تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

19 مهر ماه 1395 ـ  10 ماه اکتبر 2016

نگاهی به دههء شصت و تاریخ فراموش نشده

بهمن یوسفی

تاریخ همیشه یکبار بوجود می آید و سپس به زمانه سپرده می شود و آنجا برای همیشه ثبت خواهد شد. همین تاریخ باز هم زمانی دیگر به شکل و اسم و پروسه ای دیگر زنده می شود که ممکن است مثبت و یا منفی باشد. راه ترقی و رو به پیش و یا پس رفت و بن بست این نوع تکامل بستگی به نیروهای دخیل و توازن قوای موجود در آن دارد که متأسفانه تا حالا وزنهء منفی و تراژدی آن بیشتر بوده و به نفع جامعه آزاد اندیش انسانی عمل نکرده است، با آنکه تلفات سهمگینی هم تقبل کرده است.

برای اینکه تاریخ با پیر شدن و مرگ نسل دوران انقلاب 57 به فراموشی و خاموشی سپرده نشود و نسل های بعدی از چگونگی روی کار آمدن و جنایات رژیم قتل و کشتار حکومت اسلامی ایران به خوبی آگاهی داشته باشند و بتوانند با فراغ بال و چراغ راهنما ادامه دهنده راه مبارزات و جانفشانی های نسل های گذشته باشند، وظیفهء تاریخی و انسانی ماست که با هر چه در توان داریم آن تجارب را بازگو و به اندازهء توانایی و آگاهی و دیدنی هایمان، ولو اندک هم باشند، اما مطمئنأ که بسیار با ارزش و قابل استفاده خواهند بود، مکتوب کنیم.

دههء شصت در ایران تاریخی است که هیچگاه فراموش نخواهد شد و نباید بشود. رژیم واپسگرا و مذهبی اسلامی تولدش را با اعدام و خون ریختن آغاز کرد. از همان فردای پبروزی بیست و دو بهمن 57 خمینی دستور اعدام تعدادی از عوامل رژیم استبدادی سابق را صادر کرد و بوسیله اوباشان اش به مرحلهء اجرا در آورد. آخوند خلخالی آنها را وابسته به شیطان بزرگ آمریکا معرفی کرد و مرگ را مستحق شان. پیروان آیین بهایی را اذیت و آزارمی دادند و حتی تعدادی از آنها را هم اعدام کردند. علیه کمونیست ها تبلیغات زهرآگین می کردند و آنها را وابسته با شرق و غرب می دانستند. شعارهای مرگ بر آمریکا و نه شرقی - نه غربی گوش جهانیان را کر می کرد.

مذهبیون مرتجع و حامیان جهانی آنها پیشاپیش نقشهء زهرچشم گرفتن از مردمی انفلابی را کشیده بودند؛ مردمی که رژیم مستبد و دیکتاتوری شاه را با آن همه قدرت نظامی و اقتصادی و حمایت های همگانی سرمایه داری جهانی به پایین کشیده بودند. آنها می خواستند نقشه و طرح شوم ناتمام سازمان اطلاعات و امنیت شاهنشاهی (ساواک) را که همانا اعدام کردن همهء زندانیان سیاسی سابق و کشتار مردم تظاهرات کننده را که با وقوع انقلاب نتوانستند انجام دهند به عرصه عمل برسانند که همین کار را هم کردند. همچنین برای همیشه انقلاب را سرکوب و متوقف کنند. مردم انقلابی و جنبش چپ و کمونیستها از همان موقع می بایست جلو مسئله اعدام می ایستادند. شور انقلابی و عدم بلوغ سیاسی کافی سازمانها و احزاب سیاسی، به ما اجازه فکر کردن به مسئله اعدام که امروز به آن رسیده ایم را نمی داد تا بتوانیم جلو یک فاجعه انسانی را بگیریم. شاید هزاران هزار عزیزی که جانشان را از دست دادند حالا در کنار ما می بودند و اینهمه خانواده های داغدار نداشتیم. از طرفی سرکوب سیستماتیک و برق آسا و خشن دشمن انقلاب مجال را به جامعه تنگ کرده بود. از فردای پیروزی انقلاب خمینی به مردم اخطار داد که انقلاب تمام شده است، به خانه های خودتان برگردید و اداره امور را به علمای اسلامی بسپارید. یکی از آن علمای اسلامی همین شیخ حسن روحانی می باشد که همین حالا بعد از 38 سال که از آن فتواها و عملکردهای جنایتکارانه رژیم می گذرد هنوز هم دستور اعدامهای دسته جمعی اسیران در بند را صادر می کند. علیه زنان فتوا داد که چادر به سر کنند و به کنج خانه برگردند و اگر حجاب اسلامی را رعایت نکنند از کار اخراج میشوند و با آنها طبق شریعت اسلام عمل خواهد شد. نمازخواندن، روزه گرفتن، پوشش اسلامی و دیگر قوانین خشک دوران بربریت را از واجبات اسلام اعلام کرد. قصاص، سنگسار، شلاق زدن، شریعت اسلامی، اعدام کردن در ملاءعام را در جامعه پیاده کرد.

