تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
7 تير 1396 ـ 28 ژوئن 2017 |
از کره تا کره؛ و درسی که می شود از تاریخ شان گرفت
م. رضایی تازیک
پ پس از جنگ جهانی دوم، کره به دو قسمت تقسیم شد: کرهء شمالی و کرهء جنوبی. یکی به دامن بلوک «شرق»[1] افتاد (کرهء شمالی) و دیگری به دامن بلوک «غرب» (کرهء جنوبی). از آن روزها تا امروز بیش از 70 سال میگذرد. آن دو کره دیگر هیچ شباهتی به هم ندارند. در کرهء شمالی، که ایدئولوژی (از جنس «کمونیستی ـ سوسیالیستی اش»[2]) حکمفرما بود و هست، فقر و فلاکت و استبداد بیداد میکند؛ و در دیگری، که بویی از دموکراسیِ «جهانشمول» (که عده ای آن را به اشتباه «غربی» می نامند) برده، رفاه و پیشرفت سایه انداخته است. در یکی مردمان اش دنبال نان خشک می گردند؛ و در دیگری مردمان ش در کوچه پس کوچههایِ کشورهایِ «غربی» به سیاحت و خوش گذارنی مشغول اند. در یکی صدایِ طبلِ توخالی بلند است و هر روز موشکی به این سؤ و آنسؤ پرتاب می شود؛ و در دیگری هر روز اختراعی روی میدهد و پیشرفتی صورت میگیرد (بروید ببینید که خودروها و لوازم صوتیِ کره جنوبی چگونه جهانگیر شده اند). خلاصه اینکه یکی تابعِ خرد بوده و در بلوک «غرب» نشیمن گرفته و دیگری پیروی ایدئولوژی شده و در بلوک «شرق» به گِل فرو نشسته.ه
دنیایِ «غرب»، و به ویژه دموکراسیِ حاکم بر آن، بی عیب و نقص نیست. دست بالا را در اکثر آنها سرمایه دارها دارند. گاهاً باید به آنها ــ اگر پشتوانهء مردمی مستحکم نباشد ــ باج داد. (دقیق تر بگویم: گاهاً باید منافعِ صنعتِ اسلحهٔ سازی و کمپانیهایِ نفتی و ... «غرب» را دیکتاتورهایِ به بلوکِ «غرب» پیوسته، تامین کنند. اینکه عربستان میلیارد میلیارد هزینهء سلاح میکند میتواند گواهِ همین مدعی باشد. شاهِ به زیر کشیدهء «ما» هم دست به خریدش بد نبود. و این بدین معنا نیست که ابر قدرتهایِ بلوکِ «شرق» باج گیر نیستند. این روسیه کم دمار از مملکت مان در نیاورده است).
اما وضعیتِ کشور ما. پیش از انقلابِ اسلامیِ سالِ 1357 «ما» (مای دوران رژیمِ شاه) در بلوک «غرب» بودیم. بر مملکت مان شاهی مستبدیحاکم بود که بر روی قانونِ اساسیِ مشروطه پای گذاشته بود؛ اما سیاست خارجی اش خرد گریز نبود ــ تا آنجا که من میدانم. با کشورهای عربی رابطه اش خوب بود. مهمتر از همه اینکه همپیمانِ با بلوک «غرب» بود و نه «شرق»؛ بدون آنکه با بلوک «شرق» دشمنی از جنسِ «آب و آتش» داشته باشد.
پس از انقلاب، «ما» (مای گرفتار رژیمِ کنونی) بلوک را عوض کردیم؛ و از همان روز بود که مملکت مان به سرِآشیبی سقوط افتاد. حکومتِ اسلامیِ مسلطِ بر ایران، از همان آغاز استقرار، به «غرب ستیزی» پرداخت و «غرب» را جهان خوار و استعمار گر بزرگ و ... نامید. («چپ ها»(!) هم در ایجاد این گفتمانِ خرد گریز بی گناه نبودند). اکنون هم حماقت این نظام آنقدر بی حد مرز است که با اسرائیل نیز گلاویز شده؛ اسرائیلی که نفس همهء اعراب را گرفته. این خردگریزیِ «غرب ستیزِ» بی حد و مرز، پایه و مایه ندارد؛ پی آمدش را هم می بینیم: تحریم هایِ «غرب» که مسبب اش رژیم کنونی است مردمان ما را از نظر اقتصادی، سیاسی و بین المللی به قهقرا برده و هیچ آبرویی برایمان نمانده است.
