تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

5 شهريور ماه 1395 ـ 26 ماه اگوست 2016

بازسازی رادیکال جهادگری

پيتر هارلينگ

برگردان: شهباز نخعي  

جهادگری در خاورنزدیک روزهای خوبی پیش رو دارد. به نظر می آید که جهادگری از مرزی گذرکرده که در ورای آن پاسخ به تهدید بزرگ شونده آن موجب تداوم تشدید عوامل این پدیده می شود و آن را در گردونه ای می اندازد که درهر چرخش بزرگ تر می شود.

اقدام بیش از پیش جاری بمباران های هوایی، روز به روز، فضای شهری منطقه را ویران کرده و بافت اجتماعی آن را ازبین برده است. شهرهایی به طور کامل از نقشه محو و میلیون ها تن ناگزیر از گریختن شده و در گرداب ناامیدی مطلق فرورفته اند. کمک های انسانی به شدت مورد نیاز بسیار کمیاب است و به عکس عدم تحمل و تبعیض بیداد می کند. توسعه شبه نظامی گری به ضرر نیروی های ارتشی منظم ناشی از مسابقه بی لگام تسلیحاتی ای است که نتیجه آن نمی تواند جز تضعیف حکومت های موجود باشد و آنچه را که به صورت یک «نظام تندروی(رادیکالیزاسیون)» در منطقه درآمده تغذیه می کند. عملیات نظامی به طور مداوم انجام می شود، بدون آن که لحظه ای به عادی سازی سیاسی پس از آن یا بازسازی اقتصاد اندیشیده شود. به شکلی متناقض، از تهدیدهای جهادگری به عنوان دستاویزی استفاده می شود تا هیچ پرسش ضروری درباره مسایل اقتصادی و اجتماعی مطرح نشود. به نظر می آید که هرچه اوضاع وخیم تر و «وضع موجود» بدتر می شود، حمایت از بازیگران کلیدی و شخصیت های اصلی نیز بیشتر می شود.

 

بازگشت به عقب

دراین حین، جنبش جهادگری برای بازسازی خود از زمینه شرایط درحال دگرگونی استفاده کامل می کند. برای درک کامل این تغییرات منطبق برواقعیت ها و چشم اندازهای آینده آن، لازم است که به دوران جهاد در افغانستان درسال های دهه 1980 بازگردیم. در آن زمان، اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی شماری از پیکارگران خارجی را با حمایت حکومت ها به افغانستان کشاند و این نقطه اوج مسیری سرشار از ایدئولوژی بود.

وضعیت پسا- اتحاد شوروی در افغانستان به توسعه جهادگری جهانی (...) که به نام القاعده شناخته شده (...) کمک کرد که در حملات انتحاری 11 سپتامبر 2001 [به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک] به اوج خود رسید.

دومین مرحله این بازگشت زمانی کوتاه به گذشته جنبش جهادگری حمایت و تکفل حکومت ها و بازگشت آن به دنیای عرب مربوط می شود. درسال های دهه 1990، سلول های کوچک جهادگران در منطقه به حرکت درآمدند. آنها گرد محور «عرب های افغان» توسعه یافتند و محبوبیت خود را از قابلیت های مذهبی و تجربه های نظامی کسب می کردند. آنها در بازگشت به کشورهای خود، به مخالفت و مبارزه با نظام های اقتدارگرای خود پرداختند. آنها تنها در مصر و الجزایر توانستند به پیشروی هایی دست یابند ولی شکست سخت موجب تضعیف اعتبارشان درهمه جاهای دیگر شد. به موازات این امر، نظم پسا اتحاد شوروی در افغانستان موجب توسعه جهانی جهادگری ای شد که فوق العاده سلسله مراتبی، رسانه ای بود و به نام القاعده شناخته می شد که توسط اسامه بن لادن طراحی شده بود و اوج آن در 11 سپتامبر 2001 بود.

