تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

19 خرداد ماه 1396 ـ  9  ژوئن 2017

حکومت تحقیر، توبه و خود شیرینی

مجید محمدی

       در همهء‌ جوامع افراد بازنده، بیکار، در راه مانده، آواره، مستاصل و مورد سوء استفاده واقع شده در کنار افراد جاه طلب و حریص وجود دارند که برخی از آنها ممکن است بخواهند به هر تحقیری تن دهند تا به خواسته‌های خود از مجراهای غیر اخلاقی و نامشروع دست یابند. در برخی حکومت‌ها افراد نه تنها برای خواسته‌های غیر اخلاقی و نامشروع بلکه برای خواسته‌های معمول و عادی باید به تحقیر تن در دهند. در حکومت‌های اقتدارگرا و تمامیت خواه است که زمینه‌های این تحقیر طلبی در هر دو صورت به خوبی فراهم می شود.

       برای این ادعا که حکومت اسلامی چنین نظامی است تنها کافی است به مواردی از این خود- خوار کنندگی‌ها برای رسیدن به خواسته ‌های عادی افراد- مثل کسب و حفظ شغل و ادامه‌ی حیات- اشاره کنیم. چهار نمونه‌ای که برگزیده‌ام هر یک طیفی از این تحقیرها را منعکس می کنند: هنرمند تبعیدی، کمونیست تواب، و دو هنرمند متفاوت داخل کشور. هر چهار نفر قربانیان نظام حکومت اسلامی هستند و در موقعیتی قرار گرفته‌اند که بازی در سناریوی تحقیر را روشی برای بقای خود تصور کرده‌اند.

 

نامه‌ حبیب برای بازگشت به کشورش

       بازگشت به زادگاه و وطن حق هر انسانی است. اما این حق در ایران بدون تحقیر خود ممکن نمی شود: یا افراد باید در طول عمر خود ساکت باشند یا اگر سخنی به اعتراض گفتند و کار و حرفه‌‌ی آنها پسند حکومت نبود تا آخر عمر هزینه‌ی آن را بپردازند. در یک جامعه‌ی عرفی و عادی نباید نامه‌هایی از این دست نوشته شود:

       «جناب آقای احمدی‌نژاد، ریاست محترم جمهور، بنده به صراحت و با صدای بلند اعلام می‌کنم که اینجانب دارای عرق ملی و اسلامی بوده و اعتقاد راسخ به قوانین جاری کشور دارم و از وطن ‌فروشان خودفروخته‌ای که سر به آخور استکبار و صهیونیسم جهانی دارند متنفر بوده و در هیچ زمانی با آنها همکاری و ارتباطی نداشته و ندارم و دامن به خیانت نیالوده‌ام. البته به این موضوع اذعان دارم که عمر و جوانی‌ام که سرمایهء اصلی زندگی‌ام بود را در خارج از کشور از دست داده‌ام و شاید هم کوتاهی ‌هایی داشته باشم.»

       او برای راضی کردن احمدی نژاد جهت باز کردن راه وی برای بازگشت به کشور مجبور است به مخالفان وی که حداقل تحول یافته و نگرش باز تری پیدا کرده‌اند دشنام دهد:

       «آقایانی که الان در پوستین اصلاحات دم از آزادی، حقوق بشر و حقوق شهروندی می‌زنند، در اوایل انقلاب با تنگ ‌نظری و بی‌تدبیری خود باعث بوجود آمدن فضای بی‌اعتمادی و وحشت در بین برخی از هموطنان گردیدند به طوری که تعدادی از آنها با چشمانی گریان مجبور به ترک وطن خود شدند بدون آنکه تقصیری داشته باشند، که من هم از جمله آنها هستم.» (فارس، 31 خرداد 1395)

       او به کشور بازگشت اما علی رغم این اظهارات نتوانست در وطن اش کار کند.

 

اعترافات مسعود فراستی

       دسته‌ی دیگری که حکومت دینی بسیار آنها را دوست می دارد تواب‌ها هستند؛ کسانی که تحت فشار به نظام ارزشی و رفتاری بازجوی خود می گروند. بازجو احساس می کند در این تقابل برتری ارزشی و ایدئولوژیک دارد اما تنها زور او بیشتر است و اسلحه‌اش قدرتمند تر. تواب‌ها از ابتدای عمر حکومت اسلامی در همهء‌ نهادها تا سطوح بالا حضور داشته‌اند. بالاخص حکومت دوست دارد تواب‌ها را در حوزه‌ی هنر و فرهنگ داشته باشد تا هم بهتر قابل کنترل باشند (پرونده‌ی توابی آنها همیشه آمادهء‌ عرضه به عموم و در نتیجه شخصیت آنها قابل تحقیر است) و هم درسی باشند برای دیگران تا "رویشان را زیاد نکنند".

