تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

8 ارديبهشت ماه 1396 ـ  28 آوريل 2017

تفاوت يک حزب در حال تأسيس با احزاب دیگر

گفتگو با رحمت فاتحی

گفتگوگر: نشريهء سوسیالیسم امروز

پرسش: تفاوت حزبی که شما در حال تشکیل آن هستید به لحاظ سیاسی، ساختار تشکیلاتی، رهبری، برنامه، اساسنامه و عملی با احزابی که به نام کمونیست و یا کمونیست کارگری فعالیت می کنند چه میباشد؟

 

پاسخ: حزبی که قرار است تشکیل شود از نظر من لازم است که در سه سطح با احزابی که به نام کمونیست فعالیت می کنند، متفاوت باشد:

- به لحاظ سیاسی

- پراکتیکی

- ساختار تشکیلاتی و رهبری

تلاش می کنم به صورت کوتاه در رابطه با هر کدام از آنها نظرات خودم را بیان کنم.

 

تفاوت سیاسی:

واقعیت اش این است اگر به برنامه و شعارهایی که این احزاب دارند مراجعه کنید در سطح عمومی تفاوت چندانی با هم ندارند، همهء آنها حداقل به صورت نوشته و در حرف خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی، برقراری سوسیالیسم، لغو کار مزدی و الا آخر هستند (هر چند حزب کمونیست کارگری مدتها است که به دلخواه خود و به نظرم برای تطابق با سیاستهای پوپولیستی اش شعار حکومت انسانی را به جای حکومت کارگری و کلاً در تبلیغات اش سوسیالیسم را قلم گرفته است و به جای آن شعار پوپولیستی و همه با هم "انسانی" را علی العموم جایگزین آن کرده است)، همهء این احزاب تقریباً از برنامه و اساسنامه ای که به وسیله منصور حکمت نوشته شده است پیروی می کنند. در نتیجه فکر نمی کنم که به لحاظ شعارها و تئوری های پایه ای، تفاوت زیادی مابین حزبی که قرار است تشکیل شود با این احزاب موجود باشد، بلکه آنچه این حزب را از بقیه احزاب جدا می کند، اساساً جسارت سیاسی، پراتیک و عمل انقلابی و متکی بودن به خود، مماشات نکردن در عرصهء سیاسی و تشکیلاتی است. برای یافتن تفاوت سیاسی این حزب با احزاب موجود باید در تند پیچ های سیاسی و اتفاقاتی که بطور خود بخودی و یا از طرف جناح های مختلف سرمایه داری در جامعه شکل می گیرد، تمایزات را جست وجو کرد. آنجاست که تفاوت یک موضع کمونیستی و بدون مماشات را با این احزاب که در این اتفاقات معمولاً راست می زنند به وضوح می توان و باید دید. علاوه بر این مشکل جدی این احزاب فاصله حرف و عمل آنهاست که در خیلی از موارد راست عمل می کنند. (در این رابطه می توان به اتفاقات سال 88، جریان توهین به بختیاری ها، اعتراض عرب زبان های خوزستان، مسئلهء کنگرهء ملی کرد و دهها مورد دیگر اشاره کرد). متاسفانه در بیشتر این موارد مواضع این احزاب در انتهای خط راست اتفاقات قرار می گیرند و مواضع شان با جناحی از حکومت و یا طبقهء سرمایه دار همراهی می کند. علاوه بر این، موضوعات و پروژه هایی که در دستور کار این احزاب قرار گرفته است با تئوری و برنامه های آنها فرسنگها فاصله دارد و در واقع کارگر و سازماندهی طبقه کارگر فرعی ترین و حاشیه ای ترین موقعیت را در پراکتیک و فعالیت روزانه آنها دارد. موضع گیری جریانات چپ از سر ندانم کاری و یا معرفتی نیست بلکه از سر، خواستگاه طبقاتی آنها میباشد که بطور واقعی همان ناسیونالیستهایی هستند که بعضی از خواستهای چپ و حقوق بشری را چاشنی فعالیتهای خود کرده اند. این جریانات میتوانند از هر نوع سازمانهای ملی گرا و یا حقوق بشری باشند ولی ابدا نمیتوانند یک حزب مارکسیستی که امرش