تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
افغانستان و بحث سکولاریسم
دکتر لطیف طبیبی، روشنفکر افغان
در آغاز می خواهم اندکی در باره ی انگیزی طرح و مباحثه سکولاریسم در شرایط کنونی افغانستان بپردازم و با این سوال که چرا آن را طرف علاقه قراردادیم، بنویسم.
به باور من، بررسی و تجزیه و تحلیل محققانه «درباره ی شکل جمهوری اسلامی افغانستان و سکولاریسم در افغانستان» بسیار جالب و آموزنده است. امید است صاحب نظران دیگر نیز در این زمینه نظرات خود را در اختیار علاقمندان و در معرض بحث و گفتگو قرار دهند، تا خواننده گان با نقد و استدلال روشنفکرانه به مشکلات آیندهء که اقوام هندوکش با مسائل اعتقادی، اجتماعی، حقوقی بوسیله ی سیاست های اجباری عوامل بیرونی گرفتار شده اند، آشنا شوند. تا روزی برسد که مردم افغانستان دو باره از ویژه گی های نظام ایدئولوژیکی که البته این بار به شکل مذهبی آن هست، نجات پیدا کنند.
چند وقت پیش در سرلوحه ی مجله ی «راز دل سکولاریسم» خوانده بودم که انسان به دو روش می تواند به زندگی خود ادامه دهد. یا با باز نگه داشتن چشم خردش حاكم بر سرنوشت خود باشد، یا محكوم باورهای خود. منشاء باورهای ما گذشته ی ما است. اما چون ما تصور می كنیم باورهای قدیمی همه درست و مقدس هستند و قبلاً توسط دیگران بازبینی شده اند، آنها را مستقیمن به مغز خود می سپاریم، این باورها یكی پس از دیگری در ذهن ما رسوب می كنند و ما گمان می كنیم که این لایه های فسیل، ایمانی است كه از ازل در قلب ما وجود داشته است. در حالیکه در جهان کنونی و دنیای عقل باوری، بیداری چشم خرد مانع از رسوب هر باوری در وجود ما می شود، چرا كه خرد از هر باوری مدرك معتبر می طلبد و بیداری چشم خرد نیاز به تحقیق و مطالعه و تمرین دارد.
اما پیش از پیش این گپ نیز گفته شود که مطابق تجربیات ملل جهانی، هر طرح نوآوری که با عادت های قبلی و سنت های فکری یک عده در تقابل میافتد، باعث برخورد های خشن یک عده ناراضی ها و سنت گرایان می شود، مگر ما طرف دیگر آن را که تجربیات حکومت های دینی است، نباید فراموش نماییم. چون می دانیم که عده ای زیادی از جمیعت افغانها و روشنفکران افغان خاطره ی خوشی از جمهوری اسلامی و یا نظامی که نیروهای سیاسی اسلامی در آن فرمانروایی می کنند، ندارند. اگر این طور نیست باید روی آن بدون عصبانیت و تندخویی و حساسیت ها بحث کرد.
برخی از فرهنگیان ما، با اتکا به برخی از منابع پژوهشی، مقوله ی سکولاریسم را اندیشه ی ضد مذهبی دانسته اند. به باورمن اگر نقد و انتقاد درباره ی مقوله ی سکولاریسم از دیدگاه علوم اجتماعی صورت بگیرد، آن وقت با چنین برخوردهای نشانه از عقل باوری خود را نشان داده ایم.
آن عده از فرهنگیان ما که مقوله ی سکولاریسم را از نگاه فلسفه ی علوم اجتماعی با پندار های متفاوت مورد بررسی قرار می دهند و با رد و بدل دلایل عقلانی به بحث می کشند، در واقع رسالت روشنفکری خود را در شرایط کنونی بجا می آورند. چیزی که جامعه ی کنونی افغانستان با ساختار جمهوری اسلامی به آن احتیاج دارد. خوشبختانه همین ضرورت اجتماعی باعث شد که یک عده از افغانها و روشنفکران آرمانگرای افغان در تورنتوی کانادا، بنگاه افغان های سکولار را در خارج از کشور افتتاح نمایند.