دلایل و چراهای بسیاری است که رژیم به سلاخی جامعه پرداخت. شور انقلابی و فضای باز و دمکراتیکی که توسط مردم و احزاب سیاسی بوجود آمده بود برای ارتجاع مذهبی و سرمایه داری قابل هضم نبود. رژیم تازه وارد همان دختران و پسران جوان، دانشجویان و دانش آموزان، معلمان و روشنفکران، کارگران شاغل و بیکار، پدران و مادران و خلاصه همه مردمی را که به خیابانها آمده بودند و انقلابی خونین و عظیم را پشت سر گذاشته و پیروز و مفتخر بیرون آمده بودند و همچنین زندانیان سیاسی سابق را که به تازگی از زندانهای مخوف ساواک شاهنشاهی توسط مردم آزاد شده بودند را هدف قرار داد و دسته دسته دستگیر و روانه زندان کرد و بعد از شکنجه های طاقت فرسا به پای چوبه های دار برد. در اینجا از اسناد و مدارکی که از ساواک به جا مانده بودند و لیست تمام زندانیان سیاسی سابق را شامل می شد و همچنین با به خدمت گرفتن افراد و شکنجه گران ساواک استفاده کرد و نقشه شوم خود را به پیش برد. این قربانیان به چه جرم و گناه نا بخشیدنی دستگیر و قتل عام شدند؟ برای اینکه آنها خواستار آزادی و برابری بودند. خواستار وضعیت اقتصادی بهتر و ایجاد کار و شغل مناسب با حقوق و مزایای کافی برای همگان بودند. خواستار برابری زن و مرد در تمام مراحل سیاسی، اقتصادی، اداری و اجتماعی بودند. لغو سانسور و اختناق مذهبی و برچیدن زندانها و لغو همیشگی اعدام و حق برخورداری از تشکلهای آزاد کارگری و مردمی و سیاسی و مدنی را طلب می کردند. خواستار برچیدن تبعیض در همه شئون اجتماعی بودند. بهداشت و تحصیل رایگان برای همگان و برخورداری از مسکن مناسب و جدایی دین از دولت را تبلیغ و ترویج می کردند. آنها صدای رسا و راستین آزاد اندیشی و دگر اندیشی و برابری طلبی بودند. این خواستها و مطالبات در جامعه انسانی معاصر جرم و گناه محسوب نمی شوند، اما با دین مذهبیون تازه به دوران رسیده و شریعت اسلامیشان جور در نمی آمدند و عملی بس نابخشیدنی به حساب می آمدند.

