تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
از نرمش قهرمانانه تا واگذاری وطن فروشانه
کورش عرفانی
افشای خبر مربوط به استفاده ی هواپیماهای روسی از پایگاه هوایی نوژه در همدان جهت عملیات هوایی در سوریه واکنش های داخلی و خارجی بسیاری را برانگیخت. این گزارش اما برای ما ایرانیان که کارنامه ی عملکرد رژیم جمهوری اسلامی را در دست داریم می تواند یکی از حلقه های زنجیره ی وطن فروشی های متداول جمهوری اسلامی باشد. بنابراین بهتر است به جای آن که این رویداد را به صورت منزوی بررسی کنیم و آن را تابعی از شرایط مقطعی ایران و منطقه بدانیم، اتفاق اخیر را در بستر واقعی خود قرار دهیم؛ بستری که جز نقاط سیاه و ننگین در سراسر آن چیزی هویدا نیست. این نوع از بررسی سبب می شود که بدانیم پس زمینه ی چنین تصمیم و اقدامی از سوی سران نظام چه بوده است و این که چه غافلگیری های دیگری از جانب رژیم در انتظار ملت ایران است.
تهاجم در روابط بین الملل
روابط میان کشورها یا بر اساس تعادل و احترام متقابل به ارزش ها و منافع همدیگر تنظیم شده است و یا برمبنای یک معادله ی نابرابر. در این صورت اخیر می توان صحبت از سیاست تهاجمی کرد. چهارنوع تهاجم مورد نظر است: سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی یا نظامی.
* در تهاجم نظامی، حضور بیگانگان و دست اندازی و تجاوز آنها به خاک و سرزمین یک کشور سبب می شود که جایی برای مماشات و تردید برای ساکنان یک سرزمین وجود نداشته باشد. اشغال گری و برقراری جو حکومت نظامی و تحمیل اراده ی متجاوز به ساکنان سرزمین تصرف شده بخشی از این نوع از تهاجم است.
* در تهاجم حقوقی شکایت و پرونده ی قانونی یک کشور علیه مملکت دیگر جنبه های روشنی از حق خواهی یا برعکس زورگویی را نمایان می سازد. این امر می تواند در چارچوب نهادهای بین المللی مانند دادگاه بین المللی لاهه و یا در چارچوب قوانین کشوری باشد
موضوع اما زمانی پیچیده تر می شود که یک کشور مورد تهاجم سیاسی و یا اقتصادی و یا فرهنگی کشور دیگر واقع می شود. در این موارد سه گانه، دست اندازی ظریف تر و بی سروصداتر صورت می گیرد و به همین خاطر به آسانی قابل شناسایی نیست و حساسیت در مورد آن کمتر است.
* در تهاجم سیاسی یک کشور با استفاده از ابزارهایی مانند دیپلماسی و بهره گرفتن از نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل متحد و به طور مشخص تر شورای امنیت آن اقدام و کشور دیگر را زیر فشار سیاسی و دیپلماتیک قرار می دهد. این تهاجمی است که می تواند به منافع و یا آبروی بین المللی دولت-ملت ها را به چالش کشیده و به ضررهای سخت داخلی و خارجی در عرصه های اقتصادی، مالی، روابط خارجی و غیره وارد سازد. به طور مثال معرفی یک دولت به عنوان اشغالگر یا تروریست در سطح جامعه ی بین المللی برای کشوری که این دولت نمایندگی می کند بی رونقی اقتصادی، کاهش درآمد از راه گردشگری، عدم تمایل به سرمایه گذاری، فرار سرمایه ها و امثال آن را به دنبال خواهد داشت.
