تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

27 امرداد ماه 1395 ـ  17 ماه  اگوست 2016

!با چتر نجات از بانکوک

يادداشت های اسکندر دلدم

نامهء تاریخی پدیدهء هزارهء سیوم به حاج حسین اوباما!

       اوس محموت آرادانی، معروف به دکی احمدی نشاط!، نامه ای تاریخی به کربلایی حسین اوباما نوشته و از وی خواسته است دو میلیارد دلار دارایی مصادره شده ایران توسط دادگستری آمریکا (به حکم یک دادگاه فدرال) را محض رضای خدا و عاقبت به خیری به ایران مسترد دارد!

       البته همه می دانند که بی کفایتی دولت احمدی نژاد در خرید دو میلیارد دلار اوراق قرضه آمریکا علت اصلی بر باد رفتن این دو میلیارد دلار است؛ و اکنون معلوم شده که دولت احمدی نژاد آگاهانه و یا از روی خریت گوشت را جلوی گربه گذاشته بود، و در حالی که ده ها پرونده مربوط به تقاضای دریافت غرامت از جمهوری اسلامی در محاکم آمریکا مفتوح بوده است اقدام به انتقال دو میلیارد دارایی مردم مفلوک ایران به آمریکا کرد، تا بودجهء کافی برای پرداخت خسارت به شکات در دسترس محاکم آمریکا باشد! (که این هم مدل جدیدی از مبارزه ضد آمریکایی آقایان است! )

       اما گفته می شود که نامه نوشتن اوس محموت به کربلایی حاج حسین اوباما در واقع نوعی فرار به جلو و طنز آمیز است! تحفهء آرادان با نامه نگاری به رئیس جمهور آمریکا و تقاضای استرداد دو میلیارد دلار به "هوا" رفته می خواهد نقش خود را به عنوان مقصر اصلی بر باد رفتن این مبلغ عظیم از ذهن مردم ایران پاک کند و در عین حال (در آستانهء انتصابات جدید ریاست جمهوری ایران) در یک حرکت تبلیغاتی به عنوان دلسوز مملکت و ملت خود را جلو بیندازد!

       اوس محموت امت همیشه فریب خورده را حسابی گاگول فرض کرده و نوشتن این نامه نشان می دهد که خودش گاگول تر از همه است! در واقع باعث تاسف است که این شخص بی اطلاع از کوچک ترین و ابتدایی ترین قوانین آمریکا (و بیشتر ممالک آزاد جهان) هشت سال رئیس جمهور یک مملکت بزرگ بوده است! چرا که:

       - در آمریکا اصل تفکیک قوا وجود دارد و رئیس جمهور آمریکا نمی تواند به قوه قضائیه این کشور دستور لغو یک حکم قضایی را بدهد. قوه قضائیه مستقل و در رأس امور است و همانطور که در ماجرای واترگیت دیده شد، حتی رئیس جمهور آمریکا را برکنار می کند.

       - در آمریکا مثل بعضی از دموکراسی های جهان سوم (!) نمی توان با یک تلفن مدت محکومیت یک زندانی را کاهش یا افزایش داد!، و با یک توصیه حکم بازداشت و اعدام و مصادره اموال و زن و بچه مردم را گرفت!

       - در آمریکا رئیس جمهور نمی تواند با قوه قضائیه لابی کند تا برادر مجرمش راست راست بگردد و به قانون و به مردم دهن کجی کند!

       - در آمریکا رئیس جمهور پیشین که هیچ!، رئیس جمهور فعلی هم جرمی مرتکب شود محاکمه و مجازات می شود، و مثل بعضی از ممالک جهان سوم نیست که ده ها بار رئیس جمهور سابق به دادگاه احضار شود و احضاریه ها را نادیده بگیرد!

       در واقع کربلایی محموت آرادانی معروف به معجزه هزاره سیوم (قبل از میلاد!) خیال کرده که آمریکا هم مثل بعضی کشورهای مترقی و دموکراتیک خاورمیانه است که رئیس جمهور بتواند هشت سال تمام قوانین را به سخره بگیرد و مطابق میل خود و برادر و داماد و پدر عروس! یکه تازی نماید!

      

آنوقت جالب است بدانيم که یک همچین آدمی (در مثل مناقشه نیست!) که هر را از بر تشخیص نمی دهد عضو شورای تش خیس مصلحت نظام است!

       کربلایی محموت (تحفه آرادان) در نامه به اوباما تصریح کرده که این نامه را به خاطر احقاق حق و منافع مردم نوشته و ایضا خواسته تا اوباما هم به خاطر رعایت حق مردم این پول را برگرداند!

