تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

5 آذر ماه 1395 ـ  25 ماه نوامبر 2016

انترناسیونالیست های آمریکایی در مقابل انزواگرایان جدید

عواقب عقب‌نشینی امریکا از رهبری جهان چیست؟

ریچارد هاس، در وال استریت ژورنال

تنها نزدیک به بیست و پنج سال از پایان جنگ سرد گذشته، آمریکا با دومین دوگانگی در سیاست خارجی خود در دوران پسا شوروری مواجه شده است. دوگانگی اول در سیاست خارجی، که در دوران بوش اول کلید خورد، مربوط به جاه طلبی های جهانی آمریکا بود اما آن دوگانگی در میان عمدهء نخبگان، چه آنها که خواهان برقراری ثبات و جلوگیری از بروز تعارضات در جهان بودند و چه آنهایی که به دنبال ترویج دموکراسی در جهان بودند، عاقبت با اقبال هر دو طرف مواجه شد.

دوگانگی دوم، که هم اکنون شاهد آن هستیم، در نقش رهبری بین المللی آمریکا است و، بر خلاف دوگانگی اول، در میان نخبگان و غیرنخبگان طرفداران دوگانهء خود را دارد و انترناسیونالیست ها را مقابل حامیان انزواگرایی قرار می دهد.

برای درک بهتر شرایط حاضر باید روند تحولات را مورد بررسی قرار داد. طی بیست و پنج سال اخیر آمریکا در نظام بین الملل از موقعیت برتر بی نظیری برخوردار بوده و طبیعی است که برخی بر این اعتقاد باشند که باید از این موقعیت استفاده شود. طی این سال ها بسیاری از حزب جمهوری خواه یا حزب دموکرات خواهان مداخلهء آمریکا در اموری شدند که لزوماً ارتباط مستقیمی با منافع ملی آمریکا نداشت، اما می توانست به مثابه یک فرصت عمل کند.

اما همه با این رویکرد موافق نیستند. مهم ترین دیدگاه آلترناتیو مربوط به مکتب رئالیست است. بر اساس این دیدگاه، هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا باید شکل دادن به سیاست خارجی دیگر دولت ها و نه ترتیبات داخلی آنها باشد. این رویکرد قدمتی دیرینه دارد و به پیش از فروپاشی دیوار برلین باز می گردد.

اگر چه رویکرد رئالیستی در مواردی چون خودداری از سرنگون کردن صدام حسین بعد از شکست او در جنگ خلیج فارس به پیروزی رسید، اما رئالیست ها معتقد بودند که صرف تأمین امنیت کفایت نمی کند و آمریکا علاوه بر منافع باید بر اصول و ارزش های آمریکایی و پیگیری آنها هم پافشاری داشته باشد. زمانی که بیل کلینتون به روی کار آمد نتوانست از پس دشواری پیگیری تمام و کمال «ارزش ها و اصول آمریکایی» در سطح جهانی بر آید. همین موضوع هم توضیح دهندهء واکنش محدود دولت وی به درگیری های مدنی در یوگوسلاوی، هائیتی، رواندا و سومالی است.

حادثهء بعدی ماجرای 11 سپتامبر بود. جورج دبلیو بوش امیدوار بود که بتواند طالبان در افغانستان را، که منشاء القاعده بود، از میان ببرد. پس از آن دولت وی روی صدام حسین در عراق متمرکز شد. رئیس جمهور و اطرافیان او می خواستند اطمینان حاصل کنند که در عراق تسلیحات کشتار جمعی وجود ندارد و حتی خواهان برقراری دموکراسی در عراق و تبدیل آن به الگویی برای دیگر کشورهای خاورمیانه بودند. اما این برنامه جواب نداد. بدین ترتیب عراق تبدیل به سومین جنگ پرهزینه در تاریخ معاصر آمریکا شد.

وقوع بهار عربی در 2011 ابتدا در راستای رویکرد جاه طلبانه به سیاست خارجی آمریکا بود. اما به غیر از تونس، در بیشتر کشورها این پروسه نیز با موفقیت طی نشد.

آنچه هم اکنون به وضوح روشن است، این است که تلاش های آمریکا برای بازسازی خاورمیانه شکست خورده است. شکاف میان وعده ها و نتایج، هزینه ها و منافع بسیار زیاد است. در داخل نیز حس سرخوردگی به وجود آمده و افکار عمومی آمریکا با خستگی از سیاست های مداخله جویانه، دیگر تمایلی به سیاست خارجی جاه طلبانه نشان نمی دهند.

اما در تشریح چرایی رسیدن به نقطهء کنونی باید به چیزی بیش از شکست های آمریکا در عرصهء سیاست خارجی توجه کرد. يک سیاست خارجی که خود را متعهد به تغییر جهان می کند، یک سیاست خارجی لوکس است. بین هزینه دادن برای منافع حیاتی و هزینه کردن جان و مال مردم برای اولویت ها و ترجیحات، تفاوت وجود دارد. پس از بحران 2008 و سرعت پایین اصلاح اقتصادی، مردم دیگر آمادگی پذیرش رویکردی چنین رادیکال را در عرصه سیاست خارجی کشورشان ندارند.