* در تهاجم اقتصادی، اقتصاد کشور قوی اقتصاد کشور ضعیف را به زیر سلطه ی خود درمی آورد و آن را جزیی از بازار یا پشتوانه ی مواد خام یا انرژی مورد نیاز خویش می کند. بسیاری از کشورهایی که به اقتصاد تک محصولی دچار هستند مورد تهاجم اقتصاد کشورهای قدرتمند دیگر واقع شده اند و توان مقابله با آن را نداشته اند. این تهاجم در قالب قراردادهای ناعادلانه ی اقتصادی، تحمیل شرایط سخت به کشور ضعیف، بهره برداری گسترده از منابعی که مورد نیاز اقتصاد داخل است اما صرف صادرات می شود و نیز، استفاده از نیروی کار ارزان این کشورها جلوه می کند. بسیاری از اقتصادهای کشورهای آفریقایی بعد از دوره ی استعمار، که دوره ی غارت مستقیم ثروت های آنها بود، وارد دوره ی غارت غیر مستقیم شدند که در قالب تهاجم اقتصادی کشورهای قدرتمند استعماری صورت گرفته است.
* در تهاجم فرهنگی نیز فرهنگ کشور غالب با تولید و صادرات انبوه محصولات فرهنگی حوزه های اصلی فعالیت هنری را در اختیار خود می گیرد و آن را به نشخوارگاه تولیدات نازل فرهنگی خویش بدل می کند. در این تهاجم، ارزش های کشور غالب به عنوان ارزش های «برتر» و «جهان شمول» معرفی می شود و براثر تکرار گسترده جا می افتد. تهاجم فرهنگی هویت بومی کشور مغلوب را هدف قرار داده و آن را چنان مخدوش می کند که دیگر شانس بازسازی و بقاء و یا تبدیل شدن به منبعی برای ایستادگی در مقابل غالبان را نداشته باشد.
پس می بینیم که قدرت های بزرگ از ابزارهای متعددی برای تهاجم و غلبه به کشورهای ضعیف برخوردارند. مواردی مانند رابطه ی نابرابر و استعماری بریتانیا و هندوستان نشان می دهد که معیار در این میان اندازه و شمار جمعیت یک کشور نیست، این قدرت عملیاتی و توان مدیریتی یک کشور است که حرف نهایی را می زند.
بر اساس آن چه آمد در می یابیم که وجود یا عدم وجود یک دولت منتخب تا چه حد می تواند در نتیجه و عوارض یک یا چند نوع تهاجم علیه یک کشور موثر باشد. رژیم های ضد مردمی اغلب در مقابل این تهاجم ها بازی را می بازند و در بهترین حالت، مانند کره ی شمالی، چاره ی کار را در قطع ارتباط با جهان بیرون و در قفس نگه داشتن مردم خود می بینند تا شاید از این طریق توهم مقاومت را دامن زنند. این در حالیست که اگر بتوان بر نوعی از ایستادگی در مقابل این تهاجم ها واژه ی «مقاومت» را در معنای اصیل کلمه به کار بریم، زمانی باشد که کشوری نه فقط تهاجم در حال انجام را رد می کند، بلکه خود را بازسازی و احیاء نموده و در آن حوزه ی مشخص موفقیت به دست می آورد. کشور کوبا نمونه ای از مورد موفق، در معنای نسبی، خود می باشد، حال آن که مورد کره ی شمالی کمتر شایسته ی چنین ارزیابی مثبتی می باشد. در مورد کشور ما می بینیم که رژیم دیکتاتوری و ضد ملی جمهوری اسلامی از استراتژی عوام فریبانه ی دیگری استفاده کرده است. یعنی ضمن آن که در مقابل این تهاجم ها یکی بعد از دیگری گردن شکست و تسلیم کج کرده است، در عین حال در تبلیغات داخلی خویش، خود را پیروز بی چون و چرای همه ی میدان ها اعلام می نماید.
نمونه ی تاریخی دولت شکست خورده
رژیم جمهوری اسلامی در این عرصه می تواند به عنوان فاجعه بارترین الگوی دولت توسری خورده و تسلیم شده معرفی شود. نمونه هایی از این استراتژی سراپاشکست را مرور کنیم:
* از طریق گروگان گیری سفارت آمریکا در سیزدهم آبان 1358 جمهوری اسلامی زمینه های یک تهاجم گسترده ی سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی (ماجرای طبس) به کشور را فراهم کرد و از این طریق ضررهای غیر قابل جبرانی را به کشور وارد کرد. برآورد آن چه کشور ما در طول سی وهفت سال به دلیل قطع روابط دیپلماتیک و اقتصادی با آمریکا و تنش با متحدانش پرداخت سر به صدها میلیارد دلار می زند. رهبر ضد ایرانی نظام این حرکت ضد ملی را از انقلاب هم مهمتر ارزیابی کرده بود.
