تأسيس: 14 مرداد 1392 | در نخستين کنگرهء سکولار های ايران | همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
!با چتر نجات از بانکوک
يادداشت های اسکندر دلدم
جمهوری سرخه ای ها!
حاجی حسن آقای روحانی سرخه ای، در زمان تبلیغات دور اول سوار شدن بر مردم مرتبا از فامیل سالاری در دولت احمدی نژاد و دولت های سابق انتقادی می کرد و چند بار قول مردانه(!) داد که در دولت او فامیل بازی و پسرخاله سالاری نخواهد بود! اما صد رحمت به دولت غریق استخر (رفت سنجانی) و دولت اوس محمود! با انتصابات جدید رئیس جمهور معلوم شد در این مملکت هشتاد میلیون نفری چهار تا آدم بدرد بخور که بتوانند مدیریت امور را در دست بگیرند پیدا نمی شود و حاجی حسنِ بندهء خدا، با آنکه بارها قول داده بود در دوران سوارکاری او خاله بازی و پسرخاله بازی کنار گذاشته شود، به اجبار اعضای فامیل و پسر عموها و عمو زاده ها و خارزاده ها و برادر زاده ها و داماد فریدون خان و پدر داماد فریدون خان و سایر اقوام را به تهران آورده و یک گوشه کار را به آنهاسپرده است!
سابق بر این بین رؤسا رسم بود برادر خود را رئیس دفتر و یا بازرس ویژه و دامادها و خواهران و پسران را در مشاغل نزدیک به ریاست جمهوری می گماشتند تا مردم زیاد حساس نشوند و به حکومت انگ فامیل سالاری نچسبانند؛ اما در این دوره حاجی روحانی خجالت را يکسره کنار گذاشته است.
برای نمونه توجه کنید:
* حسین فریدون (برادر حاج حسن) دستیار ویژهء رئیس جمهور و بپای مذاکره کنندگان برجام و انتقال دهندهء ذخیرهء ارزی بانک ملت دوبی به صرافی خصوصی خود در تهران!
* غلومعلی خوشرو، پدر داماد حسین فریدون، سفیر ایران در سازمان ملل!
* اسمال سماوی، فرزند عبدالله سماوی، خواهر زاده حاجی روحانی: رئیس مرکز ارتباطات ریاست جمهوری
* مهدی مونسان، خواهر زاده دیگر حاجی روحانی: رئیس گروه صنعتی قطعات اتومبیل ایران
* حاجیه خانم طاهره قیومی(که روحانی دایی مادرش است)، مسئول روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری
* کربلایی اصغر مونسان، خارزاده روحانی - مدیر عامل منطقهء پولساز آزاد کیش - معاون رییس جمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری
* اسدولله وطنی، شوهر خواهر روحانی: دبیر شورای عالی گزینش ریاست جمهوری
* اسمال نجار، معاون وزیر کش ور و رئیس ستاد بحران کش ور (پسر عموی شوهر خواهر روحانی)
* عبدالحسین فریدون (پسر عموی روحانی) رئیس هولدینگ پولساز صنعتی - تجاری و مشاور وزیر علوم و رئیس هیئت مدیره بیمه ایران
با این اوصاف، بهتر است اسم مملکت را از جمهوری اسلامی ایران به جمهوری فامیلی سرخه ای ها تغییر داده و خیال همه را راحت کنند!
اِندِ ژن (يا ژن برند!)
حاج آقا روحانیِ مثلا رئیس جمهور، در جلسه دفاع از وزرایش در مجلس گفت: "بعضی وزرای من برند هستند!"
یکی از این "برند"ها که در دوران باشکوه وزارتش هم هواپیماها سقوط کردند، هم قطارها تصادف کردند، هم مسافران در آتش سوختند، و هم اتوبوس ها، از جمله اتوبوس های گردشگران خارجی، به دره افتادند، و یا مثل «اسکانیا»ها پشت سرهم آتش گرفتند، و هم رای اعتماد گرفت جناب حاج آقا آخوندی هستند که علاوه بر داشتن "ژن مرغوب وزارت" به خاطر جفتگیری به موقع صاحب ده ها کارخانه و شرکت و موسسه پولساز هم شده اند و به گفته یکی از نمایندگان مجلس هفت هشت هزار میلیارد هم پول خرد ته جیب مبارک شان هست!