ترکیب نارضایتی ها با شکست های تجربه شده در عرصهء سیاست خارجی و ناامیدی از وضعیت اقتصادی باعث پدیدار شدن انزواگرایی جدید شده است. بر اساس یک نظرسنجی که اخیراً از سوی بنیاد «پیو» انجام شده، بیشتر مردم ترجیح می دهند که آمریکا بیشتر به مشکلات خود بپردازد و اجازه دهد سایر کشورها خود به  معضلات خودشان رسیدگی کنند.

این بحث ها هم اکنون در میان حامیان هر دو حزب دیده می شود. در واقع امروزه بحث ها بیش از آن که میان احزاب جريان داشته باشد، درون احزاب صورت می گيرد. در اين ميان، هم پوشانی قابل توجهی میان سیاست های دونالد ترامپ و برنی سندرز از یک طرف، و «سکوی پرشِ» دو حزب، از طرف دیگر، دیده می شود. در هر دو «سکو» به موضوع تجارت آزاد به دیدهء تردید نگریسته می شود و هر دو حزب با پیمان ترانس پاسیفیک مخالفت کرده اند.

ترامپ در مخالفت خود با نقش رهبری جهانی آمریکا صراحت دارد و به وضوح تعهدات امنیتی آمریکا به متحدان خود در اروپا و آسیای شرقی را زیر سوال می برد. در مقابل، هیلاری کلینتون به شکل قابل توجهی در بطن جریان اصلی سیاست خارجی آمریکا حضور داشته است، اما بسیاری در حزب دموکرات دیگر این گونه فکر نمی کنند.

نتیجهء این تحولات شکل گیری یک دوگانگی جدید در عرصهء سیاست خارجی آمریکا میان حامیان انترناسیونالیسم سنتی و حامیان انزواگرایی جدید است. مخاطرات این دوگانگی بسیار زیاد است؛ چرا که زیر سوال بردن بیش از اندازهء گسترش تعهدات جهانی آمریکا با زیر سوال بردن اصل تعهدات جهانی آمریکا تفاوت دارد.

جهان بنیادی خودسامان ده ندارد. اگر چه بازارها را دست نامرئی به تعادل می رساند، اما چنین نیرویی در عرصهء روابط بین الملل وجود ندارد. طی 75 سال گذشته آمریکا بیش از هر نیروی دیگر برقرار کنندهء صلح و ثبات جهانی بوده است. عواقب عقب نشینی آمریکا می تواند وخیم باشد. وضعیت خاورمیانه مثال خوبی است که نشان می دهد نتایج عقب نشینی آمریکا چگونه می تواند باشد.

در آسیا نیز که کشورهای آن بیشترین تمرکز جمعیت و ثروت را دارند، عقب نشینی آمریکا نتایج بسیار وخیمی را به همراه خواهد آورد: چین به هژمونی منطقه ای خواهد رسید و احتمال درگیری میان دو کره نیز بالا می رود. در حوزه هایی هم که دعاوی سرزمینی وجود دارد، شاهد بروز جنگ و تنازع می شویم.

داشتن تعهد نسبت به متحدان دو هدف را تأمین می کند: یک هدف ایجاد بازدارندگی مقابل دشمنان احتمالی و کاهش احتمال بروز تنازعات است. هدف دیگر دادن تضمین به کشورهایی است که در صورت عدم حمایت آمریکا مجبور خواهند بود رو به تقویت توان دفاعی خود برای تضمین امنیت، مقابل همسایگان بروند. این تقویت بنیان دفاعی می تواند حرکت به سوی تسلیحات هسته ای باشد. منافع و نفوذ آمریکا بر آمده از همین تعهداتی است که نسبت به متحدان خود دارد.

بنابراین، انزواگرایی نباید پیروز این دوگانگی جدید در عرصهء سیاست خارجی شود. پشت کردن به مداخله در سطح جهانی نه تنها به معنای از دست دادن فرصت ها در عرصهء سیاست بین الملل، بلکه به معنای از دست رفتن فرصت های شغلی بر پایهء صادرات، از دست رفتن فرصت سرمایه گذاری های خارجی، و از دست دادن فرصت سفر به دیگر کشورها بدون ترس و واهمه است.

انزواگرایی تعارض و اشاعهء تسلیحات هسته ای را به همراه دارد. اگر تنازعات در سطح جهانی بیشتر شود خطر تروریسم، مهاجرت غیرقانونی و تغییرات آب و هوایی برای مردم آمریکا هم جدی تر می شود.

ترجمه از تحریریهء سايت دیپلماسی ایرانی

(اين ترجمه با ويراستاری سايت جنبش همراه است)

 

بازگشت به خانه