تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

31 ارديبهشت ماه 1396 ـ  21 مه 2017

روز انتخابات!

پوريا حسنی - نامهء وارده از تهران

       امروز، 29 اردیبهشت، روز انتخابات ریاست جمهوری و شوراها، به خانهء یکی از اعضای فامیل دعوت شده بودیم. بحث انتخابات پیش آمد. عده ای حرف از رأی ندادن و نرفتن به پای صندوق های رأی زدند؛ عده ای هم گفتند که ما رفتیم و به روحانی رای دادیم، و طرف مقابل را متهم می کردند که رأی ندادن مساوی است با رأی دادن به رئیسی و انتخاب ایشان و آغاز جنگ در کشور و تبدیل شدن ایران به سوریه ای دیگر. یک سری از افراد هم به شبکه های تلویزیونی اشاره کردند و نقل می کردند که انحلال این حکومت به دست مردم امکان پذیر نیست و فردی از داخل حکومت باید دست به تغییرات بزند و مثال اتحاد جماهیر شوروی را می آوردند.

       در بیرون از آن مجلس هم بيشتر صحبت از انتخابات شورای شهر است. و هر کسی هم برای شرکت در انتخابات شوراها می رفت، مجبور می شد که در انتخابات ریاست جمهوری هم شرکت کند و رای خود را به صندوق بیندازید. می دیدم که عده ای از مردم، از روی منافع کوتاه مدت خویش، جهت فرستان کاندیدای خود به شورای شهر، رای می دادند. هر گروهی تلاش می کرد که در این روزها بقیه را هم تشویق کند که به کاندیدای او رأی دهند. چه شام ها و ناهارهایی داده شد. چه گرگ هایی دندان تیز کرده بودند برای شورای شهر. يکی می گفت: «اگر این آقا به شورای شهر برود به نفع ماست و ممکن است روزی کارمان در جایی گیر کند و او کمک ما شود. چرا دیگری برود به شورا، خب ما باید کاندیدای خودمان را  بفرستیم».

       آيا باور نمی کنید که خیلی از مردم گرسنه به خاطر 15 هزار تومن پول می رفتند سوار اتوبوس مجانی می شدند تا به فلان کاندیدای شورای شهر دیگری که مربوط به خودشان نیست رأی بدهند؟ این چرخه ی انتخاب بین بد و بدتر هنوز ادامه دارد.

       تازه هیچ کدام از این کاندیداها هم مشخص نکرده اند که هزینه های انتخاباتی شان رو از کجا تامین کرده اند. آیا ارث پدری داشتند؟ «حسن آقا» که می گفت ملک و املاکی ندارد و خالص و مخلص برای مردم کار می کند و طعنه ای به رئیسی می زد که پادشاه آستان قدس رضوی است، خودش بسیار هزینه کرده بود. حقیقت این هست که همهء هزینه های انتخاباتی آنها از جیب ملت ایران و دلارهای نفتی دزدیده شده.

       عده ای از روی ناچاری، و اینکه در فلان آزمون استخدامی به او گیر ندهند، می رفتند و رأی می دادند. و عده ای هم از روی نادانی، بدون آنکه نفعی برایشان داشته باشه. عده ای هم نرفتند و رأی ندادند.

       متأسفانه، فعلاً چیزی به اسم منافع ملی وجود ندارد و آنچه که هست منافع فردی کوتاه مدت است در چرخهء انتخاب بین بد و بدتر.

       چند روز پیش دیدم که آقای رضا پهلوی انتخابات را تحریم کرده اند. الان چقدر دلم می خواست که صدایم به ایشان می رسید و می گفتم: «شما چه چیز جایگزینی به مردم ارائه داده اید؟»

       حتی حسن داعی رو دیدم که می گفت: «شرکت در این انتخابات احمقانه است».

       حسن داعی عزیز! باید گزینهء دیگری جلو روی مردم گذاشته شود تا مردم رو به آن گزینه بیاورند و  از چرخهء انتخاب بین بد و بدتر دست بردارند.

بازگشت به خانه