تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
21 فروردين ماه 1396 ـ 10 آوريل 2017 |
رسانههای فارسی زبان خارج و انتظارات از آنها
پاسخی به نقد مجید محمدی
حسن زرتشت
انتقاد مجید محمدی از رسانههای فارسیزبان در خارج از کشور که چند هفته پیش منتشر شد، واکنشهای زیادی، به ویژه در درون رسانه های نام برده شده و مورد انتقاد آقای محمدی، به دنبال داشته است. به ویژه، گویا در رادیو فردا این واکنشها شدیدتر بوده است، چون گفته میشود آقای محمدی هم یک برنامهء رادیویی برای رادیو فردا دارد و هم در سایت این رادیو مطلب مینویسد و برای همکاری اش با رادیو فردا پول میگیرد. بنابراین کارمندان رادیو فردا از این نظر برآشفتهاند و از مدیریت این رادیو خواستهاند به جای پرداخت پول به آقای محمدی، به نوشته او، که کارمندان رادیو فردا را به «لابیگری» برای حکومت اسلامی متهم میکند، واکنش نشان دهد.
اما از واکنشها و اعتراضها که بگذریم ببینیم آقای محمدی دقیقاً چه میگوید.
1. رسانههای فارسی زبان خارج از کشور از بازتاب اخبار بازماندهاند. اگر این ادعا را قبول کنیم، این بازماندگی میتواند عمدی و یا غیرعمد باشد، که من فکر میکنم از لحن آقای محمدی میتوان این برداشت را کرد که به نظر ایشان این رسانهها عمدا برخی اخبار را بازتاب نمیدهند.
2. «سرباز زدن» این رسانهها از وظیفه ذاتی و «ماموریت»شان به ادعای آقای محمدی از یکسو به دلیل «درک نکردن اهمیت این اخبار» و از سوی دیگر نگرش روزنامهنگارانی است که در این رسانهها کار میکنند («چپگرایان و اصلاحطلبان مذهبی و دوستداران رهبر حکومت اسلامی»)!
3. ناتوانی این رسانهها از اجرای وظیفه «حرفهای»شان به باور آقای محمدی هم به دلیل «همراهی با لابی حکومت اسلامی» است و هم به سیاست دور دوم ریاست حکومت باراک اوباما که برای «خشنودسازی حکومت اسلامی و به دست آوردن دل ولی فقیه بوده» است، بر میگردد.
4. رسانههای فارسیزبان خارج از کشور «اخبار داخلی رسانههای حکومت اسلامی را رله میکنند».
انتقادهای آقای محمدی هر چند که میتوان در مواردی درست باشد، اما ظاهرا ناشی از بیاطلاعی ایشان از چگونگی کار در این رسانههاست.
نکته آغازین که آقای محمدی روی آن انگشت گذاشته است، ظاهرا غفلت این رسانهها از بازتاب اخباری است که به نظر آقای محمدی باید به آنان پرداخته شود.
برای بررسی انتقادهای آقای محمدی باید پیش از هرچیز ماهیت این رسانهها و رسالت آن را بشناسیم. برای رسانههای ایرانی خارج از کشور این مشکل وجود دارد که آنها نمیتوانند، حتی اگر هم بخواهند، رسانهای «ناب»، به معنی واقعی کلمه باشند: به یک دلیل ساده که شما به عنوان روزنامهنگار و یا خبرنگار رادیو و تلویزیون به هر موضوعی که دست بزنی و بخواهی خبر آن را بازتاب دهی، بدلایل شرایط حاکم در ایران و سرکوب جریان بیطرف اطلاعات، بالاجبار وارد حوزه سیاسی میشود. منظور من این است که رسانههای ایرانی در خارج به جز «پرس تی وی» خواسته یا ناخواسته فرستندههایی سیاسی هستند و با اجبارها و محدودیتهای ناخواستهای روبرویند.