اگر مقوله ی سکولاریسم از دیدگاه علوم اجتماعی و با دید وسیع تر مورد استدلال و قضاوت قرار گیرد و برداشت های خود را بر پایه ی تجربه ی نظام های عقل باوران دنیای متمدن که در آن زندگی می نمایم، مورد سنجش قرار دهیم، می بینیم که در نظام های سکولار، نهاد دین در پهلوی نهادهای دیگر اجتماع وجود داشته، و هر نهاد با وظایف و مسئولیت های مشخص و مستقل در كنار دیگر نهاد ها كار خود را انجام می دهند. و نهاد دین تنها در حیطه ی وظایف و مسئولیت های خود اجازه ی دخالت دارد و نمی تواند در كار سیاست یا نهاد های دیگر دخالت كند. در حالی كه در نظام های دینی برخی نهادهای مربوط به اداره ی اجتماع زیر نظر نهاد دین می باشند. نمونه ی چنین نظام هائی حکومت اسلامی ایران، افغانستان و عربستان سعودی و غیره اند.
گپ مهمی دیگری که باید گفته شود این است که، از وقتی که خواستند در افغانستان دولت دینی باشد فوراً قوه ی قضائی افغانستان را نیروهای سیاسی اسلامی در قبضه خود درآوردند. از همین جهت آینده ی این کشور نگران کننده تر شده است. اینکه به منظور روشن شدن مطلب، صحبت خود را از بررسی مقوله ی سکولاریسم در روند تاریخ آغاز می نمایم.
سکولاریزم در روند تاریخ
اصطلاح سکولاریسم مانند بسیاری از مقولات دیگر فلسفه ی اومانیسم، در پروسه ی خردگرائی جوامع اروپائی ظهور کرده است. سکولاریسم یکی از مهم ترین پدیده های جهان غرب است. نفوذ و توان فراگستر سکولاریسم نه تنها غرب امروزین را از غرب قرون وسطا متفاوت ساخته، بلکه آن را از دیگر حوزه های فرهنگی جهان نیز متمایز می سازد. غرب امروزین عمدتاً به خاطر وقوع جریان سکولاریسم به موقعیت فعلی رسیده است. در نظر برخی این نکته دلیل ستایش سکولاریسم است و برای بعضی دیگر دلیل ستیزه با آن. مدافعان سکولاریسم از قرن ها پیش جهت تحقق همه ی موارد یاد شده کوشیده اند. این کوشش در کشور های سکولار نتیجه گریز ناپذیر پروسهء روشنگری بوده که حاصل توجه مردم به علم جدید و خرد گرایی و جدا کردن دین از دولت بوده است.
در بررسی تاریخی پیدایش پدیده ی سکولاریسم به یک تعهدی بر می خوریم که قرن ها پیش ورود در اين بحث توسط همین تعهد صورت گرفت. در واقع آن عهد نامه باعث ختم جنگ های مذهبی سی ساله در یک حوزه ی آلمان شده است و سبب استفاده از کاربرد مقوله ی سکولاریسم دراروپا گردید. این پیمان که، از تاریخ 15 می تا 24 اکتوبر سال 1648 میلادی را در برگرفت، به نام پیمان صلح وستفالی (1) مشهور است.
این معاهده وسیله ای شد که به جنگ های سی ساله ی خونین فرقه های مسیحی پایان بخشید. این معاهده قدرت سیاسی حکمفرمائی امپراطوری مسیحی روم را از تسلط بر دولت های اروپایی ضعیف ساخت. بعد از این معاهده، یک فرانسوی واژه ی سکولار را در روابط اجتماعی استعمال نمود. چند سده بعد در 1846 یک سوسیالست مصلح انگلیس، بنام «جورج یاکوب هالی اوک» واژه ی سکولاریسم را در روابط اجتماعی به مثابه مقوله ای جامعه شناختی در رابطه با جهان هستی، به کار برد.
