تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

3 امرداد ماه 1397 ـ  25 ماه  جولای 2018

به کدام سو می رویم؟

محمود عاشوری

            دوستان عزیز؛ در نوشته قبلی ام تحت عنوان "آلترناتیو بالقوه و آلترناتیو بالفعل" به بررسی زیربنایی آلترناتیو بالقوه، که همانا هادی جنبش های مختلف در «داخل ایران» می باشد، پرداختم. حال، در این نوشته، به بررسی سناريوهای دوگانه محتمل، و شناخت نیروهای مختلف اپوزیسیون «خارج از کشور»، که احتمال یا امکان نزدیکی بعضی از آنها برای تشکیل یک آلترناتیو نسبتاً قوی وجود دارد، می پردازم. امیدوارم در این بررسی بتوانم مطلب را جمع و جور کنم بطوری که علیرغم تفرق فراوان این نیروها برایتان قابل استفاده باشد. بر اين اساس سخنم را با نگاهی به دو شکل محتمل آيندهء کشورمان آغاز می کنم:

 

قسمت اول: سناریوهائی که با آنها روبروئيم

سناریوی سیاه:

          سناریوی سیاه سناریویی است که در حين اجرای آن شیرازه جامعه از هم می پاشد و برای آن ديگر هیچ چشم انداز اميد بخشی وجود ندارد. قبلاً، شاید 15 سال پیش، اگر می خواستیم مثالی از این نوع جامعه بزنیم باید کره زمین را چرخی می دادیم تا به مثال خود برسیم. اما حالا متاسفانه برای پیدا کردن چنین جامعه ای کافی است سر خود را به هر طرفی بچرخانیم.

          خوشبختانه، عامل اصلی تمام این سناریوها «اسلام سیاسی» است. «خوشبختانه» از این نظر که جامعهء ما در حال حاضر این سناریو را با گوشت و پوست خود تجربه کرده و در مسير خروج از آن است. هرچند که هنوز نیروهای ديگری از عوامل سناریو سیاه وجود دارند که در صورت عدم هوشیاری نیروهای دموکراتيک و مردم، به نیروهای عمده ای تبدیل شوند.

          نیروهای اصلی این سناریو سازمان مجاهدین و نيز، احیاناً، نیروهای باقیمانده از سپاه و بسیج در مراحل آخر سرنگونی رژيم، و همچنين نیروهای قوم پرست و سلطنت طلبان دو آتشه اند. هیزم اصلی در این آتش اما جوانان بیکار و مردم مستاصل در فقر و فلاکتی هستند که، در نبود حداقل مدیریت يک آلترناتيو دموکراتيک، به ناچار در مراحل ریزش نظام برای امرار معاش خود به این نیروها روی می آورند.

          عوامل و زمینه های بوجود آمدن سناریو سیاه را می توان چنين برشمرد:

          الف- طولانی شدن پروسهء سرنگونی. داروی جلوگیری از تحقق سناریو سیاه تداوم رژیم - آنچنان که اصلاح طلبان می گویند - نیست بلکه سرنگونی سریع آن بدست مردم اين چلوگيری را ممکن می کند؛ چرا که اصلی ترین عامل از هم گسیختگی جامعه خود رژیم و اسلام سیاسی است. ما هم اکنون این از هم گسیختگی و بهم ریختن سیستم را در بعضی از بخش ها می بینیم.

          ب- عدم ائتلاف، تشکل و نزدیکی سریع نیروهای دموکراتيک: نبود آلترناتیوی قوی برای مدیریت جامعه در مسیر سرنگونی رژیم و بعد از آن بزرگترین عامل در بوجود آمدن سناریو سیاه است. عدم ائتلاف یعنی اینکه ما - چه نیروهای خارج از کشور و چه داخل - از نظر فرهنگی، سیاسی و فکری به آن درجه از پختگی و درک ضرورت در کنار هم قرار گرفتن برای جلوگیری از نابودی جامعه و هستی و نیستی خود نرسیده ایم. یعنی هنوز، بعد از این همه سال تجربه، باین نرسیده ایم که به تنهایی با حزب و سازمان خود نمی توانیم این کار را انجام دهیم و، علیرغم تمام مرزبندی ها سیاسی و ایدئولوژیک و فکری و فرهنگی، لازم است برای جلوگیری از این فاجعه حتی در یک محدوده زمانی شده، دست در دست همدیگر بگذاريم. هیچکدام از نیروهای سیاسی دموکراتيک به تنهایی توان سرنگونی رژیم و جایگزین کردن آلترناتیو خود را ندارد. اگر هم اکنون من سکولار دموکرات با شمای مشروطه خواه با x جبهه ملی و y کومله و z دمکرات یا کمونیست کارگری نتوانیم کنار هم بنشینیم و به یک پلاتفرم مشترک دست پیدا کنیم مسلماً برای جلوگیری از سناریو سیاه بعد از سرنگونی قادر به انجام این کار نخواهيم بود.