فصل سوم جهادگری با اشغال عراق در سال 2003 آغاز شد. سرنگونی رژیمی ورشکسته در کشوری که به خاطر جنگ های ویرانگر و تحریم های پایان ناپذیر بین المللی تکه پاره شده بود، نخستین خلاء واقعی را به وجود آورد که جنبش جهادگری در آن نفوذ کرد و این پیش درآمد خلاء های آتی بود که یک دهه بعد به وجود آمد. در ابتدا، چهره های مسلط آن از نسل «عرب های افغان»ی بودند که با بهره گیری از ترکیبی از عوامل برای خود جایگاهی در صحنه عراق به دست آوردند. از جمله این عوامل اعتبار کسب شده توسط القاعده (که سپس به سرعت از دست رفت)؛ قابلیت آن در استفاده از رسانه ها، استفاده نمایشی از عملیات انتحاری، که به جهادگران دربرابر دیگر گروه های عمده مسلح مخالف اشغالگری آمریکا برتری می داد؛ و دیگر شیوه های دقیق مبارزه آن مانند بمب های انفجاری دست ساز و استفاده به قدر کافی ماهرانه از راکت انداز و غیره بود.

با اشغال عراق درسال 2003 (...) نخستین خلاء واقعی به وجود آمد که جنبش جهادگری در آن نفوذ کرد.

سرانجام جنبش جهادگری با تحرکات مفسده آمیز و خطرناک گوناگون خود را تخریب کرد. در وحله اول، با آن که این جنبش توانست شماری از پیکارگران خارجی را که از دنیای مسلمان آمده بودند جلب کند، از آنها به عنوان گوشت دم توپ برای سوء قصدهای انتحاری استفاده کرد. این ستیزه جویان که غالبا قابلیت جنگی نداشتند، از نظر اسکان، آموزش، تجهیزات و مدیریت بسیار گران تمام می شدند. از این رو، سفرطولانی به عراق برای کسانی که در جستجوی یک ماجراجویی احساسی بودند نومیدی به بار آورد و بر قدرت جذب جنبش اثرمنفی گذاشت. ازاین گذشته، شکل های هولناک خشونتی که جهادگران به آن دست می زدند هنوز مانند امروز، به دلیل هایی که بعدا شرح داده می شود، عادی نشده بود و واکنش هایی بسیار منفی درمیان توده مورد نظر جنبش ایجاد می کرد. در وحله سوم، رها کردن مبارزه علیه ایالات متحده، «دشمن دوردست»ی که اولویت بن لادن بود و پرداختن به «مرتدان» شیعه همسایه، با آن که توانسته بود هم مذهبان سنی را با خود همراه کند، جنبش را دربرابر حریفی قرارداد که در جامعه محلی ریشه های عمیق داشت و به عکس نیروهای اشغالگر اتحادشوروی (در افغانستان) و آمریکا (در عراق) بود.

سر انجام، و به ویژه ایجاد دگرگونی های سریع در ساختار رهبران جهادگر، که آمریکائیان به شکل نظام مند آنها را هدف می گرفتند بود. متصدیان با تجربه با افرادی جوان تر و با مشروعیت کمتر تعویض می شدند. با آن که بیشتر آنها اصلیت عراقی داشتند، قساوتشان به حدی بی معنا رسید. اینان که فاقد قابلیت های مذهبی یا نظامی بودند، برای تحمیل خود به خشونت های فوق العاده ای دست می زدند که کم کم متوجه نزدیک ترین همسایگانشان شد. ارعاب و کشتارهای کور معتمدان سنی، بستر شورشی را فراهم کرد که ایالات متحده از سال 2007 روی آن زمینه چینی کرده بود و اکنون نام «بیداری» به خود می گرفت. با میدان دادن به خشونت، جنبش جهادگری دچار انفجار شد.

 

عامل سوریه

نوزایی جنبش در عراق و سوریه، ناشی از عوامل گوناگونی است که شرح جزییات آن نیازمند زمان زیادی است. کافی است گفته شود که درگیری سوریه به طور عمیق مدل تباری جامعه عراق را دگرگون کرد. جنبش بزرگ مردمی که دربرابر رژیم بشار اسد به پا خاست – و او به هرکاری برای رادیکال کردن آن دست زد – دارای ذخیره عظیم بالقوه ای از نیرو برای جنبش جهادی است. نه تنها دولت خود را از بخش های وسیعی از قلمرو خود عقب کشید، بلکه به شیوه هایی مانند استفاده از موشک های بالیستیک و سلاح شیمیایی نیز دست زد که کاربرد آنها معمولا دربرابر حریفان در سرزمین های بیگانه است. شکل ها و سطح غیرقابل تصور خشونت اِعمال شده توسط رژیم سوریه و متحدان آن، وحشی گری های جهادگران را در چشم بسیاری از قربانیان و ناظران قابل تحمل تر کرد. جهادگران نیز از شکست خود در عراق درس گرفتند. آنها خیلی سریع نیاز به حذف رقبای عرب سنی را دریافتند و در عین حال به جلب نظر ساکنان مناطقی که قصد استقرار در آنها را داشتند پرداختند. فزون براین، حضور همه جانبه شبه نظامیان و از دست رفتن اعتماد نسبت به «حکومت» به عنوان چهارچوب مرجع برای فرد، کار پذیرفته شدن را در غیاب هرگونه راه حل روشن دیگر، برای جهادگران تسهیل نمود.