رژیم در روز دوازدهم فروردین سال ۵۸، یک رفراندم کذایی براه انداخت و با یک کلمه «آری یا نه» به خود قانونیت داد. کشتار کمونیستها و برابری طلبان و دیگر فعالین سیاسی و مدنی درست از فردای به سر کار آمدن رژیم اسلامی شروع شد و از اوایل ۵۹ فزونی گرفت. در سال شصت مخصوصا از۳۰ خرداد شصت و شصت و یک به اوج خود رسید به نحوی که تا اواخر سال ۶۲ دهها هزار نفر اعدام و یا سر به نیست شدند و زندانها را پاکسازی و برای تازه دستگیر شدگان آماده می کردند و همچنین صدها زندان آشکار و نهان دیگر درست کردند. در طی این سال روزانه صدها نفر اعدام می شدند و رژیم از طریق رادیو و تلویزیون وروزنامه ها اسامی آنها را هرچند ناتمام اعلام می کرد. البته از روستاها و شهرستانهای کوچک و دور افتاده خبری پخش نمی شد. سایه خوف و وحشت و بوی خون بر کشور مستولی شده بود. اوج سرکوب و کشتار به حدی بود که سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر متلاشی شد. سازمانهای راه کارگر، رزمندگان، اتحادیه کمونیستها و سربداران، شاخه های مختلف چریکهای فداییان خلق، رنجبران و مجاهدین خلق ایران هشتاد نود درصد فعالین خود را از دست دادند. حتی حزب توده و سازمان اکثریت هم که به خدمت رژیم در آمده بودند، مورد بخشش خمینی و جلادانش قرار نگرفتند و تعداد زیادی از رده های مختلف تشکیلاتیشان اعدام شدند.

ماشین کشتار حکومت اسلامی ایست و خلاصی نداشت و هر روز بر دوام بود تا اینکه در ماههای مرداد و شهریور سال 1367 هزاران زندانی سیاسی دیگر را قتل عام کرد و شبانه در گورهای دسته جمعی مخفی می کرد. در ارتباط با قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، رضا ملک معاون وقت وزارت اطلاعات رژیم، تازگیها فاش کرده که تعداد اعدامیها ی آن دو ماه در سراسر کشور بیش از سی هزار نفر بودند. او می گوید خودمان هم از اینهمه اعدامی و جنازه وحشت کرده بودیم و نمی دانستیم با اینهمه جنازه چکار کنیم.

به ترکمن صحرا و کردستان لشکر کشی کردند و مردم فقیر و زحمتکش را از دم تیغ گذراندند و رهبران انقلابی و کمونیست آنها را به دار کشاندند و با بمبهای ناپالم آمریکایی خانه های مردم ستمدیده کردستان را بر سرشان ویران کردند. سال ۵۹ به اسم انقلاب فرهنگی دانشگاهها را بستند. استادان، معلمان، دانشجویان و دانش آموزان را اخراج کردند و یا به زندان ها فرستادند. با چاقو و قمه و ساتور به جان دانشجویان و دکه های کتابفروشی و متینگهای احزاب اپوزیسیون سیاسی افتادند و حمام خون بر پا کردند. برای نمونه در داننشگاه جندی شاپور اهواز، اوباشان حزب الله به سرکردگی آخوند جنتی امام جمعه شهر به دانشجویان و مردم پشتیبان آنها حمله کردند و دهها نفر را کشتند و به آب رودخانه کارون که از پشت دانشگاه عبور می کند انداختند تا اثر جنایات خودشان را مخفی کرده باشند. همچنین تعداد بسیار زیادی را دستگیر کردند و دهها نفر از آنها را در یکی دو هفته بعد اعدام کردند. با نعمت الهی جنگ ضد مردمی ایران و عراق دانش آموزان خردسال مدارس را به اسم دفاع مقدس اسلامی به زور به روی میدانهای مین روانه و گوشت دم توپ سیاستهای مذهبی و سرمایه داری کردند. در ضمن جنگ باعث شد که رژیم به بهانه دفاع مقدس، با وقاحت هر چه تمامتر به سرکوب مردم انقلابی و سازمانهای اپوزیسیون سیاسی و مخصوصأ کمونیستها بپردازد و هر نوع صدای آزادیخواهی را در نطفه خفه کند. مذاهب دیگر را ممنوع و پیروان آنها را کافر می دانستند و تعداد زیادی از آنها را هم کشتند. صدها نفر از فعالین اپوزیسیون ضد رژیم و مخالفان سیاسی را در خارج از کشور ترور کردند. در نتیجه آنهمه کشتار بی پایان صدها گورستان بی نام و نشان (خاورانها) درست شد که تعداد بسیاری از آنها گورهای دسته جمعی می باشند. جنایتکاران رژیم جنازه های قتل عام شدگان را به داخل رودخانه ها، دریاچه ها، چاهها، قناتها، تپه ها، دره ها و بیابانها پرت و یا داخل گودالهای کم عمق دفن می کردند تا سبعیت جنایات خود را مخفی کنند. بعد از سه دهه هنوز خانواده های بسیاری هستند که نمی دانند جنازه های اعدام شده عزیزانشان کجاست. به خانواده های قربانیان اجازه دفن عزیزانشان را در گورستانهای عمومی نمی دادند. ناچارأ جنازه آنها را در کنج باغچه و یا گوشه حیات خانه هایشان دفن می کردند. نباید آنهمه جنایات فراموش شوند، چونکه بخشی از تاریخ است و به عنوان جنایات ضد بشری در تاریخ خواهند ماند. این رژیم باید از بین برود تا جامعه ای آزاد و برابر داشته باشیم. تمام دست اندر کاران ریز و درشت آن باید در دادگاههای مردمی و بین المللی محاکمه شوند و صفحه جنایات خود را برای مردم ایران و جهان رو کنند.

