تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

1 شهريور ماه 1395 ـ 22 ماه اگوست 2016

وضع موجود و کنگرهء سکولار دموکرات ها

مجيد آژنگ

آنچه كه در چهار دههء گذشته، منطقهء ما و سپس جهان را دستخوش جنون آتش و جنگ و كشتار قرار داد نه اعتراضات سال هاى 56 و 57 عليه شاه مستبد ايران، كه انقلاب (كودتاى انقلابى) «دمكراتيك خلق افغانستان» به رهبرى دو حزب خلق و پرچم بود.

در ايران مخالفت هاى در ابتدا پراكنده با ديكتاتورى شاه، نيمه كار ماندن انقلاب مشروطه، سركوب جنبش ملى برهبرى زنده ياد محمد مصدق، بسته شدن تمامى بسترهاى اعتراضات سياسى و حتى مدنى، گرايش بسوى تعرض به قدرت حاكم را در جمع جوانان مبارز و روشنفكران جامعه دامن زد.

شرايط جهانى آن دوران از يك طرف، و بلند پروازى شاه بعد از جشن هاى دو هزار و پانصد ساله از طرف ديگر، همراه با رشد چشم گير اقتصادى و گسترش بازار كالاهاى وارداتى و فعاليت شركت هاى عظيم ساختمانى و راه سازى، و در يك كلام رشد سرمايه گذارى و ورود شركت هاى خارجى به ايران، طبيعتاً نمى توانست جامعهء بخواب رفته و سركوب شده را بيدار نكند. تضاد و اختلافات فرهنگى همراه با فقر گسترده، هجوم روستاييان به شهرها و كمبود و نبود امكانات و برنامه ريزي هاى دراز مدت براى توسعهء شهرها ، كم كم باعث آن گرديد كه روستاييان گرفتار در فقر و خرافات با تنها سلاح سنتى خود، كه همان «اسلام عدالتخواه» باشد، شهرهاى در حال گسست از مذهب را فتح نمايند. اما تركيب اينگونه برداشت از اسلام، با باورهای چپ طرفدار عدالت اجتماعى و معتقد به جامعه سوسياليستى، کشور را سوار يک كشتى بى ناخدا كرد.

همزمان با اعتراضات مسالمت آميز و مطالبات عمومى برای محدود كردن نهاد سلطنت و باز گرداندن سلطنت به زندان قانون اساسى، و نيز پاسخ دير هنگام شاه مغرور در پذيرش صداى انقلاب ملت، در افغانستان نيز دو حزب «خلق» و «پرچم» انقلاب آن کشور را رقم زدند و زنگ بزرگ خطر گسترش و نفوذ كمونيسم را بصدا در آوردند. اين انفجار تمامى توجه كشورهاى غربى برهبرى امريكا را بخود مشغول كرده و با خود، در روند برخورد با تحولات ايران، نوعی آشفتگى را بهمراه آورد.

تحولات  و راديكال شدن مبارزات مردم  افغانستان و خطر نفوذ شوروى با توجه به سابقه هاى گذشتهء نه جندان دور، و حضور نامحسوس حزب توده بعنوان نيروى نفوذى شرق، غرب را بر آن داشت كه جبهه اى گسترده و مقاوم را در برابر نفوذ شوروى ايجاد كند. لذا، با كمك كردن به مطرح نمودن خمينى و سوار كردن او بر جنبش ضد ديكتاتورى، و انتقال او از بغداد به پاريس، عملاً به حمايت خود از شاه پايان داده و با وعده هاى دروغين به بختيار هم او و هم نيروهاى وفادار به شاه را در ميدانى كه هيچ شانسى براى پيروزى و مقاومت در آن برايشان متصور نبود تنها گذاشته و تير خلاص را بر پيكرهء سلطنت خودكأمه و شبه مشروطه شليك نمودند.

خمينى با وعده هاى تو خالى و دروغين  آب و برق مجانى و پول نفت و غيره، و با سازش از قبل پيش بينى شده با ارتش، انقلاب را در نيمه راه خفه نمود و پس از آن استراتژى جديدى را كه نشان از جنگ و خونريزى بر پيشانى داشت  براى مردم ايران و منطقه به ارمغان آورد.

