تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
25 ارديبهشت ماه 1396 ـ 15 مه 2017 |
وقتی برق قطع می شود
هنا رياحی
«وقتی برق قطع می شود و چراقی نیست که خانه های آبادان را روشن سازد تنها شعله های آتش پالایشگاه نفت است که در شب می درخشند و نوری بر خانه ها می افکند...» امروز در یک سخنرانی در مورد شهر آبادان و سرنوشت پیدایش نفت و وجود پالایشگاه توسط پروفسور جوان دانمارکی به نام Rasmus Christian Elling در دانشگاه کپنهاک شرکت داشتم. باید آنجا می بودید تا بر سرگزشت این شهر می گریستید. همچنان که به سخنرانی بسیار جزاب (روی کامپيوترم حرف زال ندارم) ایشان گوش می کردم وضعیت آن را زیاد دور از بقیهء ایران نمی دیدم. چرا که آبادان یکی و یا مهم ترین منبع ثروت و اقتصاد ایران است و بخش تعیین کنندهء تاریخ ایران با تاریخ آبادان گره خورده است؛ با این تفاوت که خوزستان با داشتن اقلیت عرب که بیشتر جمعیت این استان را شامل می شوند راوی قصه های پر تنشی است که ریشه های تاریخی و استعماری دارند. ایشان، در کتابش ، بطور بسیار مستند در این باره می نویسد. حتی من، با وجودی که همیشه از کودکی این حس تحقیر را تجربه کرده ام، نمی دانستم که انگلیسی ها و گمانم سیاست های دولت نیز بر این اساس بود که با عرب های بومی تنها قراردادهای پیمانی می بستند و آنها را استخدام رسمی نمی کردند. این تبعیض در جامعهء شهری آبادان به صورت دیگری منعکس می شد. حتی ساختار جغرافیایی خانه های شهر که به سبک انگلیسی بود به طور خط کشی شده ای بین اقشار مردم فاصله می انداخت. سیاست انگلیس تفرقه انداز و حکومت کن بود. انگلیس رفت، نفت ملی شد، قانون استخدام بهتر شد، ولی اثر این سم فرهنگی همچنان وجود داشت و دارد؛ و حتی شاید پس از جنگ و رژیم اسلامی فاصله بیشتر شد. بیاد دارم وقتی که در دانشگاه اهواز درس می خواندم آخوندی برای سخنرانی آمده بود و خواستار شنیدن پیشنهادهای ما شد و من پیشنهاد کردم که تحصیلات را تا سوم راهنمایی اجباری اعلام کنند چرا که برخی از خانواده های عرب روستانشین اجازهء تحصیل به دختران شان را نمی دادند. تنها لبخند موزیانه ای نصیبم شد و مرا به دفتر خواستند و سخنان تهدید آمیزی به من گفتند. همانطور که می دانید این اندیشه ها از نظر این جانوران معمولا «چپی» بود! چه بگویم که دردی کشیدم و می کشم که نگو و نپرس. تبعیض ریشهء کینه اندوزی می شود، اعتماد به نفس جوانان را بویژه کم می کند، تا به چماقی تبدیل شود و بر سر خودمان فرود آید و هیچ کس هم از آن در امان نخواهد بود. امیدوارم همهء ما به اهمیت همبستگی و دوستی اقلیت ها بیشتر پی ببریم و نگزاریم دشمن و نادانان از آب گل آلود ماهی بگیرند.