«هالی اوک» اصطلاح سکولاریسم را برای توصیف « عقیده ای که صرفاً به پرسش ها و مسائلی می پردازد که به محک تجربه ی زندگی این جهانی آزمودنی هستند» به کار برد. او اعتقاد داشت که دولت باید در خدمت برآوردن نیاز های بالفعل و کنونی طبقات و مستمندان باشد، نه به نیازهای حیات آُخروی و ارواح مردمان.
چنان که از نقل قول بالا آشکار است، کاربرد اولیه ی واژه ی سکولاریسم مخالفت صریحی با دین در بر نداشت؛ بلکه اشاره آن به این ایده بود که تمرکز دولت باید بر زندگانی این جهان مردم باشد و نه دغدغه ی حیات اُخروی آنان.
ولی این ایده با بسیاری از نظام های عقیدتی، از جمله مسیحیت دوران هالی اوک سازگار نبود، اما ضرورتاً همه ی نظام های عقیدتی دینی را نفی نمی کرد. اگرچه بعدها هالی اوک تعریف صریح تری برای واژه ی سکولاریسم ابداعی خود ارائه داد. به این معنی که سکولاریسم، در پی ترقی فیزیکی، اخلاقی، و فکری بشر تا بالاترین مدارج ممکنه می باشد، و این ترقی مقصود اصلی زندگانی او و شامل کمال عملی اخلاق طبیعی و جدایی دین از دولت است.
هالی اوک تئوری خود را در جامعه شناسی سیاسی داخل نمود. البته تأکید او همچنان بر منابع مادی و این جهانی است و نه امور غیرمادی، روحانی، دنیوی و اُخروی. با این حال در اینجا هم در تعبیر او نشانی از نفی دین نمی یابیم.
سکولاریزم به ساده ترین تعریف از نگاه جامعه شناسی به طور کلی عدم دخالت نهاد های مذهبی در امور جامعه و واگذاری اداره ی نهادهای اجتماعی به دولت و سازمان های غیر دینی و عرفی است. طبق پیمان صلح وستفالی - و تا انقلاب فرانسه - کلیسا ها تصرفاتی را که در سرزمین های مورد مجادله داشتند، به مقامات دولت ها واگذار شدند.
در مورد چگونگی روند سكولار شدن جوامع اروپايی و در نهايت جوامع انسانی، جامعه شناسان مختلف تئوری های مختلفی ارائه كردهاند که دراینجا اشارۀ به پيرامون نظریات دو جامعه شناس، یکی آلمانی و دیگری فرانسوی، که در قرن نوزدهم سکولاریسم را از نگاه جامعه شناسی مورد بررسی داده اند، می نمایم. یکی (ماكس وبر) که خودش در فامیلی بزرگ شده بود که سخت کاتولیک بودند و دیگری (داوید امیل دوركهايم) بود از تبار فقهای ریشه دار یهودی که در دوران جوانی علاوه بر گذران تحصیلات عادی در مدارس غیر مذهبی، زبان عبری، عهد عتیق و تلمود را نیز فرا گرفت. وی چندی پس از کسب تأییدیهٔ سنتی کلیمی در سنّ سیزده سالگی، تحت تأثیر یک معلم زن کاتولیک به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرده بود، اما دیری نپایید که او از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید.
اول – ماكس وبر
ماکس وبر، که بررسی تاریخی او، گستره ای از تحول انسان و روند آن را در جوامع انسانی در بر می گیرد، به این باوراست که این تحول در جوامع انسانی شکل متحرک و منظمی را پیموده است. یعنی از دوران جادویی - مذهبی به سوی دوران عقلانی حركت می كند. به قضاوت وبر اگر در جامعه ی جادويی، مذهبی به منظور اصلی از كار ارضای ارزشهاست، در جامعه ی عقلانی اعمال و كارهای انسانها برای دستيابی به اهداف معينی است، و در راه دستيابی به اين اهداف نيز به حداكثر كارآيی انديشيده می شود و احساسات و عواطف دخالت داده نمی شوند. سود و ضرر عقلانی سنجيده شده و بر آن مبنا عمل می شود. لذا از چنين جهانی افسون زدایی می شود(3).