مشکل دیگر حوزه فعالیت و تولیدی این رسانههاست. این رسانهها از فعالیت و به ویژه فعالیتهای میدانی در حوزه خبررسانی خود محرومند. بنابراین به منابع خبری ملی و بینالمللی وابسته هستند. تنها هنرشان این بوده و خواهد بود که چگونه این خبرهای «دست دوم» را پرورش دهند و تکمیل کنند.
بگذریم از ناوارد بودن این انتقاد آقای محمدی توجه ایشان را به این نکته جلب میکنم که منبع فعالیتهای پژوهشی - تحلیلی و رسانهای آقای محمدی هم رسانههای داخلی حکومت اسلامی است. بنابراین رطب خورده منع رطب کی کند!
انتقاد آقای محمدی به رسانههای خارج از کشور و متهم کردن آنها به غفلت در بازتاب خبرهای، به نظر آقای محمدی «مهم» هم در یک نگاه نزدیک رنگ میبازد. چون اتفاقا در مورد خبرهای مربوط به سرکوب دگراندیشان در ایران، این رسانهها بیش از حد معمول فعال هستند یعنی با پرداختن به مسایل حقوق بشری گاهی حتی مسایل مهم اجتماعی، محیط زیستی و سیاسی در حاشیه میمانند. گذشته از این که برخی از این رسانهها مثلا رادیو فردا حتی برنامههای ثابت هفتگی برای بررسی و بازتاب خبرهای حقوق بشری دارند. بازتاب پیدانکردن خبری که در انتقاد آقای محمدی از آن به عنوان «سند» این غفلت اشاره میشود، هم اتفاقا به عنوان «سند» قابل اتکا نیست. چون هنوز که هنوز است این خبر حتی از سوی برخی «محکومین» هم تایید نشده است.
آقای محمدی با طرح پیشفرضهایی که به آن اشاره شد، این رسانهها را متهم به سرباز زدن از «وظیفه ذاتی و ماموریتشان» میکند، بدون این که توضیح دهد که چه کسی این ماموریت و وظیفه ذاتی را تعریف کرده و یا میکند. رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، حتی بدترین آنها، همیشه از چند جانب مورد حمله هستند. اول همه حکومت اسلامی آنان را «مزدور» میخواند. بعد نوبت به گروههای، بیشتر، افراطگرای سیاسی میرسد که این رسانهها را به مماشات و «برخورد تند نداشتن» با حکومت اسلامی متهم میکنند، مانند گروههای سلطنتطلب افراطی، مجاهدین خلق، کمونیستهای دوآتشه و افرادی که تازگی پا به میدان سیاست گذاشتهاند و به توهم خودبزرگبینی دچار هستند. بدیهی است که هیچ رسانهای نمیتواند آنان را خشنود کند چون انتظار آنها به تَبَع گرایش سیاسیشان این است که فقط نظرات آنان را تامین کنند، در حالی که هیچ رسانهای نمیتواند هم زمان نظر همه شنوندگان و یا بینندگان خودرا تامین کند.
تهمت دیگری که آقای محمدی به این رسانهها میزند، این است که کارمندان این رسانهها نظرگاههای فکری خودشان را قطبنمای بازتاب اخبار قرار میدهند و مینویسد: نظرگاههای سیاسی، عقیدتی («چپگرایان و اصلاحطلبان مذهبی و دوستداران رهبر حکومت اسلامی») دلیل عدم درک اهمیت اخبار از سوی روزنامهنگاران شاغل در این رسانه است! این نظر هم بیپایه است. اتفاقا تکثر دیدگاه میان کارمندان این رسانهها، عاملی کنترلکننده برای تسلط یک نظر میشود و روزنامهنگاران با نگرشهای متفاوت یکدیگر را زیر نظر دارند و ناخواسته در کار رسانه تعادل ایجاد میکنند.
