولار دمکراسی را در ایران پیاده کنید. و آیندهء کشور ما را برنامه  ریزی کنید(8).

آقای نوری علا زمانیکه که شما در اوجگیری انقلات ننگین 57  می نوشتید و داد و فریاد می زدید و سینه و پیراهن چاک میکردید که : "اسلام واقعی که بُت می شکند، نه آنکه بُت می آفریند" و گلو پاره می کردید که: "امام خمینی پدیده ای تازه و دلگرم کننده در تاریخ تشیع است"،(9) دکتر شاپور بختیار از خیلی وقت ها به این نتیجه رسیده بود که دین اسلام و خمینی ها و آخوند دشمن تاریخی و خونین 1400 سالهء سرزمین و ملّت ایران بوده و برای همیشه میباشد.

حتّی من گمنام که زمان انقلاب 57 دبیر ریاضی دبیرستان بودم، به نشانهء اعتراض و نفرت از خمینی و برای جلوگیری از آخوند ها به محیط آموزشی از یک تا دو ماه قبل از انقلاب 57 محیط آموزشی را ترک کردم. که عواقب آنرا هم دریافت کردم.

آقای نوری علا شما بجای اینهمه ادعا و سرو صدا بلند کردن در رسانه ها، در خلوتگاه خویش کمی مطالعه کنید که دریابید انقلاب مشروطهء ایران برای جایگزینی سکولار دمکراسی در ایران نبوده و نیست(10)، انقلاب مشروطه حتّی برای جایگزینی دمکراسی نبود تا چه رسد به سکولاریسم که فقط در جهان بینی لیبرالیسم امکان پیاده کردن آن وجود دارد، بتازگی ها خود شما در جمع گفتید که شما لیبرال نیستید، پس خود شما امروز هم نمی توانید سکولار دمکرات باشید(11).

چنانکه منش شما هم با دمکراسی و فرهنگ سیاسی شما هم با این عرصه ها سازگار نیست، و با کوچکترین انتقاد مانند کودکان قهر می کنيد و از کوره در می روید(12) و به سخن پراکنی ها زشت و بی بند و بار می پردازید و چند بسیجی سبک سر را به جلو و به میدان می اندازید و دیگران را جاسوس نظام اسلامی میدانید، در صورتیکه زندگی شما بزرگترین خدمت را به برپایی نظام اسلامی تهران کرد.

آقای نوری علا!!! پیوند دادن جنبش به اصطلاح سکولار  دمکراسی خود به مشروطه و خود را در محور آن قرار دادن، آیا  بیانگر آن نیست که شما هنوز هم دشمنی با خاندان پهلوی را در سر دارید(13) و آیا قصد آنرا ندارید که جایگاه تاریخی افرادی مانند شاپور بخیتار را لکه دار کنید؟ کوبیدن و گذشتن از پروسهء سکولار دمکراسی دوران پهلوی 1 و 2 و بی اهمیبت کردن شکوه و عظمت اندیشهء دکتر  شاپور بختیار، آیا در خدمت نظام جمهوری اسلامی ولایت فقیه و عمل کردن در استخدام وزارت اطلاعات نظام جمهوری اسلامی نبوده و نیست؟(14)

جناب دکتر نوری علا کمی از یکه تازی و سخن پراکنی ها و خود بزرگ بینی های بیمورد خود در رسانه های گروهی بکاهید و حد و مرز را بشناسید، شما و امثال شما با نشاندن خمینی در ماه و در برپایی خمیهء نظام نکبت بار جمهوری اسلامی در ایران سهم بزرگی دارید و در ترور مستقیم و غیر مستقیم امثال شخصیّتهایی مانند دکتر بختیاز و صد ها هزار زن و مردم ایرانی مشارکت دارید.

