تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
اسلام سکولار و مسلمان سکولار
محسن ذاکری
پس از کنگرهء چهارم سکولار دموکرات های ایران که در شهر هامبورگ برگزار شد، همچون کنگره های قبلی، من در جایگاه یکی از اعضای کمیته برگزاری، و شاگردی در مسیر آموختن آیین و مکتب سکولاریسم، روند کنگره و پسا نگرش های به کنگره را با دقت برانداز می کنم، چرا که می بينم هر ساله، کنگره ها بی آنکه خود بدانند و بدانیم، آبستن جریان ها و نگرش های اندیشه ای تازه ای هستند. جریان ها و نگرش هائی که می توانند زایندهء دگرگونی های مثبت برای شرایط سیاسی کشورمان باشند. حال بايد ديد اینکه امکانات و دانش ما «سربازان راه سکولاریسم»، و دیگر کوشندگان سپهر سیاسی برونمرز هم، تا چه اندازه این جریانات و نگرش ها را دریافته و ما را یاری می دهند تا فراتر برويم، به «اقبال» مردمانی بر می گردد که فرصت را می شناسند و آنها را نمی سوزانند.
به يک نمونه از جريانی که در حاشيهء برگزاری کنگرهء چهارم پيش آمد توجه کنيم:
آقای حسین بر، که از یاران چند سالهء شبکهء سکولارهای سبز و جنبش سکولار دموکراسی بوده است، همزمان با کنگرهء چهارم سکولار دموکرات های ایران، با اينکه قرار بود به هامبورگ بيايد و در يکی از نشست های کنگره سخنرانی کند، يکباره و در آستانهء برگزاری کنگره، شرکت در آن را رها کرده و به مکه رفته و در مراسم حج شرکت جسته و اين حرکت ايشان امری نقيض سکولاريسم تلقی شده.
اما این رویداد دارای چند لایه است:
- لایه ای از این رویداد را می توان بنا بر روابط داخلی افراد و اعضای جنبش سکولار دموکراسی، و آن هم تنها و تنها در ارتباط با همزمانی با کنگره و عدم شرکت ایشان در کنگره، برشکافت و بدان پرداخت.
- لایه بعدی اما دارای «فرض»ها و احتمالات موضع گیری آقای حسین بر در راستای سیاست های بخشی از حاکمان کشورعربستان سعودی است که خواهان دگرگونی هایی در بالانس قدرت سیاسی در منطقه هستند. در این مورد هم باید منتظر زمان ماند تا روشن گردد و من هیچ عجله ای برای داوری دربارهء کار ایشان ندارم و اگر روزی این فرض ناشایست قوت یابد از هم اکنون تنها به این بیت بسنده می کنم که: «شاه خوبانی و منظورگدایان شده ای؟ / قدر این مرتبه نشناخته ای، یعنی چه؟»
- و لايهء سومی هم که در کار است به شرکت ايشان در يک مراسم شديداً مذهبی است که آن را می توان، بنا بر اظهارات خودشان، رفتن يک مسلمان معتقد به سکولاريسم که «واجب الحج» شده، برای شرکت در مراسمی مذهبی دانست.
مسلمان سکولار
و آن لایه ای که من با آن کار دارم همين آخری است و به شیطنت و جوسازی از سوی گروهی علیه جنبش سکولار دموکراسی ایران بر می گردد که با خرده گیری می گویند: «چشم مان روشن! سکولاری به مکه و به حج مشرف شد!»