همه جناح ها و افراد حکومتی که در مدت 38 سال بر سر سفره خونین مردم ایران نشسته اند از جمله آنان که خود را اصلاح طلب می نامند و یا در اپوزیسیون سبز و خردادی ها قرار گرفته اند و آنانی که بطور فردی به کشورهای غربی روی آورده اند شریک جرم و جنایات رژیم هستند. میرحسین موسوی هنوز به فکر احیای دوران طلایی امامش می باشد. بیشترین اعدام های دهه شصت در زمان نخست وزیری او انجام گرفته است. حمیدرضا جلایی پوراصلاح طلب سالهای 61 و 62 فرماندار شهر مهاباد بود که به دستور وی 59 جوان مهابادی را در 12 خرداد سال 62 اعدام کردند. مخمد خاتمی وزیر ارشاد اسلامی رژیم بود و قتلهای زنجیره ای در دوران ریاست حکومت او رخ دادند. محسن سازگارا از بنیانگزاران سپاه پاسداران، این ارگان مخوف رژیم می باشد. عبدالکریم سروش مغز متفکر انقلاب فرهنگی بود که باعث مرگ هزاران دانشجو و دیگر فرهنگیان و بستن دانشگاه ها شد. سعید حجاریان تشکیل دهنده وزارت اطلاعات رژیم می باشد. ما می توانیم دهها کتاب از اسامی و جایگاه و منصب و کارکرد ریز و درشتهای رژیم اسلامی از بدو تشکیل تا به امروز بنویسیم. تمام این افراد کارنامه سیاهی دارند و ما مردم ایران به خوبی میدانیم که چه کاره بودند و چه مسئولیتهایی داشته اند. حالا دمکراسی خواه شده اند و دم از حقوق بشر می زنند. ژورنالیست شده اند و هر ازچند گاهی هم علیه خامنه ای حرف می زنند، اما با کل سیستم حکومت اسلامی مخالفتی ندارند. وقتیکه از آنها در مورد دهه شصت و هفتاد سوال میشود سکوت می کنند و لام تا کام نمی گویند. اکبر گنجی که به اکبر پونسی معروف است و ابراهیم نبوی میگویند از آن زمان، مدت زیادی گذشته است. فراموش کنید. چیز مهمی اتفاق نیفتاده است. مگر میشود زمانی که اکبر گنجی در تهران زنان بدون حجاب را می گرفت و پونس به پیشانی آنها وارد می کرد را فراموش کرد. در رادیو وتلویزیونهای غربی و بورس و معاملات نفتی جا خوش کرده اند و به سود رژیم ایران لابی گری می کنند و در اساس از جوهر حکومت اسلامی دفاع می کنند. اینها همه مسئولین و شکنجه گران وتیر خلاص زنها و اطلاعاتیهای سابق می باشند و هنوز هم در خفا با رژیم هستند که دستشان تا مفرغ در خون مردم آغشته است. باید همه شان در برابر جبر تاریخ قراربگیرند و حقایق را بر ملا کنند. خاورانهای سراسر کشور سند جنایتهای حکومت اسلامی و تمامی افراد اصلاح طلب می باشند.

