تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

 28 تير 1396 ـ  19 جولای 2017

به نام «چپ»، به کام «راست»!

احمد پورمندی

قریب به یک ماه پیش تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا در گفت‌وگوئی اعلام کرد که سیاست آمریکا تغییر مسالمت‌آمیز قدرت در ایران است.

آقایان محمدعلی عموئی و فریبرز رئیس‌دانا به اتفاق 33 تن دیگر از فعالین سیاسی منتسب به «چپ» داخل کشور، با تاخیری چهار هفته‌ای به این سخنان وزیر خارجه آمریکا واکنش نشان دادند.

گرچه این تاخیر طولانی و محتوای بیانیه دوستان، این ظن و گمان را تقویت می‌کند که این بیانیه در شرایط آزاد و فارغ از فشار، تدوین و امضا نشده است، اما تا زمانی که نشانه‌های محکمه پسندی در دست نباشد، ناچاریم بپذیریم که مفاد بیانیه نظرات دوستان است و بر این مبنا به نقد آن بپردازیم.

بیانیه که خطاب به مردم آزاده و مترقی ایران و جهان تدوین شده، با این ادعا آغاز می‌کند که دولت آمریکا از زبان وزیر خارجه‌اش برای «سرنگونی مسالمت‌آمیز» جمهوری اسلامی اعلام آمادگی کرده است.

نه «سرنگونی مسالمت‌آمیز» فرمول ناآشنائی است و نه اهداف مستتر در آن. «سرنگونی» کلمه‌ای ست متعلق به یک نظام اندیشگی که قهر جز لاینفک آن است. «سرنگونی مسالمت‌آمیز» ترکیبی متناقض و مظهر «اجتماع نقیضین» است و بسیار بعید است که تدوین کنندگان بیانیه این را ندانند. مقامات امنیتی حکومت از این فرمول و فرمول‌های مشابه دیگر نظیر «براندازی نرم» با کمال میل استفاده می‌کنند تا هر مخالف مسالمت‌جوئی را که ترویج عدم خشونت هم می‌کند، به اتهام «براندازی» به صلابه بکشند.

تلاش مسالمت‌آمیز برای برکناری یا گزینش مسئولین اداره کشور، از ابتدائی‌ترین حقوق شهروندی است که حتی قانون اساسی به شدت غیردموکراتیک ج.ا. هم منکر آن نشده است. لغوتر از این ادعائی نیست که چنین تلاش انسانی و طبیعی را با لفظ «سرنگونی» عملی مجرمانه وانمود کنیم و باعث شگفتی است که دوستان، بیانیه خود را با چنین ادعای نا درستی آغاز کرده‌اند.

بیانیه که با رنگ و بوی تند ضدامپریالیستی و ضدآمریکائی تزیین شده، پس از گریزی به صحرای کربلای 28 مرداد، به سراغ پرونده دولت ترامپ می‌رود و کار افراط در آمریکاستیزی را به آنجا می‌رساند که دولت آمریکا را به «قیام علیه بشریت» متهم می‌کند! و ‌ای کاش دوستان به همین مقدار هم‌نوائی با محافل راست افراطی کشور بسنده می‌کردند و گام بعدی را با آدرس دادنی بس سئوال‌برانگیز، بر نمی‌داشتند.

تیلرسون در آن گفتار، مطرح کرده بود نیروهائی در ایران وجود دارند که خواستار انتقال مسالمت‌آمیز قدرت‌اند و آمریکا از تلاش آنها پشتیبانی خواهد کرد. دوستان «چپ» ما در پاسخ به او بدینگونه آدرس داده‌اند: «پیشبرد تهدیدات آمریکا علیه ایران منوط به یک دسته زمینه‌های داخلی است که به گمان ما پیشبرد سیاست‌های نولیبرالی کنونی...، بخشی از زمینه‌های یاد شده را تشکیل می‌دهد.» و کیست که نداند «نئو لیبرال» در فرهنگ این دوستان اسم مستعار روحانی و همفکران اوست که با سلطه دولت‌های با تفنگ و بی‌تفنگ بر اقتصاد کشور مخالفند؟ آیا بهتر از این هم می‌شد سیاست خلع ید از سپاه و مدیران امضا طلائی را «زمینه‌چینی داخلی برای پیشبرد تهدیدات آمریکا (سرنگونی نظام؟)» دانست و در کشوری که بالای 80 درصد اقتصادش در چنگ دولت و دخمه‌نشینان تفنگ به‌دست و عمامه به‌سر است، با شلیک به مترسک خودساخته «نئو لیبرالیسم» مردم را پی نخود سیاه فرستاد و دولت روحانی را به مثابه «جاده صاف‌کن» هدف گرفت؟

این آدرس دادن عوضی، وقتی غم‌انگیزتر می‌شود که در تمام بیانیه کلمه‌ای در اشاره به نقش مخرب سپاه و بیت و آمریکاستیزی مرگ‌بار، غیرسیاسی و جنون‌آمیز رهبر و شرکا به میان نیامده است و در عوض بیانیه با تکرار پیام همیشگی خامنه‌ای پایان یافته است:

«برای مقابله با توطئه‌های امپریالیسم آمریکا و متحدانش (نئولیبرال‌های وطنی؟) به مردم خود و مردم جهان تکیه کنیم و از قدرت و نیروی آنان برخوردار شویم.»

