تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

25 بهمن ماه 1395 ـ  13 فوريه 2017

آیا خدا هم ایران را فراموش کرده است؟

فرزانه روستایی

با اعلام عزای عمومی به خاطر کشته‌شدن آتش‌نشانان ایرانی٬ پس از سه روز سوگواری برای هاشمی رفسنجانی و نیز در بیان اینکه چرا جامعه ایران با چنین تنش‌های فرساینده سریالی یکی پس از دیگری مواجه است و فاصله بحران‌ها مرتبا کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود، توجه به چند نکته شاید بد نباشد.

1 ـ ارزیابی این همه تحول منفی بر اساس تئوری توطئه، نشخوار ذهن پیرمردها و شهروندان جوامعی است که مردم آن برای سال‌ها سرکوب و تحقیر در نهایت له شده‌اند و برای هیچ رخداد و مصیبت و سانحه‌ای اطلاعات قابل اعتماد یا پاسخ‌گویی وجود ندارد٬ پس پاسخی جز مداخله ‌های خارجی مشکوک به ذهن متبادر نمی‌شود. در چنین جوامعی حضور یک «پدرخواندهء قدر» یا Big Brother باعث می‌شود تا صورت مسالهء همهء پرسش‌ها خیلی زود پاک شود و تو گویی از روز ازل قرار نبوده است علت اصلی هیچ رخدادی توضیح داده شود.

2ـ وقتی بحران‌های سریالی یکی پس از دیگری نازل می‌شوند به سختی از افکار عمومی جوامع استبداد‌ زده می‌توان انتظار داشت تا پی‌گیر چرایی این همه بحران باشند. زیرا تا ذهن آنان درگیر چرایی یک رخداد و مصیبت می‌شود٬ ‌مصیبت بعدی از راه می‌رسد. تا جایی که مردم فقط امیدوارند مصیبت بعدی کمی دیرتر نازل شود.

3ـ بدترین استبداد پس از استبدادهای دین، نظام‌های سرکوبگری هستند که برای پنهان‌ کاری و فرار از پاسخ ‌گویی به علل و عوامل یک بحران، در بوجود آوردن یک بحران جدید تردید نکنند. جوامعی مانند جامعه ایران که رسماً همیشه عزاردار است و همهء امکانات برای چند روز عزاداری بیشتر به یک دلیل یک مصیبت دیگر مهیاست مستعد بازی‌ خوردن با چنین ترفندهایی است.

4ـ هر چند شیوهء نقد تحولات بر اساس تئوری توطئه، سرطان اندیشه اجتماعی مدرن است اما با عزادار شدن مردم برای آتش ‌نشانان در ساختمان پلاسکو دقیقاً چند روز پس از عزاداری برای مرگ نابهنگام هاشمی رفسنجانی٬ ذهن انسان با دو ابهام سوال برانگیز مواجه می‌شود که نیازمند تدبر است.

ابهام اول این است که حساسیت فوق‌العادهء ملی نسبت به مرگ نابهنگام رئیس مجمع تشخیص مصلحت، که برخی از معادله‌های داخلی ایران را حداقل در ظاهر و کوتاه ‌مدت به نفع یک جریان سیاسی بدنام و مشکوک و بد سابقه بر هم زد، پروژهء تئوری توطئه را دوباره به کار می‌اندازد و یادآور می‌شود که پدر خوانده ایرانی‌ها، پدر بزرگ همهء پدر بزرگ های مستبد تاریخ ایران است و او برای از میدان به در کردن رقبا توطئه کم نمی‌آورد. یعنی :

اگر این احتمال را بتوان مطرح کرد که هاشمی رفسنجانی صحیح و سالم ولی 82 ساله در یک استخر بدون محافظ و بدون دوربین و بدون ناجی و بدون سنسورهای حفاظتی معمول استخرهای بالاشهری مسئولان٬ و نیز حتی بدون یک نظافت‌چی یا کارمند و پرسنلی که همیشه در استخر ها حضور دارند، پس از دو ساعت جنازهء شناور و غیر قابل احیای او رو به کف استخر پیدا شود، پس شاید در چند هفتهء آینده نیز سید محمد خاتمی ممنوع ‌التصویر نیز هنگام عبور از وسط خیابان زیر قطار برود یا کشتی او را زیر بگیرد و بعد زمین زیر پای او دهان باز کند ــ مانند همهء مواردی که گاهاً در تهران اتفاق می‌افتند ــ و دیگر حتی جنازه او پیدا نشود. شاید هم چنین اتفاقی برای میر حسین موسوی یا کروبی رخ داد و پاسخی برای مرگ آنها در حصر پیدا نشود.