       یکی از این تواب‌ها، که به منتقد سینمایی محبوب دستگاه ‌های اطلاعاتی و بیت تبدیل شده، مسعود فراستی است. او در مورد روند تواب شدن اش می گوید:

       «جزو یکی از گروه‌های چپ بودم. چپِ به قول آن موقع خودمان غیر وابسته. فکر می‌کردیم. تفکری همچنان وابسته است. چپ غیر توده‌ای، چون توده‌ای‌ها غیر از اینکه وابستگی جبهه‌ای داشتند، وابستگی جیبی هم داشتند. به ایران آمدیم و از انقلاب دفاع کردیم. در جایی هم نکشیدیم. من هم شُل شدم. نه فقط من، عده‌ای از بچه‌ها این‌طوری شدند. در ما انشعاب شد، عده‌ای مسلحانه علیه حکومت شدند. طیف من منفعل شدند. گفتند این راه غلط است، ولی منفعل شدند. راهی هم جز این نداشتیم، چون مردم آن طرف بودند. ما هم علیه مردم نبودیم. نمی‌دانستیم چکار کنیم. در یک سال و خرده‌ای آخر کاملاً به بن‌بست رسیدیم و همه را در یک شب گرفتند. آخر سال 1360. به اوین رفتیم. یک بازجو داشتم که از زیر چشم‌بند او را می‌دیدم. لبه کتش پاره بود. دانشجوی فوق‌لیسانس علوم سیاسی بود. ماه بود. این باید مرا تعزیر می‌کرد. همان موقع که حکم تعزیر مرا داشت می نوشت، اشک هم از گوشه چشمش افتاد. این را دیدم. اینها را به یک آدم امروزی بگویی نمی‌فهمد. با این دعوا دارم؟ مرا تغییر داد، بلکه نشستم و مثل خر خواندم. 400 جلد کتاب (در زندان) خواندم. چپ مائوئیست بودم. شروع به خواندن کردم. از فلسفه هم شروع کردم. بعد تاریخ و سپس همه چیز. هر آنچه را که جدی بود خواندم. المیزان خواندم. چهار جلد اساسی علامه طباطبایی را به دقت می‌خواندم و خط می‌کشیدم. از نظر فکری هم در بیرون تیر خلاص را خورده بودم، یعنی انفعال داشتم. مذهبی که نبودم، همچنان هم چپ می‌زدم. آرام ‌آرام به چیزهایی رسیدم. پیش حاکم شرع که رفتم، پرسید: "تو حکومت اسلامی را قبول داری؟" جواب دادم: "نه." سئوال کرد: "اسلام را قبول داری؟" پاسخ دادم: "نه." گفت: "برو." سه سال و نیم زیر حکم اعدام بودم. بازجو مرا می‌شناخت. یعنی در این مدت آن‌قدر با من سر و کله زده بود که مرا می‌شناخت. یک شب به سلولم آمد. پشتم را به دیوار کردم و نشست. گفت: "الاغ! خواسته‌ام دو باره از اول محاکمه شوی. خودت را لوس نکن. می‌دانم دیگر مارکسیست نیستی. این را هم می‌دانم که طرفدار انقلاب اسلامی هستی. مسلمان هستی یا نیستی، به من مربوط نیست. از تو سئوال می‌کنم مثل آدم جواب بده. خودت را لوس نکن. قبول است؟" گفتم: "قبول است." گفت: "به من مدیونی." بچه خیلی خوبی بود.» (تابناک، 29 خرداد 1395)

       فراستی بعد از زندان همچنان ایدئولوژی ضد امپرالیستی را یدک می کشد و می شود منتقد بومی گرا و ضد امپریالیست سینمای امریکا و روشنفکران ایرانی. حرف‌های وی ادامه‌ی رهنمودهای خامنه‌ای در حوزه‌ی هنر و فرهنگ است: "نقدم [از فیلم محمد] را آقای خامنه‌ای خوانده و گفته است «دقت کنید؛ این نقد جدی است»." (همانجا)

       فراستی سه دهه است که در همان فضای تحقیر بازجویی و تواب بودن و سندرم استکهلم (عاشق بازجوی خود شدن) دارد زندگی می کند و به همین دلیل کسانی را که نمی پسندند با تقلید از جوادی آملی "دیوث فرهنگی" می خواند. این گونه رفتارها هم با سنت (بد دهنی و فحاشی) چپ می خواند و هم به کار تقرب به نهادهای امنیتی و نظامی می آید که فراستی با آنها کار می کند.

 

اعتراض مهران غفوریان به فحاشی انصار

       دولتی بودن فعالیت‌های فرهنگی و وابسته بودن فعالیت به بودجه‌های دولتی باعث شده هنرمندان و نویسندگانی که می خواهند از این منابع محروم نشوند یا فعالیت شان ممنوع نشود خود را در شرایطی که تحقیر می شوند مجددا تحقیر کنند. دیوث خواندن برخی از هنرمندان توسط انصار حزب الله یک تحقیر است اما تحقیر پیچیده تر آن است که فرد تحقیر شده به جای دفاع از خود به مخالفان حکومت بد و بیراه بگوید که چرا به این تحقیر اشاره می کنند. یکی از این هنرمندان تحقیر شده گفته است:

       «من در اعتراض به اهانت نشریه‌ای به هنرمندان، هر واکنشی نشان بدهم ارتباطی به شبکه‌های ماهواره‌ای معاند ندارد و هیچ وقت پاسخی به تماس این رسانه‌ها نداده‌ام.» (تابناک 9 مرداد 1395)

       او در این پیام با اشاره به معاند بودن ماهواره ها دارد برای نظامی خودشیرینی می کند که عوامل مورد حمایت اش به او فحاشی می کنند.

