تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
سخنی با دو مقام «جمهوری اسلامی»
حسن یوسفی اشکوری
بالاخره این انتخابات نیز گذشت. البته به خیر و خوشی. بر مردمی که با آگاهی و مسئولیتپذیری تشخیص دادند که با توجه به تجارب تاریخی و شرایط خاص جهان و منطقه و میهن، از مسالمتجویانهترین ابزار حل منازعات اجتماعی و سیاسی برای مدیریت خرد و کلان کشور یعنی صندوق رأی استفاده کنند، تبریک و در عین حال سپاس و درود. دست مریزاد.
طبق تجربه زیستهام در طول عمر جمهوری اسلامی، جز انتخابات مجلس اول (که خود نامزد بودم و البته انتخاب شدم)، در دیگر انتخاباتهای مجلس و شوراها و ریاست جمهوری یا اصلا رأی ندادم و یا به انداختن یک رأی بسنده کردم ولی در سه انتخابات ریاست جمهوری فعالانه شرکت کرده و افزون بر رأی دادن به کاندیدای مورد نظرم در تشویق دیگران به رأی دادن نیز مشارکتی فعال داشتم: انتخابات ۷۶، ۸۸ و ۹۶. اما همان اندازه که انتخابات اول و سوم کامم را شیرین کرد دومی چنان شرنگی در کامم ریخت که هنوز تلخی و زهرآکینیاش را از یا نبردهام و فکر میکنم تا زمانی که جبران نشود (و حداقل تا وقتی که رهبران استوار و دلیرشان از حصر غیر قانونی رها نشوند) از یادم نخواهد رفت.
در این احوال (روز شنبه 30 اردیبهشت 96)، سخنی دارم با دو مقام عالی جمهوری اسلامی آقایان خامنهای و روحانی؛ سخنی که انگیزهء تحریر این نوشتار است.
در سال 76، پس از انتخابات شدن آقای خاتمی، نامهای به ایشان نوشته و در آنجا با عطف به دوستی و آشنایی فیمابین و نیز با عنایت به حسن ظن ایشان به من، از باب خیرخواهی برای میهن و خود ایشان، نکاتی را یادآوری کردم و از جمله (البته اکنون نقل به مضمون) نوشتم:
«به نظر میرسد بار دیگر شانس به جمهوری اسلامی روی آورده چرا که این حضور پر رنگ مردم و رأی بیست میلیونی به شما نشان داد که هنوز مردم به ناامیدی کامل نرسیده و هنوز اندک امیدی به تغییر اوضاع و انجام اصلاحات (هرچند در چهارچوب همین قانون اساسی و همین نظام) باقی است، حال بر شماست که از این فرصت تاریخی استفاده کنید و گامی به جلو بردارید و با اصلاحاتی کشور و نظام را از این بن بست تاریخی برهانید». سپس برای تحقق آن تذکر دادم: «روشن است که در چهارچوب مناسبات موجود، شما به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم بدون همراهی و همکاری رهبر نظام نمیتوانید در امور مهمه و تغییرات اساسی کامیاب باشید». در ادامه افزودم: « اما نکتهء اساسی این است که به حکم تجربه و منطق امور لازم است که دو کار را همزمان به پیش ببرید. از یک سو بر خواسته های مردمی و قانونیتان در چهارچوب همان دو اصل اعلام شده، یعنی قانونگرایی و تقویت جامعه مدنی استوار بمانید و در سوی دیگر با رهبر نظام همفکری و رایزنی داشته باشید؛ ولی توصیه میکنم هرگز اختلافات داخلی و پشت پرده را به کوچه و خیابان نکشانید؛ چرا که در عمل نه تنها کاری از پیش نمیرود بلکه در نهایت این شما هستید که در مصاف نهایی و رویارویی شکست خواهید خورد». در این مورد به تجربهء جدال شکستخورده رئیسجمهور اول و رهبری و دیگر نهادهای نظام سیاسی اشاره و استناد کردم.
حال دقیقاً بیست سال از آن زمان گذشته است. آنچه در این سالها بر نظام و مردم و «ما» گذشته است روشن است و نیازی به بازگویی آنها نیست. در عین حال به اجمال میتوان گفت «جنبش اصلاحاتی» بیست ساله کامیابیهایی داشته و البته ناکامیابی نیز کم نبوده است ولی هرچه بوده اکنون انبانی از تجربهء بیست ساله داریم که اگر درست از آن استفاده کنیم هم برای نظام حاکم مفید است و هم برای مردم و کشورمان در وضعیت نامطلوب جهانی، و به ویژه در وضعیت آشفته و نامطمئن خاورمیانه. اکنون نیز همان مدعیات بیست سال قبل را تکرار میکنم. چرا که این مدعا منطق اصلاح طلبی و اصلاح گری است و من اصلاح طلبم.
