تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 آبان ماه 1395 ـ  24 ماه اکتبر 2016

قاری آقا، و ترسِ تارِ مو

بهنام چنگائی

در مهد پایندگانِ نفرت و اعدام و قصاص

فراموشی نسل کشی و داغ ِ زندان و دار؟

در زمانه ای که

قاریِ قدرِ قران، قانون خدایش را برنمی تابد،

و امام اش چپاولگر نانِ کودکان خیابانی ست

کدام وجدان بیدار

داد ریحانه ها، ترگس ها و بهاره ها را خواهد ستاند؟

که درین شبانِ هول،

جز حکم تاراج، هرزگی و بی شرافتی رسمی نرفته است.

 

این سیلِ لجن و چرک و خون

که بر بالای گنبد و گردِ منبرِ ریا رسیده

ناگهانه و بی گدار نیست،

از بیدارباش خفتگانِ شبزده

چندان بدور و کنارنیست،

کین گونه، قاری وجدانِ ناپاکان، سرخوش و شنگول،

بر اوج مناره ها نشسته و،

آبروی گنبدیان بربادرفته را پُرشرنگ تر از همیشه قرائت می کند.

و بر بلندای اذن ولایت،

در این نافرمانی جسورانه،

بی حرمتی به انسان را چنین مستانه بانگ می زند.

++

از یاد مبر

دامنِ این قوم، از دیرگاهان آلوده پلشتی ست.

از یادمبر

جستجوی دخترانِ روز را، که اسیر ظلمت شدند

و در پایانهء زندگی و شبانِ زفافِ مرگ

در چنبره ی پاسدارانِ کثافت

با فرمان فقه و بهشت، طعمه ی زناگران خليفه گان گشتند

تا مگر تشتِ رسوائی تطاول ملا به گوش بنده های بی خدا نرسد.

++

از یادمبر!

انتقامِ کویر کهریزک را،

که شرافتِ زیر تیغ های ریا، از آن رهروانِ فردا

چه حکایت ننگ ها بر آسمان ولایت کجمدار ننشاندند!؟

که در وادی قوم لوط، فاسق تراز آن  یافت نمی شد؟!

++

بیادآر!

در ترانه های نوشِ نوجوانی و شوقِ شیرین ِدخترانِ زندگانی

چه بارها که تارِ موئی، در باد ِبیقرار

بنیاد کائنات را درهم نلرزانده

و چه چهره های نوبهاری که توسط بازیگران غیبی بی چهره نشدند؟!

++

ببین، هرروز

در صفِ درازِ ناپاکان، همچنان لشگر فریب و دعا و اذان و نماز و نوحه درهم تنیده اند

و نگهبان تهیدستان اند تا نادانان مرتکب گناهی نشوند.

 

در این مزار زندگی، دیگر بذر انسانیت، خصلت خود را جوانه نمی زند.

شب و شبیخون بر هستی بردگان حاکم است و خورشید هم، از ترس تابش،

زیر عبای سیاه آخرت، آشیانه های تاریک و پنهانِ مصلحت می سازد.

در گردونهِ ولنگاری، تربیتِ ویلان، آسمان را رنگ زندگی می کند تا زمین بلازده را بی آبروترکند.

++

و در آن پهنه ی پردرد و بی حقوقی نیمه ی انسان،

تار و مار شده هایِ زیر نقابِ چادر،

شیطنت گیسوان خود را، از تهدید هجوم آتش و اسید بیمناک می کنند!

1 آبان 1395

 

بازگشت به خانه