تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
هفت هفتهء نامیمون در کاخ سفید
و سهم حکومت اسلامی در توطئه تخریب ترامپ
رضا تقیزاده
دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رییس جمهوری آمریکا هفتمین هفته کاری خود را در حالی آغاز کرد که بحرانهای سیاسی کاخ سفید همچنان ادامه یافتهاند.
اگر «هدف» سازمان داده شده ایجاد بحران برای کاخ سفید، تخریب ترامپ نبوده، بدون تردید «نتیجه» آن به تضعیف موقعیت رییس جمهوری تازه ختم شده؛ واقعیتی که عوامل جمهوری اسلامی ایران نیز به سهم خود، مستقیم یا غیر مستقیم، در شکل دادن به آن نقش داشته باشند.ه
طی فعالیتهای انتخاباتی خود به عنوان نامزد جمهوریخواهان، دونالد ترامپ وعده داده بود در صورت انتخاب شدن، نهادهای «قدرتهای نهادینه» (establishment) را در واشنگتن به چالش خواهد کشید.
قدرتهای نهادینه و شناخته شده واشنگتن عبارتند از گردانندگان دو حزب بزرگ جمهوریخواه و دمکرات، محافل متصل به کنگره، لابیهای کشورهای خارجی و صاحبان بزرگ سرمایه، موسسات ظاهرا خیریه که اغلب به عنوان مراکز تحقیقات سیاسی- اقتصادی فعالیت کرده و در باطن، هدفهای سیاسی مشخصی را داخل و خارج از آمریکا تعقیب میکنند (مانند بنیاد راکفلرها، مرکز وودرو ویلسون، بنیاد پلاشرز، بنیاد فورد، کتابخانه جرج بوش و…)، موسسات مالی و صنعتی چندملیتی، و در راس همه، گردانندگان صنایع نظامی، و رسانه های متصل به آنها.ه
رهبران و کارگزاران نهادهای شناخته شدهی قدرت دارای باشگاهها و گردهماییهای پنهان و خصوصی هستند که اخبار فعالیتها و تصمیمات اتخاذ شده توسط آنها، راهی به رسانهها باز نمیکنند.
هزینههای اقدامات پوششی رسانههای متصل با قدرتهای نهادینه شده واشنگتن را عموما بنیادها، به صورت پنهان تامین میکنند و در مواردی سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا (سیا) و وزارت دفاع آن کشور نیز در آن سهم قابلی دارند.
با وجود تفاوتهای ظاهری، این موسسات در پروژههای خاص که در آن مصالح مشترک میبینند با هم همکاری میکنند، چنانکه موسسه وودرو ویلسون با بنیاد برادران راکفلر دارای همکاری ساختاری است و موسسه سوروس که کنفرانسهای سالانه اقتصاد جهانی را در سوئیس با حضور چهرههای شناخته شده سیاسی جهان برگزار میکند، با «بنیاد جامعه آزاد» همکاری میکند.
موسسه اخیر که نام آن پیشتر «انستیتوی جامعه آزاد» بود، زیر بال سازمان سیا قرار دارد و بخشی از هزینههای بورسیههای تعیین شده از سوی سازمان اطلاعات جاسوسی آمریکا توسط سازمان سوروس پرداخت میشود.
به عنوان مثال، عموم افراد موسوم به «اصلاحطلب» که بعد از انقلاب ایران را ترک کرده و حتی بدون داشتن حداقل آشنایی لازم به یک زبان خارجی در جامهی «محقق علمی» راهی آمریکا شدند، موقعیتهای شغلی و کاری خارج از کشور خود را با وساطت نامریی سیا و توسط سازمانهای وابسته به دست آوردند؛ تسهیلاتی که به شکل گسترده در اختیار اتباع عراق و افغانستان نیز قرار داده شده است.