رهایی طبقه کارگر و به قدرت رساندن این طبقه است، باشند. خواستگاه این جریانات همان سیاست سوسیال دمکراسی غربی است. اهداف و خواسته هایی که این احزاب برای آن مبارزه میکنند خواسته هایی است که سالهای سال است که در کشورهای غربی جواب گرفته است. خواست برابری زن و مرد، نبودن زندانی سیاسی، دفاع از حقوق کودک، آزادی تشکل و بیان و رفع ستم ملی از طریق رفراندم(خوانندگان این مصاحبه مطلع هستند که چند سال قبل در کبک کاندا، باسک در اسپانیا و اخیرا هم در اسکاتلند در بریتانیا رفراندوم شد و مردم رای به ماندن در چهارچوب این کشورها دادند). در نتیجه سرمایه داری از سالها قبل برای رفع موانع در گردش و کار کرد سرمایه به این خواستها تن داده است. استدلالی که این احزاب بطور پوشیده دارند این است که خواست مردم اینها میباشد و تا این خواستها و یا مسئله ملی جواب نگیرد، نمیتوان به طرف جامعه سوسیالیستی رفت. در حالی که برای یک کمونیست و حزب کمونیست این مسئله کاملا وارونه است. خواستهای فوق و دست یابی به آن جزو بدیهی ترین خواستهایی است که هر جامعه مدرن و متعارفی باید از آن برخوردار باشد و لازم است برای آن مبارزه کرد، ولی نباید در این شک کرد که رسیدن به این خواستها در گرو شکل گیری یک قطب قدرتمند کمونیستی و کارگری در آن جامعه است. در جوامع استبدادی همچون ایران با وجود طبقهء کارگر متشکل و حزب میلیتانت آن می شود به این خواست ها رسید نه با مبارزه پوپولیستی و همه با هم و یا بازی در میدان کشمکشهای جناحهای مختلف سرمایه داری، که متاسفانه این احزاب در این میدانها به بازی گرفته میشوند. در این رابطه به کنگره های این احزاب، مصاحبه هایشان وفعالیت روزانه آنها مراجعه کنید تا اهدافی را که این جریانات برای آن مبارزه میکنند به روشنی ببینید. ده ها کمپین و ان جی او و سازمان جانبی برای رسیدن به اهدافی که به آن اشاره شد از طرف این احزاب سازمان داده شده اند، در حالی که این جریانات برای بهبود موقعیت و شرایط کار و قدرت سازمان یابی کارگر و یا برای شکل دادن به قطب نیرومند کمونیسی و کارگری، متاسفانه کمترین تلاش و قعالیت را انجام میدهند. در نتیجه اهدافی که این احزاب برای آن مبارزه میکنند، رسیدن به حل مسئله ملی یا خواستهای حقوق بشری و یا مخرج مشترکی از آنهاست. آخرین مورد از موضع گیریهای این احزاب در رابطه با موصل، حمله موشکی اخیر امریکا به سوریه و انتخابات در ایران را نگاه کنید و با موضع گیریهای شتر گاو پلنگیشان ، آنها را در نهایت در کنار جناحی از سرمایه داری قرار میدهد. بی دلیل نیست که حزب کمونیست ایران در رابطه با انتخابات، ترجیح میدهد که با بابا شیخ از سازمان خه بات عکس بگیرد تا با کمونیستها، حزب کمونیست کارگری برای انتخابات آتی در ایران هنوز در آرزوی تکرار سال 88 و کشتی نگرفتن با جناح اصلاح طلب است، هنوز دارد از حمله موشکی امریکا به سوریه دفاع میکند، و حزب حکمتیست هم در حال مخرج مشترک گرفتن در رابطه با موضع این احزاب است.

طبقه کارگر در ایران برای پایان دادن به این بلبشو و خلاص شدن از احزابی که به نیابتش اهدافی را دنبال میکنند که بی ربط به زندگی و سرنوشتشان میباشد لازم است که حزب خودش را که خواستهای کارگر و کل جامعه امرش است و بازی دست پوپولیسم و جناحهای سرمایه داری نمیشود و هیچ تند پیچی او را از خواستگاه طبقاتیش دور نخواهد کرد، سازمان دهد.