       اما، به قول خود حاجی مموت: "آن ممه را لولو برد!" و اگر هم اوباما با توجه به رفاقت و بچه محلی با احمدی نژاد(!) بخواهد این پول را پس بدهد نمی تواند در حکم قضایی دخالت کند. پس باز هم با استفاده از ادبیات خود حاجی مموت باید خطاب به او گفت: "آب را بریز آنجات که می سوزه! "

       جا دارد اوباما هم در جواب به محموت آرادانی نامه ای بنویسد و از وی بخواهد به خاطر انسانیت و احقاق حقوق امت همیشه باخته و مغبون (!) آن هشتصد میلیارد دلاری که در دوران ترکتازی اش گم و گور شده به ملت ایران برگرداند!

       البته نامه نوشتن کربلایی محموت آرادانی به اوباما محاسن دیگری هم دارد که از جمله پایان دادن به شایعه بی سوادی دکتر احمدی نژاد است!

       اگرچه خط احمدی نژاد خوانا نبوده و تاکنون متخصصان و خط شناسان نتوانسته اند کاملاً موفق به خواندن خطوط و شکل های عجق وجقی که احمدی نژاد روی یک برگ کاغذ کشیده بشوند، اما همین مقدار هم ثابت می کند که مدرک دکترای احمدی نژاد تقلبی نبوده و احمدی نژاد حداقل یک سال در مکتبخانه روستای آرادان درس خوانده است!

       اما صاحب نظران معتقدند که اين نامه اصلاً فرستاده نشده و فقط «مصرف داخلی» دارد. احمدی نژاد و دارو دسته اش برای انتخابات سال آینده ریاست جمهوری تیز کرده اند و فعالیت های انتخاباتی خود را چهارنعل پیش می برند! نامهء اخیر کربلایی احمدی نژاد به رئیس جمهور آمریکا در همین راستآ و پهنا و درازا ارزیابی شده!، و آگاهان می گویند حاجی دکتر احمدی نژاد خواسته با این نامه نگاری خود را در حد و اندازه یک رئیس جمهور مطرح نماید!

       پیش بینی می شود در صورت عدم موفقیت در انتخابات ریاست جمهوری، احمدی نژاد برای مدیریت جهانی و نجات دنیا از مشکلات گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جهت تصدی دبیرکلی سازمان ملل کاندیدا شود و در صورتی که پست دبیرکلی سازمان ملل را به او ندهند ناچار به مسقط الراس خود برگشته و کدخدای آرادان گردد!

       و اما افشای متن نامه کربلایی محمود به حاج حسین اوباما!

       با آنکه معجزه هزاره سیوم قبل از میلاد (اوس محمود احمدی نژاد) بعد از نوشتن نامه به حاج حسین اوباما در پاکت را با اخ و تف محکم چسبانده است. معهذا بخش هایی از آن به بیرون درز کرده است. اوس محمود در بخشی از نامه خود می نویسد:

       «ای نامه که می روی به سویش / از جانب من ببوس رویش!

       «خدمت برادر عزیزم حاج حسین آقا سلام و دعا دارم. اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید ملالی نیست جز دوری از پست ریاست جمهوری!

       «کربلایی مشایی الان اینجا پیش من نشسته و سلام و دعا دارد. معاونان پاک دست و عده دیگری از همکاران پاک دست تر من از زندان اوین خدمت شما و میشل خانم و صبیه ها سلام دارند!

       «و اما بعد:

       «همانطور که اطلاع دارید اینجانب در مدت ریاست خود هشت بار به بهانهء شرکت در اجلاس سازمان ملل به نیویورک آمدم تا بلکه بطور اتفاقی در راهروی مستراح با حضرتعالی از جان بهترم برخورد کرده و مصافحه و روبوسی و تجدید دیدار نمایم اما در این هشت بار مسافرت بنده به نیویورک جنابعالی ناخن خشکی کرده و یکبار هم به مستراح نرفتید! اما به محض آنکه جناح مقابل ما سرکار آمد و وزیر خارجه اش را به نیویورک فرستاد حضرتعالی شاش تان گرفت و احتیاج به مستراح پیدا کردید و در توالت سازمان ملل، که ما به آن مبال می گوئیم، با وزیرخارجه دولت جدید دست به آب به هم رساندید!

       «گله گذاری زیاد است و اینجانب از آن برادر مکتبی انتظار نداشتم وقتی معاون من کربلایی مشایی از شناسایی اسرائیل دم می زند و دورهء انقلاب های اسلامی را، به نیابت از من، تمام شده اعلام می کند، شما هشت نامه بنده را بی جواب گذاشته و آن ها را ورق پاره بخوانید!

