تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

8 خرداد ماه 1396 ـ  29 مه 2017

اصلاحات، از گفتمان تا کوفتمان، یا قوت لایموت

الف.لام.نیم

aleflamnim@gmail.com

       ما وقتی جوان و جاهل بودیم و شور و شوق نوشتن‌مان تازه بیدار شده بود با خودمان فکر می‌کردیم که یکی از خوبی‌های طنز نوشتن برای فارسی ‌زبانان این است که هر جا ماست‌ خورت را گرفتند که چرا بی‌ربط می‌گویی، می‌توانی خودت را به کوچه‌ی علی‌(ع) چپ بزنی و بگویی شوخی کردم و آب هم از آب تکان نخورد. خوب این برای آدمی مثل ما که از یک طرف شهوت خودنمایی داشت و از طرفی می‌خواست مسئولیت اشتباهات ناشی از کم‌سوادی‌اش را نپذیرد خیلی انتخاب خوبی بود منتها بعدش دوزاری ‌مان افتاد که مثل خیلی چیزهای دیگر در این مورد هم رودست خورده‌ایم. چرا؟ چون حساب زمانِ لاکردار و نسلی که بعد از ما می‌آمد و دست ‌پرورده‌ی یک ساختار حکومتیِ از سر تا بن پشت‌ هم ‌انداز، بی‌چشم و رو، لمپن ‌دوست و لات‌ پرور بود را نکرده بودیم. در حقیقت چشم ما به نسلی بود که پیش از ما و در یک ساختار نسبتن استُقُس‌دار تربیت شده بود و برای همین از داوری آنها به شدت حساب می‌بردیم منتها الان که نظرات کارشناسان و نخبگان ریز و درشت خیس‌خورده و دم‌کشیده‌ی نسل حاضر و حتا بعضی رندان هم‌نسل خودمان را می‌خوانیم تازه می‌فهمیم که کلاهی به گشادی تنگه‌ی هرمز سرمان رفته وگرنه ما هم الان برای خودمان کسی شده بودیم و دنیا را چه دیدی شاید با تلکه‌ی ملکه‌ای یا پشتیبانی سلطانی می‌توانستیم ده دوازده سال روی این پروژه کار کنیم که محمد(ص) در زمان وحی خواب بود یا بیدار و اسمش را بگذاریم فلسفه یا با پولی که روزی موشک می‌شد و به سر زن و بچه‌ی امت همیشه در صحنه‌مان می‌خورد برای آقا‌زاده‌مان بورسیه‌ی تحصیلی در مدرسه‌های استکبار جهانی به سرکردگی امریکای همان‌خوار بگیریم.

       حالا این‌ها که شاهکارهای نسل ما هستند به کنار، وجوه عملی این رفتار در سطوح عامیانه‌تر را می‌شود در تغییر تدریجی گفتمان به کوفتمان اصلاحات در چهار سال اخیر دید. اگر شما هم مثل خیلی‌های دیگر دچار آلزایمر خودخواسته نشده باشید باید یادتان باشد که بعد از - به قول حکومتی‌ها - فتنه‌ی هشتاد و هشت، به نظر خیلی‌ها می‌رسید که شرکت در ختنه‌ی نود و دو هیچ توجیه منطقی و حتا اخلاقی ندارد. در چنین شرایطی رویکرد اصلاح‌ طلبان و امیدواران به صندوق‌های رای در مواجهه با ممتنعین عصبانی خیلی گفتمانی‌تر و مثل آیات مکی قرآن، بیشتر ارشادی بود. اما در این چهار سال اخیر گویا توهم تعیین سرنوشت از یک‌ طرف و مشمول مرور زمان شدن وقایع هشتاد و هشت و شاید هم مسائل مالی - با پولی اشتباه نشود - از طرف دیگر کار خودش را کرده و این گفتمان یواش یواش تبدیل به کوفتمان شده و این آیات، شکلی «مدنی» (این مدنی به معنی متمدنانه نیست بلکه مربوط به شهر مدینه و کاملن غیر مدنی است) به خود گرفته طوری که حتا دانه‌ درشت‌ هاشان، که در پی حوادث هشتاد و هشت از مملکت تحت مدیریت آقا امام زمان (عج) گریزان و در جراید و برنامه‌های تلویزیونی به نوشتن نطنزهای خنک مشغول شده بودند، امروز در محیط ‌های مجازی با استفاده از ادبیات سیاستی- دیاثتی که خودشان و دوستان اصلاح ‌طلب ‌شان، انحصار گرایان تندرو را به خاطر به کار بردن آن الفاظ به صلابه می‌کشیدند، در حال هدایت متمدنانه و دموکراتیک مخالفان شرکت در انتخابات به شکاف صندوق‌ رای برای نامزد خود هستند و از حالا خط و نشان هم می‌کشند که اگر آنی که مردم - در ادبیات سیاسی معاصر مردم به معنی «من» به کار می‌رود - می‌خواهند از صندوق در نیاید تمام‌اش تقصیر شما بی‌غیرت ‌های تحریمی فلان‌ فلان شده است!‌ ببینید هنر انحراف افکار عمومی حکومت چقدر بالاست که توپ نظارت استصوابی را به دست طرفداران اصلاحات به زمین کسانی می‌اندازد که به هزار و یک دلیل، که بدیهی ‌ترینش احتمال دستکاری دوباره در آراست، نمی‌خواهند در انتخابات شرکت کنند.