این مجموعه، یعنی دولت پنهان در واشنگتن است که ترامپ از آن به عنوان «دولت عمیق»، «Deep state» یاد کرده. در ابراز مخالفت با ترامپ و سیاستها و رفتارهای غیر منتظره او، پارهای از اعضای موثر حزب جمهوریخواه با حزب دمکرات همسویی میکنند.
در درون حزب جمهوریخواه خانواده پر نفوذ بوشها با ترامپ مخالفاند و ترامپ، اوباما و کلینتونها را متعلق به «قدرت نهادینه» معرفی میکند و حتی روز دوشنبه ششم ماه مارس مدعی شد، باراک اوباما دستور داده بود مکالمات تلفنی وی را شنود کنند.
نظم کهنه – نظم نو
از ابتدای دهه نود، با شکست و سقوط امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی سابق، سوسیالیسم و کمونیسم با قالبهای شناخته شدهی خود کنار رفتند، پیمان ورشو منحل شد، جنگ سرد که بلافاصله بعد از جنگ دوم جهانی آغاز شده بود پایان یافت و به جای نظام دوقطبی «شرق و غرب» نظم نوین برای اداره «دهکده جهانی» برقرار شد.
نظم نوین خواستار برداشتن مرزها، تردد و تجارت آزاد بود و با نگاهی لیبرال در عرصه مناسبات اجتماعی، شکستن ترسها و قراردادهای اجتماعی را که قرنها عمر داشتند هدف قرار داد.
در اجرای همین فکر، اتحادیه اروپا درهای خود را به روی کشورهای اروپای شرقی و مرکزی باز کرد، ازدواج زن با زن و مرد با مرد آنچنان متداول شد که پای کلیسا هم به اجبار به قبول این مرزشکنی کشیده شد. نماد فلسفی و تاریخی آغاز این دوران، فروریختن دیوار برلین در آلمان است.
نظم جانشین نظام سابق، برونگرا، آزاد در رفتار و گفتار، معتقد به آزادی مطلق فرد و نسبت به قید و بندهای سیاسی و اخلاقی و فامیلی و سنتهای اجتماعی، بی اعتنا بود.
سرعت سرسامآور روند جهانی شدن و شکستن قراردادهای اجتماعی، علاوه بر آسیبهای خاص خود، آنقدر بود که بسیاری، حتی در سکوت اجباری و پذیرش ظاهری تغییرات، خود را قادر به هضم کامل آنها نمیدیدند.
بهار عربی و تشدید پدیدهای به نام «تروریسم اسلامی» و به دنبال آن تهدید امنیت و سلامت جوامع غربی، در برابر تهاجم بیرحم و بدون مرز گروهها و افراد افراطگرای مسلمان، در اروپای غربی موج فکری تازهای را جان داد که مایل به بازگشت به عقب بود و کاهش سرعت همگرایی، و حتی توقف آن، پیش از تفکر بیشتر و تدوین نقشه راه آینده.
این موج تازه، درونگرا است و علاقمند به رعایت حدود ملی، حفظ مرزها و بی علاقه نسبت به غریبهها و مصمم به بازگرداندن و حفظ سنتهای اخلاقی و اجتماعی. این موج به گونهای کاملا غیرمنتظره با استفاده از فرصت برگزاری رفراندوم در بریتانیا برای طلاق از اتحادیه اروپا، به قدرت رسید و در گام بعد مردم آمریکا نیز، با انتخاب شگفتانگیز ترامپ، موجودیت «دهکده جهانی» و صاحبان قدرت نهادینه شده و دولت پنهان، دنیا را به چالش کشیدند.
گروهی نظم نوین جهان را به اشراقیون «Illuminati» نسبت میدهند و مدعی هستند دونالد ترامپ عضو این جریان است؛ ادعایی که تقریبا به تمام روسای جمهوری پیشین آمریکا نیز نسبت داده شده.
