تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
کاسبی بس است آقایان! اسلام را به خانهها برگردانید!
مجتبی واحدی
بیش از سی و هفت سال از آغاز حکومت دینی در ایران گذشته است و اکنون بعید می دانم کسی جز منتفعان از اینحکومت، همچنان بر استقرار حکومت دینی اصرار داشته باشد؛ اگر چه اصولا منحکومت مستقر در ایران را "دین سوار " و نه " دینی " می دانم. بحث بر سر مبانی دین و حکومت دینی، امری علیحده هست. ممکن است برخی افراد، اشکال اساسی را در ساختار دین و اصول و فروع آن بدانند. گروهی دیگر شاید معتقد باشند " اسلامبه ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست در مسلمانی ماست " اما هر کداماز دو نگاه به دین که درست باشد تجربه استقرار سی و هفت ساله جمهوری اسلامی به همه افراد بی طرف ثابت کرد سپردن حکومت به دست متولیان امور دینی، خطایی بزرگاست که نه تنها آخرت مردم را آباد نمی کند بلکه دنیای ایشان را نیز به نابودی می کشاند. در این دوره پر ظلم و فساد، دین نه مبنای حکومت بلکه ابزار فریب ساده لوحان و تقویت نظامولایت فقیه بوده است. اما بیایید چند دقیقه، چشمان خود را بر تباهی های پایان ناپذیر حکومت جمهوری اسلامی ببندیم و از نگاه یک طرفدار " تلفیق دین و سیاست "به دنبال راهکار برای" آباد کردن دین و دنیای ایرانیان از طریق سپردنحکومت به" مفسران خود خوانده تشیع " باشیم.
به سال های اولیه پس ازانقلاب بر می گردیم. فردی به نام روح اله خمینی به عنوانمرجع تقلید و رهبر سیاسی، سخنان زیبایی می گفت که اکثریت قاطع ایرانیان را به پیروی از او تشویق کرد. او قرار بود "نه تنها دنیای ما را آباد کند بلکه کرامت انسانی هم به ما بازگرداند". آیت اله خمینی می گفت "اعطای کاپیتولاسیون به امریکایی ها زیر پا گذاشتن عزت ایران است" او خطاب به علمای دینی فریاد می زد که "ای علمای اسلام! به داد برسید. رفت اسلام". تک تک سخنانی که خمینی برای افزودن بر تعداد طرفداران خود بر زبان می آوردشامل وعده هایی برای اجرای اسلام و آباد کردن ایران بود زیرا به گفته او، "یک فاجر - شاه - در برابر اسلام ایستاده بود و به جای ابادانی کشور، قبرستان ها را آباد کرده بود".
خوب یا بد، او دهسال با همین وعده ها و شعارها، میلیونها ایرانی را مسحور خود کرد. انکار نمی کنم تعداد حامیان آیت اله خمینی در زمان مرگ نسبت به ده سال پیش از آن که او به ایران آمده بود کاهش قابل توجه داشت اما باز هممیلیونها ایرانی در مرگاو از اعماق وجود می گریستند زیرا عده زیادی از ایرانیان، خمینی را جانشین رسول اله و تالی امام علی می پنداشتند. در اواخر عمر بنیانگزار جمهوری اسلامی، مشاجرات و مجادلاتی بر سر تئوری "ولایت مطلقه فقیه" پیش آمد که منجر به عتاب شدید خمینی علیه خامنه ای شد اما تنها چند روز بعد از آن عتاب، رهبر وقت جمهوری اسلامی نامه ای برای خامنه ای نوشت که در بخشی از آنآمده بود: "جنابعالى را یکى از بازوهاى تواناى جمهورى اسلامى می دانم و شما را چون برادرى که آشنا به مسائل فقهى و متعهد به آن هستید و از مبانى فقهى مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبدارى می کنید، می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى می دهید."