و اما چگونه شد و چرا رژیم تصمیم به اجرای جنایت هولناک قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 گرفت؟ به نظر من دلایل بسیاری عمل کردند، اما هفت دلیل عمده را در اینجا ذکر می کنم. بعد از تمام شدن جنگ ضد مردمی ایران و عراق که هشت سال طول کشید و بیش از یک میلیون نفر تلفات انسانی داشت، رژیم در وضعیت بد اقتصادی به سر می برد و از لحاظ سیاسی هم در انزوا قرار داشت. صدها هزار سرباز با پایان جنگ به خانه های خود بر می گشتند. مراکز شغلی تعطیل شده بودند. بیکاری سرسام آور وجود داشت. سربازانی که به خانه بر می گشتند به کار احتیاج داشتند. به چهار دیواری و سر پناه احتیاج داشتند. به شروع زندگی تازه نیاز داشتند. در نتیجه، اینها همگی به خیل بیکاران کل کشور می پیوستند و رژیم بطور کلی جوابگو و فراهم کننده این نیازها نبود. میلیونها انسان بر اثر جنگ آواره شده بودند و شهرها و روستاهای محل زندگی خودشان را از دست داده بودند و به مناطق دورتر از جبهه های جنگ روی برده بودند. اگر همه مردم جنگ زده به خانه و کاشانه خود برگردند، در آنجاها نه سر پناهی وجود دارد و نه وضعیت کاری موجود است. خانه ها، مدارس، مراکز درمانی، سیستم آبرسانی و برق و جاده ها و یا هر چیزی که برای شروع یک زندگی ابتدایی و بخور و نمیر احتیاج است در آن مناطق یافت نمی شد و به کلی ویران شده بودند. پس همه مردم آواره به سر خاک سیاه بر می گشتند. ازطرفی دیگر بعد ازهشت سال جنگ و وعده و وعیدهای توخالی که سران رژیم به مردم داده بودند و یک شبه با نوشیدن جام زهر همه چیز به پایان رسید و تو خالی از آب درآمد. خانواده ها پسران خرد سال و دبستانی ده یازده دوازده ساله خود را در جبهه های جنگ و در میادین مین از دست داده بودند. اینجاست که مردم را خوش نخواهد آمد و به دنبال جواب می گردند. سرنوشت و رسیدگی به هزاران معلول جنگی و مصدومان و زخمیهای شیمیایی جنگ که هر دو طرف مخامصه استفاده کردند.  رژیم باید تمام مناطق جنگ زده را از شالوده بنا کند. در سراسر کشور آموزش و کاریابی برای سربازان از جنگ برگشته ترتیب دهد. رژیم به هیچ وجه قادر به عملی کردن اینها نخواهد بود. هزاران زندانی سیاسی در بند که اگر آزاد شوند، آنها رهبران سیاسی و شناخته شده مردم هستند و دارای تجارب کاری و اتوریته مردمی هنگفتی هستند و در نتیجه رهبری و سازماندهی توده ای خواهند کرد. انقلاب به بن بست رسیده را تداوم و ازشکست حتمی نجات خواهند داد. این چند دلیل عمده و دلایل دیگر که دامن رژیم را می گرفت ، تصمیم گرفت زندانیان بی دفاع را قتل عام کند. با این وصف با یک تیر دو هدف را نشانه می رفت. یکی اینکه زندانیان سیاسی را از بین برده باشد و مسئله رسیدگی به سرنوشت آنها را برای همیشه خاتمه داده باشد و دوم اینکه از مردم هم زهر چشم بگیرد. به مردم بگوید دست از پا خطا نکنید و سرنوشت شما هم بهتر از زندانیان سیاسی نخواهد بود. چرا مردم؟ اگر همه این دلایل و مسائل به هم دست بدهند و مردم دنبال جواب بگردند، از آنجا که رژیم هیچ جواب قانع کننده ای ندارد، در ادامه نارضایتیها، مردم به خیابانها خواهند آمد و طغیان می کنند و آن روز پایان عمر حکومت اسلامی خواهد بود. در چنین موقعیتی سردمداران حکومت اسلامی برای بقای خودشان دست به قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال 1367 زدند.