اگر شما براستی به شیعه گری و آخوند سالاری  پُشت کرده ای وظیفهء اصلی شما امروز این هست که به پای اندیشهء امثال دکتر شاپور بختيار بیفتید و هفته ها بر آرامگاهش در پاریس بخوابید(15) و از ایشان و صدها هزار خانوادهء ایرانی دیگر که قربانی اندیشه های شما و امثال شده است پوزش بخواهید، تلاش نکنید که بیش از این بر گناهان و کج روی های خود بیفزاید و بر گذشته های ننگین خود درخت سکولار دمکراسی بنشانید،

این نوشتار جنبهء روشنگری دارد و تحت هیچ شرایطی برخورد شخصی با شما و یا شخص دیگر نیست، امیدوارم که مانند دفعات قبل قهر نکنید. موضوع بحث عمومی و ساختاری و آسیب شناسی پروسهء جایگزینی سکولار دمکراسی در ایران است(16).

___________________________________________

* يادداشت نوری علا: برای روشن شدن برخی از مطالب و توضيح پيرامون جعليات آقای کرمی ناگزير متن را شماره گذاری کرده و در مورد هر شماره توضيحاتی آورده ام:

1. من دکتر بختيار را بنيانگذار مکتبی نمی دانم اما در عمل 37 روزهء او احترام به موازين سکولار دموکراسی را مشاهده کرده و از اين بابت برای اين بزرگمرد احترام بسيار قائلم و در طی سال های اخير همواره مطالبی را در مورد او در نشرياتی که سردبيری شان بر عهده ام بوده منتشر کرده ام و حتی کنگرهء دوم سکولار دموکرات های ايران هم، بمناسبت صدمين سال تولد دکتر بختيار، با سخنرانی آقای ناصر کاخساز و با نام و ياد او آغاز شده است و در تمام چهار سالهء اخير نيز عکس روی جلد و لينک مربوط به کتاب آقای حميد شوکت در مورد دکتر بختيار زينت بخش صفحهء اول پايگاه رسمی جنبش سکولار دموکراسی بوده است.

2. ياد کردن از درگذشتگان در سالگرد مرگ شان کار مرده خور ها است. نشريهء جنبش در هر مهلتی که مطلبی در ستايش بزرگان سکولار دموکراسی به دست آيد تعلل نکرده است.

3. آنچه آقای کرمی «گروهک» می نامد مجموعه ای از فعالان سکولار دموکرات ها است که ايشان بارها سعی کرده اند در آن نفوذ کنند اما رفتارها و گفتارهای بی خردانهء ايشان موجب برانگيخته شدن نفرت اعضاء اين جمع شده است. ايشان سال گذشته در کنگرهء سوم سکولار دموکرات ها در فرانکفورت هم شرکت و سخنرانی کردند و بار ديگر اشتياق خود به همکاری با اين «گروهک» را تکرار نمودند. من خواست ايشان را در «شورای مشاوران جنبش سکولار دموکراسی» منعکس کرده و پيشنهاد کردم که ايشان هم به آن جمع افزوده شوند. اين پيشنهاد به اصرار من مورد موافقت قرار گرفت اما، پس از دو جلسه، آن جمع به اتفاق آراء تصميم گرفت که ايشان را اخراج کند.