       اما از لمپن‌های این گروه که بگذریم وجه خنده‌دار و ناامید کننده‌تر قضیه رفتار بعضی شسته ‌رفته ترهاشان است؛ آن‌هایی‌که قرار است زبانم لال معقول‌تر باشند و سقف عقل‌شان از کف عوام بیشتر برسد و، با توجه به اینکه سرعت نوشتن‌شان از یک چاپگر HP هم بیشتر است، قاعدتن باید اصول اولیه‌ی رتوریک منطقی - این کلمه را همینجوری الکی نوشتم که شما را بترسانم وگرنه خودم هم معنی و کاربردش را خیلی بلد نیستم - را بدانند، چنان مغلطه‌ هایی به پیش می‌اندازند که روی کله‌ی آدم شنبلیله سبز می‌شود. اینها درست است که مستقیمن به حریف بد و بیراه نمی‌گویند ولی با گفتمانی داد و بی‌دادی و حق و باطلی - که این هم یکی از آن میراث ‌های شوم این انقلاب است- بابک‌وار به صف هر که مشخصن به «بد» در انتخاب «بد و بدتر» رای ندهد می‌کوبند و همه را یک‌جا «اپوزیسیون منفعل» می‌خوانند و با استدلالی که ارسطو را در گور خودش شرحه ‌شرحه می‌کند به این نتیجه می‌رسد که چون اکثریت مردم - حالا این اکثریت چطور اندازه‌گیری شده بماند- فلانی را می‌خواهند پس عقل (میر)سلیم حکم می‌کند که به همان رای بدهیم. منتها یادشان رفته که همین اکثریتی که الان برای نسبی‌اش دو دستی به سر و سینه‌شان می‌کوبند و برای‌شان معیار حق و باطل شده، مطلق‌اش در سال پنجاه و هشت اژدهای هفت سری را بیدار کرده که همین بزرگواران امروز از ترس شش سرِ سترگ آن دست به دامن سر هفتم و مردنی‌اش شده‌اند. در حقیقت از دید این اندیشمندان، تعریف نخبگی، همراهی با آرمان‌ها و احساسات اکثریت مردم است که البته برای همان اکثریت مردم هم تعریف درست و جامع و مانعی ندارند و انگار حوصله‌ی فکر کردن به آن را هم ندارند چون اگر حوصله‌ی فکر کردن داشتند به جای اینکه از امتناع ‌کنندگانِ از این جا رانده و از آنجا مانده بپرسند شرکت نکردن در انتخابات چه دستاوردی داشته یا خواهد داشت، سردمداران اصلاح‌ طلبان را زیر اخیه می‌کشیدند تا بعد از سی و چند سال ویژه ‌خواری سیاسی و اقتصادی برای‌شان در چند پاراگراف به زبان فارسی ساده و بدون زیر و رو کِشی بنویسند اهداف کوتاه، میان و بلند مدت اصلاحات و راه‌های دسترسی به آنها در چارچوب قانون‌اساسی حکومت ولایت‌مطلقه‌ی فقیه چیست. (نیم نمره)

       در پایان این روده ‌درازی بی نتیجه، و از آنجایی که ما ذهن ساده‌ای داریم و عادت نداریم مثل خیلی‌ها به جای قاطبه‌ی مردم فکر کنیم و بعد پشت سرشان قایم شده و دیگران را تکفیر کنیم، و به عنوان کسی که تا این ساختار استصوابی و غیرمنصفانه هست به هیچ وجه من الوجوه در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهد کرد، به عرض شما سرورانی که تصمیم به شرکت در انتخابات گرفته‌اید می‌رسانیم که ما نه تحریمی هستیم و نه از لحاظ سازمانی عضو چیزی که اپوزیسیون نامیده شده و این برچسب‌های متفرق‌ کننده هم به هیچ کجای بالا‌تنه‌ مان نمی‌چسبد. از طرفی بدون تورمِ حبل‌الورید، جوانان و میان‌ سالانی که هر چهار سال یکی دو هفته از صداقت و نیازشان سوء استفاده می‌شود را هم خیلی خوب درک می‌کنیم. در واقع اینقدر فهمیده‌ایم که ما نسل پیش از انقلاب حکومتی را به یاد داریم که حکومت اسلامی در مقایسه با آن مانند زندانی است که همه‌ی ما را گرفتار کرده و تا وقتی که این معیار مقایسه‌ی نسبی برای ما هست، منطقن راضی به خفت انتخاب بین دو زندان‌بان نمی‌شویم ولی از طرفی این را هم می‌دانیم که داشتن این انتظار از نسلی که در این زندان به دنیا آمده و معیارهای مقایسه‌ای ما را ندارد منطقی نیست. برای همین هم هست که وقتی شور و حرارت آنها را می‌بینیم بدون آنکه خودمان را گول بزنیم به زهرخندی کفایت می‌کنیم.

بازگشت به خانه