* از همان ماه های بعد از انقلاب دولت جمهوری اسلامی با گفتمان تحریک برانگیز خود اقدام به تنش آفرینی با همسایه ی غربی ایران، عراق پرداخت. این امر در نهایت بهانه ی تهاجم نظامی این کشور به ایران را فراهم ساخت. یک میلیون کشته و مجروح و یک هزار میلیارد دلار برآورد تلفات و خسارات هشت سال جنگ بود. اما وقتی به ابعاد فراجنگی این جنگ می نگریم این رقم می تواند چندین برابر باشد. ما شاهد بودیم که رژیم جمهوری اسلامی چگونه پیروزی ناشی از مقاومت نیروهای نظامی دارای پشتوانه ی مردمی را در سال 1361 و زمانی که دولت عراق مسئولیت تجاوز و جنگ و پرداخت غرامت را پذیرفت به شکست مفتضحانه ی آتش بس 1367 تبدیل کرد. این نماد بارز عدم دفاع از منافع ملی در مقابل تجاوز نظامی بود.
* با رفتن به سوی حمایت از تروریسم و گرفتن گروگان از افراد دارای تابعیت غربی در لبنان رژیم ایران کشور ما را برای دهه ها هدف یک تهاجم حقوقی و سیاسی قرار داشت که انزوای دیپلماتیک و از دست رفتن صدها فرصت و موقعیت اقتصادی، همکاری های تجاری، مالی، علمی، دانشگاهی و غیره حاصل آن بود. این امر در کنار اقدامات مستقیم تروریستی رژیم در سراسر جهان، ایران را به یکی از بدنام ترین و منزوی ترین کشورهای دنیا تبدیل ساخت. ضررهای مالی ناشی از این انزوا می تواند بالغ بر صدها میلیارد دلار برآورد شود.
* با ضعیف کردن اقتصاد ایران و هدر دادن منابع کشور در دزدی و فساد و سوء مدیریت کشور قدرت نظامی آن را چنان ضعیف ساخت که دیگر توان دفاع از منافع ملی کشور را نداشت. به همین خاطر زمانی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صحبت از تقسیم دوباره ی منابع دریای مازندران مطرح شد دیدیم که به دلیل ضعف نظامی ایران در مقابل روسیه، به جای آن که این کشور از سهم پنجاه درصدی خود به جمهوری های جدا شده از شوروی سابق سهم بدهد، با به رخ کشیدن قدرت نظامی خود در مقابل نیروی دریایی ضعیف ایران موفق شد که سهم ایران از منابع سرشار این دریا را از ۵۰ درصد به کمتر از 12 درصد کاهش دهد. با توجه به منابع کشف شده در بخش های از دست رفته می توانیم ضرر ناشی از این اقدام وطن فروشانه در مقابل تهاجم سیاسی-نظامی روسیه را حداقل بالغ بر هزار میلیارد دلار برآورد کنیم.
* با یک گفتمان آلوده به تهدید و توسعه طلبی رژیم ایران بسیاری از کشورهای همسایه را به دشمن ایران تبدیل کرد و آنها را در تهاجم سیاسی و حقوقی بر علیه ما متحد ساخت. دولت هایی مانند عربستان دهه هاست که در پی ضربه زدن به منافع ایران هستند و عامل این رفتار آنها به طور مشخص آتش افروزی، دخالت ورزی و تحریک گری سیاسی مدیریت شده توسط نظام حاکم برایران است. دهها و یا صدها پروژه ی مشترک اقتصادی و علمی و گردشگری و زیست محیطی که می توانست میان ایران و همسایگانش مورد توافق و اجرا قرار گیرد در این سه دهه مورد توجه قرار نگرفت. امری که با خود ضرر غیر قابل جبران چند صد میلیارد دلاری را به همراه داشته است.