4. من که در نيمهء نخست دههء 1350 مدرس «فرهنگ ايران» در دانشکدهء علوم اجتماعی و دانشکدهء هنرهای زيبای دانشگاه تهران، و نيز کارشناس فرهنگی سازمان برنامه و بودجه بودم، در سال 1353 بنا به پيشنهاد دکتر غلامحسين صديقی و دکتر نادر افشار نادری و موافقت دکتر عبدالمجيد مجيدی، رئيس وقت سازمان برنامه و بودجه، با دريافت حقوق ماهانهء اداری خود بمدت سه سال برای ادامهء تحصيل به لندن رفتم و پس از آن سه سال هم با مرخصی بدون حقوق من موافقت شد. تصميم دکتر صديقی آن بود که کرسی «جامعه شناسی دين» را در دانشکدهء مزبور بوجود آورد و مرا نامزد اين کار کرده بود. تز تحصيلی من که خلاصه ای از آن با نام «جامعه شناسی سياسی تشيع اثنی عشری» [که در سال 1357، دو ماهی پيش از انقلاب، از جانب انتشارات ققنوس تهران منتشر شد و پس از انقلاب جمع آوری گرديد، و متن اصلی آن هم در 700 صفحه با مديريت شاهرخ مسکوب در دانشگاه آزاد ايران برای چاپ آماده شده بود که بوسيلهء انقلابيون خمير شد] دربارهء کوشش دينکاران فرقهء امامی برای دستيابی بقدرت سياسی و شرح اقدامات متفکران و سياستمداران ايران برای جلوگيری از چنين امری بود. نسخه ای ازکتاب مختصر من بر روی سايت شخصی ام (در اينجا) وجود دارد.

5. من، به شهادت دست اندرکاران جنبش، نه پولی در بساط داشته و نه مبلغی به آقای سعيد بهبهانی پرداخته ام. آقای بهبهانی از آغاز کار شبکهء سکولارهای سبز داوطلبانه بعنوان حامی اين جريان امکانات خود را در اختيار جنبش نهاد و تا کنون نيز به اين کار ادامه داده است. من البته يقين دارم که برخی از حاميان جنبش سکولار دموکراسی، بخاطر مواضع ايشان، به تلويزيون ميهن کمک مالی می کنند اما من در اين ميان نقشی شخصی نداشته ام.

6. نام اين «چند تن تازه به دوران رسيدهء بی اطلاع» (که برخی شان به اخراج آقای کرمی رأی داده اند) در صفحات جنبش سکولار دموکراسی ايران موجود است و هر يک اگر لازم تشخيص دادند به ايشان پاسخ خواهند داد. من سخنگوی آنان نيستم.

7. من هرگز ادعا نکرده ام که نماد جتبش سکولار دموکراسی هستم و همواره بعنوان يک خدمتگذار کوشيده ام گفتمان سکولار دموکراسی را گسترش داده و سکولار دموکرات ها را گرد هم آورم. اگر اين اقدامات خيانت به جنبش سکولار دموکراسی محسوب می شود اين ده ها، و گاه صدها، آدمی که دوشادوش من دست به اين کوشش ها زده اند بايد پاسخگوی دهان دريدگی های آقای ناصر کرمی باشند.

8. من به سهم خود از آقايان مهندس حسن شريعتمداری و محمود مرادخانی که مورد اهانت مستقيم اين شخص خيره سر قرار گرفته اند عذرخواهی می کنم. اين شخص نمی فهمد که خواهر زادهء خامنه ای و فرزند آيت الله شريعتمداری بودن و آنگاه در راه استقرار سکولار دموکراسی گام برداشتن بسا بيش از کناره گيری ادعائی يک دبير گمنام دبيرستان ها شرف و برتری دارد. اين حکايت کسی است که در حمام آواز می خواند و منکر بزرگان موسيقی می شود.

9. تا پيش از اينکه من خود هشت سال پيش تنها مقاله ای را که به هنگام اقامت خمينی در پاريس نوشته بودم روی سايتم (در اينجا) بگذارم پدر جد ناصر کرمی هم از وجود اين نامهء مهجور اطلاعی نداشت. شرح نوشتن آن نامه در همانجا آمده است. اما اين شخص مغرض اگر شهامت داشت خطوط ديگری از آن مطلب را هم می آورد تا معلوم شود که من در اوج محبوبيت خمينی خواستار آن بودم که بايد جلوی ورود دينکاران به حکومت را گرفت. و اگر حرفم را مؤدبانه نوشته بودم بخاطر احترام به مردمی بود که در خيابان های ايران خمينی را به رهبری خود پذيرفته بودند. نشريه ای که در کمتر از هزار شماره در لندن متشر می شد چگونه می تواسنت بر انقلابی - مذهبی کردن مردم سراسر ايران اثر بگذارد؟ خطاب من به نخبگان خارج نشين بود که، بجای مقاومت بی نتيجه، بفکر چارهء اساسی باشند.