این خرده گیران، آیا جداً این گونه فکر می کنند که قرار نیست کسی هم باورمند به قانون اساسی سکولار باشد و هم راهی حج شود؟ آنها آیا تا این حد ساده اندیش و جزم اندیش هستند که هیاهو آفریده اند بر سر آنکه «سکولاری» به حج رفته است؟ کجا گفته شده و یا نوشته شده که سکولار ها نمی توانند به مسجد و کلیسا و دیر و خانقاه و مکه بروند؟ کجا ادعا شده است که کسی که قرار است سکولار باشد، نخست بايد قرآن و جانماز و تسبیح خود را به کناری بگذارد و سپس سکولار شود؟ ما کی گفته ایم که سکولار ها باید بی خدا (آتئیست) و بی دین و بی باور به متافیزیک باشند تا سکولار محسوب شوند؟ چه کسی اصلاً اینگونه سطحی اندیشی را می تواند برای یک جامعهء دموکرات روا ببیند؟
«انسان سکولار» انسانی است که در جامعه اش از هر گونه تبعیض روت و ممکن و از سوی دین و ایدئولوژی منزجر است و دوری می ورزد. انسان سکولار می گوید هیچ دین و ایدئولوژی نباید در حکومت و قانون اساسی کشور از جایگاه ویژه و امتیاز برخوردار باشد. انسان سکولار به سکولاریسم، در جایگاه یک آیین مدرن برای دنیای مدرن و انسان مدرن، می کوشد و تعهد به آن را لازمهء پایبندی به کرامت انسان و انسانمداری می داند. او در رفتار، ایفای نقش اجتماعی و حقوقی خود، خود را از هر گونه مبادرت و تمایل و اقدام به تبعیض مبرا می نماید. اما این انسان می تواند تمامی مراسم و واجبات دینی خود را آنگونه که می خواهد به انجام برساند.
بنابرین، امید فراوان و کاری انبوه در پیش است تا از هم اکنون، سکولارهایی که باورهای متافیزیکی و آسمانی و الهی ندارند تکلیف خودشان را با دیگران روشن کرده و تمرین نمایند که با دیدهء نفی و تحقیر و سرزنش و مزمت با دیگر انسان های جامعه شان برخورد ننمایند. اگر رفتار و کنش و گزاره ای آکنده از باورهای دینی را از هم وطنی در روی «نیمکت» های کنار هم چیده شدهء باورمندان به سکولاریسم دیدیم، بی شک باید بیاد داشته باشیم که تناقضی در دیندار بودن و سکولار بودن وجود ندارد. پس مشکل کجاست؟
اسلام سکولار
به نظر می رسد که بخشی از هموطنان ما دو مفهوم «مسلمان سکولار» و «اسلام سکولار» را یکی می بینند. در حالیکه این دو، هم در تبار شناسی و هم در دیرینهء عملکردشان، با هم تفاوت های بسیاری دارند.
من نیز باور دارم که اسلام بالقوه سکولار نیست و حتی بطور مستدل و تاریخی می توان اثبات و استنباط کرد که اسلام دینی است برای رقابت در میدان های قدرت سیاسی و می خواهد که هژمونی و سیطرهء قدرت و نفوذ رهبران مذهبی مسلمانان را مدام پهنا و اوج بخشد. انکار و یا نحیف کردن این واقعیت که اسلام خواهان قدرت سیاسی است تا به امروز مقدور نشده است؛ بويژه پس از رواج و جاری گشتن گفتمان سکولاریسم در سپهر سیاسی برونمرز و سپس در درونمرز؛ و کلاً برای مقابله با تفکری که خواستار مذهب زدائی از حکومت (و نه از جامعه) است.
با گذشت چهار دهه از انقلابی که حاصل اش بدست اسلامیون و مؤسسین حکومت ولی فقیه افتاد، گروهی از مسلمانان سياست کار، برای حفظ مذهب در ساختار حکومت و قدرت، به این فکر افتاده اند که بهر صورت شده نگرش و حافظهء تاریخی زندهء ملت ایران را از نکبت دهه های اخیر پاک نمایند و برای ملیح کردن چهرهء عبوسی که حکومت دینی از خود و گفتمان ولایت فقیه نشان داده استراتژی های متفاوتی را در پیش بگيرند.