در نهایت، جنبش جهادگر با تحرکات گوناگون زیانبار و خطرناک به خود تخریبی پرداخت.

تغییر عمده دیگر درمورد داوطلبان خارجی بود. در ابتدا، سفر به سوریه بسیار ارزان و بدون خطر بود. برای کسانی که پول داشتند، شرایط زندگی در آنجا با توجه به منطقه جنگی بودن آن نسبتا آسان بود. فناوری پیشرفته به جهادگری تحرک و ارتباطی با دنیای خارجی بخشید که در آن پیکارگران (مانند همه مهاجران) از خود در شبکه های اجتماعی تصویری ایثارگرانه ارایه می کردند و می توانستند به آسانی با نزدیکان درخانه مانده خود ارتباط برقرار کنند و حتی امیدوارباشند که بتوانند آنها را نیز به سوی خود بکشند. شمار کسانی که تعداد توییت هایی که می فرستند بیش از شمار گلوله هایی است که شلیک می کنند زیاد است.

لایه نازک کارشناسی نظامی و باورمندی مذهبی که ویژگی بسیاری از داوطلبان خارجی بود آنها را واداشت که کمبودهای خود را با وسایل دیگر جبران کنند. آنها در فضایی حرکت می کردند که استعداد ایجاد ارتباط و آزارگری لگام گسیخته درهم می آمیخت. چنین عریان گری خشونت نشانه یک زیرفرهنگ از ریشه جداشدن، جهانی گری و کینه ای است که به همان اندازه با تیراندازی آمریکایی ها در سطح مدارس مربوط می شود که با جنبش جهادگری به شکلی که تا آن زمان شناخته شده بود.

اگر کسی بخواهد جنبش جهادگری را درک کند، اشتباه بزرگی خواهد بود که آن را در بیرون از زمینه اش تحلیل نموده و بکوشد برای آن توضیحی منطقی برپایه طرح های به جا مانده از گذشته بیابد. منافع فراوان حاصل از گفتمان هایی که «حکومت اسلامی عراق و شام**» (داعش) را به عنوان مخلوق چند مغزمتفکر بعثی معرفی می کند، بیشتر ناشی از نیاز عاجل به یافتن تعبیری آرام کننده و روشن است و پاسخی برای موضوع بحث نیست. ازسوی دیگر، تاکید براین نکته ضروری است که برخی از بدترین جنبه های داعش هیچ ویژگی خاورنزدیکی یا اسلامی ندارد. عریان گری خشونت به خودی خود روشی است که دشمنان فرضی را یک پارچه کرده و یه هدف تبدیل می کند با تکیه بر جاذبه مسری امنیتی آمریکا، رونق احزاب راست افراطی در اروپا، حرکات قدرت نمایانه رهبران دموکراتیک که لبریز از هورمون مردانه است و بسیار علاقمند به «حمله» بدون داشتن راهبردی مشخص ، تجلیل و تکریم از ارتش های بینوا توسط رژیم های عرب، یا فرهنگی که شبه نظامیانی که مورد حمایت کشورهایی مانند ایران هستند ایجاد می نماید و غیره. همه اینها کم و بیش یک چیز را عرضه می کنند: دیدگاهی قدرتمند و دوگانه از دنیا که پیچیدگی ها و دغدغه های زندگی مدرن را به هیچ می انگارد و به خشونتی به گفته خود عادلانه ، شکلی فوری از آزادی بخشی و اجرای عدالت می بخشد.

