تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
حسن روحانی؛ جام زهر تازهء حکومت اسلامی
منوچهر یزدیان
چهار سال پیش حکومت اسلامی به این نتیجه رسید بود که جنگ سرد هسته ای را، به قدرت های بزرگ جهان و در رأس آن ها ایالات متحده آمریکا، باخته است. اشراف به این شکست هستهای، حکومت اسلامی را مجبور به نوشیدن "جام زهری خمینی وار" نمود و اجرای سیاست "نرمش قهرمانانهء خامنهای" را در دستور کار قرار داد. در آن زمان به پیش کشدن حسن روحانی و قراردادن او بعنوان "رئیس جمهور" چیزی نبود جز اعلام مواضع جدید حکومت اسلامی به قدرتهای جهانی پیرامون رو گردانی از ساختن بمب اتمی.
این پسگرد حکومت اسلامی از موضع "جنگ اتمی طلبی"، خود حاصل فشارهای اقتصادی شدید دولتهای غربی، و در رأس آنها دولت باراک اوباما بود. رویکرد دولت اوباما به سیاست "ادامهء حکومت اسلامی بدون بمب اتمی" زمینه را برای اعلام "نرمش قهرمانه" علی خامنهای فراهم کرد. در حالیکه پيش از آن، دولت باراک اوباما با بیاعتنائی به قیام سال هشتاد و هشت در ایران تضمین کافی برای کوتاه آمدن از "سیاست تغییر رژیم در ایران" را به "اونا" داده بود. بر همين سياق، حسن روحانی که خود از مهرههای پر رنگ حکومت اسلامی بود از آستین ولایت فقیه بیرون آمد. حسن روحانی با عمامهء سفیدش و ظاهری "شسته رفته" به پیش کشیده شد. او که یکی از خشنترین چهرهای امنیتی کلان رژیم بود میبایست نقش "اسقف ماکاریوس قبرسی" را در سياست بینالمللی رژیم اسلامی بازی کند.
بر کسی پوشیده نیست که رئیس واقعی حکومت اسلامی مسلط بر ایران خامنهای و دستگاه خلافت اوست و به همين دليل "رئیس جمهور شدن حسن روحانی" هیچکدام از پایه های رژیم - یعنی استبداد مذهی، بیعدالتی، بیحقوقی ملت، تبعیض و غیره - را تغییر نداد و قراری هم برای این گونه تغییرات در کار نبوده است. نقش حسن روحانی گرفتن تضمین از دولت اوباما و متحدان او برای بقای حکومت اسلامی، مالک شدن پولهای بلوکه شده ایران و برداشتن بایکوت اقتصادی رژیم بود. کارنامهء حسن روحانی نشان میدهد که او آنچه را که رژیم از او توقع داشته، در حد امکانات داخلی و خارجیاش، فراهم کرده است.
در این میان خوشبختانه دینامیک تغییرات در جهان، نه بهخواست ولایت فقیه و نه هیچکس دیگر، همچنان در حال صورت گرفتن است. اوباما و سیاست او به گنجینهء تاریخ سپرده میشود و به جای او ترامپ جلودار سیاست جهانی میگردد، بریتانیا از اتحادیهء اروپا کناره گیری میکند، تمام احزاب و شخصیتهای چپ، سوسیالیست و کمونیست در فرانسه پشت سر "مکرونِ لیبرال" قرار میگیرند، آمریکا یک پایگاه هوائی در سوریه و همچنین غارهای "تورابورا" در افغانستان را بمباران کرده و ناوگان هایش را بهسمت دریای چین به حرکت درآورده است، روسیه این افتخار را کسب کرده که اولین کشوری در جهان باشد که اورشلیم را بهعنوان پایتخت اسرائیل بهرسمیت بشناسد. بهاین لیست بزرگ می توان شکست پیدرپی "داعش" در عراق و سوریه، اوضاع سیاسی در تونس، رابطهء گرم دولت ترامپ با حکومت السیسی در مصر، اتحاد کشورهای عربی در سرکوب حوثیها در یمن، سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی و اسرائیل، تشکیل یک اتحادیهء نظامی با شرکت آمریکا و کشورهای عربی که در رسانهها به "ناتوی عربی" معروف شده است و از این دست اشاره کرد.
بر پایهء تصویر ارائه شده در بالا، حکومت اسلامی مسلط بر ایران که موجودیتاش را در فساد خود ساخته در خطر دیده است، منابع مالیاش بشدت تحلیل رفتهاند و احتمال شورش گرسنگان و جويندگان نان و آزادی ایرانیان را نه با مغز، بلکه با گوشت و پوست خود احساس کرده است، برای نجات خود از این سقوط آزاد چه سیاست دیگری جز مماشات با جهان غرب را میتوانسته پیشه کند؟ یعنی حسن روحانی در این شرایط تنها گزینهء ویترین ریاست جمهوری حکومت اسلامی بوده و هنوز هم هست.