آنها که در بلوک «غرب» بوده اند و (هستند) وضع اِشان از آنها که در بلوک «شرق» اند بهتر است. (گواه این مدعی نه تنها کرهء جنوبی در مقابل کره شمالی، آلمان غربی در مقابل آلمان شرقی، بلکه «ایران پیش از انقلاب» در برابر «ایران پس از انقلاب» است).
ما، پس از فروپاشی این نظام، چه بخواهیم و چه نه، بايد با بلوکی که قدرت نظامی و اقتصادی را داراست (و مختصر بویی هم از دموکراسی برده) هم پیمان باشیم تا کم(تر) صدمه ببینیم.
اپوزیسیونِ نظامِ حکومتِ اسلامیِ مسلطِ بر ایران هم (که از نظر فیزیکی نیز در «غرب» نشیمن گرفته) بهتر است همین سیاست را پیشه کند. تاریخ را نمی خوانند تا بدانند «فلانی» به «فلانی» چه گفته است و در فلان تاریخ چه اتفاقی افتاده. تاریخ را مینویسند و مطالعه میکنند تا انسان «زمان حال» را بهتر دریابد و آینده اش را با ضریب خطای کمتری بسازد. از تاریخِ همین دو کُره باید درسهای زیادی گرفت.
دشمنی و دوستی بین انسان ها و کشورها ذاتی (natural) نیست؛ بلکه شکل ياب یا سازمان پذير (constructible) است. گواه من: پیش از انقلاب، یکی از همپیمانهای «ما» (مای رژیمِ شاه) همین آمریکا بود؛ و پس از انقلاب همین آمریکا به بزرگترین دشمن «ما» (مای رژیمِ کنون) تبدیل شد. همین آمریکا ــ که در آن کارتلهای نفتی و شرکتهایِ اسلحهٔ سازیِ جنگ ساز/ آفرین حاکم اند ــ میتواند برای مردمانِ ما روزی دوست و هم پیمان کم ضرر(تر)ی باشد (تا روسیه و چین)؛ و این امر بسته به خردِ حکومتی دارد که پس از فروپاشیِ رژیمِ کنونی از سویِ مردم انتخاب خواهد شد و بر سر کار خواهد آمد.
با این امید که آن حکومت شالوده اش سکولار دموکراسی باشد.
سوئیس، لوتسرن - 30 خرداد 1396 - برابر با 20 جولی / یونی 2017
_______________________________________
* عضوِ «حزبِ سکولار دموکراتِ ایرانیان».
1. من اعتقادی به وجود ذاتیِ (natural) «شرق» و «غرب» ندارم و معتقدم که مرزها را جغرافیایِ سیاسی تعیین میکند. کشور آذربایجان تا 200 سال پیش یک خطّه بود و متعلق به ایران. ولی همین خطّه که امروز به کشوری تبدیل شده جزو اروپا قرار گرفته است.
2. میگویند روزی داماد مارکس برای او از مارکسیم گفته بود و او هم در جواب پاسخ داده بود که اگر مارکسیسم این است من مارکسیسم نیستم. به نام مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم جنایتهای زیادی شده است. جالب اینجاست که اکثر مارکسیست ها، کمونیست ها و سوسیالیستهای ایرانی ــ تا آنجا که من میدانم ــ آثار تئوریسینهای اصلی این جریانها را هم مطالعه نکرده اند. سیاسیون ما بیشتر «احساس/شور مدار» بوده اند تا «خرد/شعور گرا».