تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
9 تير 1396 ـ 30 ژوئن 2017 |
نادرستی اختلاط دین و سیاست
سیاوش ایراندوست
بار دیگر تضاد دو مرجع مشروعیت الهی یا مردمی و نقش نمایشی و بیعتی یا مشروعیتی رأی مردم، بحثی را بین زعمای جمهوری اسلامی موجب شده است. بحثی که به اظهار نظرهای جانبدارانهء ضد و نقیض طرفداران گوناگون استبداد مدرن اسلامی، از جمله روشنفکران دینی هم، منجر شده است.
آنچه در اینگونه بحث ها مورد توجه قرار نمی گیرد، عدم مشروعیت اختلاط دین و سیاست در جامعهء مدرن است که اختلال عملکردی این اختلاط شوم منجر به ادارهء جامعهء مدرن از طریق استبداد مدرن دینی می شود؛ مانند دیکتاتوری اسلامی حاکم بر کشورمان.
تأکید و تمایل اسلامگرایان، چه از نوع روحانیت حکومتی و چه از نوع روشنفکر دینی، بر ادامه و حفظ این اختلاط شوم است. چون موجودیت و هویت سیاسی اسلامگرایان، و در مورد روشنفکران دینی موجودیت و هویت روشنفکری شان!، بر اختلاط دین و سیاست پایه گذاشته شده است. در مقابل آنچه باعث آزادی مردم ایران و رسیدن شان به دموکراسی می شود، جدایی این دو شعبهء زندگی اجتماعی از هم است. دین حوزه ای از زندگی اجتماعی است، چنانچه هنر و اقتصاد و ورزش و ... حوزهء ادارهء جامعه با سیاست است. لذا، همانگونه که هنر و اقتصاد و ورزش و ... حق ادارهء جامعه و حکومت را ندارد، دین هم ندارد.
وقتی دو حوزهء دین و سیاست را در بحث مذکور جدا سازیم، باید بدانیم که منطق عملکرد هر کدام مختص خودش است. مرجع نهایی سیاست مردم اند برای همین مردم حاکمان را انتخاب و عزل می کنند. مرجع نهایی مذهب تقدس یعنی خدا است، و برای همین مردم پیرو مذهب، یعنی مؤمنان، نمی توانند امام را انتخاب و عزل کنند.
جدایی دین و سیاست به معنای جدایی اقتدار مذهبی و اقتدار سیاسی از هم می باشد. در دموکراسی اقتدار سیاسی بر اساس مرجعیت مردم در حوزهء سیاست سازماندهی می شود؛ با انتخاب و عزل حکومتگران توسط مرجع سیاسی، یعنی ملت.
اما مرجع اقتدار مذهبی خدا است و چون خدا به طور مستقیم مذهب را در این دنیا اداره نمی کند، سازماندهی مذهبی برای ادارهء مذهب با به کارگیری اقتدار مذهبی با توسل به تقدس در اختیار متخصصان دین یعنی روحانیت قرار می گیرد. اقتدار مذهبی با تحدید عصمت برای رأس سازمان مذهبی عمل نموده و مذهب را اداره می کند.
مؤمنان نمی توانند رأس سازمان مذهبی را انتخاب کنند بلکه این شخص یا گروه می تواند توسط روحانیت کشف شود. یعنی روحانیت نمایندهء انتصاب شده از طرف تقدس را کشف می کنند نه انتصاب. این منطق حوزهء مذهب است و لازمهء ادارهء مذهب و مدرن شدن مذهب. نه اراجیفی که روشنفکران دینی در بارهء دموکراسی دینی و حذف روحانیت و... می زنند.
روشنفکران دینی رقیب روحانیت هستند و می خواهند خودشان جای روحانیت را بگیرند، امری که ممکن نیست و هر بار با کشاندن مردم به دنبال توهم پردازی های اسلامی تخیلی شان و رواج اسلامگرایی و در هم ریختن منطق عملکرد حوزهء دین و سیاست، دست آخر به قدرت گیری بیشتر روحانیت اسلامگرا یاری رسانده اند.
کاری که بازرگان و یاران نهضت آزادی اش کردند، همین بود: با اختلاط دین و سیاست به برقراری استبداد مدرن اسلامی کمک کردند و پس از ساختمان و تحکیم اولیهء دیکتاتوری مدرن اسلامی، روحانیت که متولی اصلی دین است و ادارهء اقتدار مذهبی را در دست دارد، آنها را به بیرون انداخت.
بازرگان فقط به درد لای جرز در استبداد دینی نمی خورد، بلکه عامل برقراری اولیهء دیکتاتوری اسلامی و تقدیم حکومت به روحانیت بود، و از اول هم قرار بود همین نقش واسطه را بازی کند، با زدن جیب لیبرال ها و ملیون و ریختن اش در جیب اسلامگرایان و اعتبار خریدن برای استبداد مدرن دینی. این است نقش اصلی ملی - مذهبی ها و روشنفکران دینی. و ادامهء اختلاط دین و سیاست نیز با یاری آنهاست.
سد اصلی مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی، اصلاح طلبان اسلامگرا و روشنفکران دینی هستند که با دغلبازی ها و دروغ پردازی های رنگارنگ شان مردم را سردرگم و از مسئلهء اصلی منحرف می کنند. مسئلهء اصلی جدایی دین و سیاست است و با این جدا سازی، اسلامگرایان، چه اصولگرا و چه اصلاح طلب و ملی مذهبی و روشنفکر دینی، موجودیت عملکردی شان را از دست خواهند داد، و برای همین با یاوه سرایی های دور و درازشان مقابل این جدایی ایستاده اند. اما روحانیت و عملکرد مذهبی روحانیت بر جا خواهد ماند: ادارهء مذهب و مسجد و نماز میت و ... .
از آنجا که روحانیت سازماندهی و ادارهء مذهب و کشف رأس سازمان مذهبی از میان روحانیت برای به کارگیری اقتدار مذهبی را بر عهده می گیرد، به دلیل تضاد منطق عملکردی اقتدار مذهبی و اقتدار سیاسی، نباید در چگونگی به کارگیری اقتدار سیاسی در جامعه و عزل و انتخاب حکومت گران توسط مردم حق رأی داشته باشد. بنا به منطق ادارهء مذهب، مردم در ادارهء مذهب حق رأی ندارند، پس روحانیت هم بايد در ادارهء سیاسی جامعه حق رأی نداشته باشد. روحانیت به این دلیل که حیات اش را وقف دین کرده، بیش از هر چیز موظف است، و با سازماندهی درست مذهبی اسباب این کار را هم دارد، که استقلال دین را پاس بدارند و دین را از سیاست جدا نگه دارند و مانع بهره برداری های شوم سیاسی از دین و مذهب مردم شوند.
ایران - 2 تیر 1396