تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

30 مهر ماه 1395 ـ  21 ماه اکتبر 2016

خود تعطيلى!

ف. م. سخن

       بعد از سال ها، بالاخره به آرزوى خود رسيدم: ساختن واژه اى جديد، كه نام من بر بالاى آن بدرخشد، و هر كس در آينده از اين واژه استفاده كند، دعاى خيرى هم بدرقه ى راه من نمايد! در همين جا، از باعث و بانى ساخت اين واژه ى دل انگيز، كه تمام شرايط لازم براى ورود به مجموعه ى واژگان فارسى و استفاده ى خاص و عام از آن را دارد، بايد تشكر و قدردانى بنمايم. آقاى محمد قوچانى، باعث و بانى اين امر خير شدند و با كارى كه كردند لااقل من يكى را سپاسگزار خود نمودند!

       ممكن است خواننده ى گرامى كه شما باشيد، بگوييد اين ها كه مى گويى يعنى چى؟! واژه چيه؟! ممد قوچانى كيه؟ اصن جريان از چه قراره؟!

       خواننده ى عزيز! اندكى دندان بر جگر بگذار تا برايت شرح دهم اين ماجراى هيجان انگيز را! هنوز يك پاراگراف را تماما ننوشته ام كه تو هجوم ات را به سمت من آغاز مى نمايى!   

       واژه اى كه من همين امروز صبح ساختم، واژه ى زيبا و گوياى «خودتعطيلى» مى باشد! محمد قوچانى هم سردبير چند تا نشريه ى موسوم به «مى خواهم به هر قيمتى هست زنده بمانم» با شركت سوزان هيوارد مى باشد! كارى كه محمد قوچانى كرده است اين بوده است كه بعد از انتشار طنز «رابين هود و گاليور در سرزمين عجايب»، براى اين كه نشريه اش، يعنى نشريه ى «صدا» تعطيل نشود، دست به «خودتعطيلى» زده است! البته اسم طنز، اينى كه من آن بالا نوشته ام نمى باشد، و اين مى باشد: «آسوده بخوابيد! رابين هود نمى آيد!» ولى چون بعد از انتشار اين طنز و اقدام به «خودتعطيلى» محمد قوچانى، وضع مملكت دگرگونه شد، من نام «رابين هود و گاليور در سرزمين عجايب» را به جاى نام اصلى برگزيدم.

       از اين موضوع بگذريم و برويم سرِ موضوع اصلى كه همان ساختِ كلمه ى خوش آوا و خوش معناى «خود تعطيلى» باشد.

       ما كلماتِ زيادى در زبان فارسى عزيزمان داريم، كه با پيش كلمه ى «خود» ساخته مى شود. «خود» هم در زبان فارسى يعنى «شخص بنده»! مثل آقاى «قاطبه» كه به خودش مى گفت «شخص بنده». وقتى اين خود، بر سر كلمه اى بيايد، يعنى اين «من» هستم كه آن كلمه را انجام داده ام.

       مثلا ما كلمه ى «خودفروشى» داريم. خودفروشى يعنى اين كه شخص، خودش را به چيزى، به مبلغى، به درآمدى مى فروشد. البته اين كلمه بيشتر به زنان بيچاره اى كه مجبورند تن شان را بفروشند اطلاق مى گردد ولى اين اطلاق، اگر تنها به زنان صورت پذيرد، خيلى نامردى است.

       من خودم آدم مى شناسم كه اولا مرد است، ثانيا مشهور است، ثالثا با حكومتى ها روابط اش عالى ست، رابعا به نظرْ آدم حسابى مى آيد، خامسا خيلى كتاب خوانده و اهل مطالعه است و خيلى چيزهاى مثبت ديگر هست كه چون نمى دانم بعد از خامسا از چه كلماتى بايد استفاده كنم شمارش ام را در همين جا متوقف مى كنم.

       اين آقاى محترم، يكى از كارهايش «خودفروشى» مى باشد! نه! ايشان از آن كارهاى بد نمى كند بلكه بدتر از آن كارِ بد مى كند. اين كارِ بد نمودن، به تن و بدن اين آقا كارى ندارد، بلكه به تن و بدن و روح و روان ديگران كار دارد...

       اصلا بگذريم. به ما چه كه اين جور خودفروشى داريم. مى خواهد خودش خودش را بفروشد، خب بفروشد، فقط نزديك ما نيايد و موقع خودفروشى، ما را با انگشت نشان ندهد بگويد «اين بود! خودِ خودشه!».

       اين از اين. بعد نمونه ى زيباى «خودباخته» را در زبان فارسى داريم. جناب دكتر حسن انورى، در فرهنگ مستطاب «سخن»، در معناى سوم اين كلمه مى نويسند: «فريب خورده و بى عفت شده» كه به نظرِ من اين معنى بسيار زشت و بى ادبانه است و اصلا قابل پذيرش نمى باشد. اما معناى اولى كه ايشان در مقابل اين كلمه نهاده، بسيار گويا و رسا مى باشد:

       «ويژگى آن كه بر اثر مواجه شدن با امرى ناخوشايند و ناگهانى ترس و نگرانى بر او غالب شده و تسلط بر خود را از دست داده است.»

       من در همين جا بگويم كه اگر ديديد با ديدن كلمات «خود فروشى» و «خودباختگى» در كنار كلمه ى تازه ساز من يعنى «خودتعطيلى» ياد شخص بخصوصى مى افتيد، اين تقصير من نيست و من كلا اين ارتباط را تكذيب مى نمايم.

       حالا به اين كلمات اضافه نماييد «خودزنى» و «خودسانسورى» و «خودشيرينى» را. همه ى اين ها را كنار هم گذاشتيد، اين كلمه ى با شكوه را هم در كنارشان قرار دهيد، كه «دى اِنْدِ» اين جور كارهاى «خودشيرينانه» و «خودزنانه» و «خودفروشانه» را نشان مى دهد كه ختم كلام است و انالله و انا اليه راجعون ماجراست: «خودكشى».

       من كه دهنم گرم مى شود، اين قدر زياد حرف مى زنم و بعضى وقت ها هم حرف زيادى مى زنم كه اصلا يادم مى رود در موردِ چى مى خواستم حرف بزنم. بگذاريد بروم اول نوشته را نگاه كنم ببينم موضوع از چه قرار بود...

       ...بعله! مى خواستم تشكر كنم از آقاى محمد قوچانى به خاطر اين كه با تعطيل كردن نشريه ى خودش يعنى «صدا» به خاطر انتشار طنز كارتونى «آسوده بخوابيد! رابين هود نمى آيد!» باعث شد تا من كلمه ى «خودتعطيلى» را بسازم و نام خود را بالاخره در جايى از تاريخ زبان شناسى و فقه اللغة سرزمين مان ثبت نمايم.

 

بازگشت به خانه