پروتکل چادر وارد کابينه جمهوری اسلامی شد!
حاجيه خانم لعيا جنيدی، که تا حالا چادر به سر نکرده بود، براي عضويت در کابينهء حاج آقا روحانی سرخه ای، مجبور شد پوشش خود را تغيير داده و چادری شود. پيش از او هم، حاجیه خام معصومه ابتکار (از تصرف کنندگان سفارت آمریکا) هم، براي ورود به کابينهء ممد خاتمی، چادر به سر کرده بود..
اينطور که معلوم است چادر سر کردن (حجاب برتر مقام رهبری!) از شروط اولیه ورود به هیئت دولت جمهوری اسلامی است.
حتی پيش بينی می شود که پس از اجباری کردن چادر در هیئت دولت، روحانی قصد دارد، در قدم بعدی، کابینه را زنانه - مردانه کرده و در سالن تشکيل حلسات هیئت دولت پردهء جدا ساز بکشد!
در احوالات حاجیه معصومه، خواهر مری سابق
حاجیه معصومه ابتکار دختر حاج تقی ابتکار از زنان سیاست پیشه دو زیست است! یعنی گروه خونش هم به اصلاح طالبان می خورد هم به اصول لولو طالبان!
انقلاب که شد، پدرش به نام آتقی ابتکار، رئیس سازمان تخریب محیط زیست ایران شد. نويسنده، از قضا، با پدرش که تازه از آمریکا به ایران برگشته و پست گرفته بود آشنایی داشتم و یک روز در خیابان ویلای تهران به ملاقات اش رفتم و یک جلد کتاب نفیس مشتمل بر شرح جانوران بومی ایران به رسم یادگار به من هدیه کرد.
این دختر هم که در آمریکا متولد شده، رشد و نمو کرده و بزرگ شده بود همراه باباش به تهران آمد تا همراه اشغالگران سفارت آمریکا از دیوار خود را بالا بکشد و امکان بالا رفتن خود از مناسب دولتی را فراهم بیاورد!
اشغال سفارت آمریکا، که مطابق قوانین نافذ و مصرح بین المللی خاک آن کشور محسوب می گردد و از هرگونه تعرض مصون است و اشغال آن به منزلهء اشغال خاک آمریکا می باشد، با خونسردی از طرف دولت آمریکا پذیرفته شد و حتی شایع شد که آمریکا از اشغال سفارت خود راضی به نظر می رسد!
اگرچه اين حادثه برای ملت ایران و منافع ملی ایرانیان زیان آور بود و بهانه به دست آمریکا برای مصادره صدها میلیارد دلار دارایی های ایران را داد و عراق با اشاره آمریکا هشت سال جنگ تمام عیار و نابودگر ملک و ملت را به ایران تحمیل نمود اما برای Mery خانم (معصومه کنونی) سودآور بود و این دختر بزرگ شده آمریکا و شهروند آمریکا در زمان اشغال سفارت با یکی دیگر از اشغالگران ازدواج کرد و پس از پایان گروگانگیری هر دو به نان و نوایی رسیدند!
مری (معصومه) مدارج دولتی را هشت پله یکی و جهشی طی کرد و با جا زدن خود در بین اصلاح طالبان به پست و مقام رسید و از آنجا که هم شش دارد و هم آبشش در دوران هر دو جناح همیشه بر سر کار بوده است!
شوهرش هم همان کسی است که در دوران باشکوه زعامت اوس محمود احمدی نژاد آرادانی وارد کنندهء بنزین غیر استاندارد به کشور بود و باعث مرگ زودرس هزاران نفر بر اثر استنشاق سموم کشنده بنزین های غیر استاندارد شد! یعنی ضعیفه رئیس سازمان محیط زیست و قانونا مکلف به حراست و حفاظت از آب و هوای کشور بود و شوهر مخرب محیط زیست مملکت!
با پایان دور اول سواری گرفتن حاج حسن روحانی از امت شته زده و همیشه در کما(!) تصور می شد این ضعیفه به کار خانه داری و رفت و روب و بچه داری برگردد اما با جابجایی پست ها مجددا وی را در پست معاونت رئیس جمهور قرار داده اند!
