تأسيس: 14 مرداد 1392     |    در نخستين کنگرهء سکولار های ايران     |      همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

29 دی ماه 1395 ـ  18 ژانويه 2017

!با چتر نجات از بانکوک

يادداشت های اسکندر دلدم

بازگشت عزت به پاسپورت اسلامی!

قبل از سوار کار شدن حاجی حسن روحانی، پاسپورت ایران را به زحمت در کشورهای درجهء 2 و درجهء 3 می پذیرفتند و پاسپورت حکومت اسلامی در ردیف ممالکی مانند گینهء بیسائو یا کوناکری و یا بوتسوانا قرار داشت و کشورهای اتحایهء اروپا و عضو اتحادیهء شینگن و ایالات متحدهء آمریکا برخورد بدی با صاحبان پاسپورت حکومت اسلامی داشتند و احترام اين پاسپورت را نگه نمی داشتند و حتی بعضاً بی احترامی هم می کردند، و اگر با گرفتن مدارک اشتغال در ایران و دعوت نامهء رسمی و تعهدات مالی و وثیقهء ملکی سنگین، احیاناً به یک ایرانی ویزای ورود به کشور خود را می دادند دیگر او را از فرودگاه دیپورت نمی کردند و به کشور باز نمی گرداندند و اجازه می دادند یکی دو هفته ای در کشورشان بماند و از نزدیک مظاهر شیرین فساد غرب را لمس کند و استخوانی سبک نماید.

بهر حال، یکی از قول های مردانه ای که حاج دکتر حجت الاسلام روحانی (رئیس جمهور اسلامی) در سال 1392 به مردم (اقشار!) داد و به اصطلاح "مو" هم لای درزش نمی رفت برگرداندن "عزت" به تذکره (پاسپورت) جمهوری اسلامی بود.

اما، حاليه، علیرغم قول مردانه حاجی حسن دکتر روحانی برای بازگرداندن "عزت" به پاسپورت حکومت اسلامی، کار به جایی رسیده که آن یک مثقال عزت و احترام قبلی هم به "باد!" رفته است.

مخالفان کوتاه آمدن دولت روحانی (معروف به دولت بی تدبیر و ناامید) در برابر گروه کشورهای زورگوی 5 +1 می گویند که حاج حسن، با ارسال ممد جوات ظریف و تخم نباتچی و حاج آقا عراقچی به سوئیس و اطریش و قبول شرایط آمریکا و اروپا برای خداحافظی با برنامهء هسته ای خود، امیدوار بود که آمریکایی ها به وعدهء خود عمل کرده و، در برابر مدفون کردن نیروگاه آب سنگین اراک زیر خروارها سیمان و بتن، "عزت" را به پاسپورت اسلامی برگردانند، که این اتفاق نیفتاده است!

در پاسخ به این انتقادات بی مورد باید گفت که از قضا "عزت" به پاسپورت اسلامی برگردانده شده و هر ایرانی که وارد فرودگاه یک کشور خارجی می شود، به محض آنکه پاسپورت اش را در می آورد و جلوی پلیس گذرنامه می گذارد، مأمور کنترل گذرنامه پاسپورت را به دارنده آن برمی گرداند و می گوید: "عزت زیاد!" و بدین ترتیب با گفتن "زت زیاد!" و یا "عزت زیاد!" شما را دیپورت می کنند و به مسقط الراس و روستای خودتان برمی گردانند !

 

بازگشت به وطن

وزارت امور خارجه حکومت اسلامی و مقامات عالیهء کشور اعلام کردند که:

- ایرانیان بازمانده از ورود به خاک آمریکا که ویزای آنها باطل گردیده می توانند به کشور بازگردند و در مملکت خودشان پناهندگی بگیرند!

- همچنین اعلا دانشجویان مقاطع دکترا، که به علت ابطال ویزا تحصیلات شان ناتمام مانده است، می توانند در خیابان جلوی دانشگاه تهران از دستفروش ها پایان نامه تقلبی و دکترای تقلبی به نازل ترین قیمت ابتیاع نموده و سپس یا سمت بالای دولتی بگیرند و یا به کولبری مشغول شوند!