 

         به لحاظ عملی

          این حزب اساسا لازم است که در داخل شکل بگیرد و در کلیه فعل و انفعالات جامعه نقش تعیین کننده ای داشته باشد. حزبی که قرار است تشکیل شود لازم است که به لحاظ مادی بیشترین هزینه، به لحاظ پراکتیک روزانه بیشترین وقت را بگذارد. برای تبدیل این حزب به حزبی که بطور شبانه روز قابل دسترس باشد لازم است که در داخل بیشترین تلاشش را بکند. لازم است سنتهای جسورانه مبارزاتی دهه های 60 و 70 را بار دیگر زنده کند. این حزب لازم است که در رابطه با زندگی روزانه طبقه کارگر و مبارزه اش در کنار آنها و حامی و پشتیبان آنها باشد. سنتهایی که سالهاست در میان رهبری این احزاب نقش و جایگاهی ندارد و سیاست و سیاست مداری به بخشی از تفنن و سرگرمی در حد رفتن به رستورانی و یا مسافرت کنار دریا تبدیل شده است. به همین دلیل ساده است که کارگر و انسانهایی که در داخل در حال مبارزه روزانه با نظام سرمایه داری هستند اعتماد خود را به این احزاب از دست داده اند. واقعیت این است که دخالت در امر سازماندهی و مبارزات مردم بخش خیلی کمی از وقت رهبری این احزاب را به خود اختصاص میدهد. معمولا در پایان زندگی روزانه یا هفتگی آنها اگر وقتی باقی بماند به این امر مهم اختصاص داده خواهد شد (شاید اهدافی که آنها برای آن مبارزه میکنند همین سطح از وقت را لازم دارد). در حالی که برای رهبری حزبی که میخواهد در بطن جامعه قرار بگیرد و بخشی از جامعه سرنوشت خود را به آن گره بزند، لازم است که بیشترین وقت خود را به این مهم و امر مبارزه اختصاص بدهد و کارهای روزانه اش در خدمت این امر باشد. ولی واقعیتش این است مدتهاست که رهبری احزاب چپ تسلیم وضع موجود شده و منتظر است تقی به توقی بخورد و آنها هم موج سواری خود را بکنند. کار رهبری این احزاب در نوشتن مقاله، اطلاعیه، بیانیه و پخش اخبار شده است و در بهترین حالت گاه گداری گذاشتن اکسیونهایی که کمترین تاثیر را دارند و گاها هم اطلاعیه مشترک دو و سه حزب خلاصه شده است. همه میدانند این نوع کارها ابدا کار ساز نیست و هر انسانی به تنهایی هم میتواند این نوع کارها را انجام دهد. حقیقت این است که افراد موثر در رهبری احزاب چپ نه علاقه، نه اشتیاق، نه توان و نه برنامه ای برای تغییر این وضع ندارند.

خلاصه کنم رهبری حزبی که قرار است تشکیل شود لازم است که با شیوه کار رهبری این احزاب مرزبندی جدی داشته باشد و به لحاظ عملی باید بیشترین وقت خود را به امر مبارزه و سازمان دادن تشکیلات و مبارزه در داخل کشوراختصاص دهد و تلاش کند اعتماد از دست رفته را با تلاش و مبارزه صمیمانه مجددا بدست آورد.

 

         در مورد رهبری و ساختار تشکیلاتی

          ساختار تشکیلاتی و رهبری این حزب لازم است از احزاب کمونیست موجود کاملا متفاوت باشد. سازمان تشکیلاتی آن باید به لحاظ عملی جوابگوی نیاز واقعی مبارزه روزانه کارگران و انسانهای آزادیخواه باشد و به امر سازماندهی مبارزه طبقه کارگر جوابگو باشد. رهبری و ساختار تشکیلاتی آن لازم است به لحاظ مادی و معنوی به تقویت مبارزه و سازمان یابی طبقه کارگر کمک کند. بنابراین اگر این امر رهبری حزب باشد، لازم است که در ساختار رهبری و سازمانی خود با حساسیت برخورد کند و از سر کار گذاشتن نیروی انسانیش شدیدا پرهیز کند.