این نامه، بعدها به عنوانتاییدیه رهبر اول بر صلاحیت خامنه ای مطرح شد. اما یکسال و سه ماه بعد و در آستانه بر گزاری انتخابات مجلس خبرگان، گروهی از اطرافیان آیت اله خمینی، ادعای انحراف از مسیر فقهی و سیاسی آیت اله خمینی را مطرح نمودند. در دهه دوم استقرار جمهوری اسلامی، به تدریج کسانی بر سر کار آمدند که در دوره رهبری آیت اله خمینی با اتهام تبعیت از اسلامامریکایی از مناصب حکومتی حذف یا نقش آنان کم رنگشده بود. هر چه از دوران رهبری خامنه ای گذاشت ادعاهای بیشتری در خصوص تفاوت فاحش میانمبانی او و اصول مورد تاکید آیت اله خمینی مطرح شد تا جایی که اکنون، بخشی از حاکمیت - اصلاح طلبان - با حسرت فراوان از دوران طلایی امام راحل سخن می گویند. این در حالی است که هر دو ولی فقیه ادعای پیاده سازی "اسلامسیاسی - انقلابی" را داشته و دارند. از سوی دیگر، از آغاز استقرار جمهوری اسلامی تا زمان فوت آیت اله خمینی، حداقل سه مرجع تقلید شناخته شده تحت حصر قرار گرفتند. اتهام همهء آنها پافشاری بر دیدگاه هایی بود که آن را منبعث از اسلام و فهم خود از سیاست اسلامی می پنداشتند. آیت اله سید حسنقمی در مشهد، آیت اله سید صادق روحانی در قم و آیت اله سید کاظمشریعتمداری در قم کمتر از سه سال پس از استقرار جمهوری اسلامی، تحت فشار های حاکمیتی قرار گرفتند.طرفه آنکه حداقل دو تن از آنان - قمی و روحانی - در دوران مبارزات ضد سلطنتی، با گفتمان سیاسی - مذهبی آیت اله خمینی همراه بودند. اما هیچیک از روحانیونی که بعدها به صف منتقدان یا معترضان پیوستندبه حصر و محرومیت ها علیه همصنفان و هملباسان خویش اعتراض نکردند در حالی که اختلافات آقایان روحانی و قمی با آقای خمینی، رنگو بوی سیاسی نداشت و از اختلاف دیدگاههای فقهی آنها بر سر مسائلی همچون مالکیت و مصادره ها ریشه می گرفت. حتی آیت اله منتظری در مقابل اینظلمها سکوت کرد که البته بعد ها خود به سرنوشت سه مرجع تقلید دیگر دچار شد و شدید ترینفشارها را تجربه کرد.
تجربه سی و چند ساله جمهوری اسلامی نه تنها اختلاف عمیق در میان روحانیون تراز اول - در حد مراجع تقلید - بر سر فهم از احکامسیاسی - دینی را نشانمی دهد بلکه این واقعیت را نیز عیان می کند سوء استفاده نظام و رهبران آن از احکام اسلامی برای تثبیت موقعیت خویش، بسیاری از روحانیون که از همراهان اولیه نظام بودند را وادار کرد خرج دینی خود را از دو رهبر جمهوری اسلامی جدا کنند. آیت اله منتظری، آیت اله صانعی و آیت اله دستغیب شیرازی از مراجع تقلید و آقایان آذری قمی وطاهری اصفهانی از مجتهدان شناخته، چنین سرنوشتی داشتند. به عبارت دیگر از یک سو از ابتدای انقلاب بر سر فهم از احکام دینی میان روحانیون تراز اول اختلاف نظر وجود داشت و از سوی دیگر مصادره به مطلوب احکام دینی و سوءاستفاده پایان ناپذیر رهبران نظام از ابزار دینباعث جدایی گروهی از روحانیون از نظام و پیوستنآنان به اردوگاه مخالفان و معترضان شد.
اکنون در آستانه سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی شاهد علنی تر شدن این اختلافات هستیم.چندی قبل مقاله ای در خصوص "تشیع انگلیسی " نوشتم. پس از آن، ویدئویی از سخنرانی یکی از مراجع تقلید -آیت اله سید صادق شیرازی - به دستم رسید. او داستانی از صدر اسلام نقل می کند به این مضمون که در زمان حاکمیت امام علی، فردی را نزد او آوردند و گفتند او سوگند خورده تا امام را بکشد. امام بلافاصله دستور آزادی او را داد. به محض شنیدن این داستان، به یاد معروف ترین - و شاید تنها داستانی - افتادم که آقای خمینی از رفتار امام علی نقل می کرد: "مولای ما امیرالمومنین در یکروز هفتصد نفر را از دمشمشیر گذراند".
