تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

18 ارديبهشت ماه 1396 ـ  8 مه 2017

خانم علم‌الهدی، شوهر شما قاتل همسر من است!

نامهء سرگشاده ای از عفت ماهباز

efatmahbas@hotmail.com

خانم جمیله علم‌الهدی،

       من عفت ماهباز زندانی سیاسی در سال های 1363 تا 1369 و همسر یک اعدامی در فاجعهء تابستان 67 هستم. همسرم، علی رضا اسکندری (شاپور)، همراه با صد ها جوان بی گناه دیگر که نه خودشان به مشی مسلحانه معتقد بودند نه سازمان شان، در شامگاه 5 مرداد سال 1367 جزو اولین سری اعدام شدگان بودند. آیا می دانید که همسر شما، آقای ابراهیم رئیسی، که در آن زمان 28 ساله بود، حکم مرگ این صدها جوان را صادر کرد؟ اين عده از گروه های مختلف چپ در زندان بودند. هنوز تعداد کسانی که در اين روز و در اين سال اعدام شده اند مشخص نشده است؛ همسرم را در گورهای جمعی در خاوران به خاک سپرده اند.

       خاوران را می شناسید؟ خاوران گورستانی است در 14 کیلومتری تهران، در جاده خراسان خطه جنوب شرقی، در کنار گورستان ارامنه و هندی ها، دولت وقت از سال 1359 – 1360، قطعه زمینی را در آن مکان، “لعنت آباد” نامید، آن را قبرستانی کرد برای دگراندیشان سکولار و بهایی ها. آنها هزاران زندانی عقیدتی سیاسی را - که شوهر شما یکی از صادر کنندگان حکم اعدام شان بود - در سال 67 مخفیانه و بدون نام نشان در این مکان در گورهای دست جمعی مدفون کردند.

       آیا از ان روزهای داغ و درد از قتل عام در تابستان 67 چیزی شنیده اید؟ آیا از مادرانی که شبانه گورها را شکافتند و عزیران خود را در کنار هم در گورهای دست جمعی مدفون شده دیدند، حکایتی خوانده اید؟

 

خانم جمیله علم‌الهدی،

       شما امروز در دانشگاهای ایران مدرس فرزندان این مرز و بوم هستید، برایم بسیار عجیب است که به مردی عشق می ورزید و او را الگوی فرزندانت قرار می دهی که حکم قتل صادر کردن را از نوجوانی آغاز کرده. حتماً می دانید که شوهرتان از بیست سالگی همزمان دادستان کرج و همدان بوده است حکم مرگ جوانان را صادر می کرده است؟ در چنین شرایطی شما چگونه به مردی که یک قاتل است عشق می ورزید؟؛ مردی که امروز آمده و می خواهد رییس جمهور همهء ما شود..

       نمی دانم شما چند فرزند دارید. من اما، به دلیل شرایط، فرزندم دنیا آمد و مُرد! متاسفانه، به دلیل زندان و اعدام صادر شده از جانب همسرت، شانس آن را نداشتم که از ثمرهء عشقم فرزندی داشته باشم. من در 22 شهریور سال 1358 عاشقانه با همسرم ازدواج کردم اما تنها 5 سال در کنار آن انسان بزرگ و نازنین زندگی کردم. همسرم مهندس شیمی و فارغ الحصیل دانشگاه پلی تکنيک بود. او در دوران کوتاه کاری اش توانسته بود چند اختراع در زمینهء کارش به ثبت رساند. من از آن 5 سال زندگی مشترک، عشق بزرگ او و خاطره هایش برایم به یادگار مانده است. می دانید چند صد زن چون من در فراق یار و فرزند، بخاطر احکام شوهرتان، زندگی شان از هم پاشیده است؛ و هزاران مادر در این سی و اندی سال خون گریسته اند، نمی ترسید از آه و نفرین این زنان؟

       شما به عنوان همسر یک قاتل چه احساسی دارید و چقدر به ابعاد این فجایع اندیشیده اید؟ این تنها پرسش من نیست، صدها زن دیگر که همسران شان بی دفاع و بی گناه در دادگاه های چند دقیقه ای محاکمه شدند و حکم اعدام شان را همسرتان، ابراهیم رئیسی، صادر کرده است از شما، به عنوان همسر یک قاتل، می پرسند احساس شما چیست؟ آیا شما هم چون او با وجدان راحت سر به بالین می گذارید؟ به گمانم تداوم زندگی تان با یک قاتل در این سال ها نشان می دهد که متأسفانه نخواهید توانست درکی از زندگی ما و فقدان زندگی که نکرده ایم را داشته باشید.

       اگر از فاجعه 1367، اگر از خاوران و داغ درد مادران خاوران چیزی نشنیده اید، حتماً کتاب خاطرات آیت الله منتظری را خوانده اید، و یا اخیراً نوار صوتی او را شنیده اید. در آن نوار صوتی آیت الله منتظری خطاب به هیئت مرگ (حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی، و همسرتان، ابراهیم رئیسی) می گوید:

       “بزرگ‌ترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم می‌کند، به دست شما انجام شده و [نام] شما را در آینده جزو جنایت‌کاران در تاریخ می‌نویسند.”