جامعه جهانی ومخصوصأ کشورهای به اصطلاح دمکراسی خواه غربی و سازمانها و نهادهای حقوق بشری بین المللی چشم و گوش خود را بستند و با آنکه از همه چیز آگاهی داشتند سکوت اختیار کردند و مردم ایران را در مقابل وحشیگریهای رژیم تنها گذاشتند. مبادا روزی خواهد آمد همدیگر را احتیاج داشته باشند و بطور علنی از همدیگر دفاع کنند. یک نمونه بارز آن مذاکرات کشورهای 1+5 با ایران است که بر سر پروژه اتمی با هم به توافق رسیدند. درست وقتیکه اعتراضات و اعتصابات و مبارزات کارگران شاغل و بیکار، پرستاران، معلمان، دانشجویان، گردهماییهای خانواده های زندانیان و اعدام شدگان و طرفداران محیط زیست در حال انجام است و شالوده رژیم را هدف قرار داده اند، جهان سرمایه داری به سرکردگی آمریکا برای نجات رژیم مذهبی و سرمایه داری ایران به کمکش شتافتند. همه جناحهای سرمایه داری داخلی و خارجی آشکارا و علنأ علیه مردم گارد گرفتند. در طی هشت سال مذاکره دو طرف، حتی یکبار هم از زیر پا گذاشتن حقوق بشر توسط رژیم اسلامی ایران سخنی به میان نیامد. مردم زجر و فلاکت دیده ایران در مقابل این رژیم ددمنش در مدت 38 سال گذشته تنها بوده و هنوز هم تنهاست و با این منوال کوتاه نیامده است و همچنان به مبارزاتش برای سرنگونی حکومت اسلامی ادامه می دهد. حتی جنبشها و کشورهای به اصطلاح چپ جهانی هم ما را تنها گذاشتند و عملأ در کنار رژیم اسلامی ایران قرار گرفتند و از او حمایت کردند.

ما از روزهای اول، از همان سالهای اول دهه شصت و در سال شصت وهفت، همیشه بعد از آن گفته بودیم و هنوز اصرار داریم که رژیم از روز اول دست به جنایت ، قتل و کشتار وپاکسازی مخالفان سیاسی خود زده و هنوز هم ادامه دارد. جهان باید بداند که ما مارکسیستها و انقلابیون، آنچه گفته ایم و تأکید کرده ایم درست بوده اند و این رژیم است که انکار واقعیات را کرده است و گوش جهان هم کر و ناشنوا بوده است. البته منافع چطور اقتضا می کند روند هم آنطور پیش خواهد رفت. احتیاجی به این نیست که فلان شیخ و آخوند شریک جنایات بعد از سه دهه حرفی بزند و گفته های ما تأیید شود و یا فلان شکنجه گر و تیر خلاص زنی بیاید و پوزش بخواهد. آیا اینها همان نوشداروی بعد از مرگ سهراب نیست؟