       «البته بنده و بنده منزل و بر و بچ و داماد و عروس و پدر عروس و خاله خانباجی ها و اهل آرادان هم که هشت بار به نیویورک آمدیم، از این سفرها نتیجه گرفته و ضمن خرید از فروشگاه های برند نیویورک (از محل بودجهء تنخواه گردان ریاست جمهوری) با دستآوردهای بزرگ (چمدان های پر از کالا و سوغاتی) به کش ور برگشتیم! ولاکن سه سال است اهل بیت نیویورک را ندیده اند و ابراز دلتنگی می کنند! اینجانب هم شخصاً دلم برای سخنرانی در سالن خالی از شنوندهء سازمان ملل تنگ شده است، و ایضاً سه سالی است در هتل والدروف آستوریا (از جیب امت همیشه در صحنه) اقامت نداشته ام و به مرض دوری از نیویورک دچار شده ام!

       «اگر بزرگی فرموده و دستور فرمائید دو میلیارد دلار دارایی مصادره شده ایران را که در زمان ریاست اینجانب از روی نادانی و بی شعوری به بانک های شما سپرده شده جوف این نامه مسترد دارند!، باعث بسته شدن دهان مخالفان گردیده و اینجانب به عنوان کسی که موفق به پس گرفتن دارایی ایران شده است یحتمل در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری مجدداً انتخاب شده و دیدارها در نیویورک تازه گردد و باز با هواپیمای اختصاصی به بلاد کفر آمده و ضمن گشت و گذار در خاک آمریک، با مظاهر شیرین مفاسد غربی دیداری تازه کنیم!

       «حسین جان! دو میلیارد دلار عددی نیست که به خاطر بالا کشیدن اش خودت را جهنمی می کنی! اینجا کمترین رقم بالا کشیدن سه میلیارد یورو است که توسط کربلایی بابک زنجانی (که تازه از بچگی اهل بالا کشیدن نبوده!) بالا کشیده شده است! در اینجا یک رئیس بانک و یا مدیرعامل و مسئول با ایمان و نماز شب خوان و خداترس که از بچگی اهل بالا کشیدن نبوده در یک حرکت سه چهار میلیارد را بلند می کند!

       «شما چرا به خاطر دو میلیارد دلار دیوار بلند بی اعتمادی بین دو کشور دوست و برادر و هم کیش و هم زبان! ایران و آمریکا را بلند تر می کنید! شما این دو میلیارد دلار را بده بیاد، من قول می دهم به محض رسیدن به ریاست جمهوری ده ها برابر در بانک های آمریکا جهت بالا کشیدن شما سپرده گذاری کنم. یا مثل مورد ترکیه که در زمان ریاست جمهوری بنده یک تریلی دلار قاچاق از ما گرفتند و بالا کشیدند!، به منظور تحکیم روابط برادرانه چند تریلی دلار هم برای شما می فرستیم تا به عنوان قاچاق بگیرید و حالشو ببرید!

       «زیاده عرضی نیست. به میشل خانم سلام و دعا برسان. صبیه ها را ببوس. همراه عریضه تقدیمی یک کیسه کشک محلی و یک ظرف قیماق و یک دبه ماست آرادانی و لواشک آلو ضمیمه است.

جواب نامه فوری فوری فوری فوری...

       «اثر انگشت اوس محمود».

 

نگرانی بی جهت مخالفان ترامپ!

       پنجاه نفر از کارشناسان ارشد امنیت ملی آمریکا (از حزب جمهوری خواه) با انتشار بیانیه ای که در روزنامه معتبر نیویورک تایمز باز نشر شده است از احتمال به ریاست جمهوری رسیدن ترامپ ابراز نگرانی کرده اند! این کارشناسان ارشد به اتفاق تعدادی از سرشناس ترین نمایندگان کنگره و سناتورها و چهره های سیاسی معروف متفق القول گفته اند: "ترامپ فهم و درک سیاسی ندارد و با الفبای کشور داری ناآشنا بوده و فاقد شخصیت و ارزش های لازم و تجربه کافی برای عهده دار شدن پست حساس ریاست جمهوری می باشد!» حتی جمعی از سیاستمداران برجسته نظیر خانم کلینتون گفته اند که ترامپ فهم و شخصیت رئیس جمهور شدن را ندارد!

       مخالفان ترامپ می گویند ممکن است در صورت انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، طی هشت سال آینده هشتصد میلیارد دلار پول فروش نفت گم و گور شود و دکل های نفتی را بربایند، و ترامپ داماد و شوهر ننه و پدر عروس و سایر دهاتی ها و هم ولایتی هایش را به واشنگتن آورده و مصدر کار کند!