* با گفتمان قلابی ضد اسرائیلی خود رژیم جمهوری اسلامی بهترین بهانه های مورد نیازراست گرایان دولت اسرائیل را در سی و هشت سال گذشته فراهم کرده است. اسرائیل نیز با اتکاء به لابی قدرتمند خود زمینه های یک تهاجم سیاسی، اقتصادی و شاید در آینده، نظامی، به کشورمان را فراهم کرده و از این طریق کشور ما- و نه فقط رژیم جمهوری اسلامی-، به عنوان «تروریست» و «تهدید و خطر» معرفی شده است. ضررهای ناشی از جا انداختن این تصویر از ایران برای کشورمان در نزدیک به چهل سال گذشته قابل محاسبه نیست، اما بدون تردید سر به صدها میلیارد دلار می زند.
* با رفتن به سوی ماجراجویی اتمی و تلاش مخفیانه برای ساخت سلاح هسته ای دولت ضد مردمی جمهوری اسلامی زمینه ی تهاجم سیاسی، حقوقی، سایبری و حتی شبه نظامی را به کشورمان فراهم ساخت. ایران برای سال ها تحریم و انزوا را تجربه کرد و اقتصاد آن زیر بار فشار تحریم ها فروپاشید. علاوه بر 250 میلیارد خسارت مستقیم ناشی از سرمایه گذاری بیهوده در صنعت اتمی، خسارات ناشی از انزوا و عدم دسترسی به منابع مالی و فن آوری و عملی باید بالغ بر صدهها میلیارد دلار برآورد شود. ضمن آن که حاصل کار تصرف غیر رسمی سرزمین ایران توسط بازرسان-جاسوسان آژانس بین المللی انرژی اتمی شد. آنها در قالب طرح های بازرسی و رصدگری مندرج در برجام برای پنج، ده، بیست، بیست و پنج سال و یا، طبق نص صریح متن این توافق نامه، «برای همیشه» در ایران خواهند بود و متر به متر خاک ما را کنترل خواهند کرد. همین موقعیت را از این پس و به تدریج پرونده موشک های دوربرد رژیم می تواند تداوم و شدت بخشد.
* با دخالت ورزی مستقیم نظامی، تسلیحاتی و مالی در امور کشورهای دیگر مانند عراق، سوریه، لبنان، یمن و بحرین زمینه های یک تهاجم وسیع سیاسی با احتمال قوی تبدیل شدن به تهاجم نظامی را برای کشورمان فراهم کرده است. علاوه بر میلیاردها دلاری که برای حمایت از شبه نظامیان وابسته به خویش خرج کرده است، رژیم ایران خسارات بی شماری را برای کشورمان با از دست فرصت های بی شمار در همکاری های منطقه ای مانند کشیدن راه های بین المللی، استقرار لوله های طولانی صادرات نفت و گاز، سرمایه گذاری برای بهره برداری مشترک از میدان های نفتی و گازی مشترک و غیره را در منطقه ی خاورمیانه، خاورنزدیک و آسیای مرکزی از دست داده که رقم خسارات آن فراتر از صدها میلیارد دلار خواهد بود.
* با غارت سرمایه های عظیم داخل کشور مانند 800 میلیارد دلار درآمدهای نفتی در طول هشت سال دوران احمدی نژاد، اقتصاد ایران را ورشکسته و نابود کرده به نحوی که امروز باید با خفت و التماس زمینه های تهاجم اقتصادی شرکت های غربی را برای غارت منابع مادی و انسانی ایران فراهم کند. از جمله قراردادها نفتی شبه دارسی که در حال حاضر به شرکت های غربی پیشنهاد می دهد و نیز دعوت سایر کمپانی های بزرگ چینی و غربی به آمدن و استثمار نیروی ارزان کار ایرانی. ذلت این قراردادها، که حتی قانون اساسی ضد ایرانی رژیم را هم به چالش می کشد، مالکیت ثروت های زیرزمینی ایران را برای حداقل بیست و پنج سال به شرکت های بزرگ نفتی واگذار می کند. بدترین و ضد ملی ترین نوع قراردادها در تاریخ که از وطن فروشی قاجار هم فراتر می رود آماده ی واگذاری است. ضرر و زیان ناشی از این قراردادها به طور بالقوه به راحتی از مرز صدها میلیارد دلار فراتر می رود. این قراردادها اقتصاد تک محصولی را تقویت می کند، گرایش وارداتی اقتصاد را افزایش و صنایع و کارگاه های تولیدی را نابود کرده و اجبار مهاجرت متخصصین در جستجوی کار به خارج از کشور را افزایش خواهد داد.