       ده ها زن و دختر جوان را در تابستان 67 تنها به جرم نخواندن نماز روزانه پنج بار شکنجه کردند. به عنوان یک زندانی شکنجه شده در سال 1367، شهادت می دهم که در «دادگاه شکنجهء نماز»، برای من و سهیلا درویش کهن، همسرتان یکی از آن پنج نفری بودند که شرکت داشتند.

       به عنوان یک بازماندهء آن فاجعه، به عنوان فردی که در دادگاهی چند دفیقه محاکمه شدم، به جرم نخواندن نماز، روزها و ساعت ها شکنجه شدم و امروز، پس گذشت سال ها، هنوز صدای اذان و نوحهء اهنگران تنم را به رعشه می اندازد. یعنی هنوز، پس از گذشت سی سال، اثرات شکنجه باقی مانده است؛ و شهادت می دهم که سهیلا در اثر شکنجهء نماز جانش را از دست داد. از شما می پرسم که چه احساسی خواهید داشت وقتی خانوادهء سهیلا درویش کهن، دختر بیست و هفت سالهء جوان، از شما بپرسد چرا دختر ما هیچگاه به خانه بازنگشت؟ چرا سهیلای جوان بی هیچ گناهی کشته شد؟ همسر قاتل شما، که حکم شکنجه برای من و ده ها زن دیگر صادر کرده است، چگونه به خود اجازه می دهد که بگوید که می خواهد رئیس جمهور همهء ما باشد؟

       شوهر شما امروز، در حالی دم از مقابله با فسادی می زند که خود او از سال 1359 تا 1395 در بالاترین سطوح قوهء قضائیه اش بوده و هیچ اقدامی در مقابله با فساد انجام نداده است. در سال 1388، در زمان فجایای کهریزک، شوهر شما در حالی که معاون اول قوهء قضاییه بود، سکوت کرد. آقای رئیسی حتی در زمان اختلاس چهارده هزار میلیاردی بابک زنجانی، باز هم معاون اول قوهء قضاییه بود و هیچ اقدامی انجام نداد.

       امروز دیگر نمی توانید بگویید همسرم تنها یک کارگزار یا یک مجری ساده بوده است، زمانی که به ارتکاب آن فاجعه و به قول آیت اله منتظری “آن جنایت بشری” افتخار هم می کند. مردم ایران فراموش نمی کنند. آنها به خاطر خواهند داشت که ابراهیم رئیسی نه تنها حکم قتل ها را صادر کرد بلکه تا امروز، بعد از گذشت سی سال از آن فاجعه، نه تنها پشیمان نشده بلکه از همهء آن قتل ها دفاع هم می کند.

 

خانم جمیله،

       به همسرتان، ابراهیم رئیسی، بگویید که به عنوان قاتل هزاران ها جوان نمی تواند رییس جمهور همهء مردم ایران بشود. او باید بهراسد از روزی که فرزندان و نوادگان این سرزمین بپرسند شما با فرزندان این مرز و بوم چه کرده اید؟!

لندن  - اردیبهشت 1396

______________________________________

* آخرين ملاقات من و همسرم روز 7 تير ماه 67 بود. هر دو می دانستيم آخرين ديدار است. آخرين ديدار بود. در آن روز شاپور با لبخند، اما با چشمانی که پرده اشک آن را پوشانده بود، گفت: ”وقتی دارم ميرم به يادت ترانهء گل مريم رو می خونم؛ بجاش می گم عفت”.

* بيست و دو سال پيش، 5 مرداد 1367. يازده شب بود. ساعت سکوت اجباری زندانيان. در راهروی بند عمومی در آموزشگاه اوين بوديم. برخی آماده خواب در رختخواب شان. من در راهروی بند مشغول خواندن روزنامه بودم. صدای شعار پاسداران با مارشی غريب سکوت شب را دريد. بنديان هر يک در جايشان نيم خيز شدند. پريده رنگ به ديوار تکيه دادم. تک تيرها و سپس رگبار. پايان زندگی همسرم عليرضا اسکندری (شاپور) و صدها تن ديگر در آن شب. (از کتاب خاطرات "فراموشم مکن")

* ابراهیم رئیسی، جانشین دادستان تهران، عضو تأثیرگذار هیأت مرگ در زندان های اوین و گوهردشت و مسئول اعدام ده ها هزار زندانی سیاسی است. وی رئیس دادگاه انقلاب تهران برای گروه‌های سیاسی بود. ابراهیم رئیسی از اوایل دههء ‌60 جانشین دادستان تهران بوده و در جریان قتل‌عام ‌1367 با همین منصب عضو ثابت هیأت مرگ بوده است.

* آیت الله منتظری در خاطرات خود از ابرهیم رئیسی به‌عنوان یکی از اعضاء هیأت مرگ یاد کرده و می‌گوید: ”اولِ مُحرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نمایندهء وزارت اطلاعات بود را خواستم و گفتم الآن مُحرم است حداقل در محرم از اعدام ها دست نگه ‌دارید“.

* جمیله علم‌الهدی، دكترای فلسفه تعليم و تربيت، دانشگاه تربيت مدرس ايران، دختر امام جمعهء مشهد و استادیار دانشگاه شهید بهشتی و رییس “کمیسیون تعلیم و تربیت شورای عالی انقلاب فرهنگی” و همسر ابراهیم رییسی (متولی آستان قدس رضوی و کاندیدای ریاست جمهوری اسلامی) است.

http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=40724

بازگشت به خانه