به نظر می رسد عده ای پانسیونر دائمی کابینه هستند و عضویت در دولت ارث پدری آنهاست! (بابای معصومه هم رئیس سازمان محیط زیست و معاون رئیس جمبول بود) و یا چه بسا از جای دیگری برای اشتغال دائم العمر این اشخاص بی تدبیر و ناکارآمد سفارش و توصیه می رسد!
الله و اعلم بحقایق الامور!
اعلام آماده باش مجلس برای استقبالی ديگر
گفته می شود کولیندا خانم، که از هر نظر بر موگرینی از کار افتاده برتری دارد، در راس هیئتی بلند پایه و خوش تن و بدن برای گرفتن امتیازات اقتصادی در راه تهران است و بزودی وارد مجلس می شود! و نمایندگان سِلفی باز از چند روز قبل نوبت گرفته و زنبیل گذاشته اند!
در عين حال، از هم اکنون تدابیر لازم برای مقابله با اتفاقات پیش بینی نشده به عمل آمده و ماشین های آتش نشانی برای فرو نشاندن آتش شهوت نمایندگان در محوطهء مجلس مستقر شده و آمبولانس های اورژانس پزشکی جهت انتقال نمایندگانی که ممکن است بواسطه افزایش فشار خون سکته بزنند، به مراکز درمانی در آماده باش بسر می برند!
گلابی / گلابی / حمایتت می کنیم!
پس از تصویب تحریم های جدید علیه حکومت اسلامی در کنگره آمریکا، متقابلاً مجلس شورای اسلامی، با تصویب نمایندگان، اقداماتی را در مقابله با استکبار جهانی آغاز کرد، و در اولین گام نادر قاضی زاده نماینده ارومیه را برای خرید دو کیلو گلابی به نزدیک ترین میوه فروشی در سرچشمه - پائین بهارستان - فرستاد! دقایقی بعد هم نادر با مقادیری گلابی به صحن علنی بازگشت و به توزیع گلابی در میان نمایندگان مجلس پرداخت!
ناظران سیاسی این حرکت نمادین را گلابی محکمی بر دهان آمریکا ارزیابی کرده و معتقدند مجلس حکومت اسلامی با این مانور زیرکانه نشان داده که تحریم های جدید نمی تواند ناثیری منفی در خوردن "دسر" بعد از ناهار آنها داشته باشد!
بنا بر گزارش خبرنگاران پارلمانی، نمایندگان که تازه از ناهار خوری برگشته که سرگرم خوردن گلابی های توزیع شده توسط نماینده ارومیه بودند با شدت و حرارت شعار می دادند:
"می خوریم / می چاپیم / سازش نمی پذیریم!
تا خون در رگ ماست / گلابی در بر ماست!
وای اگر اشتهام، میل گلابی کند...
آمریکا در چه فکریه / ایران پر از گلابیه!
گلابی گلابی / حمایتت می کنیم! "
یک منبع اطلاعاتی غربی، با رد ادعای توزیع گلابی در مجلس شلم شوربای اسلامی، در پاسخ به تحریم های جدید آمریکا مدعی شد آنچه در دست نمایندگان مقدس مجلس ایران ديده می شود مانگو Mango یا انبهء پاکستانی است که علیرغم ممنوعیت واردات میوه خارجی، همچنان توسط برادران قاچاقچی وارد می شود و نمایندگان مجلس به منظور مبارزه با قاچاق و حمایت از محصول داخلی سرگرم معدوم کردن و حرام کردن این میوه قاچاق در صحن علنی مجلس هستند!
گفته می شود در پارلمان های دنیا و حتی در مجالس کشورهای به اصطلاح دموکراتیک نمایندگان مجلس تحت قوانین و مقررات سخت هستند و حق خوردن و آشامیدن و سکس کردن در صحن علنی مجلس را ندارند اما در مجلس شلم شوربا نمایندگان (عصاره های فضائل امت!) آزاد هستند کف زمین نشسته و یا بطور خوابیده قانونگذاری کنند و حتی دیزی آبگوشت بار گذاشته و یا گرگم به هوا بازی کرده و موقع ورود خانم های خارجی به مجلس به بهانه سلفی گرفتن خود را به آنها مالیده و مثل ونگوک نقاشی کنند!