سهم جمهوری اسلامی در تخریب ترامپ
صاحبان قدرت نهادینه شده در آمریکا از روز انتخاب ترامپ، دست کم بنا بر قول او، حتی یک روز را برای تخطئه و تخریب او از دست ندادهاند. تخریب ترامپ بخشی از جنگ گسترده بین دو نگاه «برونگرا و جهانوطنی» و «درونگرا و ملی» است که انتظار میرود تا آینده قابل پیشبینی دوام کند.
در حال حاضر موج نو دست کم در آمریکا در وضعیت دفاعی قرار گرفته و قدرت نهادینه با تمام نیرو در کار تخریب آن است.
دولت ترامپ پیش از انتخاب شدن و اندکی بعد از انتخاب، از قصد خود به «خشک کردن مرداب واشنگتن» و همچنین بهبود مناسبات با مسکو خبر داد. صاحبان صنایع نظامی و لابیهای آنها در واشنگتن این سیاست را با منافع خود در داخل و خارج از آمریکا مغایر میبینند.
در حرکت دیگری، ترامپ توافق اتمی با جمهوری اسلامی را که قرار بود شاه بیت سیاست خارجی و میراث ماندگار دولت اوباما بعد از ترک کاخ سفید معرفی شود، «بدترین قرارداد تاریخ» خواند و قول داد در صورت انتخاب شدن، دست کم آن را مورد تجدید نظر قرار دهد.
به منظور فروش توافق اتمی به افکار عمومی و کنگره آمریکا رسانههای مرتبط با «دولت پنهان» با هدایت بن رودز، مشاور رسانهای اوباما در ترکیب مشاوران امنیت ملی کاخ سفید، تلاشی هماهنگ برای عرضهی آن به عنوان یک «توافق ارزشمند و تاریخی » به عمل آوردند و سرانجام توافق را به نتیجه رساندند. در انجام این اقدامات به لابی دولت روحانی (نایاک) امکان مداخلات گستردهای داده شد.
هدف مخالفان ترامپ این است که یا او را مجبور به تغییر سیاستهای خود و قبول سازش کنند و یا با توسل به اهرمهای قانونی، در اقدامی شبیه به واترگیت که به کنار گذاشتن ریچارد نیکسون انجامید، او را کنار بگذارند.
نخستین قربانی حملات مخالفین، مایکل فلین مغز متفکر گروه ترامپ و مشاور امنیت ملی کاخ سفید بود که به بهانه تماس با سفیر روسیه در واشنگتن خود را مجبور به استعفا دید.
با تشدید هجومهای قدرت نهادینه، ترامپ به قصد نشان دادن پرچم سفید، رکس تیلر سن، فردی متعلق به لابی نفتیها را برای پست وزارت خارجه در نظر گرفت ولی این حرکت نیز مانع از سقوط فلین در شطرنج سیاست واشنگتن نشد.
طی هجوم دیگری از اردوگاه مخالفان ترامپ، جف سشنز دادستان کل آمریکا با اتهامی مشابه (تماس با روسها) هدف قرار گرفت و از هر دو سوی کنگره صداهایی برای وادار ساختن او به کنارهگیری شنیده شد.
اینبار، دونالد ترامپ که پیشتر مخالفت خود را با جنگ و حضور نظامی در سوریه، هزینه کردن برای پیمان نظامی ناتو، و همچنین ضرورت کاهش هزینههای دفاع اتمی از ژاپن و کره جنوبی مطرح ساخته بود، در اقدامی غیرمنتظره، درخواست 56 میلیارد دلار افزایش بودجه نظامی طی سال آینده را به کنگره تسلیم کرد؛ اقدامی برای جلب رضایت صنایع نظامی آمریکا.
برخلاف سیاستهای نظامی انزواطلبانه که تصور میشد ترامپ در پیش گیرد، ناگهان شمار نظامیان آمریکا در عراق و سوریه افزایش یافت و با تکیه بر پوشش هوایی آمریکا ، قسمت اعظم شهر موصل از نیروهای داعش باز پس گرفته شد.