در طول هشت سال ریاست جمهوری خاتمی، متأسفانه، آیتالله خامنهای (به هر دلیل) نه تنها از آن فرصت مثبت تاریخی استفاده نکرد بلکه از طرق مختلف (خود و یا از طریق عوامل وابسته به بیت رهبری) هم مانع استواری برای موفقیت اقدامات و ایده های ملی و مفید رئیس جمهور و دولت خاتمی شد و هم تلاش فراوانی کرد تا همان اقدامات محدود دولت اصلاحات نیز خنثی و بیاثر شود.
از مهمترین اقدامات آقای خامنهای به قدرت رساندن شخصی چون محمود احمدینژاد بود. رفتار و افکار احمدی نژاد (حداقل در دولت نهم) نشان میداد که او مأموریت داشت تا پروژهء اصلاحات دوم خردادی را خنثی کند و اصلاحطلبان وفادار به نظام را از عرصه رقابتهای درون حکومتی برای همیشه براند. اما دیدیم که چه شد و احمدینژاد نه تنها گلی به جمال نظام نزد بلکه با ظرفیت تمام موجب بیاعتباری کل نظام و از جمله رهبر نظام و سبب شوربختی ملتی شد و گفتن ندارد که پیامدهای ویرانگر آن به این زودیها جبران نخواهد شد.
در پی آن آقای حسن روحانی به ریاستجمهوری برگزیده شده و دولت یازدهم تشکیل شد. روحانی هرچند اصلاح طلب به معنای سیاسی و متعارف آن نبود و چنین داعیهای نیز نداشت ولی از آنجا که برآمده از حمایت قاطع «سید اصلاحات» و رأی «سبد اصلاحات» (از هر دو نوع دوم خردادی و جنبش سبز هشتاد و هشتی) بود دولتی اعتدالی/ اصلاحی تشکیل شد. خوشبختانه این دولت و بیشتر رئیس آن توانست نه تنها در حد توان آثار مخرب دولت پیشین را جبران کند بلکه گامهایی مثبتی بردارد که مهمترین و ماندگارترین آن در سیاست خارجی به فرجام رساندن برجام بود.
به رغم گفتارها و رفتارهای مثبت و مصلحانه روحانی و دولتش در این چهار سال، باز متأسفانه رهبر نظام و عوامل و نهادهای وابسته و تحت امر نشان دادند که بر همان سلوک پیشین سیر میکنند و برای ناکامی دولت روحانی و بیاعتبار کردنش از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و نمیکنند. آخرین پروژه ورود ابراهیم رئیسی با آن کارنامه سیاهش برای رقابت با روحانی و حذف او از طریق صندوق رأی بود.
حال این همه را گفتم تا بگویم آقایان: خامنهای و روحانی! با انتخابات 29 اردیبهشت 96 و این حجم عظیم و خیره کنندهء مشارکت مردم و برگزیدن دوبارهء روحانی با این رأی کمنظیر و واقعاً شگفت انگیز و غیر منتظره، یک بار دیگر شانس به مجموعهء نظام جمهوری اسلامی و نهادهای تصمیم ساز آن با رهبری شما دو تن روی آورده است و دیگر با شمایان است که این موهبت را قدر بشناسید و کاری بکنید «ای که دستت می رسد کاری بکن».
این فرصتها تضمینی و همیشگی نیست و تحمل و امید مردم نیز در نهایت سقفی دارد. خدمت جناب آقای خامنهای عرض میکنم که اگر در این بیست سال کشور و نظام در مجموعه در امان بود و حداقل فروپاشی رخ نداد معلول عوامل مختلفی بود، و از جمله آن که در این سالیان پر رنج جناح اصلاح طلب و طیف گستردهء جنبش سبز کم و بیش فعال بود و در توازن قوای حکومتی و مدنی نقش مهمی داشت و هنوز خیرخواهانی چون محمد خاتمی از هدایت معنوی و سیاسیشان شانه خالی نکردهاند و به ویژه در این چهار سال دولت یازدهم مدیریت اجرایی کشور را در دست داشت.
با این همه، این نیز دانسته است که اگر برخی همکاریها، و بهویژه همکاری در ماجرای مذاکرات هستهای، بين رهبر نظام با دولت روحانی نبود همین اندازه موفقیت نیز حاصل نمیشد و این نشان میدهد که همکاری دو مقام عالی نظام در سیاستهای داخلی و به ویژه در سیاست خارجی شرط موفقیت است. بگذریم که آقای خامنهای (به هر دلیل) پس از برجام در اشکال مختلف تلاش کرده و میکند که مانع برخی آثار مثبت و مفید آن در روابط خارجی و داخلی بشود.