حتی قضای حاجت در پشت میز نمایندگی هم آزاد است و وکلا مجبور نیستند به خارج از صحن علنی رفته تا خود را پشت شمشادهای حیاط مجلس برسانند و مجلس را از رسمیت بیندازند!
بی سلیقگی در نامگذاری
شورای کلان روستای تهران، به منظور تجلیل از مقام شامخ زنده یاد حاج اکبر بهرمانی معروف به هاشمی رفسنجانی (ره)، رئیس سابق مجمع تش خیس (پدر مهدی هاشمی)، که در حین زیر آبی رفتن جان باخت و داغ جانسوزی بر دل فرزندان و وابستگان و کارگزاران ساز و آوازندگی علی الخصوص غلام سر و ته یه کرباسچی و اهالی بهرمان گذاشت، تابلوی اتوبان نیایش را پائین آورد و نام این بزرگراه را به نام «بزرگ راه آیت الله هاشمی رفسنجانی» تغییر داد!
زنده نگاه داشتن نام مفاخر جامعهء روحانیت و علمای اسلام، و علی الخصوص کسانی که یار امام امت در تاسیس حکومت اسلامی و ادامهء هشت سالهء جنگ با عراق و مبارزه با استکبار جهانی بوده اند، اقدام پسندیده ای است که حتی عده ای حاضرند بلایی سرشان بیاید تا خیابان یا کوچه و یا چهار راهی بنام آنها نامگذاری شود!
در حال حاضر تمام کوچه ها و خیابان ها و میادین و چهار راهها و بن بست ها به نام بزرگان دین و سیاست و علمای اعلام، حتی علمای عراقی و شهدای ایرلندی و مصری و قاتل انور سادات و غیره و ذالک شده و، برای نامگذاری های جدید کوچه و خیابان بی صاحب باقی نمانده است. در همین مورد اخیر مجبور شدند نام شناخته شده و قدیمی و جا افتادهء بزرگراه نیایش را عوض کرده و نام متوفی هاشمی رفسنجانی را جای آن حک کنند!
در واقع الان مدتی است مملکت با توجه به بالا رفتن آمار متوفیات صاحب نام و شهدا و جانبازان از نظر اختصاص نام کوچه پس کوچه ها و خیابان ها با کمبود شدید مواجه است و نام بسیاری را می برند خارج از شهر تابلو می کنند!
برای رفع و رجوع این مشکل یک راه حل وجود دارد و آن هم امضار قرارداد فرهنگی - فوتی(!) با کشور دوست و برادر و هم مسلک چین است تا در برابر دریافت نفت و گاز تعدادی از کوچه پس کوچه هار خود را جهت نامگذاری در اختیار شورای کلان روستای تهران قرار دهد!
البته باید بی سلیقگی اعضای روستایی شورای شهر تهران را هم در نظر گرفت که عامل اصلی کسری کوچه و خیابان برای نامگذاری می باشد! آخر دلیلی ندارد که هرکس غزل خداحافظی را به هر علت می خواند اسمش برود روی تابلوی خیابان و کوچه و چهارراه! بلکه باید متناسب با شغل متوفی یا علت مرگ و یا محل فوت فرد کم شده از آمار جمعیت کشور محل و مکانی را به نام وی کرد!
فی المثل یک عالم ربانی یا مقام بلند پایه ای به علت کهولت سن و یا پرخوری و یا افراط در جماع غزل خداحافظی را خوانده است و قبل از پیروزی انقلاب مقدس سبزی فروش دوره گرد بوده است، جا دارد میدان میوه تره بار خاتون آباد را به نام نامی او تغییر دهند!
یا یک شخصیت سیاسی که چند دوره وکیل و وزیر بوده و قبل از انقلاب حوالی میدان ژاله (پیروزی کنونی) شاگرد آپاراتی بوده و پنچری ماشین می گرفته است، باید بعد مرگش حداکثر یک گاراژ اتوبوس های واحد بنام نامی او شود!