- کسانی هم که مشاغل خود را از دست داده اند می توانند همراه با نیروی کار افغانی، پاکستانی، برمه ای، بنگالی در سر چهار راه های تهران به پاک کردن شیشه اتومبیل ها و اسپند دودکنی و تکدی گری مشغول شوند!

- سرمایه داران هم می توانند با انتقال سرمایه های خود به داخل کشور در تولید زعفران از کلاله ذرت، سوسیس و کالباس و هامبرگر از مدفوع انسانی و زباله، زردچوبه با استفاده از رنگ صنعتی، و عسل طبیعی بدون دخالت زنبور، مشارکت کرده و سرمایهء خود را به عرش برسانند!

- همچنین با دولت دوست و برادر افغانستان مذاکراتی انجام شده تا افغانستان به دیپورت شدگان ایرانی از آمریکا پناهندگی و اجازه اقامت و کار بدهد!

خوشبختانه، با تمهیدات انجام شده توسط دولت اسلامی، (همانطور که در عکس های ضمیمه دیده می شود) ایرانیان دسته دسته سرگرم ورود به کشور هستند!

 

پوليتیک جديد سیمای اسلامی برای جذب مخاطب!

تهیه کننده و کارگردان سریال تلویزیونی «معمای شاه»، به منظور جذب مخاطب برای این سریال «در پیتی»، از ترانه های خوانندگان مشهور موسیقی رژیم گذشته، نظیر ستار و گوگوش، استفاده کرده و به تحریک احساسات نوستالوژیک اقشار (بینندگان تلویزیون) پرداخته اند.

سریال بی محتوا و سرا پا ایراد «معمای شاه» دست و پای زیادی می زند تا تاریخ عصر پهلوی دوم را به تصویر بکشد. نویسندگان سناریوی این سریال تلویزیونی که، به اعتقاد منتقدین آثار سینمایی و تلویزیونی و مورخین با سواد، «3 ریال» هم ارزش ندارد، با استفاده از نشریات زرد و کتاب های تحریف شدهء به اصطلاح تاریخی، تصویری از شاه سابق را ارائه می کنند که مجب شود کسانی که آن دوران را ندیده اند فکر کنند علت سقوط رژیم شاهنشاهی خانم بازی شاه و ازدواج و طلاق های مکرر وی بوده و شاه هیچ کاری بجز تنیس بازی کردن در محوطهء کاخ سلطنتی و خاله زنک بازی نداشته است؛ که ای کاش چنين بود و او همهء مسئوليت ها را به تنهائی غصب نمی کرد.

باری، نه تنها متن این سریال رونویسی از کتاب های غیرمستند جنجالی (کتاب های زرد) توسط ناشران بی نام و نشان است بلکه اسم سریال را هم از نام کتاب «معمای شاه» (تالیف یک گارسون و بارمن سابق ایرانی مقیم آمریکا) اقتباس کرده اند.

در تولید این سریال، به بهانهء نشان دادن فساد اخلاقی و جنسی در دربار شاهنشاهی (و در واقع برای جلب مخاطب و مشتری) بسیاری از خط قرمزهای فیلمسازی در جمهوری اسلامی زیر پا گذاشته شده و ایضاً از ترانه های معروف و خاطره انگیز خوانندگان مشهور رژیم شاهنشاهی، نظیر ستار و ابی که در حال حاضر در لوس آنجلس فعالیت دارند، استفاده شده است.

شایان ذکر است که، پس از پیروزی انقلاب، اتومبیل ها بازرسی می شدند و در صورت کشف نوار کاست این قبیل هنرمندان، که از آنها به عنوان خوانندگان طاغوتی نام برده می شد، اتومبیل متوقف و راننده و سرنشینان به کمیته دلالت می شدند.