آن‌هایی که فکر می‌کنند طبیعی بودن مرگ هاشمی رفسنجانی آن‌ طور که باید خوب جا نیفتاد و شاید لازم است تا با شوک درمانی افکار عمومی از این حادثه جدا شود، در آن صورت پروژهء بعدی آن‌ها فروپاشی ساختمان پلاسکو اولین نماد مشهور تهران مدرن است تا ده‌ ها نفر از آتش‌نشانان مردم ایران که در آستانهء شب عید در آن گرفتار بیافتند و مردم شوکه شوند و هاشمی رفسنجانی را از یاد ببرند. به عنوان یک مثال، چه کسی باورش می شد که درگیری ‌های داخلی چند سال پیش وزارت اطلاعات به انفجار بمب در داخل ضریح امام رضا در مشهد منجر شود که چندین نفر از زوار را کشت، اما این اتفاق افتاد.

ابهام دوم این است که هیچ تئوری توطئه ای در کار نیست و این کارکرد عادی و روزانهء حکومت اسلامی است. کشته شدن ده‌ها نفر از آتش ‌نشانان که بدون تجهیزات قصد داشتند آتش یک ساختمان معروف اما بی‌حفاظت را خاموش کند در چهارچوبی که کشور اداره می‌شود، امر غریبی نیست. چهل روز دیگر همه فراموش می‌کنند که امکانات آتش ‌نشانی شهر تهران که در طی روز 15 میلیون جمعیت دارد حتی از داکار بنگلادش و کویتهء پاکستان یا بغداد جنگ زده کمتر است و شورای اداره کنندهء شهر تهران خود در همهء فسادها و اختلاس ‌های شهرداری شریک ‌اند و حتی مخالف تحقیق و تفحص از شهرداری برای پرونده‌های فساد و اختلاس هستند.

زندگی‌کردن در تهران همانقدر خطرناک است که در کویته، داکار یا بغداد جنگ‌زده. اما در این سه شهر فرزندان و آقازاده های مدیران ارشد کشور ماشین‌های فراری شش میلیارد تومانی قرمز رنگ سوار نمی‌شوند که قیمت آنها ده برابر یک نردبان آتش ‌نشانی و هزار برابر قیمت شلنگ‌های اطفای حریق‌های بزرگ باشد. فقط خدا کند در تهران ده تا پانزده میلیونی حادثه‌ای مانند زلزله رخ ندهد و چند میلیون از مردم زیر آوار گیر نکنند و آن‌گاه مجبور نشویم به همهء دنیا و حتی به اسراییل التماس کنیم که برای نجات حداقل دو سه هزار نفر زنده از زیر آوار هم که شده، به کمک مردم بی‌پناه ایران بیایند.

کاش فقط گوشه ای از بودجه‌ای که صرف تجهیز یگان ويژهء سپاه یا بسیج می شود تا مردم را لت و پار کنند، گوشه‌ای از بودجه‌ای که صرف تولید پارازیت می‌شود، یا از سود ماهیانهء آن شصت حسابی که به هر علت به نام رئیس قوه قضاییه است، صرف کنند و آتش‌ نشانی یا واحد های امداد را در تهران تجهیز کنند. راستی بودجه‌هایی که صرف پروژه های میلیاردی موشکی می‌شود به چه درد می‌خورد اگر قرار است مردم با بیماری‌های ناشی از پارازیت و سونامی سرطان و سوء‌ مدیریت شهری و جهادی امثال احمدی بمیرند، دیگر با موشک و بدون موشک آن به چه درد ایرانی‌ها می‌خورد.

فقط خدا کند مسئولان باورشان شود که یک زلزله شش و نیم ریشتری حداقل چند میلیون کشته در تهران بر جا می‌گذارد و شرم ملی از چنین اتفاقی در طول تاریخ از دامان ایرانیان پاک نخواهد شد.

ظاهراً در کائنات کسی نتوانسته سرزمین ایران را از دروغ و فساد مفرط و دو رویی نجات دهد به همین دلیل چنان اغتشاش دردناکی در میهن در خطر ما حاکم شده است که ده ‌ها میلیارد تومان از بودجهء مملکت صرف ادارهء موسسات دینی ‌بی نام و نشان می‌شود که کاری جز فراری ‌دادن مردم از دین خدا ندارند؛ اما آتش ‌نشانان شهر تهران بدون بودجه ای برای خرید نردبان بلند و شلنگ و شیر فشار قوی و دوره های آموزشی مدرن نمی ‌توانند مردم را از سوانح نجات دهند؛ و به علت نداشتن هیچ تجهیزات قابل ملاحظه‌ای فقط با شجاعت و مردانگی ایرانی به مقابله با آتش ‌سوزی ‌های خطرناک می‌روند، ولی هنگام اطفای حریق خود دچار سانحه می‌شوند.

بازگشت به خانه