در همین مورد اخیر هم چون حاج آقا رفسنجانی (شهید زیر آبی!) در استخر کاخ سعدآباد به رحمت ایزدی رفته است بسیار بجا بود با توجه به آنکه شناگر ماهری بود و خیلی خوب زیرآبی می رفت که یک استخر و جکوزی را به نام ایشان می کردند! یا اقلا چون از قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند در جمهوری اسلامی ماندگار شده و از اول تاسیس شورای تش خیس تا روز غرق شدن در این شورا رسوب کرده بود نام مرداب انزلی را تعویض و به نام ایشان می کردند!
حقیقت این است که نامگذاری خیابان و کوچه و معابر آدرس خور نه تنها خوبیت ندارد بلکه موجب وهن تازه درگذشته تا تغییر نام بعدی است!
شما ملاحظه کنید چطور تاکسی های خطی اتوبان سابق نیایش برای سعادت آباد مسافر می زنند و مسافران منتظر تاکسی در کنار خیابان چطور آدرس خواهند داد:
وسط رفسنجانی / ته هاشمی می خوره / اول رفسنجانی / رفسنجانی دربست / رفسنجانی بیا بالا و الی آخر...
آخر و عاقبت جامعه هنری ایران!
پس از سال ها سقوط اقتصادی، اجتماعی و فروپاشی بنیان های خانوادگی و سنن ویژه فرهنگی و حتی سقوط ارزش های دینی و عقیدتی، کار به جامعهء فرهنگی و هنری کشیده و هنرمندها و هنرمند نماها چنان سقوط اخلاقی و هنری و فرهنگی کرده اند که به اعتقاد کلیهء متفکرین و اندیشمندان داخلی (که خودشان هم در حد یک نوآموز سقوط کرده اند!) پس از سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی سابق، دومین سقوط تکان دهنده تاریخ ارزیابی می شود!
قرن ها، تا قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند، راست یا دروغ (!) گفته می شد: "هنر نزد ایرانیان است و بس!" و منظور هنرهای تجسمی - نگارگری - خطاطی، سرودن اشعار محسور کننده، ادبیات بی نظیر، هنرهای دستی نظیر قالی بافی، مجسمه سازی، شیشه گری، ملیله دوزی و این قبیل هنرهای خاص ایرانیان بود. هنرمندان و ادیبان و بزرگانی هم این مملکت داشت که در دنیا بی نظیر بوده و هستند.
تا قبل از پیروزی انقلاب مقدس و ورود اسلام به کشور و تغییر رژیم هم جامعه هنری شامل شعرا و ترانه سرایان برجسته، نقاشان چیره دست، خوانندگان خوش الحان با صدای استثنائی، نوازندگان و آهنگسازان نابغه و بازیگران سینما و تئاتر با شعور و کاربلد و کارگردانان متفکر و اندیشمند می شد و اگرچه این شعار خودخواهانه است ولی می شد درک کرد که چرا گفته اند: "هنر نزد ایرانیان است و بس!"
اما با تغییر و تحولات بنیادین جامعهء ایرانی، همانطور که کاسب حبیب الله متدین با رنگ صنعتی زعفران تقلبی درست می کند، و کارخانه دار با ایمان زباله و ضایعات و امعا و احشاء دور ریختنی جانوران را هنرمندانه به سوسیس و کالباس تبدیل و بخورد امت همیشه شکست خورده می دهد، و در این سال های ماضی یک مشت گر و گور و بی سواد و نادان و بی خرد را به عنوان مدیر مدبر و سیاستمدار و اداره کننده ملک و ملت شیاف کرده و جا انداخته اند، یک عده چاقوکش و هتاک و فاقد هر نوع هنر را هم به عنوان هنرمند با پاشنه کش به مردم حقنه کرده اند!
نگاهی به برنامه های لوس و بی محتوا و مبتذل و بدآموز تله وزوزون کشور (رسانه میلی!) و شنیدن صدای انکرالاصوات به اصطلاح خوانندگان و اجراهای غیر حرفه ای مجریان تلویزیونی و مقالات نشریات و روزنامه ها و روزنامه نویسانی که اصول اولیه کار را نمی دانند و اخیرا توجه به اعمال و رفتار این به اصطلاح هنرمندان نشانه تکمیل شدن دایره سقوط در جامعه امروز ایران است!