همزمان با برگزاری کنفرانس خبرساز سه جانبه روسای ستاد نیروهای نظامی ترکیه، روسیه و آمریکا در آنتالیا- ترکیه، ستونی از ادوات زرهی آمریکا با نصب پرچمهای بزرگ آن کشور به شهر منبیج در سوریه وارد شدند تا حضور نظامی آمریکا را در صحنههای نبرد منطقهای به نمایش بگذارند.
ترامپ سازمان دادن حملات علیه خود را به شرکتهای چندملیتی و محافل امنیتی و سازمانهای جاسوسی آمریکا نسبت میدهد. یکی از ابزارهای این جنگ اطلاعاتی- رسانهای، افشاگری است و طی تازهترین تحول در ادامه بحرانهای کاخ سفید، اینک ترامپ متهم به دیدار با سرگیی کیزلیاک، سفیر پوتین در واشنگتن شده؛ تماسی که پیشتر ترامپ انجام آن را تکذیب کرده بود– مفهوم این تحول نزدیک شدن ترامپ به خط قرمز احضار کنگره برای احراز عدم صلاحیت و برکناری (impeachment) است.
ماجرای اسکار و نمایش ایرانی
مراسم جایزه سینمایی اسکار با بیش از یک میلیارد تماشاچی، یکی از پربینندهترین نمایشهای خبری- تفننی زنده در سراسر جهان به شمار میرود.
جامعه سینمایی آمریکا (هالیوود و بخصوص شاخه نیویورک) به عنوان بخش لیبرال جامعه آمریکا، و مرتبط با قدرت نهادینه، از ابتدای مطرح شدن ترامپ به عنوان نامزد رییس جمهوری و بعد از انتخاب، با او در ستیز بوده است.
طی انجام مراسم اسکار سال جاری، علاوه بر مجری برنامه که ترامپ را در فرصتهای مختلف به مسخره گرفت، توزیعکنندگان و دریافتکنندگان جوایز نیز از حملات لفظی به ترامپ پرهیز نکردند.
یکی از دریافتکنندگان جایزه خانم انوشه انصاری تاجرپیشه ایرانی و مسافر فضایی بود که به اتفاق فیروز نادری، اصغر فرهادی را برای دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی سال (فروشنده) نمایندگی میکرد.
خانم انصاری در بیانیه از پیش آماده شده، بعد از دریافت جایزه اصغر فرهادی، تصمیم ترامپ مبنی بر منع موقت ورود اتباع هفت کشور مسلمان نشین به آمریکا را (اقدامی مغایر با فلسفه جهان بدون مرز و جهانی شدن) مورد انتقاد قرار داد.
خانم انوشه انصاری از جمله ابزار دستهایی است که پیشتر مورد استفاده لابی دولت روحانی در واشنگتن (نایاک) قرار گرفته و حتی در تلاش تبلیغاتی آنها ظاهرا برای گردآوری کمک مالی، شرکت فعال داشته است.
به این ترتیب بسیار محتمل به نظر میرسد، که انتخاب انوشه انصاری به عنوان نماینده اصغر فرهادی، نه توسط خود او، که از جانب دیگری صورت گرفته و ترتیبات دعوت و شرکت خانم انصاری در مراسم اسکار نیز از طرف نایاک، گروه مورد حمایت اوباما و «قدرت نهادینه» داده شده.
نکته قابل ملاحظه اینجا است که تصمیم به انتخاب فیلم اصغر فرهادی به عنوان برنده جایزه اسکار مدتها پیش از مراسم توزیع جوایز صورت گرفته، موضوع با لابی جمهوری اسلامی در واشنگتن و وزارت خارجه دولت روحانی هماهنگ شده، بیانیه خانم انصاری برای او تهیه و از فرهادی نیز خواسته شده «دو چهره موفق ایرانی و آمریکایی» را در ظاهر برای دریافت جایزه سیاسی- سینمایی اسکار و در باطن برای ترتیب دادن نمایشی پر بیننده جهت تبلیغ علیه ترامپ معرفی کند.
18 اسفند 1395