جالب است! نه؟ در تمام این چند ماهی که ترامپ و تیمش در کاخ سفید مستقر شده‌اند، اعلام این که گزینه نظامی بعد از چند دهه از روی میز برداشته شده، می‌توانست هدیه‌ای به ملت ایران فهمیده شود. حداقل می‌شد اگرنه در سایه شهامت مدنی و افراشتن گردن خود، که در سطح یک «سیاسی‌کاری محافظه‌کارانه» سکوت را بر اینگونه سخنان ناروا ترجیح داد. نمی‌شد دوستان؟

و سخن آخر اینکه دوستان ما در کجای جغرافیا و تاریخ جهان ایستاده‌اند؟ اگر تجربه تلخ کوبا و شوروی سابق را نادیده بگیریم، آیا تجربهء 37 سال «مرگ بر آمریکا» در کشور خودمان و نتایج این «آمریکا ستیزی کور» کافی نیست که دست از بسیج توده‌های ایران و جهان برای مقابله با «توطئه‌های امپریالیسم آمریکا» برداریم و به راه‌های دیگر هم فکر کنیم؟

*************************************************

نظر خوانندگان:

آقای پورمندی گرامی،

شوربختانه باید بگویم که بیانیه «دوستان چپ» در شرایط آزاد و فارغ از فشار تدوین و منتشر شد. تا آن جا که من آگاهی دارم کسانی هستند که این بیانیه را امضا نکردند و کسی هم از آنها بازخواست نکرده که چرا این بیانیه «ضد امپریالیستی» و «خامنه‌ای پسند» را امضا نکردند.

نگرش «چپ ایران» - چه با ایدئولوژی دینی، چه با ایدئولوژی سکولار- بازتاب یک فرهنگ معین است: تقدس دولت، فرقی هم نمی‌کند که این دولت سکولار باشد یا دینی. «چپ» ایرانی هنوز ظاهراً از تحولات سیاسی کنونی در عرصۀ بین‌المللی آگاه نیست. این «چپ» هنوز نمی‌داند که چپ جهانی چگونه میان لیبرالیسم و رویکرد سوسیالیسم پیوند برقرار کرده است.

بنیانگذار شرکت تجاری dm آقای گوتس ورنر Götz Werner که در ضمن یکی از میلیاردهای آلمان است در سال 2007 کتابی با عنوان «درآمد برای همه» Einkommen für alle نوشت که امروز به عنوان پایۀ مبانی سوسیال- لیبرالیسم قرار گرفته است.

درآمد پایه – بدون قید و شرط- درآمدی است که به هر کس (بدون استثناء) داده می‌شود. این درآمد به میزانی است که می‌تواند هزینه‌های زندگی فرد را تأمین کند. و هر کس که می‌خواهد بیشتر پول داشته باشد می‌تواند وارد پروسۀ تولید یا خدمات شود.

چند سال پیش در این باره دو مقاله نوشتم و در آینده اگر فرصتی پیش آمد به طور مفصل‌تری بدان خواهم پرداخت. این نخستین گامی است برای «رهایی از بندگی انسان از کار بیگانه شده». یعنی فقط در این شرایط آزاد است که انسان باید و می‌تواند کار مورد علاقه خود – سازگار با ساختار جسمی و روانی اش - را بیابد.

متأسفانه روشنفکر ایرانی نه «لیبرالیسم» را به درستی درک کرده و نه «نئولیبرالیسم» را. سوسیالیسم [بهتر گفته شود اقتصاد دولتی] برای روشنفکر ایرانی همان «عدالت» است. شگفت‌انگیز نیست که «چپ» ایرانی در حال حاضر همساز با «خاتم الانبیاء» قلم‌فرسایی می‌کند و – همانطور که به درستی نوشتید- و «کیست که نداند نئولیبرال در فرهنگ این دوستان اسم مستعار روحانی و همفکران اوست». زیرا روحانی و همفکرانش می‌دانند که تغییرات ساختاری در اقتصاد ایران یک ضرورت بی چون و چراست. با این که می‌دانند به محض ورود «اقتصاد آزاد» در ایران، ساختارهای فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی نیز تغییر خواهند کرد.