آنها همچنین وحشت دارند در صورتی که او به ریاست جمهوری برسد با اظهارات نسنجیده و غلط زیادی کردن موجبات تحریم های همه جانبه آمریکا را فراهم آورده و امت همیشه در صحنه آمریکا را به بدبختی و خودفروشی و گدایی بیندازد!

       اما به نظر می رسد که مخالفان آقای ترامپ، که او را به خاطر بی عقلی و بی شخصیتی و نداشتن تحصیلات کافی فاقد ارزش های لازم برای رسیدن به ریاست جمهوری می دانند، توجه ندارند که در سال های گذشته افراد بی عقل و بی سواد و بی شخصیت و حتی بی پدر و مادر زیادی در بعضی کشورها به ریاست جمهوری رسیده اند، و لذا اين «بی»ها مانعی برای رسیدن به پست ریاست جمهوری محسوب نمی شود! حتی دیده شده فردی روستایی به علت بروز خشکسالی و تلف شدن گاو و گوسفندش، ده خود را رها کرده و برای فعلگی به شهر آمده و در همان بدو ورود دست اش را گرفته و به ریاست جمهوری برده و اداره مملکت را به او سپرده اند!

 

عباس جدیدی، وزیر امورخارجه و جانشین ظریف

       بنده قبلا هم بارها به گوش و حلق و بینی و بواسیر مسئولین محترم رسانده ام که باید کار را به کاردان سپرد؛ و از افراد بر اساس تخصص و قابلیت های آن ها استفاده بهینه کرد. والا صحنهء تأسف برانگيزی پيش می آيد که اگر شما هم ناپرهيزی کرده و تلوزوزيون اسلامی (بد صدا و بد سیما) نگاه کنید به صحت حرف من ایوالله خواهید گفت! فی المثل:

       - در مراسم کلنگ زنی های نمایشی و حقه باز ماآبانه طرح هایی که صدها بار کلنگ آن زده شده است!، هنگامی که کلنگ را به دست وزیر و یا مقام عالیرتبه تری می دهند، مقام عالیرتبه دچار حس نوستالوژیکی شده و با دادن البسه خود به دست اطرافیان و آب دهان انداختن به دسته کلنگ(!) شروع به کلنگ زنی می کند و بجای آنکه بطور تشریفاتی یک یا دو ضربه به زمین بزند، با هیجان و تمام قدرت آنقدر زمین را می کند که تا گردن در حفره ای که کنده فرو می رود!

       - بنده خدایی را که بلد نیست تا ده بشمارد وزیر دارایی می کنند!

       - یک شخصی که خواندن و نوشتن بلد نیست وزیر علوم و آموزش عالی می شود!

       - شخصی که نمی داند سبزی را با سین می نویسند یا صاد وزیر کشاورزی (گشادورزی) قرار داده اند!

       - يا مثلاً یک آقازاده ای به فرهنگ منحط غربی و شبگردی در دیسکوتک های بلاد کفر علاقه دارد، برای آنکه مفت بخورد و بچرد سفیر می شود!

       - يا یک فعله ای که کارش جمع آوری پهن برای سوخت زمستانی بوده به دلیل رسیدن برادرش به پست و مقام بالا، مشاور ویژه می گردد!

       - در همین وزارت امورخارجه ملاحظه بفرمائید چطور یک آدم ظریف و نحیف و جلف، که مرتب نیش اش باز است، را رآس کار قرار داده اند!

       نتيجهء اين وضعيت را هم خودتان دريابيد؛ من فقط نمونه عرض می کنم:

       - شبه جزیرهء قطر که سر و ته مساحت اش به اندازهء شابدوالعظیم نیست از سال پنجاه و هفت (سال پیروزی اسلام بر ایران) مشغول استخراج گاز و نفت در حوزهء مشترک پارس جنوبی است و روز روشن مال ایران را به تاراج می برد!

       - برادران عزیز عراقی که، مشهد مقدس را تبدیل به مرکز عیش حلال کرده اند!، نفت مخازن مشترک نظیر آزادگان را غارت می کنند، عربستان و کویت هم به هکذا...

       - افغانستان آب هیرمند را به روی ایران بسته و باعث خشک شدن دریاچه هامون گردیده و سیستان و بلوچستان را از حیز انتفاع خارج کرده و زور وزارت خارجه نمی رسد تا حق آبه ایران را بگیرد!

       - دریای خزر که تا بیست و یکی دوسال قبل پنجاه درصدش مال ایران بود مثل گوشت قربانی میان کشورهای تازه استقلال یافته تقسیم شده و وزارت خارجه نتوانسته حق ایران را بگیرد..