آقای محمد خاتمی و جریان اصلاح طلبی با گفتمان «مردم سالاری دینی» نخستین قدم را در راستای تحقق این نیت و خواسته برداشته اند. این حرکتی بسیار حساب شده بوده است زیرا آنها می خواستند با تمتع از گفتمان حاکم بر جهان غرب، یعنی دموکراسی، دین اسلام را به این گفتمان (اما از نوع «ضد غربی» اش) مسلح نمایند. با شکست اردوی اصلاح طلبی و گفتمان مردمسالاری دینی، تعدادی از مخالفین استبداد ولی فقیه و باورمندان به رویهء اسلام سیاسی به خارج از کشور آمدند و کار نحیف کردن سکولاریسم را پیشه ساختند. به بیانی دیگر، با پرداختن به چند و چون اهداف و آماج ها، روشن شد که آنچه در اصل مورد نظر اصلاح طلبان بوده «سکولاریسم» نام دارد. اینان خوب تشخیص داده بودند که با زشت کاری های حکومت ولی فقیه، تمایل به بیرون راندن اسلام سیاسی از لایه های حکومت بصورت خواست جا افتادهء اکثریت مردم در آمده است.
پس تاکتيکی معکوس در کار آمده و ما شاهد روندی تازه از تلاش های اسلامیست ها هستيم. آنها بظاهر دشمنی با سکولاريسم را کنار نهاده و اکنون می گویند که در اسلام ظرفیت های «سکولار بودن» هم وجود دارد و لازم نیست که مردم ایران به جدایی کامل دین از حکومت بیاندیشند!
اینان «شاید» می خواهند این دکترین را جا بیاندازند که حکومت می تواند دینی و دست دینداران باشد اما «دولت» باید سکولار عمل نماید. این دکترین را اینگونه تصور کنید که کشور دارای «خلیفه» ای و سران حکومتی دینمداری باشد و هرچند وقت یکبار دولت و وزرا نقش سکولارها را بازی نمایند. در چنین شرایطی دولت ها گاهی سکولار خواهند بود و گاهی نفوذ دیدگاه های اسلامیست ها را مجاز خواهند دید. و طبعا امکان عملی ساختن اینگونه حکومتی را از لابلای تجربه های حکومت های به ظاهر دموکرات و سکولار متصوردیده اند. البته می دانيم که چنین حکومت هایی ابداَ نمی توانند سکولار باشند.
در پایان، زمان و روند مسائل سیاسی ایران نشان میدهد درآینده چیزی بنام «اسلام سکولار» امکان تولد و تحقق نخواهد داشت. و بطور کلی جمع سکولاریته و ایدئولوژی مقدور نیست. آنهایی که از تضاد آشکار بین دین و ایدئولوژی آگاهند، خواهان جلوگیری از ایجاد باور در مردم به این ترکیب سست هستند.
بهر حال، به نظر می رسد آنهایی که منتظر سرنخی و یا بهانه ای هستند تا به سکولاریسم بتازند، و آنهایی که همیشه همه چیز را رادیکال می بینند، جملگی بدنبال آن هستند که رفتار و گفته های «مسلمانان سکولار» را نشانی از امکان ظهور «اسلام سکولار» نشان دهند. حال آنکه چنين تعميمی نه منطقی است و نه در عمل قابل پياده شدن. مسلمان سکولار حکومت را خالی از مذهب می خواهد و حکومت خالی از مذهب نمی تواند تعين اسلامی باشد که سکولار هم هست.
مشکلات و نتايج
مشکل ما با سکولاريسم، و بخصوص سکولاريسم سياسی، که خروج مذهب و ايدئولوژی را از حکومت مطالبه می کند، مشکل تازه ای نيست و در عمل با تجربيات ديگرمان نيز تشابه دارد.
اگر از یک منظر کنشی و پراگماتیک بخواهیم به دستاوردهای دگرگونی خواهی های ملت ها توجه کنیم نکته ای که جلب توجه می کند چنين است: اينکه ملتی بتواند در زمان و مکان مقدور، به بهترین و کم هزینه ترین راه، از دگرگونی های سازنده و مناسب «زمان» خود را بهره مند گردد، نیاز به «شناخت» کافی و کارآمد از «مفاهیم و معیار» های سیاسی و اجتماعی دارد و او با توسل و اتکای به آنها خواهان دگرگونی می شود.