شاد و تندرست باشید / بی نیاز

*************************************************

با سلام، اساساً تخم لقّ ِ لیبرال که اول انقلاب به مهندس مهدی بازرگان «هدیه» شده وصله‌ی نچسب بود که مبتکر آن حزب توده بود که نسبت‌های نادرست دیگری نیز به دگراندیشان «نثار» می‌کرد. مگر می شود مهندس بازرگان را، با آن پیشنیه‌ی مذهبی که سال 1341 از جبهه ملی جدا شد و با نهضت آزادی علیه تغییر قانون اساسی برای تسهیل شرکت زنان در انتخابات با خمینی همراه شد، ليبرال خواند؟

از این منظر، چه به شکل مستعار و چه رک و پوست کنده خطاب کردن نیروهای مذهبی معمم و مکّلا شمول احمدی‌نژاد به «نئولیبرال» هم کج فهمی مطلق می باشد. بدون اینکه بیش از این وقت دوستان را بگیریم از توضیحات جناب بی‌نیاز متوجه نشدم که تحت کدام تحلیلی؛ سوسیال دموکراسی که در تمام دوران بعداز انقلاب اکتبر روسیه به عنوان بدیلی با «سوسیالیسم واقعا موجود» رقابت می‌کرد که با تلفیق سوسیالیسم و دموکراسی تعریف می‌شد، بلافاصله بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» با سیاست‌های معروف به نئولیبرالی روبرو شد و به‌سختی لت و پار شد با سکوت سئوال برانگیزی از کنار آن گذاشته و برای «سوسیال لیبرالیسم» بشارت می دهند. اگر ممکن است توضیح دهید چرا باید «سوسیال لیبرالیسم» را ترجیح داد؟ مگر دیگر به دموکراسی نیازی نیست که در سکوت در حال تعطیل شدن است؟  آیا این ترفندی نئولیبرالی نمی باشد؟ دموکراسی بی‌دموکراسی!

با احترام / هومن دبیری

*************************************************

آقای دبیری گرامی،

با سپاس فراوان از پرسش هوشمندانه تان که می‌نویسید: «مگر دیگر به دموکراسی نیازی نیست که در سکوت در حال تعطیل شدن است؟» پاسخ: آری دیگر به «این» نوع متعارف از دموکراسی نیاز نخواهد بود. برای پاسخگویی به این پرسش باید دگرگونی های کنونی در جهان مراجعه کرد. با تبدیل جهان مرزبندی شده به دهکده‌ای کوچکِ بدون مرز (ورود به جهان دیجیتالی) و رشد سرسام‌آور آتوماسیون (جایگزینی وقفه ناپذیر روبات‌ها به جای انسان) نه تنها ما باید مفاهیم مانند «آزادی فردی» و «آزادی اجتماعی» از نو تعریف کنیم بلکه نیازمندیم که در آینده در ساختارهای حزبی تغییرات ژرفی بدهیم. این ما انسانها نیستیم که «تئوری» می‌آفرینیم بلکه تئوری‌های ما باید بازتاب شرایط می‌باشند. به عبارتی این ما هستیم که باید خود را با تغییرات ژرف شرایط تطبیق بدهیم. نظریه‌های تاکنونی «دموکراسی» دیگر پاسخگوی شرایط کنونی و به ویژه آینده نیست. امروزه «دموکراسی» تا حد شرکت در انتخابات و تفکیک قوا کاهش یافته است و تبدیل به قبایی شده که هم به اردوان، هم به ترامپ و هم به خامنه‌ای می خورد. امیدوارم فرصتی پیش آید تا به طور مفصل در این باره نظراتم را ارایه دهم.

شاد و تندرست باشید / بی نیاز

*************************************************

«این «چپ» هنوز نمی‌داند که چپ جهانی چگونه میان لیبرالیسم و رویکرد سوسیالیسم پیوند برقرار کرده است.» جمله‌ای از اولین کمنت است و طبق نوشته‌ها و پست‌های ناصر کاخساز این نکته درست است. خود من به دلیل داشتن خانواده‌ای که مذهبی نبود و پدر نظامی داشتم به گونه‌ای این «لیبرالیسم» را در نحوه زندگی زندگی کردم و البته دردسر های بزرگی هم «خانواده» برایم درست کرد به دلیل «ایرانی بودن» در کل. خواستم بنویسم همچنین چرا آقای رییس‌دانا و الباقی لیبرالیسم را هدف می‌گیرند ولی ککشان نمی‌گزد که آزادی اولیه انسانی که «زن» است به خاطر جنسیتش از او گرفته شده که حجاب اجباری است... کدام بیانیه را در دفاع از انسانی به نام «زن» در مورد این نکته آینان امضا کردند!؟