       همهء اینها به این دلیل است که اشخاص بر حسب لیاقت و استعداد و تبحر در پست ها و مقام ها قرار ندارند. در واقع، در شرایطی که همه کشورها از ریز و درشت حکومت اسلامی را آلت کرده اند، پر واضح است که یک آدمی مثل حسین رضازاده یا عباس جدیدی باید وزیر خارجه باشد تا از پس وزرای کشورهای متخاصم با ایران (همه کشورهای جهان!) بر بیاید.

       اما من این مقدمات را گفتم تا با توجه به حادثه اخیر در شورای شهر تهران (ده بزرگ تهران) توجه مسئولان را به استفاده از نیروهای کارآمد و «متخصص» برای رفع مشکلات کشور جلب نمایم.

       اخیراً شهرداری تهران اعلام کرده است که مشکلات مالی دارد و از زمین و زمان طلبکار است! (البته طلبکار بودن از مردم - امت همیشه بدهکار - چیز جدیدی نیست و همه مسئولان و مدیران جمهوری اسلامی ارث پدرشان را از مردم طلبکارند!) و چون مردم و دولت بدهی های خود را نمی پردازند شهرداری در تامین مالی پروژه ها (پروژه اختلاس و حساب سازی و ریخت و پاش و عشق و حال با بیت المال!) دچار مشکل شده است! حال به حل مسئله توجه فرمائيد:

       در شورای شهر تهران همه نوع جنسی وجود دارد الا یکی دو نفر متخصص امور شهری و یا معماری و شهرسازی و نظایر آن! با حضور یک عده کشتی گیر و جودو کار و کاراته باز و وزنه بردار و از این نوع جانداران (!) شورای شهر بیشتر به فدراسیون ورزشی شبیه است!

       یک عدد از این سنگین وزن ها که از برکت رفاقت با شهرداری تهران و وزارت ورزش هم خودش و هم فرزندش صاحب باشگاه های ورزشی خداداده(!) شده اند کربلایی عباس جدیدی است که ماشاالله تبر گردن اش را نمی زند و جان می دهد برای مقام وزیر دارایی یا وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی!

       عباس جدیدی، کشتی گیر سابق تیم ملی و عضو شورای شهر و مالک باشگاه های ورزشی تهران، با شنیدن مشکلات شهرداری در جلسه شورای شهر خطاب به آق مهدی چمران (بچه مولوی) رئیس شورای شهر تهران با صدای بلند گفته است: "لیست تمام طلب های شهرداری را به من بدهید؛ قول می دهم هفتاد و دو ساعته (سه روزه) همه را وصول کنم! "

       به نوشتهء روزی نامه های بدون تیراژ حکومت اسلامی، عباس جدیدی که با میکروفن خاموش و بلند بلند صحبت می کرد، مورد اعتراض کربلایی چمران رئیس شورای شهر قرار گرفت و کربلایی چمران خطاب به داش عباس گفت: " اینجا شورا است جای بچه بازی نیست! "

       اظهارات کربلایی چمران در خصوص بچه بازی باز هم صدای داش عباس را در آورد و داش عباس خطاب به کربلایی چمران گفت: "اینجا همه بلند صحبت می کنند چرا فقط به من می گوئید؟!" و کربلایی چمران در پاسخ گفت: "همه بیخود کردند! " (چهارشنبه 13 مرداد نود و پنج - روزنامه مردمسالاری)

       بنده با خواندن شرح رد و بدل کردن این اظهارات میان ورزشکار سنگین وزن و کربلایی چمران، که ادعای تحصیلات دانشگاهی قدیمه و تیتر مهندسی دارد، اولا دلم برای امثال سعدی و حافظ و فردوسی و دهخدا و لطفعلی صورتگر و دیگرانی که عمر خود را بیهوده صرف اعتلای ادبیات ایران کردند سوخت و خدا را شکر کردم که زنده نیستند تا رد و بدل کردن این جملات در شورای شهر تهران را ببینند و رنج ببرند!

دوم اینکه به عقلم رسید عباس جدیدی سنگین وزن قوی هیکل را بجای ظریف لاجون و ضعیف برای وزارتخارجه پیشنهاد کنم تا پس از وصول کردن طلب های شهرداری از مردم یک لا قبا، سراغ خزانه داری آمریکا رفته و دومیلیارد دلار ایران را هم وصول نماید!

       در ضمن اکنون که حجم مشکلات جمهوری اسلامی از کنترل خارج شده، خوب است حسین رضازاده قهرمان سابق سنگین وزن سابق وزنه برداری و عضو فعلی شورای شهر را که مثل لیفت تراک هفتصد هشتصد کیلو بار را یک ضرب بالا می برد!، مسئول برداشتن بار مشکلات از پیش پای دولت بی تدبیر و ناامید نمایند!