به انقلاب سال 57 بازگردیم تا نمونه ای از شرایط و دلایل این گونه کنش های دگرگونی خواهانه را که نتوانسته اند از زمان و امکانات بهره کافی ببرند بررسی کرده باشیم: از ده ها سال پیش مردم ایران هنوز نیز در یک فضای سیاسی باز و آزاد نتوانسته اند تئوری های سیاسی و به سرانجام رساندن این تئوری ها را تجربه کنند. مردم ما در شرایط استبدادی و محدود بیشتر به نوعی از لجستیک جریانات موجود و از پیش ساخته شدهء سیاسی مشغول بوده و موفق گشته اند اما در بنیان گذاری و پرورش آمال و اهداف سیاسی خود بسیار کم توشه مانده اند. انقلاب مشروطه تنها دورانی است که نقش فعال مردم را در کنار آرمان ها و نظریه های سیاسی شان می توان مشاهده کرد. اینکه چرا این مهم، یعنی دست یابی به کشوری با فضای سیاسی باز و آزاد، که طبق شواهد تاریخی از انقلاب مشروطیت تا به همین لحظه آرزوی بخش بزرگی از ملت ماست، هنوز مقدور نگشته است از پرسش های مهم زندگی سیاسی - اجتماعی ایرانیان است که شايد برای همیشه بی پاسخ بماند.
اگر به آنچه در تجربه و چنته داریم بنگریم نیز باید گفت که شعارهای سال های انقلاب 57 نیز از این رویش و پرورش نگرش های سیاسی در کشورمان متأثر بودند و به سر انجامی بس تلخ رسیدند. يعنی هنوز آن سه شعار فراموش نشدنی استقلال، آزادی و جمهوری، تبارشناسی نشده بودند. مردم ما استقلال را در داشتن و نداشتن چیز هایی می دیدند که با واقعیات همخوان نبود. «بیرون راندن» آمریکایی ها، با دخالت پشت پردهء آمریکایی ها برای کشاندن مسیر انقلاب به سمتی دیگر همراه بود. سپردن استقلال کشور به دست ملایانی که حتی درد دوری دهه ها از وطن را ابداً احساس نمی کردند نيز سويهء ديگر ماجرا است. آزادی نیز بدتر از استقلال، ناشناخته و نا ملموس و دور از امکانات زمان و مکان کشورمان تصور می شد. چریک های مسلح، مسلمانان مارکسیست، روشنفکران ضد غربی، ملی گرایان مذهب پیشه، و ملایان شیعه گر، هر کدام به بیانی و به روشی و به سیاقی استقلال و آزادی را تعریف می کردند. ايجاد اتحاد نگرشی و بینشی هم مقدور نبود. تنها دیو را شناخته بودند و باور داشتند «دیو چو بيرون رود فرشته در آيد». و شد آنچه هنوز درگیر مصائب و بدبختی آفرینی های آن هستیم.
خوشبختانه امروز این تفاوتی آشکار است که نگاه مردم ما به «سکولاریسم» و «دموکراسی» از قوام و عمق بسیار بیشتر از نگاه به «استقلال و آزادی» در سال های انقلاب برخوردار است. در این شکی نباید داشت. امروز اگر دو ستون محکم برای دگرگونی بنیادین سیاسی در کشورمان می خواهیم، یکی از آنها سکولاریسم و دیگری دموکراسی است.
اما می توان ديد که شناخت موجود، بویژه در رابطه با سکولاریسم، هنوز کفایت نمی کند و، در عين حال، به نظر می رسد سکولاریسم براحتی، و یا به عمد، دچار برداشت های اشتباه می شود. ما ايرانيان، بویژه در تفکیک زیر و بم های گزینش آیین سکولاریسم و سپس چینش رفتار و باورهای فردی در کنار هم، باید از پیش فرض ها و «مطلوب» های شخصی خود فاصله بگیریم.
مطلب را باز تر کنم: اگر ما بسیار خوش اقبال باشیم و توانسته باشیم جادهء سکولاریسم را برای گذار به ایران آینده هموار نماییم، شرایط ایده آل آن است که در کشور ما اکثریت مسلمانان کشورمان نيز سکولار باشند. نخست مسلمان باشند و سپس سکولار، نخست سنی و شیعه باشند و سپس به سکولاریسم باور داشته باشند. و ما بايد دقیقاً همین شرایط را برای دیگر باورهای موجود در موزائیک فرهنگ ها و ادیان ایران بزرگ در نظر داشته باشیم