جنبش هاى انقلابى و مردمى در منطقه، از جمله جنبش فلسطين و ظفار، جاى خود را در دوران كارتر به روى كار آمدن خمينى و شروع جنبش هاى ارتجاعى اسلامى دادند؛ جريانی كه تا هم اكنون نيز ادامه دارد.

با ورود ريگان به کاخ سفيد، دو نوزاد مجاهدين افغان و حزب اله لبنان متولد شدند و در جريان يكى از طولانى ترين جنگ هاى تجارتى (جنگ هشت سالهء ايران و عراق) زمينه را براى فروش سلاح هاى كشتار جمعى و ميدانى و بنوعى آزمايش واقعى اينگونه سلاح هاى مرگ افرين فراهم شد.

پايان جنگ ايران و عراق سرآغاز جنگ ديگرى بود؛  اشغال كويت توسط عراق با چراغ سبز امريكا توانست حضور نيروهاى ناتو در خليج فارس را سرعت بخشد و تحولات دومينو وار بلوك شرق و خروج نيروهاى شوروى از افغانستان و شروع جنگ هاى داخلى و سرانجام قدرت گيرى طالبان و فرسايىشى شدن جنگ در منطقه و بهم ريختن صف بندى هاى قبلى، همراه با ماجرای 11 سپتامبر، بسان نعمت الهى ديگرى از آسمان نازل شد و بر اثر آن شوك جهنمى، اتحاديهء جنگ افروزان جهانى حمله به افغانستان  و سپس به عراق را آغاز کرد و نوزاد جديدى بنام القاعدة بعنوان دشمن اصلى متولد شد.

Hغاز جنبش هاى ارتجاعى اسلامى در اواخر دوران كارتر، و ادامهء آن سياست توسط چهار رئيس جمهور بعدى، از جنگ اول و دوم خليج فارس گرفته تا كنون، پيوسته بهانه هايي براى حضور مستمر و گرم نگه داشتن تنور جنگ در منطقه بوده اند.

ظهور داعش در دوران اوباما، و اعلام زمان بندى سه ساله براى سركوب آن تا انتخابات آتى امريکا در ماه نوامبر، همگى حاكى  از آنند كه بخش هاى  اصلى تعيين كنندهء سياست هاى جهانى و مجريان جنايتكار محلى آنان همچنان برنامه هاى طولانى ترى را در سر دارند. اگر نيروهاى طرفدار سكولار دمكراسى در منطقه و خارج از آن ـ در اروپا و امريكا ـ وارد عمل نشده و افكار عمومى را در جهت متوقف کردن جنگ و وحشيگرى هاى موجود عليه دولت هاى جنگ افروز نشورانند مطمئناً صلح و ارامشى در كار نخواهد بود.

و اگر نيروهاى مخالف نظام اسلامى نتوانند هر چه سريعتر بر تفرقه و فرقه گرايي و بازى هاى فردى مسخره و لجبازانهء و خود محور بينانه پايان داده و با اتحادى گسترده نقشهء بعدى جنگی را بر هم نريزند كه قرار است بين دو جريان مذهبى (كه يك سر آن را عربستان وهابى و سنى و سر ديگر آن را ايرانِ مدافع شيعه در دست دارد) شعله ور شود، اميدى به بهبود اوضاع در آيندهء نزديك نخواهد بود و   آنچه كه در افق سياسى پيش رو در انتظار ما قرار می گيرد فاجعه اى بس وحشتناك تر از آنچه هائی است كه تا كنون بر ما رفته است.

با توجه به شرايط سياه پيش روى، آيا منطقى نيست كه با شركت گسترده در نشست چهارمين كنگرهء سكولار دمكرات هاى ايران بررسی روند رسيدن به يك اتحاد گسترده را آغاز نمود؟ و با شركت فعال خود به اين نياز عمومى پاسخ مثبت دهيم و، مآلاً با ايجاد يك ستاد فرماندهى مشترك، مسير تاريخ را بسوى صلح و آزادى و عدالت تغيير دهيم؟

 

بازگشت به خانه