صورتحساب غیر قابل محاسبه
این لیست فقط چند مورد از عملکردهای وطن فروشانه ی رژيم جمهوری اسلامی است که زمینه های انواع تهاجم ها و ضررهای هنگفت و نجومی به کشورمان را فراهم کرده است. در این سی و هشت سال این تهاجم ها با همدستی یک حکومت سر تا پا ضد ایرانی و ضد ملی، هزاران میلیارد دلار از ثروت های این ملت را از میان برده است. به این رقم چند هزار میلیارد دلاری اضافه کنید چند تریلیون دلار خسارت های ناشی از فرار سرمایه های داخلی، فرار مغزها که اگر رقم بیان شده 40 میلیارد دلار به طور متوسط و هرسال را برای آن در نظر بگیریم در طول سی و هشت سال به رقمی معادل هزار و پانصد میلیارد دلار برای همین یک مورد می رسیم، اضافه کنید به آن، ضررهای اقتصادی ناشی از بیکاری میلیون ها ایرانی، بیماری میلیون های ایرانی دیگر، سونامی سرطان، هشت میلیون معتاد و میلیاردها دلار ضرر ناشی از میلیون ها پرونده ی قضایی و سرگردانی و اضافه کنید بر آن هزینه ی اعدام ها و کشته ها و مجروح های تصادفات جاده ها و بعد در نظر بگیرید ضرر ناشی از نابودی کردن ۹۷ درصد از کل آب های رو زمینی کشور و ... نگارنده بر این باورست که عقب افتادگی تاریخی تمدن ایرانی در طول زمان و به واسطه ی کارنامه ی برشمرده ی فوق باید در مقیاس «قرن» بررسی شود. رژیم جمهوری اسلامی ایران را از مسیر تحول تاریخی خود خارج و آن را به جاده ی انحطاط راند.
در این شرایط، آیا واگذاری یک پایگاه نظامی به هواپیماهای روسی جای تعجب دارد؟ شاید، اگر نمی دانستیم که این رژیم ضد ایرانی با کشور ما چه ها نکرده است. تردید نکنیم که مورد پایگاه نوژه نه تنها مورد است، نه اولین آن و نه آخرین آن. این قصه سر دراز دارد و به مثابه سلطنت وطن فروش قاجار، تا مرز واگذاری خاک ایران به بیگانگان پیش خواهد رفت. روسیه، چین، اسرائیل، آمریکا، عربستان، آذربایجان، ترکیه، پاکستان و بسیاری دیگر از قدرت های بزرگ غربی و شرقی در انتظار روزهای آخر عمر کشورمان نشسته اند. این رژیم «نرمش قهرمانانه» ی خود را با شدت بیشتر ادامه خواهد داد.
کلام نهایی و نکته ی مهم این که آن چه گفته شد همه ی ضرر وارده ی رژیم ایران به مردم ایران نیست، پرده ی آخر این نمایش سیاه هنوز در راهست و این نه پیش بینی که سناریویی در حال شکل گیری است: جنگ آب، قحطی و فروپاشی، شورش خونین، تنش منطقه ای، جنگ نظامی، تجزیه ی ایران و محو کشورمان به شکل کنونی خود. این سرنوشت ملت و سرزمینی است که به دست حکومتی می افتد که ملت و ملیت و منافع ملی برایش هیچ معنا ومصداق و ارزشی ندارد. امروزه تبدیل کشورها به مستعمره بسیار راحت تر از لشگرکشی های استعماری شده است.
آیا فرصتی برای توقف این روند برنامه ریزی شده ی نابودسازی باقی است؟ پاسخ با شما. فقط از یاد نبریم که «سرنوشت یک ملت یا در دست خودش است یا در دست دشمنانش».