 

«خودرو»ی چسبی و «خودرو»ی آب دهنی!

       به گزارش روزنامه معروف آمریکایی "نیویورک تایمز" شرکت خودروسازی جنرال موتورز موفق به حذف جوشکاری در ساخت اتومبیل شده است! نیویورک تایمز گزارش می دهد کمپانی معظم جنرال موتورز در خودروی جدید «آرکادیا»ی خود از چسب به جای جوشکاری یا میخ پرچ استفاده کرده است و قطعات بدنه و قطعات فنی را با چسب بهم چسبانده و مونتاژ کرده است تا وزن اتومبیل کاهش یافته و در نتیجه سوخت کمتری مصرف گردد! استفاده از چسب در چسباندن قطعات اتومبیل آرکادی باعث کاهش 317 کیلوگرمی وزن آن شده است. پیشتر از سال 2009 میلادی نیز کمپانی بوئینگ در ساخت هواپیمای «دریم لاینر» از این شیوه استفاده کرده است. نشریات علمی و نشریات ویژهء صنعت اتومبیل سازی استفاده از چسب و چسباندن قطعات خودرو به هم و حذف جوشکاری را انقلاب جدید در صنعت خودرو معرفی کرده اند.

       در حالی که وسایل ارتباط جمعی استکباری و دشمنان قسم و آیه خورده انقلاب و صهیونیزم بین الملل می کوشند جنرال موتورز آمریکا را به خاطر این فناوری جدید توی بوق کرده و بر سر ملت های آزاده و مردمسالاری های خاورمیانه چماق کنند!، باید گفت که کارخانجات خودروسازی حکومت اسلامی چند کیلومتر جلوتر از جنرال موتورز آمریکا هستند، و اگر جنرال موتورز تازه به تکنولژی چسب کاری دست یافته است، سال ها است در ایران با اخ و تف و آب دهان اتومبیل سر هم می کنند و به امت همیشه در صحنه حقنه می نمایند!

       استفاده از روش تف مالی به جای جوشکاری موجب شده است بسیاری از خودروهایی که خوب تف مالی نشده اند در حین حرکت به دو نیمه شده و در حالی که قسمت جلوی خودرو با راننده و سرنشین کناری به رشت رسیده است قسمت عقب با سه چهار سرنشین اول جاده کرج جا بماند!

صرفنظر از تکنیک اخ و تف مالی در سر هم بندی اتومبیل های وطنی، در فروش خودروهای ساخت داخل هم تف زدن کاربردی شده و با توجه به بی علاقگی امت (ملت سابق) به خرید این ارابه های مرگ و اتومبیل های یکبار مصرف، به منظور فروش و در واقع انداختن خودرو به مشتری، از تف استفاده می گردد!

       جنرال موتورز حالا حالا ها باید بدود تا به گرد پای فناوری موجود در جمهوری اسلامی برسد!

       آمریکا در چه فکریه / ایران همش تف مالیه!

 

"پک" زدن و رابطه آن با اعدام شهروندان!

       "فیدل کاسترو" رهبر اسطوره ای و تاریخ ساز جمهوری کوبا چند روز پیش نود ساله شد. تا قبل از انقلاب کوبا، این کشور کاملاً در ید قدرت باندهای مافیایی مواد مخدر، فحشا و قمار قرار داشت و کلیهء کازینوها و مراکز فساد و فحشا متعلق به سرمایه گذاران آمریکایی بود. سایر مردم کوبا هم در مزارع نیشکر متعلق به شرکت های آمریکایی بیگاری می کردند. رئیس جمهور این عشرتکدهء بزرگ هم شخصی دست نشانده آمریکا به نام ژنرال باتیستا بود که در اعمال خشونت و کشتار مردم بسیار قسی القلب و بی رحم بود و در یک مصوبه دولتی به مقامات دولت و کارگزاران و نظامیان اجازه داده بود در صورت مواجه با هر نوع اعتراض شخصی و یا گروهی، فرد معترض و معترصان را به گلوله ببندند! در دوران حکومت باتیستا ده ها هزار کوبایی بی گناه توسط کارگزاران حکومت کشته شدند و حتی دیده می شد یک مقام دونپایه دولتی جهت غارت اموال همسایه اش او را به بهانه توهین به باتیستا کشته است!

       پس از پیروزی انقلاب، موقعی که کاسترو و انقلابیون برجسته نظیر چه گوارا به هاوانا رسیدند بسیاری از مردم که بستگان و فرزندان و اقوام خود را به دست مزدوران حکومت دیکتاتوری از دست داده بودند خواستار اعدام جنایتکاران شدند. فیدل کاسترو چون کارگزاران دونپایه حکومت دیکتاتوری را مشتی فریب خورده و نادان می دانست با اعدام آنها مخالفت می کرد، ولی وقتی با اصرار همراهان اش در طول انقلاب و اصرار مردم رنج دیده مواجه شد پذیرفت به پرونده تعدادی از آمرین قتل ها و جنایتکاران اصلی و مقامات رده بالای حکومت دیکتاتوری رسیدگی شود.