شدیدترین تهمتی که آقای محمدی به روزنامهنگاران این رسانهها میزند، غلبه نظر طرفداران حکومت اسلامی در این رسانهها ست. این ادعا هم پایهای منطقی و قابل اتکا ندارد. برای آن که بسیاری از روزنامهنگاران شاغل در این رسانهها از نسلی هستند که به ویژه پس از انتخابات ریاست حکومت سال 88 به خارج آمدهاند و به وسیله دوستان و آشنایان با نفوذ خود در این رسانهها دستشان به کاری بند شده است، معنیاش لابیگری حکومت اسلامی نیست. این که حکومت اسلامی هم در همه رسانهها ماموران و خبرچینهای خودرا دارد هم توجیه کننده زدن انگ لابیگری به همه کارکنان این رسانهها نیست.
آقای محمدی در تحلیل خود نیشی هم به باراک اوباما رییس حکومت پیشین آمریکا میزند و کینهاش به این شخصیت ممتاز آمریکایی را به خاطر توافق هستهای با ایران خالی میکند. آخر آقای محمدی و بسیاری از دیگرانی که در تحلیلهایشان منافع ایران و مردم ایران در ردیفهای بسیار پایین جای میدهند، همانهایی هستند که خواهان حمله به ایران بودند و چون آقای اوباما این کار را نکرد، کینهای از او بدل گرفتهاند که با آمدن ترامپ هم هنوز فروکش نکرده است.
آخرین موردی که آقای محمدی بدون داشتن اطلاع کافی وارد آن شده است، «افسانههای چپها درباره غرب و استعمار و امپریالیسم» است، بدون آن که بگوید چرا اینها «افسانه» بودهاند.
چون آقای محمدی هم مانند بسیاری از «جدیدیهایی» که سیاسی شدهاند و از حکومت اسلامی بریدهاند، به تاریخ معاصر جهان و ایران بسیار سطحی برخورد میکند. مثلا نمیخواهند بدانند که در گذشتهای نه چندان دور دهکدهها و ساکنین آنها در ویتنام به معنی واقعی کلمه با بمبهای ناپالم «بریان» میشدند یا در استادیوم ورزشی سانتیاگو هزارها جوان، به صرف هواداری از سالوادور آلینده، یک رییس جمهور منتخب، بهخاک و خون کشیده شدند!
خوب این وضع عوض شده و قابل تحسین و خرسندی است که زحمات «ضد امپریالیستها»ی آرمانگرا (نه تنها ایرانیانش)، همانهایی که آقای محمدی با یک گردش قلم محکوم میکند، به ثمر نشسته است و ارزشهای انساندوستانه جایگرین خشونتگرایی شده است. بنابراین و با تمام احترامی که برای آقای محمدی و نظرات ایشان قایلم فکر میکنم ایشان برای نظر دادن و ارزیابی از اهمیت و دستاوردهای جنبشهای 5 دهه گذشته در جهان و از جمله ایران هنوز باید خیلی مطالعه کنند.
حدود پانزده سال پیش از دوستی در تهران پرسیدم، میشود به تهران برگشت و یک زندگی معمولی کرد. او در پاسخ به شوخی گفت برای که بتونی تو ایران زندگی بکنی باید خیلی «انجَـــزَ انجَـــزَ» بخوانی. حالا آقای محمدی هم باید خیلی «انجزه انجزه» بخواند تا بتواند درباره جنبشهای سیاسی جهان در شش دهه پس از جنگ دوم جهانی نظریهپردازی کند. هر چند که نقد به کسانی که با چنتههای فکری چهل پنجاه سال پیش خود به جهان و ایران مینگرند هم کاملا وارد است.
نکته پایانی این که همین رسانههایی که بیرحمانه و خصمانه مورد نقد آقای محمدی و بسیاری دیگر از «شخصیتها» قرار میگیرند، این «شخصیتها» را ساختهاند و آنان معروفیتی که الان با تکیه بر آن قلمفرسایی میکنند را مدیون این رسانهها هستند. بدون این رسانهها کسی آقای .... و یا خانم .... را به عنوان تحلیلگر و نظریهپرداز، ورای این که نظرشان خوب یا بد باشد، نمیشناخت.