 

سازمانی به شکل «اوبر»

داعش تحرک جدیدی ایجاد کرده و سابقه ای به وجود آورده که بدون هرگونه تردید بر جنبش جهادگری اثر خواهد گذاشت و حتی آن را درحدی بزرگ تر بازسازی خواهد کرد. نخستین «موفقیت» جهادگری در دنیای عربی درحال انحطاط و زوال، نقطه عطفی تعیین کننده بود. با آن که به نظر می آید که محدود نگهداشتن آن در مناطقی مانند سوریه شرقی و شمال غربی عراق نسبتا آسان باشد، دست کم گرفتن خطر واقعی آن با درنظر گرفتن ظرفیت تطبیق، بازسازی، الهام بخشی برای دیگران و بهره برداری از واکنش های حریفان، ساده لوحانه خواهد بود.

داعش تحرکی تازه پدیدآورده و سابقه ای ایجاد کرده که بی تردید برجنبش جهادگری اثرخواهد گذاشت و حتی آن را بزرگ تر خواهد کرد.

ازمیان مهم ترین جنبه های این مدل، عمدتا می توان به نکات زیر اشاره کرد: داعش کمتر از هر جنبش جهادگر دیگر، از جمله القاعده، ساختار سلسله مراتبی دارد و شکل آن بیشتر برپایه شبکه افقی است. با آن که ابوبکر البغدادی چهره ای پیشگام محسوب می شود، به نظر نمی آید که قصد داشته باشد دیدگاه عقیدتی روشنی را تحمیل کند. او به خلاف پیشینیان خود دربند بحث های مذهبی نیست. او بیشتر شخصیتی است با بی طرفی قابل ملاحظه و کم و بیش «هماهنگ کننده» و کم حرف که بدون لهجه صحبت می کند و با لباس پوشیدنش گویی می خواهد تجسم خلیفه ای باشد که درست از میان فرهنگ مردمیِ عرب بیرون آمده و بیشتر از تحمیل آشکار اراده و اقتدار خود، غالبا می خواهد مسیر جنبش را دنبال کند.

تحت رهبری البغدادی، احساس می شود شبکه ای نه چندان درهم تنیده از فرماندهان از استقلالی قابل ملاحظه برخوردارند و درعین حال سطح شگفت انگیزی از هماهنگی را نیز دارند. به نظر می آید که احتمالا این امر ناشی از تغییرات رایجی باشد که با استفاده از ابزارهای ارتباطی مدرن انجام می شود. اگر القاعده را با بهره گیری از استعاره «شعبه» (franchise) تعریف کنیم، داعش بیشتر شبیه «اوبر» است که برپایه به کارگیری خودشاغل هایی بناشده که از یک فناوری پیشرفته برای عملکردی کم هزینه استفاده می کنند. دراین زمینه، او قابلیتی غیرمعمول برای جذب شبکه های ازپیش موجود و باقی مانده های دیوان سالاری حکومت هایی که از حزب بعث به جا مانده اند و شورشی ترین قبایل ازخود نشان داده است.

به رغم ادعاهای پرهیاهوی اسلامی و وحشی گری های بیرحمانه، داعش دراین منطق دارای خصوصیتی است که بیش از هرچیز دیگر غیاب ایدئولوژی در آن مشهود است. او مفهوم «حکومت اسلامی» را برپایه مراجع مبهم و نامشخص که غیر عملی و برمبنای دوران افسانه ای اسلامی است نظریه پردازی کرده است. نام اصیل «حکومت اسلامی عراق و شام» ترکیبی شگفت انگیز دریک عبارت کوتاه پدید می آورد که از (عراق) و (مشرق، نام مرجع سوریه باستان) تشکیل شده است. او آشکارا می کوشد در مناطقی «سست بنیاد» جای پا محکم کند تا این که برمبنای یک دیدگاه سرزمینی مشخص حد و مرز خود را مشخص کند. این امر موجب می شود که داعش دربرابر دشمنانش «سرسخت»تر ظاهرشود. درست مثل این که بی قیدانه به کوشش هایی برای قانونمند کردن و توجیه اِعمال خشونت خود دست زده باشد که بر مبنای «تبلیغات دهان به دهان» و به هزینه زیرپاگذاشتن همه مبانی اخلاقی انجام می شود. دیدگاه او به طور اساسی در یک طبقه بندی ساده – خالی از مختصات دینی – خلاصه می شود که جنبش جهادگری تا همین اواخر نسبت به آن خیلی حساس بوده است.