       کاسترو که علاقه زیادی به کشیدن سیگار برگ داشت دستور داد فوراً دادگاهی در حضور وی تشکیل و پرونده مقامات اصلی که جنایاتی انجام داده اند را بیاورند و رسیدگی کنند. اطرافیان کاسترو هم فوراً تعدادی از مقامات جنایتکار رژیم دیکتاتوری و شهود و اسناد و مدارک را با عجله آوردند تا بررسی شده و حکم تیرباران جانیان صادر شود.

       موقعی که همه مقدمات برای بررسی و صدور حکم اعدام آماده شد کاسترو سیگار برگی را روشن کرد و خطاب به اعضای دادگاه و رهبران انقلاب گفت: "تا موقعی که من به این سیگار برگ پک می زنم و سیگار تمام نشده است می توانید حکم قضایی عادلانه برای زندانی کردن یا تیرباران محکومین را صادر کنید، و پایان پک زدن من و تمام شدن سیگار به معنای پایان دادگاه و عفو عمومی خواهد بود..."

       قضات کار را شروع کردند و کاسترو هم با عجله به سیگار پک می زد و در اواسط کار و صدور حکم محکومین هم کاسترو سیگار نیمه روشن خود را به روی زمین انداخت و زیر پا خاموش کرد و پایان دادرسی و صدور احکام تیرباران را اعلام کرد! به همین دلیل قضات نتوانستند بیشتر از چند نفر را محکوم به اعدام کنند و سایر محکومین با تقاضای عفو و ابراز ندامت از گذشته به زندگی عادی برگشتند.

       بدين ترتيب سیگاری بودن فیدل کاسترو سبب شده است تا کوبا در میان کشورهای جهان کمترین سابقه در اعدام را داشته باشد! اما نکتهء مهم در اين داستان آن است که این ماجرای تاریخی نشان می دهد تنها دلیل بالا رفتن روز به روز تعداد اعدام شده ها در بعضی کشورهای مثلاً انقلابی که مدعی داشتن بهترین نوع حکومت دموکراسی من درآوردی - مردمسالاری دینی - هستند سیگاری نبودن رهبران و مدیران این کشورها است!

       رهبران این کشورها به محض روی کار آمدن، خواستند برای رد گم کردن ادای فیدل کاسترو را در بیاورند، که یعنی بعله!، ما را آمریکا و انگلیس روی کار نیاورده و "پک" زدن را هم بلد هستیم، و به تبعیت از کاسترو خواستند اعدام ها تا پایان پک زدن آن ها ادامه و به محض پایان پک زدن قطع شود! اما متوجه شدند که سیگاری نیستند و فقط بلد هستند بیت المال را "پک" بزنند! به همین خاطر به جوخه های اعدام گفتند تا ما داریم به ذخایر ارزی کشور و دارایی های ملی و مال مردم و خزانه بانک ها و درآمد نفت "پک" می زنیم شما اعدام ها را ادامه بدهید!

       اگر این ها هم مثل فیدل کاسترو سیگاری بودند و مطابق رویهء فیدل کاسترو به سیگار پک می زدند، اگر هم یواش یواش پک می زدند و حتی سیگارشان هم دراز بود سرانجام این سیگار تمام و به اعدام ها پایان داده می شد!، اما متاسفانه این خارپشته ها سیگاری نیستند و بجای پک زدن به سیگار از روز اول روی کارآمدن سرگرم پک زدن به بیت المال و ثروت کشور و دارایی های عمومی و صندوق ذخایر ارزی و دارایی های بانک ها و پک زدن به مال مردم هستند و پک زدن آن ها هم تمام شدنی نیست تا اعدام ها هم متوقف شود!

       و همین الان که دارم این مطلب را می نویسم دسته جمعی دارند مال مردم را " پک " می زنند و یک از عالیرتبه هاشون هم داره مال منو "پک" می زنه!

 

من هم تخيلی شدم!

       پرسش: اگر یک روزی معلوم شد که اصلا و ابداً میرحسین موسوی و شیخ کروبی در حصر خانگی نبوده اند چی؟

       نمی دانم شما به فیلم های تخیلی علاقه ای دارید یا نه؟ زمانی که ژول ورن کتاب های تخیلی خودش را می نوشت هیچ کس تصور نمی کرد که تخیلات ژول ورن نظیر سفر به زیر دریاها و اوج فضا پایه علوم آینده شود.