کسانی که به این حزب ملحق میشوند باید احساس کنند که بطور واقعی و به لحاظ پراکتیکی در تقویت و سازمان دادن مبارزه نقش مهمی دارند و بیشترین کار را با صرف کمترین انرژی جمعی به پیش میبرند. اعضای این حزب باید نه تنها کاری که انجام میدهند مابه ازا کار خود را ببینند بلکه به انجام کارشان افتخار کنند. ساختار و رهبری احزاب موجود نه برای جوابگویی به امر مبارزه شکل پیدا نکرده اند بلکه بیشتر برای برای نگه داری نیرویشان و جلوگیری از ریزش صفوفشان است و در واقع بخش زیادی از آن شغل تراشی است. اگر این نباشد شما با چه استانداردی میتوانید توضیح دهید حزبی که 60 یا 70 نفر عضو دارد 50 نفرش عضو کمیته مرکزی است، یا کنگره ایی که 102 نماینده دارد و شاید در بیرون از کنگره هم 50 عضو دیگر داشت باشد، 61 نفرش عضو کمیته مرکزی آن میشود. تازه همین اعضای کمیته مرکزیشان عضو کمیته های دیگر حزبی هم هستند. از این تعداد کمیته مرکزی نصف بیشتر آنها عضو دفتر سیاسی و بعد نصف بیشتر کمیته رهبری و یا هیئت اجرایی میشوند. بعد هم رئیس دفتر سیاسی، دبیر کمیته مرکزی و دبیر اجرایی دارند. واقعا اگر شغل تراشی و جلوگیری از ریزش نیرو نیست پس چیست؟ آیا واقعا بودن این افراد در این سطح بالا برای سازماندهی مبارزه شکل گرفته است؟ بدیهی است که نه.

در هر حال رهبری این حزب لازم است جوابگوی مبارزه معینی در آن جامعه باشد و ارگانهای پائین تر از رهبری هم برای همین امر تشکیل شوند. این حزب لازم نیست پستهای تشکیلاتی عدیده ای مثل رئیس و دبیر و دبیرکل و لیدر و کمیته مرکزی، دفتر سیاسی و هیئت اجرایی باشد و لازم است این رویه را تغییر دهد.

این حزب هم چنان که در فراخوانش آمده است، حزبی است برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار نظام سیاسی متکی به شوراهای کارگری - توده ای و سوسیالیستی و لغو مالکیت خصوصی و بردگی مزدی در ایران مبارزه میکند. حزب نسل جوان از زن و مرد کارگر و انسانهای آزادیخواه است که امرش پایان دادن به تمامی ستمها و بی عدالتی در هر شکل آن در جامعه است. رهبری حزب لازم است که برای این امر انتخاب شود و باید در قبال پیشبرد آن مسئول و جوابگو باشد. رهبری که نتواند مسئولیتی را که به عهده گرفته است پیش ببرد لازم است فورا استعفا دهد و یا وادار به استعفا شود.