ش.ب

*************************************************

با سپاس از توجه جناب بی‌نیاز به یادداشت نگارنده،

مراد بنده از دموکراسی، همانا دموکراسی غیرمستقیم یا نمایندگی و نیابتی می‌باشد؛ افزایش تعداد روبات در جوامع معلول پیشرفت‌های علمی، تکنولوژیکی، سیبرنیتیکی و اجتماعی می‌باشد. درست این است که بگوئیم به علت پیشرفت‌های دائمی جوامع دچار تغییرات اساسی در روابط و ساختار اجتماعی شده‌اند. در این دست کشورها دیگر کارگران اکثریت را ندارند، اقشار متوسط و متوسط مرفه هژمونی یافته‌اند و احزاب سوسیال دموکرات ـ کارگر در انگلستان ـ بخشی از آرای خود را از دست داده‌اند و «سوسیالیست»های فرانسه به پائین‌ترین نتیجه‌ی انتخاباتی خود رسیده‌اند. این احزاب نتوانسته‌اند برنامه‌های خود را بروز در آورند. به‌همین دلیل اشخاص و احزاب جدیدی وارد صحنه‌ی سیاسی شده‌اند و با توجه به بحران و رکود شدید بعداز سال ۲۰۰۸ و موج مهاجرت‌های بعداز اشغال عراق، لیبی و افغانستان و جنگ سوریه،  خارجی‌ستیزی و اسلام هراسی تقریبا در اغلب این کشورها بقیه مسائل اجتماعی را تحت‌الشعاع قرار داده است. با وجودی که در اغلب کشورهای دموکراتیک احزاب قدیمی ریزش آرا داشته‌اند، ولی دموکراسی به بقای خود ادامه می‌دهد چون امروز بدیلی برای دموکراسی پیدا نشده است.

تا آنجا که بضاعت فکری نگارنده قدّ می‌دهد، احزاب محافظه‌کار، جمهوریخواه و راست همیشه سنگ لیبرالیسم را به سینه زده‌اند ولی در عمل آن کار دیگر کرده‌اند. به همین دلیل صاحبان قدرت و نئولیبرال‌ها با چراغ خاموش حرکت می‌کنند. همه با اسم شب «دموکراسی» ادعای مبارزه با تروریسم را دارند. هنوز نشده کسی از معایب دموکراسی حرف بزند. به‌همین دلیل فکر می‌کنم تضعیف دموکراسی توسط امتیازطلبان از یک طرف، و سوء استفاده‌ی پوپولیست‌ها از دموکراسی از طرف دیگر در نهایت به نفع راست و چپ افراطی، آنارشیست‌ها و نیروهای فناتیک خواهد شد.

تا آینده‌ای نا معین وظیفه‌ی احزاب است که با تغییر در برنامه‌های خود نماینده‌ی اقشار واقعی جامعه و موضوعات موجود و مشخص جهان و کشور خود باشند. همانطور که حزب سبزها در آلمان مبشر مبانی نوین محیط زیستی گردید و چون موجی در بسیاری کشورها جریان یافت جوامع نیاز به احزاب جدید دیگر نیز دارد تا به اشکال تازه‌ای بخصوص برای نتظیم خواسته‌های اقشار پائینی، متوسط و مرفه طرح و تبدیل به تغییرات در قوانین مدنی و رفاهی نمایند تا از این طریق بحران‌های مختلف را کاهش دهند.

البته شکی نیست که آموزش‌های سوسیال لیبرالیسم می‌تواند در احزابی دموکرات مسیحی و سوسیال مسیحی مفید واقع شود که بزرگترین احزاب آلمان و ایتالیا می‌باشند با تجربه سیاه دو جنگ جهانی. با تکیه به عمل کار براید به سنخن‌دانی نیست نمی‌دانم در عمل چه خواهد شد.

متاسفانه مواضع لیبرال‌ها و نئولیبرال با ادعاها و وعده وعیدهائی که در مورد سوسیال لیبرالیسم شنیده می‌شود در تضاد آشکار است. برخورد ساده لوحانه‌ی ترامپ با امر محیط زیست را حزب جمهوری خواه ـ محافظه کار و راست آمریکا باید پاسخ دهد که سوسیال لیبرالیسم را نمایندگی می کنند مگر اینکه بگویئم هنوز حزب سوسیال لیبرال تشکیل نشده است.

به‌هر حال نظرات شما را با اشتیاق دنبال خواهم کرد.

با احترام / هومن دبیری

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/70152/

بازگشت به خانه