تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

4 فروردين ماه 1396 ـ  24 مارس 2017

ویرانی بزرگ!

فیروز نجومی

fmonjem@gmail.com

       نظام اسلامی پس از 38 به سنین کهولت رسیده است، عمری دراز و طولانی برای حکومتی استبدادی که لاجرم بحران های بسیاری را پشت سر گذاشته و آبدیده گردیده است. اگرچه آیت الله ها و حجت الاسلام ها خود از آفریندگان بحران بوده اند و یا پیوسته باستقبال آن شتافته و سوار بر دوش بحران ها سلطه خود را بر سراسر جامعه گسترده اند. اما، بحرانی که امروز رژیم دین با آن دست بگریبان است، بحرانی ست که معلول سیاست ها، برنامه ها و تدابیر حکومتی ست که منافع ملت و کشور را فدای دینی می کند که “روحانیت” (فقاهت و یا تازیان بومی) مظهر و متولی آن بوده و هست. بحرانی که امروز گریبان نظام را گرفته است طولی نخواهد کشید که راه نفس ش را مسدود مینماید.

       مهران بهنیا، اقتصاد دان، در مقاله ای در دنیای اقتصاد،  مینویسد(نقل بضمون) اگر به نا کارآمدیهای درون نظام و وضع مغشوش منطقه بنگریم با “تصویر نگران کننده ای از ایران و آینده ” روی در روی هستیم. وی در ادامه میافزاید که در این برهه از زمان نه ثروت نفت میتواند پوشنده ضعفها باشد ونه نظام درگیر جنگی ست که بتواند بمنظور رسیدن بیک هدف مشترک، همبستگی دوباره مردم را موجب گردد. شاید اگر نویسنده میتوانست بآزادی سخن بگوید، میگفت که دوران حکومت با ابزار فریب و ریا، بپایان رسیده است. نویسنده، اما، قبل از آنکه باین نتیجه برسد به گرفتاریهای بزرگی اشاره میکند که وی معتقد است که ناشی از “تصمیم گیریهای غلط” در گذشته است. وی اظهار میدارد که:

       تمامی تصمیمات غلط و مسائل انباشت‌شده گذشته آثار خود را بروز داده‌اند. «وضعیت بحرانی بازار کار»، «مشکلات مالی دولت»، «مسائل نظام بانکی»، «شرایط نامتوازن مناطق مختلف کشور از نظر بیکاری، فقر و دسترسی به امکانات»، «چالش‌های تامین انرژی برای مصرف روزافزون آن»، «وضعیت بحرانی منابع آبی کشور»، «شرایط صندوق‌های بازنشستگی»، «آلودگی هوا، فرسایش خاک و تخریب سریع محیط زیست کشور»، «حجم بزرگ قاچاق سوخت و کالا»، «نظام بنگاهداری غیررقابتی و شرایط دشوار کسب‌و‌کار»، « رشد پایین و کاهش سرمایه‌گذاری» و «نبود رویکردی شفاف و باثبات برای ارتباط بین‌الملی.»

       آری، نویسنده با تمام محدویت هایی که با آن روی در روست، حقایق تلخی را بیان میکند که هضم آن چندان ساده نیست. وی از یک ویرانی عمیق و گسترده وغیر قابل ترمیم سخن میراند، ویرانی ایکه ناشی از “تصمیمات غلط” بوده است، تصمیماتی که بدرستی روشن نیست چه کسانی اتخاذ کرده اند. اگرچه لیست عرصه هایی که دچار بجران اند، کامل نیست، با این وجود بخش هایی از جامعه را در بر می گیرد که گردش سالم و منظم آنها شرط ضروری نظم و ثبات جامعه است. این ویرانی، اما، چنان وسیع و گسترده است که نمی توان بسادگی آن را به تصمیمات غلط در گذشته، نسبت داد. چون تصمیمات غلط خود می تواند معلول محاسبات عقلانی، اما، نادرست بوده باشد. حال آنکه در شرایطی که “شرع ” اسلام حاکم بر جامعه است، و دین، قدرت را قبضه کرده است، تصمیمات نه بر اساس عقل محاسبه گر که بر اساس عقل “اجتهادی” اتخاذ می گردد؛ عقلی که معطوف است به شناخت الله، خداوند بی همتا و فهم قوانین و مقررات تغییر ناپذیر ماورایی!

       بهنیا، برغم تیز بینی اش هنوز بآینده نظام و “اصلاح” آن امیدوار است و قبل از هر چیز توصیه میکند که دولت آینده باید از “متخصص ترین افراد کشور تشکیل” گردد. چرا که، وی میافزاید:

       دیگر فرصت آن نیست که با صنعتی حمایتی علاوه‌ بر آنکه شغلی ایجاد نکنیم بر آمارِ تعداد کشته‌های جاده‌ای اضافه و آلودگی هوا را بیشتر کنیم. یا با این همه سیاست‌گذاری نادرست صرفا برای یک کالا -گندم- هم بودجه ناتراز را ناترازتر کنیم، هم ذخایر آبی را تخلیه کنیم و در آخر هم بیشترین ضایعات را تولید کنیم. یا با سیاست‌های تجاری و ارزیِ خلافِ تمام آموزه‌های اقتصاد و تجارب دنیا، با کاهش رقابت‌پذیریِ بنگاه‌های داخلی و گسترش قاچاق، اشتغال‌زایی را فدای کلیشه‌های سیاست‌گذاری کنیم.