10. مشکل آقای کرمی و غافلانی همچون او در اين است که روح انقلاب مشروطه را (بقول مونتسکيو) با متن افزوده های آخوندها به قانون اساسی مشروطه يکی می گيرند و هنوز نمی فهمند که انقلاب مشروطه عليه آخونديسم و سلطنت (نه پادشاهی) بود و می خواست تا از يکسو  با رد آخونديسم سکولاريسم را مطرح کند و، از سوی ديگر، با رد سلطنت به دموکراسی ميدان دهد. فقط يک آدم بی سواد انقلاب مشروطه را با پيروزی بعدی آخوندها و متمم هاشان بر قانون اساسی يکی می گيرد؛ درست همانگونه که امروز نيز انقلاب آزاديخواهانهء ملت ايران در سال 57 را با پيروزی آخونديسم همجنس می بيند.

11. آدم بی سواد وقتی بخواهد زرنگی کند اول مقدمه می چيند تا به نتيجهء دلخواه برسد. اين ناصر خان هم اول سکولار دموکراسی را صرفاً برآمده از ليبراليسم می انگارد و سپس ار من نفل می کند که «من ليبرال نيستم» و نتيجه می گيرد که «پس نوری علا سکولار دموکرات نمی تواند باشد». بقول سعدی، علقلان دانند شرح ماجرا!

12. به نظر من هر آدم با شرفی بايد از دهان دريدگی های يک آدم مشکوک از کوره در رود. اما آقای ناصر کرمی بايد باور کند که من در اخراج او از شورای مشورتی جنبش نقشی نداشته ام. اعضاء آن شورا (که اکنون از جانب ايشان به نام بسيجی خوانده می شوند) خود زنده اند و می توانند دلايل بيرون کردن ايشان از جمع خود را توضيح دهند.

13. اين ديگر شاهکار ناصر خان است. از نظر ايشان پيوند دادن جنبش سکولار دموکراسی به انقلاب مشروطه مساوی است با دشمنی داشتن با خاندان پهلوی (بقول طنزپرداز معاصر، حميدرضا رحيمی، بايد جايزهء اول پيوند دادن گودرز و شقايق را در سينی خدمت ناصر خان فرستاد). اگرچه که هر کس به روح سکولار دموکرات انقلاب مشروطه اعتقاد داشته باشد بايد از شاهان پهلوی گله مند باشد که چرا با برقراری ديکتاتوری بخش دموکراسی آن را کنار گذاشتند؛ اما، لااقل در مورد من، که اعتقاد دارم در بيرون از روح انقلاب مشروطه، رضا شاه پهلوی بزرگ ترين پادشاه ايران در دوران پس از فتح ايران به دست اعراب نومسلمان است، داشتن دشمنی و استمرار آن در مورد اين خاندان قابل اثبات نيست. من حتی متهم هستم به اينکه با تشويق شاهزاده رضا پهلوی به اقدام همچون يک سرمايه ملی و اولوئيت دادن به نجات ايران بر پادشاهی احتمالی خود، به سلطنت طلب ها ميدان هم داده ام. ظاهراً آقای کرمی، با اين اراجيف می خواهد باورمندان به پادشاهی پارلمانی را عليه من بشوراند و ناشيانه به کاهدان می زند.

14. به نظر من، زدن اين اتهام که من در استخدام وزارت اطلاعات حکومت اسلامی مستقر بر ايران هستم فقط از دست يک مأمور همان وزراتخانه بر می آيد و اگر جز اين باشد (که اميدوارم چنين باشد) نتيجهء ذهن پريشان و مغز جنون زدهء آدمی عقده ای است که پا به هر جا می گذارد همگان از او فرار می کنند. من، با باور به اينکه نبايد به اشخاص اتهام زد، چندين بار به ايشان ميدان داده ام که شايد در جمعی مأوا بگيرد و آرام شود اما وقتی او بی اختيار و همواره لگام پاره می کند از دست هيچ مربی کاری ساخته نيست.