به نظر می رسد که بزودی این «پوليتیک جذاب» در سایر برنامه ها هم به کار گرفته شود و برنامه سازان، با توجه به تمایل اقشار (بینندگان تلویزیون!) به شبکه های ماهواره ای فارسی زبان، ابتدا یک نفر را از حاشیه خیابان و پیاده رو و یا زیر پل عابر پیاده پیدا کرده و به عنوان کارشناس جلوی دوربین تلویزیون قرار دهند و نامبرده چند جمله در مذمت شبکهء "من و تو" یا "ایران فردا" یا "بی.بی.سی"ی خودمان(!) بگوید و سپس، به این بهانه، قسمت هایی از برنامه های این تلویزیون ها را پخش کنند؛ یا به بهانهء نشان دادن عدم رعایت حجاب توسط لیلا فروهر و گوگوش در رژیم گذشته، ابتدا چند جمله در مذمت خوانندگی زنان گفته و پس از آن چند کلیپ از این عزیزان را پخش نمايند! الحق که هنر نزد صدا و سيمای اسلامی است، آن هم دو بست!

 

کمک های مردمی پوریای ولی معاصر!

روز نهم شهریورماه سال 1341 زلزلهء مهیبی، به قدرت هفت و دو دهم ریشتر، بوئین زهرا و کلیهء روستاهای اطراف آن در قزوین را با خاک یکسان کرد و فاجعه انسانی آفرید. البته در سال های بعد هم این منطقه زلزله های متناوبی را تجربه کرد اما زلزلهء سال 41 از حیث خرابی و تلفات انسانی استثنایی بود. و یکی از وقایع تاریخی و ماندگار در این زلزله، جمع آوری «کمک های مردمی» توسط پهلوان نامدار و محبوب ایران غلامرضا تختی بود.

تختی، که محبوبیت زایدالوصفی در میان مردم داشت، از چهار راه پهلوی - تقاطع خیابان شاهرضا (امروزه چهارراه ولیعصر - انقلاب) پای پیاده به طرف میدان راه آهن به راه افتاد و کمک های مردمی را جمع آوری کرد و شخصاً به بوئین زهرا برد و بین زلزله زدگان تقسیم کرد.

در عين حال، او با «دوپینگ»، و با جان کندن و نفس نفس زدن و بدبختی، یکی دو مدال برنز و بی ارزش نبرده بود و سال های متوالی برندهء میادین بین المللی نظیر المپیک توکیو بود و مدال های طلای جهان را درو کرده و شهرت و محبوبیت جهانی داشت.

وی همچنين، علیرغم محبوبیت اش، حاضر نشد دستمال به دست رژیم شود تا پست و مقام و زمین و خانه و وام بلاعوض و امتیاز باشگاه ورزشی و انواع و اقسام امکانات را از محل خزانهء کشور (اکنون: بیت المال) بگیرد و با مفتخوری گردن اش را کلفت کند.

تختی تا پایان عمر مردمی ماند و پیشنهاد بازی در فیلم سینمایی را هم نپدیرفت و خودش و مردم را فیلم نکرد!

در ماجرای زلزله اسفبار بوئین زهرا تختی با چند ساعت حضور در خیابان پهلوی (ولیعصر کنونی) مقادیر باورنکردنی کمک های مالی و جنسی جمع آوری کرد و مردم که مطمئن بودند تختی اهل دور زدن مردم و به جیب زدن کمک های مردمی و منافع شخصی نیست حتی از روی بالکن ساختمان پول نقد روی سر تختی می ریختند! (من این عشق و علاقهء مردم تهران به تختی را آن روز به چشم خود دیدم).

آن روزها ورزشکاران و پهلوانان همواره در میان مردم و با مردم بوده و هستند، البته دنیای امروز با آن سال ها فرق می کند و موبایل های دوربین دار با پیکسل بالا نبود که تختی در آن روز "سلفی" بیندازد و از حادثهء تاریخی آن روز بیش از چند عکس سیاه و سفید در دسترس نیست، اما عکس رنگی اوس عباس جدیدی، کشتی گیر شورای شهر تهران، در حال تقسیم نان بربری میان اهالی تهران، از زنده بودن شديد روحیهء پهلوانی و ورزشکاری حکایت دارد و نشان می دهد که اوس عباس، به پیروی از کمک آن روز پهلوان تختی به زلزله زدگان بوئین زهرا، به یاری فلاکت زده های امروز تهران شتافته و به آنها نفری یک کف دست نان بربری می دهد!