       فلاسفه در مورد تفاوت واقعیت و حقیقت بحث ها کرده اند. دانشمندان در مورد علم و دانش و تئوری و تصور علمی و حقیقت علمی کتاب ها نوشته اند. سوفسطائی ها سفسطه ها کرده اند. رئالیست ها حقیقت را با حقیقت وزن کرده اند، کسانی هم هستند که در خود حقیقت و ذات واقعیت شک می کنند و می گویند واقعیت این است که آنچه می بینیم و می شنویم و حس می کنیم حقیقت ندارد!

       اکنون بیائید به در حصر بودن شیخ کروبی و میرحسین موسوی شک کنید و داستان را با عینک دیگری ببینید:

       همین هفته معلوم شد که مهدی هاشمی رفسنجانی (فرزند اکبر) به بهانه احتیاج به دوا و درمان خارج از زندان بوده است! مهدی هاشمی رفسنجانی نوقی (فرزند اکبر) به واسطه ارتکاب به جرایم اقتصادی و سیاسی با رعایت رافت اسلامی (!) که معمولا شامل حال آقازاده های خلافکار می شود به زندان سنگین محکوم شده است. اما آیا مردم ایران و ساکنین تهران می توانند و یا اجازه دارند روزانه به زندان اوین مراجعه و از حضور فرزند عزیز رئیس مجمع تش خیس در زندان مطمئن شوند؟

       از روزی که این پسر (اکبرزاده) به زندان محکوم شده غالبا به بهانه های مختلف در مرخصی بوده و رنود می گویند آنقدر به مرخصی رفته که تعداد روزهای مرخصی اش از روزهای اقامت در زندان بالا زده است!

       در مورد شیخ کروبی و موسوی هم من یکی اصلا باور ندارم این اشخاص که از سران اولیه جمهوری اسلامی و نزدیک به بنیانگذار انقلاب و رهبران فعلی کشور بوده و هستند حالیه در حصر باشند!

شایعاتی در مورد دیده شدن آنها در کنار دریا و مسافرت به شهرهای زیارتی و سیاحتی، و حتی مسافرت به اروپا و جنوب فرانسه با قیافه مبدل به این ناباوری ها دامن می زند!

       گفته می شود جمهوری اسلامی با بزرگ کردن این دو نفر عالما عامدا آن ها را به چهره های اپوزیسیون تبدیل کرده است تا مخالفان داخلی دنبال پیدا کردن رهبر اوپوزیسیون در خارج از مرزها نگردند و به این دو حزب اللهی و سابقه دار نظام اقتدا کنند تا اگر احیانا تحول غیر منتظره ای روی داد این دو نفر که با پوست و استخوان طرفدار جمهوری اسلامی و وفادار به قانون اساسی هستند ظاهر شده و در مدیریت کشور قرار بگیرند!

       همه این آقایان از گذشته دور باهم بوده اند و با هم هستند و همانطور که بارها گفته اند هدفی جز حفظ رژیم ندارند و گاهی که لازم است نقش پلیس خوب و پلیس بد را بازی می کنند و گاهی این نقش ها دست به دست می گردد!، به همین خاطر است که می بینید

       - ناگهان هاشمی رفسنجانی که از بچگی دنبال تاسیس حکومت اسلامی بوده است ناگهان ریویزیونیست می شود و ساز مخالف می زند و دخترش حکومت اسلامی را مغایر آزادی های انسان معرفی می کند!

       - یا شیخ کروبی که از همراهان موسس حکومت اسلامی و سال ها رئیس مجلس و عضو شورای تشخیص و از ارکان رژیم بوده تبدیل به اوپوزیسیون می گردد!

       - مخالفت میرحسین موسوی (اپوزیسیون رژیم) از همه جالب تر است که می گوید هدفش بازگرداندن کشور به دوران طلایی امام است!

       آیا واقعا فکر می کنید چنین رهبران اوپوزیسیونی را در حصر می کنند؟ در تخیل من که نمی گنجد! (دست همه این آقایان در یک کاسه است و بعضی نقش منفی و بعضی نقش مثبت بازی می کنند، تماشاچی نباید واقعیت بازی (فیلم سینمایی) را با حقیقت اشتباه بگیرد!

       ضمناً قبل از خداحافظی اين عکس ها را هم ببینید که در آنها کسانی که ادعای رقابت و مخالفت با هم دارند چطور با هم حال می کنند!

تا حالا فکر کردید که همه شما سر کار گذاشته شده اید؟!

       و این بود داستان تخیلی امروز من، جدی اش نگیرید!

 

بازگشت به خانه