15. اين هم صحنهء خنده داری بايد باشد که اشخاص برای درک افکار دکتر بختيار مدتی را بروند و بر روی مزارش بخوابند. بيشتر شبيه کار عجزه ای است که خود را با زنجير به ضريح امامزاده ها می بندند. ناصر خان؛ شما بهتر است کمی در تشريح افکارِ (بقول خودتان) شکوهمند دکتر بختيار قلم بزنيد. من در اين ميانه نه ادعائی دارم و نه فرصتی برای رفتن به پاريس و خوابيدن بر مزار دکتر بختيار. بنظر می رسد که شما هم اين آخر سری کش را در آورده و شيشه را شکسته ای برادر!

16. نمی دانم چرا ترک رابطه با ديوانگان را بايد «قهر کردن» دانست. آقای کرمی؛ من از دست جنون شما خسته ام و ديگر حوصلهء شما را ندارم. چه می شود اگر شما هم خيال کنيد که من اصلاً وجود ندارم تا موی دماغ و مشوش ذهن شما شوم. تو را به خير و مرا به سلامت. شما مگر کار ديگری جز عليه من نوشتن نداريد؟

 

مکاتبات دربارهء نامه آقای کرمی و پاسخ های آقای نوری علا

دوست عزیز و ارجمند آقای نوری علا

درود بر شما 

        نامه آقای ناصر کرمی خطاب به شما را در پیامی الکترونیک از جانب خودشان دریافت کرده بودم . با لقب جناب به شما شروع  و با ذکرمراتب دیپلم مهندسی آرشیتکت خودشان پایان یافته بود . من البته بعد از خواندن ، به رسم معهود خودم  در عکس العمل به اینگونه اظهارات ، با قید اسپم آنرا ازپیامهای خودم زدودم . دیدم که ؛ متن آن در سامانه جنبش سکولار دموکراسی ایران به سردبیری خود شما همراه با یادداشتهای مبسوط شما به سبک وسیاق تحلیلی خودتان آمده . فکر نمیکنم بتوانم مطلبی منطقی تر در جواب آن بیاورم . لیکن یاد آوری این نکته را به شما ضروری میبینم که گمان مبرید که ایشان بعد از دیدن پاسخ مبسوط و منطقی و نیز درخواست روشن شما  دست از اینگونه کارها بر خواهد داشت . بنابراین امیدوارم که این آخرین باری باشد که شما وقت با ارزش خود را بدینگونه صرف کنید ضمن اینکه این پاسخ شما ایشان را جری تر خواهد کرد. خواهیم دید!

        به یاد دارم که در دوره کوتاهی که ایشان بعد از کنگره فرانکفورت به دعوت شما چندی را در جمع جنبش گذراند ، با اظهاراتی نظیر آنچه که در پیام اخیرشان دیدیم ، چنان جو خسته کننده و ناگواری پدید آورده بودند که کم و بیش راندن ایشان از جمع مورد توجه قرار گرفت و تا آنجا که به خاطر دارم من اولین کس بودم ک قبل از مطرح شدن رسمی این موضوع ، در ایمیلی داخلی ، رای مثبت خود را به راندن ایشان از جمع ابراز کردم . از نظر من ایشان شخصیتی دارند  ناراحت ، کم مایه  و به شدت جویای نام که به نظر من عامل اصلی رفتارهای ایشان است  که عرصه مجازی دنیای امروز امکان عرضه آن را برایشان فراهم آورده است . 

         اگر صلاح دیدید متن همین پیام را پیرو پاسخ خودتان در سامانه درج بفرمائید.