       او بعداً تلاش کرد اعتراض خود به تحقیر (گرفتن عکس با فردی که روسری روی سرش کشیده شده و حتی صورت اش دیده نمی شود) را رفع و رجوع کند:

       «یکی از دوستانم که پسر بود را با پتو پوشاندم و گفتم طرح پیشنهادی‌ام برای جشن حافظ سال 96 پوششی اینگونه است، اصلاً قصدم تمسخر حجاب نبود، نه چنین کاری را می‌کنم و نه می‌توان حجاب را مسخره کرد. معتقدم حجاب مصونیت دارد... خانوادهء همسر و مادر خودم نیز حجاب برتر یعنی چادر را برگزیدند، همسرم نیز مذهبی است و دوستان و اطرافیانم می‌دانند که خانواده مهران غفوریان مذهبی هستند... مهران غفوریان از اینجا اعلام می‌دارد که حجاب را دوست دارد و نه با آن شوخی می‌کند و نه می‌شود شوخی کرد... همسر من از خانواده‌ای است که حجاب‌شان درست است و چادر را برگزیده‌اند، هم مانتو و هم چادر برای من قابل احترام است ... روز برگزاری جشن حافظ باد وزیدن گرفته بود، اما با تمام این تفاسیر کدام مرد راضی می‌شود همسرش با مانتویی باز در یک جمع حرکت کند.» (مصاحبه با فارس، 16 مرداد 1395)

 

تتلو و حمایت از رئیسی

       امیرحسین مقصودلو، مشهور به "تتلو"، در انتخابات 96 طرف رئیسی را گرفت. او در یک دهه‌ء گذشته مسیرهای متفاوتی را برای کسب مجوز جهت فعالیت‌هایش تجربه کرد؛ از خواندن سرودهای ملی گرایانه تا آثار عدالت گرایانه و نزدیک شدن به فوتبالیست‌ها تا ناسزاگویی به بازپرس پرونده‌اش و بعد عذرخواهی از وی. اما هیچکدام وی را به خواننده‌ای بدون محدودیت تبدیل نکرد. در نهایت طرف کسی را در انتخابات گرفت که اجرای کنسرت در شهرش ممنوع شده است. او حتی بعد از شکست رئیسی ساکت ننشست و با انتشار متنی در اینستاگرام به تمجید از الهام چرخنده پرداخت:

       «بانوى واقعی ايرانى، از خداوند مي خوام كه هميشه سلامت و خوشحال باشين، شما نشان دادين كه فقط مردها نيستن كه ميتونن قوى باشن. روزى كه مردم بفهمن تغيير واقعاً ممكنه و هر شخصى مي تونه تغيير كنه اينم مي فهمن كه شما جزو اولين اشخاص بودين و اون روز زياد دور نيست.» (خبرآنلاین، 10 خرداد 1396)

       با تمجیدی که وی از چرخنده می کند نشان می دهد که با تحمل هرگونه تحقیر جداً می خواهد قوای قهریه تغییر وی (از خواننده ی زیر زمینی به مداح حکومت) را باور کنند تا بتواند کار عادی‌اش را انجام دهد.

 

لذت از رنج دیگران

       مطمئنا وقتی روحانیون و پاسداران آنها این گونه سخنان تحقیر آمیز و رفع و رجوع کننده را می شنوند سرمست می شوند و به خود می بالند که حکومتی بنا گذاشته‌اند که افراد باید خود را در برابر آن له کنند تا زنده بمانند و کار کنند، به زندان نروند و شکنجه نشوند، کسی مزاحم خانواده‌ی آنها نشود و فرزندان شان بدون پدر و مادر بزرگ نشوند.

       حکومت تمامیت خواه مذهبی بدون تحقیر شهروندان نمی تواند آنها را کنترل کند و شریعت ایدئولوژیک شده را به اجرا بگذارد. مردمی که تحت این حکومت اقتدارگرا و تمامیت خواه زندگی می کنند نیز نمی توانند بدون تحمل سطحی از تحقیر (یا شیرجه رفتن به دریای آن برای بهره گیری بیشتر) به حیات خود ادامه دهند چون منابع کشور در اختیار آن است. حکومت اسلامی به نحوی عمل کرده که تنها راه خلاصی شهروندان از تحمل تحقیر ترک کشور یا سقوط این حکومت است. البته حکومت، در عين حال، به نحوی عمل کرده که تصور بسیاری این است که فروپاشی حکومت دینی بدون فروپاشی جامعه ممکن نخواهد بود.

https://www.radiofarda.com/a/authoritarian--regimes-/28530118.html

بازگشت به خانه