دوم – دوركهايم:
دورکهایم پروسه ی سکولاریسم را از نگاه تکامل تاریخی آن مورد کنکاش قرار می دهد. به نظر او دین در مراحل اولیه تمام چیزهای جامعه را در برگرفته بود. یعنی خدا در تمام امورات انسانی حاضر بود. پروسه ی تکامل سیاسی و اقتصادی سبب شد که دین پای خود را پس بکشد و جهان را به انسان و درگیری هایش بسپرد. دین به تدریج فضای بیشتری را به عمل کرد آزدانه ی انسان می دهد. تئوری بررسی رشد تاریخی سکولاریسم دورکهایم مکمل و طولانی است. نکته ی مهم تئوری علمی او که برای جوامع مانند افغانستان، ایران، پاکستان و عربستان و برخی از کشور اسلامی دیگر قابل بحث است، این است که سکولاریسم در یک پروسه ی تاریخی تکامل کرده است. سکولاریسم از نقطّه ی خاصی و از یک تاریخ اتفاق نمی افتد، بلکه سکولاریسم به توسعه و رشد اجتماعی جامعه رابط دارد. در یک جامعه باید ویژه گی های یک دین را پیدا کنند تا با بررسی کاستی آن دین بتوانند باورها و احساسات گروهی را به آن متمرکز سازنند. هر قدر که در جامعه ویژه گی های یک دین نمایان شود، به همان اندازه جامعه از قلمرو مذهب مستقل می شود… اين نظریه چنين انسجام می يابد كه جوامع از دوران قدسی و اسرار آميز و جادويی بودن به سوی دوران دنيوی و عقلانی شدن حركت می كنند و انسانها كم كم به اين نتيجه می رسند كه جهان و امور آن را از زاويه ی نيروهای ماوراء الطبيعه توجيه و تعبير نكنند، بلكه برای درك دنيا و انجام كارهای اجتماعی دنيايی خود به عقل و انديشه خويش تكيه كنند. نهادهای لازم را جهت اداره ی امور زندگی خود، به كمك عقل و تدبير و درايت خويش، ايجاد كنند. به جای مراجعه به تعاليم و متون مقدس و ياری خواستن از نيروهای متافيزيكی، به عقل خودشان برای حل و اداره امورشان مراجعه كنند. امروزه عموماً چنین فلسفه ای را اومانیسم (انسان گرایی) یا اومانیسم سکولاریسم می خوانند، و سکولاریسم، دست کم در علوم انسانی، معنای بسیار محدود تری یافته است.(4)
ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان و مقوله ی سکولاریسم
سلطنت های موروثی افغانستان که میراث امارت عربی بوده اند، از شاخه ی مذهب سنی حنفی است. این نظام ها در افغانستان قدرت سیاسی خود را از طریق تکیه بر قبائل حصول کرده بودند. در افغانستان در پهلوی مذهب سنی حنفیه، مذاهب دیگر از جمله مذهب شیعه، هندوان، مسیحی و تا قبل از حکومت جهادی ها یهودی ها وغیره وجود داشتند و دارند.
در افغانستان، از زمان امیر شیرعلی خان تا دوره ی امانی نظام حقوقی در پوشش اسلام در قالب کتب «سراج الحکام فی معاملات اسلامیه و تمسک القضات امانیه » – حصه دوم جزا- دور می خورد(5). لاکن غالباً فیصله های حقوقی در چهار چوپ ساختار نظام قبیله ای حل می شد. در دوره ی امانی در نظامنامه های اصول ادارای و اساسی کشور، تا اندازه ای تفکیک قوا در زمینه ی قوانین مدنی و رسومات مذهبی در نظر گرفته شده بود.
اکنون مشکل عمده ای که دامنگیر مباحثه سکولاریسم در افغانستان است، این است که تا کنون حتا مقوله ی سکولاریسم به زبان های فارسی و پشتو درافغانستان بصورت دقيق تعريف نشده و برداشت های نسبتاً گوناگونی از معانی آن وجود دارد.