متأسفانه ما اکنون به دوران قاجار بازگشتهایم! در آن دوران اگر دولت مردانی مصلح پیدا میشدند (قائم مقام ها و میرزا تقی خان و سپهسالار و امین الدوله) ناگزیر میبایست اول «اعلیحضرت» را مجاب میکردند تا با حمایت و تأیید صاحب قدرت بلامنازع نظام و در عین حال غیر پاسخگو کاری بکنند و اقدامی مثبت انجام بدهند. چه بخواهیم و چه نخواهیم وضعیت کنونی ما این است و عملا بیش از یک قرن جنبش قانونگرایی مشروطه را حذف کرده ایم!
آقایان خامنهای و روحانی!
این رأی مردم (جز اندکی در اقلیت) نه رأی به نظام بود و نه به ولایت فقیه و نه حتی به شخص «حسن روحانی سرخه ای»! و این را شما به خوبی میدانید! لابد شما هم مانند من کلیپهای تصویری شمار قابل توجهی از بزرگان علم و دانشگاه و هنر و سیاست میهنمان را که (برخی از آنها برای اولین بار در عمر جمهوری اسلامی) با مردم سخن گفتند و از مردم خواستند که وارد عرصه انتخابات شوند و به حسن روحانی دهند ملاحظه کردهاید. در این سخن گفتن ها یک امر مشترک آشکارا به چشم می خورد و آن این بود که تمام این بزرگان با خشم فرو خورده و با رنجی آشکار و در عین حال مسئولانه از مردم میخواستند در انتخابات شرکت کنند و به کاندیدایی رأی دهند که مطلوب جناح راست و سرکوبگر حاکمیت نیست و بخشی از مطالبات دریغ شدهء مردمی و ملی را نمایندگی میکند.
این همه رنج و یأس برآمد سیاستهای آزادیستیزانه و سرکوبگرانه مجموعه حاکمیت در این حدود چهار دهه است. البته در این میان کسانی چون خاتمی و روحانی به عنوان رئیس دولت اگر خواستهاند برای کاهش این رنجهای مستمر بر اهل اندیشه و فرهنگ و قلم قدمی بردارند، با اقدامات جناح مقابل خنثی شده و گاه بر افزایش خشم و خشونت افزوده است.
جناب روحانی!
شما به هر دلیل در مناظره ها و سخنرانیهای انتخاباتی وعدههای شیرین بسیار دادهاید و اکنون (از شنبه 30 اردیبهشت 96) به بعد وقت عمل است. البته فکر میکنم بسیاری چون من از پیش میدانیم که هیچ رئیسجمهور و یا هیچ دولتی قادر نیست به تمام وعدههای خود عمل کند و در «جمهوری اسلامی ایران» نیز با ساختار حقوقی و حقیقی آن نیز انتظار چندانی نداریم ولی بدانید که اولا، شما در برابر این انبوه رأیدهندگان به خودت مسئولیت اخلاقی دارید و ثانیا، حداقل انتظار این است به شکل قانعکنندهای نشان دهید که برای تحقق وعدههایتان کوشیدهاید و دست کم به موکلان تان بگویید موانع کارتان چه بوده است.
به موضوع اصلی سخنم باز گردم.
جناب روحانی! با دعوا و جدال لفظی شما و رهبر نظام در منابر و محافل عمومی مشکلی حل نخواهد شد. برای موفقیت شما چهار پیشنهاد دارم:
- اول این که با جدیت و شفافیت تمام وعدههایتان را پی بگیرید و با خودتان و مردم صاق باشید.
- دوم این که در صورت نیاز از مردم و حامیانتان از طرق مختلف یاری بخواهید و از این پشتوانه رأی مردمی به خوبی استفاده کنید.
- سوم، در صورت نیاز با رهبری مشورت کنید و کمک بخواهید.
- چهارم، با رهبری با زبان کارشناسی و با ارائه واقعیتهای عینی و ملموس و قابل اثبات سخن بگویید نه با زبان و بیان ایدئولوژیک و فلسفی و جدلی و آن هم در کوچه و خیابان. او هم در نهایت نمیتواند به جنگ واقعیتها برود. منطق امور و نیز تجربه نشان میدهد رهبری که مدعی است «حفظ نظام اوجب واجبات است» و او نیز مانند رهبر اول جمهوری اسلامی نشان داده است در صورت احساس خطر جدی برای بقای نظام اهل انعطاف است و «نرمش قهرمانانه» را فراموش نمیکند، این آمادگی را قاعدتاً دارد در صورت مواجهه با واقعیت های بیرحم و خطرناک منعطف شود و برای بقای نظام و خودشان هم که شده گامی فراپیش نهد و کاری بکند.
بدین ترتیب، جناب روحانی! مردم اکنون حرف خود را با بیانی شفاف گفته و مسئولیت خود را به انجام رساندهاند، اکنون بر شماست که این بار امانت را در حد توان و در حد انتظار به فرجام برسانید. این گوی و این میدان! اما ما مطالبات و مضمون رأی مان را بیامان به یادتان خواهیم آورد و صد البته برای موفقیت شما هرچه در توان داریم دریغ نخواهیم کرد. حق یارت!