        با مهر و سپاس

        مهدی مفخمی

 

*****

جناب آقای دکتر اسماعیل نوری علا

من هیچگاه از گروه سکولار دمکراسی شما تقاضای عضویت نکرده و نخواهم کرد، این خود شما آقای دکتر نوری علا بودید که از من دعوت بعمل آورد و من طبق نوشته و سندِ زیر، پیشنهاد شما را نپذیرفته ام. نوشته ها ی دیگر که بیانگر این امر میباشد در آرشیو کامپیوتر من ثبت و نگهداری میشود.لطفأ در اسرع وقت بندی را که در مورد  تقاضای عضویّت من در گروه شما میباشد را از نوشته پانویس خود بردارید، و این نوشتار را در پانویس نوشتار خود بگذارید وگرنه من این نوشتار را انتشار خواهم داد. حداقل من در حوزهء شخصی برای شما در این سن و سالی که دارید پرنسیپی و احترامی قائل بودم و هستم، و دیگر کج گفتاری و، با جسارت باید بگوییم، دروغ پردازی و شالاتان بازی را دیگر از شما انتظار نداشتم.

ناصر کرمی

 

نامه در پی دعوت آقای نوری علا:

جناب آقای دکتر نوری علا، با درود،

از پیشنهاد شما برای دعوت در جلسات شورا سپاسگزام. خدمت شما عرض شود، در بعضی از ایالت های آلمان از جمله ایالت مسکونی ما تعطیلات مدارس همین امروز 24 .7 .2015  آغاز میشود و تمام ماهِ آگوست تا 4.9.2015 اغلب وقت ما در خدمت فرزندان باید باشیم. از تاریخ 9.8.2015  به مدّت دو هفته سفر تابستانی به ایتالیا داریم.

موضوع جایگزینی سکولار دمکراسی از آغاز شکل گیری نظام اسلامی تا به امروز به بخشی از زندگی من تبدیل شده است و فراتر از سکولار دمکراسی، روند لائیسیته  از دبستان تا دانشگاه و در هر سطح پژوهشی دیگر را یکی از ضروریات مهم و بینادی در تغییر و تحّول اساسی راستین آیندهء ایران می بینم.

در این راستا در هر فرصت مناسب در پیش بُرد آنها کوتاهی نکرده و نخواهم کرد و بطور اتوماتیک در جبههء شما در جنبش سکولار دمکراسی  ایران قرار خواهم گرفت و عضو شورا بودن و یا نبودن در "جنبش سکولار دمکراسی" در ماهیّت امر، نقش چندانی را برای من بازی نخواهد کرد. درست هست که در کنار  همفکران بودن و کار گروهی کردن شاید از برآیند بالاتری برخوردار میباشد،

امّا با وجود این بیم آن را دارم که حضور در شورا، فعالیّت های مرا محدود کند، چرا که دوران تکاملی و عرصهء برجستهءِ امروز ایران به مانند همان عصر روشنگری در قرن 17 اروپا میباشد، و پروسهء روشنگری را نمی شود در چهار چوب پلاتفرم و اساسنامهءِ یک حزب و سازمان و یا گروه کوچک  محدود کرد.

من بجز دو بار در گذشته از اسکایپ استفاده نکرده ام و تجربهء چندانی ندارم، و هنوز از خانم نسترن علیی نیکی هم ایمیلی دریافت نکرده ام

اگر منظور  از* آی – دی*  کشور محلّ سکونت و شماره تلفن من باشد: آلمان (شمارهء تلفن)

اگر خانم نسترن علیی نیکی برنامه و ساعات نشست دوشنبه ها را برایم بفرستند، در صورت امکان در کامپیوتر حاضر میشوم، آنوقت ایشان میتوانند، مرا به جلسه فرا بخوانند، حتمأ مایل هستم که به عنوان شنونده در جلسات شما شرکت کنم.

24.7.2015

ارادتمند ناصر کرمی

*****

 

 

بازگشت به خانه