چه خوب است منتقدانی که اوس عباس جدیدی را به خاطر سلفی گرفتن با جنازه و یا خرابه های پلاسکو مورد استهزا قرار می دهند، این اقدام جوانمردانهء پوریای ولی معاصر (!) در پخش نان بربری بیات و از شب مانده میان ساکنان تهران را هم ببینند و بفهمند که روحیهء پهلوانی و جوانمردی در این مملکت نمرده و زنده است.

 

تخصص عضو شورای شهر تائید شد!

اخيراً انتقادات از اعضای شورای شهر، مبنی بر اینکه هیچ کدام از این اعضا تخصصی در امور شهری و مربوط به شهروندان ندارند، و یک مشت کشتی گیر دوپینگی بازنشسته و وزنه بردار تسمه پاره شده و از کارافتاده، و رزمی کار سابق (بزمی کار فعلی!) و یا سالمندان مبتلا به آلزایمر خواب آلود هستند بشت بالا گرفته است اما یکی از اعضای ماهر و تجربه آموخته در محیط های «خدمات شهری» با انتشار عکسی از خود در حال گرفتن خستگی از یک شهروند (مشت و مال سنتی) در فضای مجازی، اعلام کرده است که، تا قبل از ورود به شورای شهر و تصدی ریاست یکی از کمیسیون های تخصصی این شورا، در یک حمام عمومی در حوالی میدان مولوی تهران کیسه کش و مشت مالچی بوده و در انجام خدمات نظافتی و بهداشتی و رفع موهای زاید بدن شهروندان تخصص و مهارت دارد!

گفته می شود که، برخلاف تبلیغات استکبار و صهیونیزم جهانی در خصوص عدم حضور متخصصین و کارشناسان زبده امور شهری در شورای شهر تهران، عموم اعضا دارای تجربیات کار عملی در سطح شهر بوده و تا قبل از ورود به شورای شهر اکثراً کیسه کش حمام و یا اسپند دودکن، شاگرد کبابی، متکدی و زباله جمع کن بوده اند و با مسایل شهری آشنا هستند!

 

قالیباف، رئيس جمهور تهران!

می دانيم که حسرت الممالک، شهردار تهران، که موقع وقوع آتش سوزی هولناک ساختمان پلاسکوی تهران، شهر را به امان خدا رها کرده و برای رایزنی با محافل قدرت به قم رفته بود، بعد از بازگشت از قم لباس منقوش به آرم امدادگری را پوشید و از اقدامات ظفرگونه شهرداری برای انتقال آوار پلاسکو به خارج شهر توضیحات خردمندانه ای داد و گناه را به گردن مالک و مالکین ساختمان انداخت که نسبت به ایمن سازی ساختمان اقدام نکرده بودند. این اظهارات نشان دهندهء بی اطلاعی شهردار مشهدی تهران از قوانین شهری و قضائی است که صراحتاً شهرداری را مکلف به ایمن سازی بناهای شهری کرده است.

البته از شهردار مشهدی تهران نمی توان انتظار داشت که یک تنه هم روزنامه و مجله منتشر کند، هم املاک و مستعلات شهرداری را بین صاحبان قدرت و حامیان سیاسی خود تقسیم کند، هم سپاه مقتدری برای زدن و کشتن دست فروش ها تشکیل دهد، هم جلوی درب خانهء محرومان و کسبه خرده پا بلوک سیمانی (نیوجرسی) بگذارد، هم هشتصد مناره مسجد بسازد، هم در ساخت مجتمع های عظیم نان و آبدار تجاری شریک شود، هم در هوای آلودهء تهران مجوز ورود به محدودهء طرح ترافیک بفروشد، هم در کوچه پس کوچه های تنگ و باریک با گرفتن پول های کلان اجازه احداث برج و بارو بدهد، هم با دادن مجوز تأسیس باشگاه ورزشی و کمک مالی و امکانات به اعضای ورزشکار شورای شهر دل آنها را به دست بیاورد، هم امکانات شهرداری را برای عروسی فرزندش بسیج کند و هزار کار دیگر... و در عین حال به امور شهر تهران هم بپردازد تا تونل مترو یک روز در میان روی سر مردم آوار نشود، سیل در تونل های شهری جاری نگردد و ساختمان پلاسکو آتش نگیرد.