البته باید در اینجا یاد آور شد که اصطلاحات سکولار و یا سکولاریسم در دنیای غرب که، ریشه فلسفی و لغوی آن از فلاسفه یونانی گرفته شده است، نظر به زمان و ضرورت آن در مراحل مختلف تحولات فرهنگی و طبقاتی اروپا مورد استفاده قرار گرفته است. برای اینکه استفاده از آن نظر به زمان و محیط مختلف در تغییر بوده است.
واقعیت این است که در تاریخ معاصر افغانستان، تا زمانی که پروسه ی تشکل دولت ها و قانون اساسی از روند تکامل درون جامعه با نقش نیرو های داخلی افغانستان صورت گرفت، ضرورتی به استفاده از مقوله ی سکولار در پوشش قوانین دولتی نبوده است. چون مذهب دست بالا نداشته است. این پدیده تنها مشخصه ی افغانستان نیست، بلکه برخی از کشورهای اسلامی خاورمیانه از چنین ساختار حقوقی و عدم میل به سکولاریسم بر خوردار بودند. اما در اوایل قرن بیستم، وقتی انگلیس، فرانسه و امریکا دست به دست هم دادند و بهره گیری از نهادهای مذهبی اسلامی را روی دست گرفتنند، مشکل بیشتر گردید. این است که ما می خواهیم بگویم که، با سر پا کردن جمهوری اسلامی افغانستان باید محتاطانه فکر کنیم. اگر ما آگاهانه به منظره تاريخ بنگریم می بينیم آنچه را که سیاست های استعماری در زمینه ی مذاهب در دنیای کشورهای محروم پیاده نمودند، با جهان خود شان چه فرق های دارد.
مثلاً، در جوامع آن ها، اعمال شان، رهبانيت و دنيا گريزی مسيحی نام گرفته است. ولی در سر زمین ما و حوزه ی شرق میانه که سرزمین مسلمین است، از اوائل قرن بیست تا کنون، در جهت فريب دادن مردمان کار کرده اند. بدينسان، با بهره گیری از گروه های اسلامیست، می توان اين فکر را مطرح کرد که صورت مسئله ی سیاسی مردم افغانستان بيش از يک قرن است که در جا انداختن «بنیاد گرایی اسلامی » فرمول بندی شده است. بر اساس همین ارزیابی می توان حدث زد که سیاست های استعماری نقشی در – سرنگونی نظام امانی – ادامه ی نظام های استبدادی – کودتای های نظامی – اشغال نظامی و پيدايش جمهوری اسلامی داشتند. شکل نظام جمهوری با پساوند اسلامی را در افغانستان باید به حیث نتایج در همين راستا در نظر گرفت.
برای اینکه شبه مدرنیته ی دهه ی چهل خورشیدی به چنان رشدی اجتماعی وسیاسی نرسیده بود که دین اسلام و سنت افغانستان را تحت تاثیر قرار داده باشد. سر هم کردن جمهوری اسلامی افغانستان با عناصر مذهبی واکنش جامعه ی سنتی نسبت به شبه مدرنیته ی دهه ی چهل خورشیدی نیست. با توجه به اين واقعیت ضرورت آن نبود که، ساختار سیاسی افغانستان را در مسیری به سوی اسلامی شدن سوق دهند. زیرشکل سیاسی قدرت حاکمه در افغانستان، پس از روی کار آمدن رژیم های سلطنتی شاه امان الله، ظاهر شاه و جمهوری داوود خان، با ایدئولوژی اسلامی گره نخورده بود. اين بار سیاست اجنبی در افغانستان نظامی را با مسير اسلامی جهان شمولی برای رسيدن به هدف خود براین سر زمین، بر گزيده است. در همين ساحت است که حکومت اسلامی افغانستان، از ديد برخی ها، به عنوان يک جمهوری مدرن مطرح می شود و اعمالش به حساب کمک به راهپيمائی جامعه ی ما بسوی شبه مدرنيته گذاشته شده است و این پذیرفته ی غلط به رُخ روشنفکران وطن پرست و آگاه کشيده می شود.