تا همین چند وقت پیش، هنرمندان الگوی جامعه بودند و اخلاق و مهر و رفتار آنها مثال زدنی!
اما اکنون کار بجایی رسیده که هر چند روز یکبار یک به اصطلاح هنرمند را که از طریق دوربین تلویزیون و یا سینما به شهرت رسیده به جرم تجاوز جنسی به زن و بچه مردم دستگیر و شلاق می زنند، که در آخرین مورد هنرمند برجسته و صاحب نامی را به جرم اغفال دختر مردم و تجاوز جنسی 99 ضربه شلاق زدند!
شیوع بی تربیتی و بی فرهنگی در جامعه بی هنری ایران چنان مسری شده که حتی حاج جمشید مشایخی هنرمند با سابقه و پیشکسوت هم در یک گردهمایی عمومی روی سن یا به قول امروزی ها استیج رفته و دست از دهان کشیده و حاج عزت الله انتظامی (گاو معروف فیلم مهرجویی) را تنبک زن و خودشیرین کن جلوی علیاحضرت فرح خطاب و آبرویش را جلوی کسانی که سابقه او را نمی دانستند می ریزد!
به مصداق آنکه گفته اند: "پیشنماز که سرفه کند پس نماز تگری می زند!" پس از شیوع تجاوزات جنسی توسط هنرمندان با سابقه و پرده دری و هتاکی توسط پیشکسوتان جامعه هنری، اکنون نوبت به آدمکشی رسیده و یک خواننده ارزشی تربیت شده در نظام مقدس با روحیه لطیف هنری شوهر ننه خود را کشته است!
خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضاییه حکومت اسلامی، خبر داده که رَپر ساکن ایران دستگیر و به قتل شوهر مادرش اعتراف کرده است.
این رپر، که طبق گفتهی منابع دیگر حمید صفت است؛ پس از دستگیری به ماموران گفته: "پس از تماس برادرم از کشور امریکا مبنی بر اینکه مقتول با مادرم درگیر شده، به سرعت خودم را به خانه رساندم؛ زمانی که به موضوع درگیری او با مادرم اعتراض کردم با یکدیگر درگیر شدیم که طی درگیری متوفی را مورد ضرب و جرح قرار دادم."
آخرین قطعهای که از حمید صفت منتشر شده، در ستایش شهید حرم "محسن حججی" پاسدار از جان گذشته جمهوری اسلامی در سوریه است! این خواننده معروف رپ، پیش از این قطعهای برای شهید مصطفی چمران هم اجرا کرده بود.
جامعه شناسان اعتلای هنر و جلوه و رشد جامعه هنری و تعالی آن در بین یک ملت را وجه تمایز آن ملت از دیگر ملت ها می دانند، افتخار ملت ها به شکسپیر و همینگوی و چخوف و واگنر و شوپن و گورکی هایشان است. ما هم هنوز به سعدی و حافظ و خیام خودمان می نازیم، اما در آینده نسل های بعدی باید یک مشت هتاک و متجاوز جنسی و بچه باز و چاقوکش و آدمکش را به عنوان میراث فرهنگی هنری این دوران به یاد بیاورند!
البته نباید فقط نکات منفی را دید زیرا در این چند دهه در بعضی از دیگر شئون هنری عده ای خوب خودشان را نشان داده اند و بعضی رشته های هنری که نیاز به "ژن مرغوب" هم دارد پیشرفت جهشی داشته اند؛ مثل هنر اختلاس، هنر دزدیدن دکل نفتی، هنر غیب کردن نفتکش های حامل نفت و میعانات نفتی، هنر خالی کردن خزانه دولت، هنر جارو کردن صندوق بانک ها، هنر جعل مدارک بالای تحصیلی، هنر انتقال ذخیره ارزی بانک ملت دوبی به صرافی خصوصی برادر مسئولان، هنر هاپولی کردن املاک مرغوب شهرداری و هنرهایی از این دست!
ساخت «موزهء عبرت محیط زیست»
اوس محمود احمدی نژا،د که اکنون به عضویت مجمع تشخیص درآمده و مصلحت نظام را تشخیص می دهد، با یک مصلحت اندیشی غلط محیط زیست جنوب ایران و خلیج فارس را با خطر نابودی مواجه ساخته است!