این حزبی است که در رهبری آن در سطح بالا زنان و مردان نسل جوان در پستهای کلیدی هستند. این حزب ضمن اینکه بر مصوبات و تصمیمات جمعی و ارگانهای منتخبش متکی و حول آن متحد است و باید یک حزب کاملا منضبط و مستحکم و جدی باشد، باید در کلیه سطوح حزب آزادی بی قید و شرط بیان و نقد را تضمین و نهادینه کند و رهبری اجازه نخواهد داد و تضمین میکند که محفلیسم در این حزب جایی نداشته باشد. این حزب باید دارای فضای باز سیاسی برای فعالین باشد و از هر نوع انتقادی به سیستم و کارکرد حزب لازم است به گرمی استقبال کند و در هیچ سطحی اعضای حزب احساس ناامنی نکنند. متاسفانه فضای باز سیاسی و احساس امنیت، در احزاب کنونی غایب است و یکی از بانیان جدایی ها و انشعابات در این احزاب بوده است. محفلیسم در رهبری این احزاب نهادینه و به سیستمی تبدیل شده است که عبور از آن محال است. در این رابطه لازم است که در جای دیگری بطور مشخص و با فاکت بحث کرد (چند سال قبل در جریان اختلافاتی که بر سر شیوه رهبری در حزب حکمتیست بوجود آمد، جمعی از ما با اتکا به آرا پلنوم و دفتر سیاسی موفق شدیم که هئیت دائم سنتی دفتر سیاسی را عوض کنیم. روز بعد این جمع این تغییر را تحمل نکرد و با دادن اطلاعیه ای تحت عنوان "حزب حکمتیست تنها یک دفتر سیاسی دارد" تلاش کردند که به زشت ترین شکل که در چپ نمونه ان را تا آن تاریخ نداشتیم و به قول بعضیها میخواستند که در حزب کودتا کنند چون موفق نشدند از حزب بیرون رفتند، و میبینیم به چه سرنوشتی گرفتار شده اند). به کارکرد دبیران این احزاب از کمیته مرکزی، دفتر سیاسی، هیئت اجرایی و ارگانهای پائینشان و بقیه رهبری این احزاب دقت کنید، علیرغم ناکارایی آنها و عدم موفقیتشان در پیشبرد سیاستهایی که به آن متعهد بوده اند ولی هر دوره دوباره در همان موقعیت تشکیلاتی قرار میگیرند نه برای یک سال، دو سال، ٥ سال بلکه سه دهه و چهار دهه، در این رابطه اگر رفیقی از رهبری آنها و این سیستم انتقاد کند فورا بایکوت و منزویش می کنند و در نهایت فراریش میدهند. این را فقط با سیستم محفلی نهادینه شده در این احزاب و فرهنگ غالب دیکتاتوری در شرق میتوان توضیح داد. این حزب لازم است که با مصوبات شفاف، و با برخورد قاطع با این سیستم در حزب مبارزه کند.  

 

پرسش: در حزب شما نیروی مسلح و مبارزه مسلحانه چه جایگاهی دارد؟

پاسخ: این حزب قرار است که در محل کار و زندگی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه شکل بگیرد به طبع آن این حزب سازماندهی طبقه کارگر در ارگانها و سازمانهای صنفی و سیاسی خود و پیشبرد مبارزه طبقه کارگر علیه نظام و سیستم سرمایه داری را در اولویت قرار میدهد. همه میدانیم که طبقه سرمایه دار و حکومتش با داشتن ارتش، سپاه، پلیس و دهها ارگان سرکوبگر برای حفاظت از سرمایه و منفعت طبقاتی شان تا بن دندان مسلح هستند و هر نوع اعتراضی را به خاک و خون میکشند. در نتیجه طبقه کارگر و حزبش برای رسیدن به قدرت سیاسی و در هم شکستن ارگانهای سرکوبگر نظام سرمایه داری ناچار به قهر انقلابی است و آن هم بدون دست بردن به اسلحه امکان پذیر نیست. ولی تا رسیدن به آن شرایط امر این حزب و در حال حاضر سازماندهی طبقه کارگر در راس کار و فعالیت تشکیلات خواهد بود. در مورد کردستان مسئله پیچیده تر است. مقاومت مسلحانه همین امروز به سنتی جا افتاده تبدیل شده و سابقه ای تاریخی دارد. به غیر از حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامی، احزاب موجود در کردستان هم مسلح هستند، تحولاتی جدی در منطقه روی داده و جامعه آبستن وقایع جدیدی است، با توجه به شرایط موجود نمیتوان از نقش اسلحه در تحولات آتی غافل ماند، جنگ مسلحانه و قیام مسلحانه همین امروز از نظر جامعه قابل دفاع است.این حزب اگر بخواهد به نیروی جدی و مورد اعتماد کارگر و زحمتکش در جامعه تبدیل شود از همین امروز لازم است که اسلحه در سیاستش نقش تعیین کننده داشته باشد و در صورت نیاز همین امروز دست به اسلحه ببرد و ملزومات آن را فراهم کند.

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=79483

بازگشت به خانه