تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
آيا سكولاريسم خطرناك است؟
من به اين سوال، يعنى آيا «سكولاريسم خطرناك است؟» هميشه پاسخ مثبت مى دادم، چون اصلا نمى دانستم كه اين آقاى سكولاريسم چه چيزى تشريف دارند. مثلا جناب استاد دكتر عبدالكريم سروش، تا حرف از سكولاريسم پيش مى آمد، هنوز «ميم» آخر سكولاريسم از دهان مان بيرون نيامده، يك سَرى به علامت «حيف از تو!»، «ببين چه كلمه ى زشتى از دهنش بيرون اومد!»، «افسوس و صد افسوس!»، «هيهات منا الذله!» و معانى مختلف ديگر تكان مى داد و مى فرمود: «هيتلر هم سكولار بود! استالين هم سكولار بود!» و ما از غلطى كه نموده بوديم پشيمان مى گشتيم و سر در گريبان فرو مى برديم. اگر قرار است كه سكولاريسم براى ما هيتلر و استالين به بار آوَرَد، ما به همين خامنه اى جان و جنتى جان و دكتر حسن روحانى جان، هاشمى رفسنجانى جان راضى هستيم! چرا بيخودى خودمان را به زحمت بيندازيم كه بالا سرمان «پيشوا» و «رفيق» بگذاريم كه اين ها هم مثل آقايان روحانى بزنند توو سرمان؟! به قول شاعر: آخه اين چه كاريه؟ سرم از غم، توو گريبون، اين چه روزگاريه؟!
تا اين كه يك روز يك جلد كتابِ درب و داغون از بساطى كنار پياده رو خريدم كه چون جلد نداشت فكر كردم كتاب جدول است و جون ميده واسه حل كردن و سرگرم شدن. فروشنده، پيرمردى بود شبيه به پيرمرد خنزر پنزرى بوف كور كه وقتى كتاب را برداشتم چشمان اش برق عجيبى زد و بر لبانش لبخند نشست. خانه كه رسيدم و لاى كتاب را كه باز كردم ديدم اِ! اين كتاب جدول نيست بلكه كتابى ست در باره ى سكولاريسم. خواستم اين كتاب ضالّه را پرت كنم توى سطل زباله، چشم ام به اولين جمله ى صفحه ى ٥٢ افتاد:
«...سكولاريسم، يقه ى هيتلر و استالين را مى چسبد و خطاب به آن ها مى گويد: شما دو نفر آدمكش، براى اين آدم كشتيد كه آمديد ايدئولوژى و مكتب تان را به مردم حقنه كنيد. مردم هم از ترس چوب و چماق و سازمان امنيت شماها، داوطلبانه به شما و ايدئولوژى تان علاقمند شدند و براى تان شعار هايل هيتلر و Da zdravstvuyet Staline! دادند و از صميم دل، رو به آسمان كردند و گفتند: اى سازنده ى ابر بشر! از عمر ما بكاه و بر عمر اين ابربشرهاى نازنين بيفزا! بعد زديد به خاطر ايدئولوژى نازيسم و استالينيسم ميليون ها نفر را با گاز و گلوله كشتيد و هزاران نفر را براى تراشيدن يخ، روانه ى سيبرى كرديد. كجاى اين سكولاريسم است؟! سكولاريسم يعنى حكومت بر مردم، بر اساس قوانين و قاعده هاى بشرى، و امروز بر اساس حقوق بشر، بدون دخالت دادن دين و ايدئولوژى، كه اين دو، باعث فرق گذاشتن ميان انسان ها مى شود! افتاد "سخن"؟!»
يك نگاه به اين ور انداختم، يك نگاه به آن ور، ديدم كسى نيست كه با من سخن بگويد! يعنى اين كتاب با من حرف مى زند و مخاطب اش من هستم؟! دوباره با احتياط لاى كتاب را باز كردم ديدم بعله. در صفحه ى 52 دقيقاً همين را نوشته: افتاد «سخن»؟!
با ترس و لرز خطاب به آقاى كتاب گفتم: «بله قربان افتاد!»
اين را كه گفتم از پنجره نسيمى وزيد و كتاب ورق خورد رسيد به صفحه ى 76. ديدم روى جمله اى با قلم زرد رنگ، هاى لايت شده: «شما مگر كور تشريف داريد؟!...»
در حالى كه قلبم به ضربان افتاده بود عرض كردم: «خير! بينا تشريف دارم!»
«...مگر مشاهده نمى كنيد كه اين كشورهايى كه به آن ها كشور پيشرفته مى گوييد و وقتى از آن ها اسم مى بريد آب از لب و لوچه تان راه مى افتد، و اگر به خطر بيفتيد ترجيح مى دهيد به آن ها پناهنده شويد، و اگر به شما ويزا بدهند و توريستى به اين كشورها برويد، هى به به و چه چه مى كنيد، مگر نمى بينيد كه حكومت اين كشورها، سال هاست دين و مكتب و ايدئولوژى را از كشوردارى دور نگه داشته اند، و مثل انسان، با قانون انسانى، جامعه ى انسانى خودشان را اداره مى كنند، كه بهتر از كشورهاى ديگر و بخصوص خيلى بهتر از كشورهاى دين زده و مكتب زده است. مگر حالى تان نيست يا خودتان را به كوچه على چپ مى زنيد؟!»
من باز عرض كردم:«خير قربان! حالى مان هست و كوچه على چپ هم نمى دانيم كجاست كه بخواهيم به آن بزنيم... ولى ببخشيدا ميشه بپرسم...»
در اين لحظه چشم ام به جمله ى بعدى افتاد:
«...لابد در اين جا مى خواهيد يك تيكه و متلكى بيندازيد و به اينجانب نويسنده ى كتاب بگوييد كه اين كشورهاى به قول شما پيشرفته هم، چندان "بهشت" نيستند و كلى در آن ها مشكل وجود دارد! آره يا نه؟!»
«بله قربان! آره! دقيقا مى خواستيم همين را بپرسيم!»
«...جوابش اينه آقاجون! درست گوش هات رو وا كن: مى گوييم بهتر از كشورهاى دين زده و مكتب زده اند! معنى "بهتر" مى شود "بهشت" آقا جان؟!... البته با تمام ايرادهايى كه دارند، در مقايسه با كشورهايى مثل كشور جمهورى اسلامى و عربستان و افغانستان و پاكستان و همين اطراف و اكناف شما، بهشت و بلكه هم بهشت برين اند!»...
هيچى ديگه! بدين ترتيب بود كه ما معنى سكولاريسم را فهميديم. هفته ى پيش فهميديم كه سكولاريسم معنى اش «خدا نيست» نيست و اصلا كسى كار به خدا و پيغمبر و اين ها ندارد، فقط مى گويند چون كار خداوند زياد است و مشغله ى فراوان دارد، بهتر است از ايشان و 124000 پيغمبر شان و 14 معصوم و 12 امام شان در امر حكومت استفاده نكنيم و بگذاريم آن ها به كار خودشان كه كارهاى آنْ دنيايى ست مشغول باشند! والله كاش يكى هم همين را به ما مى گفت، مى رفتيم يه خرده استراحت مى كرديم!