نسل جوان امروز ایران در کجای این تاریخ ایستاده اند؟ نسل جوان امروز باید بسیار آگاهانه و مسئولانه عمل کنند. مروری بر تاریخ گذشته داشته باشند و جایگاه خود را دریابند و بدانند که جامعه فردا به آنها چشم دوخته است. این نسل در آینده چه نقشی خواهد داشت؟ در مورد جنایتها و کشتارهای دهه ۶۰ که هنوز هم با شدت و حدت ادامه دارد و در قبال وضعییت اسفبار اقتصادی و اجتماعی بوجود آمده توسط رژیم و نبودن آزادیهای فردی و گروهی ، سیاسی ، شغلی ،درسی و تفریحی چه فکر می کنند؟ موضع نسل جوان که اکثر جمعیت کشور را تشکیل می دهند در این بین چیست؟ در طی بیش از سه دهه توسط حسن روحانی و حسین موسوی و مهدی کروبی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و همپالکیهایشان کشتار شده است و ظلم و جور و جفا به مردم تحمیل کرده اند. نسل جوان ما باید بدانند که حکومت اسلامی در نا آرامی و جنگ و ویرانی منطقه نقش اساسی و مرکزی دارد و رهبری یکی از دو قطب اسلام سیاسی را به عهده دارد. با روی کار آمدن این رژیم، ارتجاع سیاه مذهبی پر و بال باز کرد و در مقابل خواستهای دمکراتیک و انسانی مردم مخصوصأ در خاورمیانه و شمال افریقا قد علم کرد و بربریت را پیاده کرد. این رژیم از بدو تأسیس برای نیل به اهداف خود ، بعضی از گروههای جهادی را تشکیل و آنها را پشتیبانی مالی و لژستیکی و معنوی داده است. همچنین با برخی دولتهای دیکتاتور منطقه با در دست داشتن افسار گروههای جهادی به جان مردم به ستوه آمده و فقیر این دیار افتاده اند و آتش جنگ و خونریزی را شعله ور تر می کند.

نباید به جابجایی افراد دل خوش کرد. کل سیستم حکومت اسلامی ایران مسئول همه نابسامانی ها و همه افراد ریز و درشت اش شریک جرم هستند. فساد و رانت خواری، سرکوب و چپاول، شلاق زدن، دست و پا قطع کردن ، به دار زدن انسان های بی گناه، زور و اجحاف، دی.ان.ای رژیم هستند. لشکر میلیونی بیکاران وجود دارد. عمدأ مراکز کاری را می بندند و بیکاری بوجود می آورند و کارگران و نمایندگان تشکل های کارگری را به بهانه های واهی زندانی می کنند و تشکل هایشان را غیر قانونی می دانند. دانش آموزان به خاطر وضعیت بد مالی خانواده ترک تحصیل می کنند. بچه های خردسال با شکمهای گرسنه سر به بالین شب می گذارند. مردم برای تامین یک لقمه نان اعضای بدن خود را می فروشند. اعتیاد، دزدی، فحشا، و خودکشی که زائده رژیم اسلامی است سرسام آور می باشد. این رژیم برای بقای خود از انجام هیچ جنایتی دریغ نخواهد کرد و اگر برایش مقدور باشد همهء مردم را از دم تیغ می گذراند. اما اقشار و گروهای مختلف مردمی همچنان به اعتراضات و اعتصابات خود علیه رژیم زورگو و سرکوبگر ایستاده اند و با اینکه خطرات دستگیری و زندانی کردن و شکنجه و شلاق و اعدام در پیش پای آنهاست، اما بدون ترس وابا، برای بدست آوردن خواست ها و مطالبات خودشان می جنگند و در بسیاری مواقع هم پیروز شده اند و رژیم را به عقب نشینی وادار کرده اند. این رژیم اصلاح پذیر نیست و جنایت علیه انسانیت کرده است و نباید جنایاتش فراموش شوند. اگر مردم ایران میخواهند از دست آنهمه فلاکت و بدبختی برای همیشه خلاصی یابند، باید با اتحاد و یکپارچگی و همدلی و افقی روشن و سوسیالیستی، رژیم حکومت اسلامی را سرنگون کنند.

نه می بخشیم، نه فراموش می کنیم.

24 شهريور 1395 

بازگشت به خانه