شایان ذکر است که در این روزهادی که از آتش سوزی برج پلاسکو می گذرد شهردار مشهدی تهران حضور ایثارگرانه و بسیجی وار جلوی دوربین های تلویزیون داشت و صمن مبرا دانستن شهرداری از مسئولیت در این فاجعه اظهار داشت که شهرداری بارها نسبت به ایمن نبودن این ساختمان هشدار داده بود و چون مالک و مالکین توجه نکرده اند خودشان مقصر هستند.

جا دارد در همین جا به شهردار تهران به خاطر هشدارهایی که کتباً داده بوده است خسته نباشید گفته و برای ایشان که به هر دری می زند تا رئیس جمهور شود آرزوی موفقیت کنیم!

پر واضح است مشهدی قالیباف وقتی در پست شهرداری یک برج را به نابودی می کشد و مالک (بنیاد مستضعفان) قول بازسازی و نوسازی آن را می دهد در پست ریاست جمهوری کل مملکت را تخریب و نابود کرده و مالکین (امت فلک زده) مجبور به بازسازی اساسی خواهند شد، و ممکن است این به نفع مردم تمام شود.

 

و اما حکايت «بدن نسوزِ» شهردار تهران!

تا به حال در جهان دیده نشده بود که انسانی از جنس پوست و گوشت و رگ و پی و خون بتواند دست اش را در آب جوش فرو کند و یا حرارت بالای سی - چهل درجه را تحمل نماید. وقتی حرارت بدن یک انسان از 37 درجه بالا تر می رود می گویند دچار تب شدید شده و فوراً اقدامات پزشکی برای پائین آوردن تب وی انجام می دهند. اما اینطور که شهردار روئین تن کلان روستای بزرگ تهران گفته است، مشهدی قالیباف در دمای 200 درجه وارد جهنم سوزان پلاسکو شده و ستون های آهنی مذاب را با دست جابجا کرده است!

ما، ضمن تبریک به اقشار ساکن تهران به خاطر داشتن چنین دهدار نسوزی(!)، پیشنهاد می کنیم به کتاب رکوردهای گینس معرفی گردد تا نام وی به عنوان تنها شهردار نسوز جهان (تنها انسان یا آدم یا موجود نسوز) در این کتاب ثبت گردد.

محمدباقر قالیباف روز یکشنبه 17 بهمن در جلسه شورای شهر تهران اعلام کرد که شهرداری تهران تنها «به دلیل رفع تخلف ساختمانی، و نه ایمنی» ساختمان‌ها را پلمب می‌کند. وی گفت که، بر اساس ماده 101 قانون کار، دستور پلمب مراکز تجاری پس از گزارش بازرسان وزارتخانه ‌های کار و بهداشت و با دستور دادستانی انجام خواهد شد. وی «ناکارآمدی در آئین‌نامه ‌ها و مقررات» را از دلایل اصلی حادثهء پلاسکو اعلام کرد و با اشاره به اینکه در تهران، بر خلاف دیگر شهرهای کشور، مدیریت بحران بر عهدهء شهرداری است، افزود که اگر «این ناکارآمدی حل نشود بعید نیست دوباره حادثه‌ای همچون پلاسکو تکرار شود».

قالیباف همچنین در واکنش به انتقادها دربارهء اقدام نکردن برای یافتن افراد محبوس شده در موتورخانه ساختمان پلاسکو گفت: «شخصاً از زاویه‌ای که خطر داشت وارد شدم و در دمایی حداقل ۲۰۰ درجه رفتم و آهن داغ را گرفتم تا اگر کسی زنده بود پیدا کنم».

در این عکس ممدباقر قالیباف پس از خروج از آتش 200 درجه، دست هایش را که علیرغم برداشتن آهن های مذاب نسوخته و کوچک ترین تاولی نزده اند به خبرنگاران نشان می دهد!

 

بازگشت به خانه