بررسی "انتخابات" در حکومت اسلامی، بهویژه در دو دههء گذشته، نشان میدهد که اکثریت عظیم رأی دهندگان رأیشان نه "انتخاب بد به جای بدتر" بلکه "نه" به حکومت اسلامی است. این اکثریت تا کنون به کسی رأی داده است که فکر میکرده، منتخب ولایت فقیه نیست. علی خامنهای، مافیای نظامی- اقتصاد ایران و تمام جریانات سیاسی موسوم به اصولگرا درک کردهاند که قطبنمای رأی دهندگان در اینگونه انتخابات دقیقاً جهت مخالف موجودیت آنهاست. یعنی هرآنکه ولایت فقیه تائید کند رأیدهندگان به ضد او رأی خواهند داد.
از يکسو با این پیشفرض که حسن روحانی در شرایط و اوضاع گفته شده گزینهء اصلی حکومت اسلامی برای سِمت رئیس جمهوری بوده و، از سوی دیگر، اگر بپذیریم که رأیدهندگان به گزینهء حکومت رأی نمیدهند، به این نتیجه میرسیم که کم هزینهترین گونهء مهندسی و مدیریت انتخابات برای رژیم، در واقع، سناریوی حمایت ولایت فقیه، مافیای نظامی- اقتصادی و اصول گرایان از کسی است که تمام مشخصات سرکوبگری، اعمال خشونت، تبعیض و بیعدالتی را دارا باشد.
در انتخاب این گزینه، مهندسان حکومت اسلامی تمام این مشخصات را ذوب شده در شخص ابراهیم رئیسی پیدا کرده و او را، علیرغم مخالفت اولیهء خودش، وارد صحنه به اصطلاح انتخابات کردند. در این سناریو، که آخرش از اول هم معلوم بود، حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور برنده شد. طبق آمارِ غیر قابل رصدِ و نا مطمئن حکومتی، بیش از بیست و دو میلیون نفر از رأیدهندگان علیه گزینهء جعلی ولایت فقیه، یعنی علیه ابراهیم رئیسی به حسن روحانی رأی دادند. ضمناً لازم بوده که همین ابراهیم رئیسی، با اعلام دريافت بیش از پانزده میلیون رأی، بهعنوان "چماق و لولوی آماده" و بهجای "جلیلی و احمدینژاد بیکفایت" به آمریکا و متحدیناش نشان داده شود. از سوی دیگر، نهتنها رأیدهندگان به حسن روحانی خود را برندهء معرکه احساس کنند بلکه، در آینده ای بسیار نزدیک، هم آنها یعنی رأیدهندگان از سوی باندهای مافیائیِ اقتصادی- نظامی مسئول اوضاع نا بسامانی کشور قلمداد شوند. بدينسان، حالا حکومت اسلامی، با تعیین حسن روحانی بهعنوان رئیس جمهور خود، به قدرتهای جهانی و منطقه اعلام میکند که آمادهء "مذاکره در مورد معضلات" میباشد.
اما آنچه هنوز اتفاق نیفتاده مرگ ولی فقیه است. احتمال اینکه علی خامنهای با داشتن سن زیاد و سرطانی که دارد در طول چهار سال آینده فوت کند خود موجب نگرانی بیشتر باندهای نظامی- اقتصادی دستگاه ولایت فقیه شده است. انتخاب حسن روحانی بهعنوان رئیس جمهور، اعلام موضع این باندها برای روز مرگ خامنه ای است. از آنجا که مافیای نظامی- اقتصادی ولایت فقیه احتمال شورش گرسنگان و آزادی خواهان ایران را در آن روز بعید نمیداند، از هماکنون با انتخاب حسن روحانی پیش بینی سیاست "مذاکره بجای معارضه" را نموده و مدتهاست که به تبلیغ کابوسی با عنوان "احتمال داعشی شدن" یا "سوریهای شدن ایران" پرداخته است.
در واقع آن "کلیدی" که حسن روحانی چهار سال پیش از آن یاد کرده بود امروز خودش را واضحتر نشان می دهد. حسن روحانی کلید باز کردن قفل مذاکره با قدرتهای جهانی برای استمرار حکومت اسلامی بوده و هم چنان دارد نقش کلیددار را بازی میکند.
در این نوشتهء کوتاه، نگارنده به نقش به اصطلاح "اصلاح طلبان" حکومتی و غیر حکومتی و همچنین گروهها و شخصیتهای مخالف حکومت اسلامی، نپرداخته است، چرا که آن همه خود فرصت دیگری را میطلبد.
بیستم ماه می دوهزار و هفده