اجازه بدهید بحث را با بازگویی چند عبارت، ادامه دهم که برای نتیجه گیری، لازماست. در دهه اول انقلاب، در اردوگاه نزدیکانآیت اله خمینی در مقایسه با رقبای محافظه کار آنان، تعداد کمتری مجتهد سنتی حضور داشت. پس با تحریک آنان،
صفت "طرفدار اسلام امریکایی" به جناح مقابل نسبت داده شد تا با ابزار دین، رقیب از میدان به در شود. در دوره رهبری دومجمهوری اسلامی، رفتار نا بخردانه جناح موسوم به اصلاح طلبان و تردد تناوبی آنان میان دین و دموکراسی، به تدریج خامنه ای را از سرکوب آنان با استفاده از ابزار دین، بی نیاز کرده است اما از سوی دیگر، تهدید بزرگ تری در برابر ادعاهای دینی نظام ولایت فقیه و رهبر آن وجود دارد. اینتهدید، همان جریانی است که خامنه ای، آن را "تشیع انگلیسی" می نامد. رهبر جمهوری اسلامی، به حق نگران قدرت جذب این گفتمان و انتقال برخی متدینان معترض از اردوگاه "تشیع ولایت فقیه" به جمع حامیان همان تفکری است که خامنه ای، عقده گشایانه از آن سخن می گوید. جریانی که رهبر جمهوری اسلامی، آن را تشیع انگلیسی و مروج خرافات می نامد به شدت حامی آزادی های وسیع برای انسان هاست و شعار خود را "لااکراه فی الدین" قرار داده است در حالی که رفتار و برنامه های حکومتی نظامولایت فقیه در محدود سازی های فرهنگی، سیاسی و عقیدتی به خصوص در سال های اخیر، این نظامرا مستحق مفتخر شدن به لقب " داعش شیعی" کرده است.
یقین دارم تا روزی که حکومت دینی با تفکر "ولایت مطلقه فقیه" در ایران حاکم باشد این چرخه تداوم خواهد یافت. قاعدتا سومین حمله به یک جریان شیعی از سوی گفتمان شیعی دیگر، افشاگری علیه "تشیع روسی" است که خامنه ای را می توان بنیانگزار آن در ایران دانست.در این مورد، سخنبسیار است. اما نکته مهم، پرسشی است که در ابتدای یادداشت از طرح آنسخن گفتم. به فرض که حق با طرفداران "تلفیق دین با سیاست" باشد. کدام قرائت از دین، قرار است مبنای حاکمیت باشد؟ قرائت "دورانطلایی" که اصلاح طلبان حسرت آنرا می خورند یا نگاه خامنه ای به سیاست که طرفدارانش، عمل به آن را نشانه مزیت دوران رهبری او می دانند؟ قرائت اولیه آیت اله منتظری از ولایت فقیه که به موجب آن، حتی رئیس جمهور باید توسط ولی فقیه تعیین شود یا نگاه انتقادی و خشمگینانه او به رفتار اولین ولی فقیه جمهوری اسلامی؟ تفسیر سال شصت و هفت خامنه ای از ولایت فقیه که موجب عتاب شدید خمینی شد یا تفسیر موسع او از اختیارات ولی فقیه که به گفته کروبی "حتی خدا هم چنین اختیاراتی برای خود قائل نیست"؟ تفسیر دههء شصت همفکران خامنه ای، مهدوی کنی و شیخ محمد یزدی از حکومت، که آیت اله خمینی، آن را اسلام امریکایی می نامید یا تفسیر یاران نزدیک آیت اله خمینی از اسلام رحمانی، که خامنه ای و سخنگویانش آن را اسلام غیر انقلابی و ناشی از "فقدانبصیرت" می دانند؟ چند سال دیگر که طشت رسوایی "تشیع روسی" از بام خواهد افتاد کدام قرائت از اسلامقرار است مبنای تشریع و اجرا در جمهوری اسلامی باشد؟
به عنوان یک فرد پایبند به احکامدینی، تصور می کنم برای کسانی که دغدغه دین دارند تنها یک راه وجود دارد: اصرار بر پایان دادن به کاسبی های دینی، جمع کردنبساط دین فروشی در عرصه های حکومتی و باز گرداندن دین به خانه های متدینان. در آن روز، غیر متدینان بدونکینه ورزی نسبت به دین و دین مداران به زندگی خود ادامه خواهند داد. متدینان هم، مانند سالهای پیش از انقلاب، بر اساس درک و علاقه خویش، رهبرانمذهبی خود را برای تبعیت در مناسک و رفتارهای دینی، انتخاب خواهند کرد. رقابت های دینی نیز به رقابت های فکری تبدیل خواهد شد که نتیجه اولیه آن، تفکر و اصلاح نگاه خواهد بود نه رونق تجارت دین فروشان از راه عمیق تر کردن کینه ها و زمینه سازی برای برادر کشی.