چندی قبل، کربلایی حبیبالله بی طرف، وزیر پیشنهادی وزارت نیرو در دولت دوازدهم، اعلام کرد: اجرای پروژهء سد «گتوند» از زمان دولت ممد خاتمی آغاز و در دولت اوس محمود با یک تصمیم غلطِ «سیاسی» آبگیری شد.
او این مطلب را در دیدار با اعضای فراکسیون موسوم به «فراکسیون امید» مطرح کرده و گفته بود: کلنگ احداث سد گتوند در سال 1375 به زمین زده شد و در دولتهای هفتم و هشتم یکی از طرحهای اجرایی وزارت نیرو بود که «به صورت کمرنگ اجرایی شد».
وی افزوده است: در دولت احمدینژاد نیز مطالعات دربارهء شناسایی «گنبد نمکی» انجام شد و پیش از آنکه طرح جداسازی این گنبد نمکی از مخزن و پتورسی به طور کامل اجرا شود، سد مزبور با یک تصمیم «سیاسی» آبگیری شد.
سد گتوند در استان خوزستان، که خشت اول آن کج گذارده شد، یک فاجعه زیست محیطی برای جنوب ایران را رقم زده است؛ سدی که تنها سود آن امروز شور کردن کارون است و باید به “موزهء عبرت محیط زیست” تبدیل گردد.
از همان ابتدای ساخت سد گتوند بسیاری از اساتید حوزهء آب و زمینشناسی، بهویژه اساتید دانشگاه اهواز، خواستار توقف روند اجرا و ساخت این سد شدند. آنها علت مخالفت خود را وجود تپه های نمکی باستانی به نام گچساران اعلام کردند، که در امتداد مخزن این سد وجود داشت.
اصرار بر ساختن سد گتوند، که به عنوان “پرهزینهترین” سد ایران شناخته شده، هنگامی قابل فهم میشود که بدانیم چه نهادهایی در آن دخیل هستند. کارفرما: شرکت توسعهء منابع آب و نیروی ایران. مشاور: شرکت مهندسی مشاور مهاب قدس (وابسته به آستان قدس رضوی) و پیمانکار: گروه سپاسد (وابسته به قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)!
با آنکه دروغ در اسلام عزيز حرام است (البته با اين تبصره که در صورت وجود اضطرار تقیه کردن مجاز است) در ابتدا مسئوولان متولی ساخت سد گتوند تمامی مستندات ارائه شده توسط کارشناسان محیط زیست و مطلعین محلی و اساتید دانشگاه اهواز را به ضرس قاطع رد کردند تا این پروژهء بزرگ را با بودجهء نجومی در دست بگیرند و اعلام شد که تپه های نمکی گچساران در محدوده این سد مطلقا وجود ندارد!
باند مقاطعه کار سد، پس از رسانهای شدن مشکل نمک در محدودهء سد، هنگامی به وجود نمک اعتراف کردند که عملاً میلیاردها تومان بودجه صرف شده بود و تخریب یا عدم آبگیری سد با سئوالات بیشتر و “آبروریزی” همراه میشد.
با در آمدن گند کار، و کشیده شدن سر و صداها به رسانه ها و مجلس، مقاطعه کاران سد گتوند در صدد برآمدند تا با ساخت دیواری حائل از خاک رس که اصلاحا “پتوی رُسی” نامیده میشود از برخود آب با نمکهای تپه های گچساران جلوگیری کنند و، بار دیگر بدون توجه به صحبتهای کارشناسان که ساخت این “پتوی رسی” را بیفایده میدانستند، این پروژه نیز آغاز و با صرف هزینههای کلان انجام شد.
کار ساخت سد گتوند و “پتوی رسی” در میان تمامی اعتراضات به اتمام رسید و این پروژه با حضور محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت، آبگیری شد. با آبگیری سد، فاجعهء زیستمحیطی وارد فاز جدیدی شد که میتواند سرنوشت خوزستان را تغییر دهد.