در حالیکه با اندکی تعمق بيشتر، می توانيم ديد که حل مسئله ی نظام سیاسی افغانستانِ امروز نه الحاق این کشور در جامعه ی جهانی است و نه در پيشرفت های فيزيکی آن، بلکه در پذيرش انسان مداری نهفته است. بهترین مثال نمایش اعمال جوانان و پولیس کابل در فاجعه قتل و سوختاندن خانم فرخنده در حلول نوروز سال جاری بود. صدور حکم اعدام کامبخش پدیده ای دیگری از نظام حقوقی دین سالاری افغانستان را به نمایش می گذارد.
همانطور که پیشتر اشاره شد، در اوایل بحث و طرح تحول طلبی در افغانستان، ضرورتی دیده نمی شد که روشنفکران افغان سکولاریسم را از نگاه فلسفه ی جامعه شناسی، علوم اجتماعی و سیاست در مسائل حقوقی با کاربرد های آن مطرح نمایند. ولی امروز به این دلیل که با یک دنیا تجربه و نتایج داخلی روبروی شده ایم و جامعه ی جهانی این نظام را با لوای دین و مذهب سرپای کرده است، لهذا ضرروت صحبت سکولاریسم از دیدگاه زیر امراجتناب ناپذیراست.
اول: موضوع سکولاریسم از نگاه فلسفه: یعنی بدین معنی که فرد می تواند بدون احساس قید و بند دینی و مذهبی و یا دیگر مفاهیم ماوراء طبیعی، شیوه ی زندگانی خود و نظام عالم را دریابد.
دوم: از نگاه علوم اجتماعی: به طیفی از شرایطی گفته می شود که در آنها صور مختلف اعتقادات دینی مبنای حل مشکلات فعلی قرار نمی گیرد.
سوم: از نگاه سیاست: در مورد دولتی گفته می شود که در آن از تداخل میان حوزه های دولت و دین احتراز می شود.
چنین صحبت های که به معنای تلاش جهت تحقق هر یک از این صور سه گانه سکولاریسم به کار می رود، در افغانستان صورت نگرفته و ما در پیشینه ها از این نوع مباحث نداشتیم. زیرا شروع کردن چنین مباحث قبولی تهدید به اجزا های مختلفه را در قبال داشته و دارد. روشنفکران دارنده ی چنین دید و طرز فکر را مهر ضد دین و مذهب می زدند. در حالی که ضد مذهب قرار گرفتن یک صور مسأله است و طرح سکولاریسم از نگاه فلسفه ی عقلانی مسئلهء دیگری است. از این رو برای صحبت های صریح تر به سکولاریسم در افغانستان بصورت عموم به مسائل صور سه گانه ای که در پیش ذکر شده است، باید در آینده، مفصل تر بپردازیم و در انتظار پاسخی باشیم که منطق استدلال دارد نه تهدید.
___________________________________
1 – Westfälischer Friede (پیمان صلح وستفالی) از تاریخ 15 می تا 24 اکتوبر سال 1648 میلادی را در برگرفت.
2 – George Jacob Holyoake، جورج یاکوب هالیاوک، سکولاریست انگلیسی متولد 13 آپرئل 1818 – 22 جنوری 1906
3 – Karl Emil Maximilian «Max» Webe، ماکس وبر 21 اپرئل 1864 تا 14 جون 1920.
Wirtschaft und Gesellschaft ist ein soziologisches Werk Max Webers 1921
4 – David Émile Durkheim داوید امیل دورکیم: «صوربنیانی حیات دینی» عنوان کتابی است از امیل دورکیم که در 1912 درفرانسه منتشر شد. اکنون به زبان های فارسی و غیره ترجمه شده است. موضوع کتاب بررسی خاستگاه نخستین شکل از دین است. این کتاب از متون کلاسیک جامعه شناسی دین بهحساب میآید.
5 – Latif Tabibi (1980) Berlin. Staatliches und traditionales Recht in Afghanistan: Probleme und Materialien. In Revolution in Iran und Afghanistan. Syndikat. P.237 – 249.
برگرفته از خراسان زمین