عمل گرایی نسبی داعش در گوناگونی اعضای آن بازتاب می یابد. داعش از کیفیت به سرعت رنگ عوض کردن برخوردار است که به آن امکان می دهد واقعیت هایی گوناگون ازنظر اشخاص متفاوت را نمایندگی کند. این عمل گرایی درشیوه رفتار آن یا زیست بوم اجتماعی اش دیده می شود. رقبای بالقوه و اقلیت های آسیب پذیر با رفتار وحشیانه آن روبرو می شوند. داعش خواستار حمایت منفعل اکثریت مردم است. این امر از یک سو بر مبنای دغدغه مدیریتی است که در جهادگران پیشین وجود نداشت و ازسوی دیگر تمایل کمتری نسبت به پیش کسوت ها که با ساختارهای قدرت شان به طور نظام مند زندگی مردم را دشوار کرده بودند. برخلاف رفتارهای مبهم، خلاف قانون و عدالت که پیشینیان مسئول آن بودند (جهادگران سابق و نیز ساختارهای رژیم ها و شبه نظامیان دیگر)، داعش آشکارا آنچه را می خواهد اعلام می کند و به نحوی شگفت انگیز مردم را به حال خود می گذارد تا هرچه می خواهند بکنند.

 

تباهی روبناها

توان بالقوه داعش بسیار بیش از آن که در ویژگی های ذاتی آن باشد، در محیط زیستش است. خاورنزدیک دستخوش تغییراتی عمیق است که بخشی از آن به خاطر تباهی سریع «رونماها» است. چشم انداز راهبردی – در منطقه ای که به طور تاریخی، خوب یا بد، بیشتر برمبنای دخالت خارجی بنا شده – سیال است ، سیاست آمریکایی فاقد یک الگوی سازمان یافته است، همسایگان اروپایی دچار سردرگمی اند، روسیه به شکل تجاوزگرانه وارد صحنه شده، مسئله فلسطینی به پس صحنه رانده شده، قدرت ایران افزایش یافته و پایتخت های بزرگ عرب که قادر به تعیین نقش دقیق خود نیستند. همه اینها از حمله دلایل تباهی روبناهاست.

برای نخستین بار، جنبش جهادگری بر مبنای کوشش برای تغییر جامعه از دیدگاهی برنامه ریزی شده که از بالا اِعمال می شود عمل نمی کند (...) بلکه خود محصول تغییرات عمیق بافت اجتماعی –اقتصادی و سیاسی منطقه است.

عامل دیگر تشکیل دهنده بافت سیاسی منطقه، « دولت- ملت»های ساخته شده برمحور خدمات امنیتی اقتدارگرا، زیرساخت های به شدت تمرکزگرا و قدرت فردی است که فروپاشیده اند یا باید با چالش هایی تقریبا غلبه ناپذیر رودررو شوند. شکل های ملی گرای حکومت اکنون به سطح «تفرقه بیانداز و حکومت کن» تقلیل یافته است. رژیم های موجود هرگونه بلندپروازی وحدت اصیل را رها کرده و مشروعیت خود را در به جان هم انداختن مخالفان داخلی و بهره برداری از ترس از یک فروپاشی همه جانبه می جویند.

دراین حین، نخبگان سیاسی و اقتصادی به شدت فاسدی که ثروت های کلان – عمدتا از راه تخریب حکومت خود – اندوخته اند، نسبت به وخیم شدن خدمات پایه دچار بی تفاوتی اند. تحرکی که اثراتی ویرانگر بر آموزش، سلامت و بهداشت، دادگستری و غیره دارد.

به نظر نمی آید که ساختارهای فرا ملی راه حلی جایگزین ارایه کند زیرا با درنظر گرفتن تکه پاره شدن چهارچوب های مرجع اجتماعی، قبایل، صاحبان حرفه و شهرستانی ها چنین امری ممکن نیست. حتی ساختار خانوادگی مختل شده و با والدینی که دیگر نمی توانند سرمشق باشند، فرزندانی که برای ازدواج با مشکل روبرو هستند و ابزارهای همبستگی مستهلک شده توسط نیازهایی که مدام افزایش می یابد و احساس کلی نسبت به این که شیرازه همه چیز ازهم پاشیده است، [راه حل جایگزینی به نظر نمی رسد]. پوچ گرایی جوانان در عراق، کشوری که براثر جنگ های پی درپی، تحریم های دردناک و نابود کننده بین المللی سال های دهه ١٩٩٠، ورشکستگی رژیم آن و ازبین رفتن زودرس آن بیش از دیگران ویران شده می باید یک هشدار باشد.