       در اینجا بدرستی روشن نیست که مخاطب نویسنده چه کسانی هستند، اما، هرکس که باشند، نویسنده بگونه ای سخن میراند چنانکه گویی او نیز خود از تصمیم سازان، سیاستگزاران و فریبکارانی بوده است که در بوجود آوردن این مصائب شرکت داشته است. شاید نویسنده خواسته است که دفاعیه خود را در پس “کنیم” و “نکنیم،” یعنی جمع خود با تصمیم سازن، پنهان نماید. که “من خود را مسئول همه این فریب کاریها شناخته ام، نه هیچکس دیگری را.” چرا که نویسنده از فسادی سخن میراند که عفونت ش سراسر نظام را فرا گرفته است، چنانکه گویی آخر زمان فرا رسیده است.

       اما، چرا باید انتظار داشت که در جامعه ای که دین (شرع اسلام) حاکم است، با چنین ویرانی های خانه بر افکنی روی در روی قرار نگیریم، شرایطی که در پاسخ به نیازهای ملت بوجود آمده باشد و بجای آنکه انسان ببند کشیده شود و باسارت درآید، بال بگیرد و به پرواز درآید. بحرانی که بهنیا از آن سخن میراند لزوما ناشی از عدم بکارگیری متخصصین و استعداد های برجسته و یا صنعت “حمایتی” نیست- نه اینکه اینها خود مسئله نیستند بلکه باید آنرا بازتاب تحول عمیقی دانست که در این 38 سال بوقوع پیوسته است: تبدیل جامعه عرفی به جامعه شرعی، یعنی که جامعه در تبعیت از قواعد و مقرارت “شرع” اسلام، بویژه “اسلام ناب محمدی” مدیریت میشود، مدیریتی که در حوزه های علمیه آموزش داده میشود، یعنی “مدیریت اسلامی.” مدیریتی که با بقدرت رسیدن آیت الله ها ظهور یافت. چرا که طلبه های نو جوانی که به تازگی حرفه طلبگری را آغاز کرده بود یک شبه خود را بر مسند رئیس و قاضی و بازجو و وزیر وکیل و فرمانده و غیره، یافتند.

       میتوان گفت که مدیریتی اسلامی هدفش نه افزایش سود سرمایه است و نه پاسخ به نیازهای مردم بلکه سرکوب و محدود نمودن نیازهاست نه ارضای آنها. از طلبه ای که یک شبه از گدایی به شاهی رسیده است نمیتوان انتظار داشت، صنایع و سازمانهای اداری و مالی و تجاری را چنان راه اندازی نماید که  بهترین کالا را با پائین ترین هزینه و حدا اکثر سود تولید کند و یا همچون مدیری رفتارکند گویی که در یک جامعه سرمایه داری ست و تابع محاسبات عقلانی.  حال آنکه مدیریت اسلامی نه به کارایی نیروهای تولیدی میاندیشد و نه  نوسازی وسایل تولید و نه دغدغه مصرف آنرا بخود راه دهد. مدیریت اسلامی نه تنها رها از رقابت در بازار است بلکه بر اساس اصل فرمانروایی و فرمانبری راه اندازی میشود. یعنی که میزان، شایستگی، لیاقت و فرهیختگی نیست بلکه اطاعت است و فرمانبری. همین بس در مرکز پیشانی جای مهر، پینه بسته باشد که بالاتر و برتر از هر مدرک و تخصصی بکار آید. بنابراین هرچه سخت و شدیدتر “بندگی” و “عبودیت” خود را بنمایش بگداری بمقام بالاتر درسلسه مراتب ساختار دین و قدرت ارتقا یابی تا بر مسند تصمیم گیری تکیه زنی. هم چنانکه برای رسید به مقام هایی مثل “حجت لاسلام،” آیت الله” و یا  “مرجع تقلید” نه بر اساس گذراندن مراتبی از “علم” است و نه مدرکی صادر میشود در تایید و تصدیق مدارج تحصیلی.“

       آن آیت اللهی که بر فراز منبر قدرت در حالیکه لوله تفنگی را در مشت میفشارد، از سازندگی، از نوسازی جامعه، از آزادی و رهایی انسانها از مراسم و فرائض پوچ و بی معنی، بویی نبرده است. چنین انتظاراتی از روحانیت، مثل آن است که از قورباغه بخواهی که در دستگاه ماهور بخواند نه “ابوعطا.” چرا که حوزه های علمیه حول محور اموزش احکام قرآنی و فراگیری “علوم فقهی سازمان یافته اند و همانگونه پس از 300 سال بلا تغییر مانده اند و بدون هیچ قانون و مقرارت مدونی بکار خود ادامه داده و میدهند. تغییراتی که در 200 سال اخیر بوقوع پیوسته است جهان را از یک روی بروی دیگر برگردانده است، در حالیکه حوزه های علمیه نه تنها تغییر نکرده اند بلکه با هر تغییری هم که در جامعه رخ داده است، به مخالفت با آن بر خاسته اند. آنها آینده را در گذشته می بینند و همیشه بسوی آن پیشرفته اند. نتایج 38 حکومت دین پیش روی ماست. ویرانی بزرگ. باصلاح آن هرگز دل مبند.

بازگشت به خانه