تنها ده روز از زمان آبگیری سد نگذشته بود که خبر رسید شکافهایی در “پتوی رسی” ایجاد شده و نمکهای سازند گچساران وارد دریاچهء سد گتوند شده است و این آغازی بر مصائب استان خوزستان و رودخانه کارون بود. چرا که با نشست بیش از 5 متری “پتوی رسی”، در صورت وارد شدن تنها بخشی از صدها میلیون تن نمک موجود در معدن به رودخانه کارون، شوری این رودخانه میتواند به چند برابر شوری خلیج فارس برسد. میزان نمک حل شده در عمق پایین دریاچه پشت سد گتوند اکنون بیش از 10 برابر شوری آب اقیانوس برآورد میشود. (نمک اقیانوس 28 تا 30 گرم در لیتر است، ولی در لایه های تحتانی سد گتوند به 300 گرم در هر لیتر میرسد).
در طول سالیان قبل، آب شیرینی با شوریِ (EC) حداکثر 400 تا 500 میلی موس در رودخانهء کارون جریان داشت، اما اکنون، از زمان آبگیری سد گتوند، تقریبا 17میلیون تن نمک از این سد خارج شده و وارد کارون میشود. مساحت زمینهایی که تحت آبیاری سد گتوند هستند بیش از 420 هزار هکتار است که محصولات متنوعی از قبیل گندم، ذرت و نیشکر در آنها کشت میشوند. تداوم شور شدن آب سد گتوند و آبیاری با آب شور، تولید و عملکرد کشاورزی منطقه را نابود میکند و در کمتر از چند سال زمینهای زراعی پایین دست سد گتوند شور و غیرقابل کشت میشوند.
یکی از اهداف تعریف شده برای سد گتوند “تولید انرژی برق آبی به میزان 4 هزار و 500 گیگا وات در سال (ظرفیت نیروگاه دو هزار مگاوات) است. افزایش میزان خوردگی در توربینها مهمترین آسیبی است که ورود آبشور به آن ایجاد میکند و دیری نخواهد گذشت که تاسیسات فنی نمک سود شده و توربینها از کار می افتند!
اخبار منتشر شده در رسانههای ایران حکایت از آن دارد که شرکت خارجی گارانتی کنندهء تأسیسات نیروگاه سد گتوند، با استناد به اینکه قرار بود میزان شوری آب ورودی به نیروگاه 400 باشد و اکنون میزان شوری در بهترین حالت 1600 است، از گارانتی کردن تأسیسات سر باز زده، با این حال، با پافشاری طرف ایرانی مقرر شده تا نهایتاً تأسیسات به مدت دو سال گارانتی شوند.
اکنون طرح دیگری برای مقابله با شوری آب پشت سد ارائه شده و قرار است این آب از طریق احداث خط لوله حدود 200 کیلومتر به درون خلیج فارس انتقال داده شود. تاکنون 10 کیلومتر لوله خریداری شده و عملیات حفاری و لولهگذاری به طول سه کیلومتر اجرایی شده است. اگر سرعت اجرای پروژه به همین شکل باقی بماند، کشیدن این لوله سالها به طول میانجامد.
انتقال آب شور سد گتوند به خلیج فارس، اکوسیستم محدوده ورودی لوله و نهایتاً مناطق کمعمق اطراف را بشدت تحت تاثیر قرار داده و حیات آبزیان را با خطر روبرو خواهد کرد.
دکتر اسماعیل کهرم، کارشناس محیط زیست، با اشاره به اعتراض کارشناسان میگوید: “این سد ساخته شد و زمینهای کشاورزی، دامداری و چاهها و باغهای تمام مردم منطقه نابود شد، گورستان هزار ساله بختیاری از بین رفت و امروز تنها دستاوردش حل شدن تپههای نمکی در این سد و شور شدن کارون است. و اینجاست که دل هر ایرانی وطن دوست میشکند و اشکش جاری میشود...»
دکتر کهرم پيش بينی می کند که «در آیندهای نزدیک آیندگان ما بسیاری از این سدها را تخریب خواهند کرد». شاید هم آن نسل، این سد را همچون نسل کنونی که زندان قصر را به “باغ موزه عبرت” تبدیل کرد به “موزه عبرت محیط زیست” تبدیل کند.