به میزانی که تحرکات رونماها را زبین می برد، توجه به آنچه که برای پرکردن خلاء سربرمی آورد اساسی است. شکل های جدیدی از رهبری، سازماندهی و مدیریت پدیدار می شود و قرائت هایی، حتی ابتدایی و متغیر، ظاهر می شود و به منطقه،دست کم درحد میراث های گذاشته که داعش نمونه آن است شکل می دهد. این به خودی خود تغییری رادیکال است.

برای نخستین بار، جنبش جهادگر ناشی از کوشش برای تغییر جامعه بنابر دیدگاهی برنامه ریزی شده ازبالا – با نتایجی کلا تاحدودی حاشیه ای – نبوده، بلکه محصول تاثیراتی عمیق در بافت اجتماعی – و سیاسی منطقه ای از پایین است. اکنون یافتن راه حل برای مشکل، تحلیلی کاملا تازه است که آزمونی بلندپروازانه تر و پرتحرک تر از شرایط پرورش آن می طلبد.

 

بهره برداری از واکنش های احساسی حریف

بخشی از چالش ناشی از توانایی غریزی داعش در ایجاد واکنش احساسی، به جای عقلانی، در دشمن است. برای دست یابی به این امر، داعش از صحنه پردازی های غیرعادی اِعمال خشونت، به اندازه بریده و دوخته شده، استفاده می کند. داعش که خود حاصل ناهنجاری های جوامع عرب و غرب است، این را کشف کرده که چگونه برروی عدم امنیت ها، ریاکاری ها و تفرقه های ما سرمایه گذاری کند. در دنیایی جهانی شده با فناوری پیشرفته، داعش جنگ رسانه ای را به سادگی با تمرکز بیش از حد دیگران برروی خود، می بَرَد.

داعش با درپیش گرفتن سیاست هایی که در جوامع محلی بذر هرج و مرج می کارد و با حفظ و پاداش دادن به نظام های سیاسی که چیزی برای ارایه ندارند، از قدرت دشمنان خود برای نابودی بیشتر رونماهای منطقه ای و ایجاد احساس عمیق بی عدالتی و قربانی بودن درهواداران خود استفاده می کند.

بزرگ ترین موفقیت داعش در کشیدن دشمنان در چیزی است که می توان آن را «درگیری آیینی» نامید که جز خودش کسی را در امان نمی گذارد. درحالی که دولت های غربی می کوشند سردرگمی خود را با مدفون کردن منطقه درزیر بمب مدیریت کنند، رژیم های سوریه، روسیه، ایران و غالب دولت های دیگر دخیل در ماجرا می کوشند از جنبش جهادگرا برای پیگیری منافعی بی ربط با آن استفاده کنند. به این ترتیب، گردهمایی نمایشی بازیگرانی درهم و برهم، به صورت غیررسمی بزرگ ترین ائتلاف تاریخ را برای مغلوب کردن آنچه که درواقع چیزی بیش از یک نیروی شبه نظامی نیست شکل داده است. این نیروهای قدرتمندغربی، روس، عرب و ایرانی که همگی داعش را به عنوان دشمن اصلی خود اعلام کرده اند، ویرانی های بزرگ به بارآورده و نتایج ناچیزی به دست آورده اند.

با این حال، درهر پیچش این مارپیچ ویرانگر، این بازیگران در داعش دلایلی برای تداوم اقدامات خود می یابند. سازمان حکومت اسلامی [داعش] هم به نوبه خود با چند خودنمایی موذیانه جدید به کمک آنان می شتابد و نمونه های دیگری از موزه وحشت خود را نشان می دهد و موجب می شود که شکست های جمعی و فردی خود را فراموش کنند. به این ترتیب، این دولت ها از گوش سپردن به ندای وجدان خویش پیش از پرداختن به مشکلات واقعی خود، که نوید زندگی طولانی به جنبش جهادگر می دهد، سربازمی زنند.

______________________________________

 * Peter HARLING  پيتر هارلينگ: مشاور موسسه International Crisis Group در بروکسل، بلژيک

** NDT. Islamic State in Irak and Levant (ISIL) en anglais, OEI en français.

برگرفته از لوموند ديپلماتيک

 

بازگشت به خانه