          در صورت تصديق احتمال منحقق شدن سناریو سیاه است که تمام نیروهای چپ، اعم از مارکسیست ارتدکس یا سوسیال دموکرات با مشروطه خواه و يا دمکرات، باید زبان همدیگر را بفهمند و در مقابل این سناریوی خانمانسوز جبهه بزرگ و محکمی را تشکیل دهند. متاسفانه تا قبل از دیماه سال گذشته بعلت عمده بودن نیروی استمرار طلبان، حرکت بسوی این جبهه واحد یک حرکت لاک پشتی بوده است اما، بعد از خیزش دیماه گذشته، این حرکت سرعت بیشتری بخود گرفته است.

          حملهء خارجی هم یکی از عوامل اصلی بوجود آمدن سناریو سیاه است. اين حملهء نظامی می تواند حمله مستقیم به ایران نباشد بلکه بصورت جنگ نیابتی با مسلح کردن گروه ها و نیروهای قوميتی تجزيه طلب به اجرا درآيد. خیزش و حرکت یکپارچهء مردم در مرحله فروپاشی - همچون امری که در دیماه گذشته دیدیم - و همچنین هماهنگی و آمادگی نیروهای دموکراتيک میتواند از عوامل اصلی خنثی کردن این سناریو باشد.

 

سناریوی سفید:

          سناریوی سفید سناریویی است که جامعه با حداقل هزینه و در کوتاه ترین زمان مرحله گذار از حکومت اسلامی را به طرف برقراری یک سیستم سکولار و آزاد که در آن زمینه زیست سیاسی و اجتماعی برای همه فراهم باشد، طی کند.

          زمینهء تحقق و نیروهای عامل در سناریو سفید عبارتند از:

          الف - پشت سر گذاشتن و پس زدن هر چه سریعتر عامل اصلی سناریو سیاه از جامعه. چهل سال است که جامعهء ما سناریوی سیاه را با جان و پوست خود تجربه کرده و هزینهء برقراری این سناریو را با اعدام ها و زندان ها پرداخت کرده و اکنون بر یکی از اصلی ترین عوامل این سناریو، که پشتوانهء نظری اين وحشيگری باشد، فائق آمده و بپاس همهء جان دادن ها و مقاومت های جانانه، موتور اصلی این سناریو را از کار انداخته است. این «عامل اصلی» هیچگاه با جامعهء ما سازگاری نداشته و در نتيجه اکنون، برای مردم ما در کوچه و بازار، سکولاریزم و آزادیخواهی و عدالت اجتماعی دیگر کلمات عجیب و غریبی نیستند.

          ب- ائتلاف و نزدیکی نیروها دموکراسی خواه. جامعهء ما جامعه ای در حال گذار است. نیروهای سیاسی متفاوتی نمایندگی جنبش های گوناگون را در عرصهء تاثیر گذاری در ساختار سیاسی جامعه بر عهده دارند. بدون شک دو نیروی عمده در این عرصه طبقه بورژوا و طبقه کارگرند. تمام نیروهای دموکراسی خواه متعلق به این دو طبقه اند و نیروهای جدا از آنان، در واقع، باقیماندهء آن نیروهای پیشاسرمایه داری هستند که مرگ خود را در حرکت رو بجلو و تکاملی جامعه می بینند. آنها در مقابل این مرگ حتمی تا آخرین توان مقاومت می کنند.

          پ- یکی دیگر از عوامل بر قراری سناریو سفید داشتن منابع کافی مالی و انسانی برای به اجرا در آوردن عملی مراحل سناریو سفید است. اختصاص منابع مالی و بودجه لازم برای تامین زندگی مکفی برای افراد بیکار و کم‌ درآمد برای جلوگیری از جذب آنها توسط نیروهای سناریو سیاه امری لازم و بسرعت ضروری است. تامین این منابع بودجه ای عظیم می طلبد.

          خوشبختانه ایران ما دارای منابع عظیم مادی است که با مدیریت درست نه تنها اجرای سناریوی سفید امکانپذیر است بلکه اين امر با سرعت بالایی پیش خواهد رفت. مغزهای متفکر و مدیران فراری از سناریوی سیاهِ حکومت اسلامی و پناه آورده در جوامع دیگر، هم اکنون در حال عملی ساختن سناریوی سفید می باشند. با وجود حداقل زمینه های لازم این نیروهای متخصص از جان و دل خواهان بازگشت به سرزمین خود و در اختیار قرار دادن تخصص و تجربه خود برای ساختن دوباره آن مرز و بوم خواهند بود. برقراری جامعه ای متمدن و متجدد با صنعتی پیشرفته با وجود اینهمه منابع مالی و انسانی کاملا امکانپذیر است.

 

قسمت دوم: آشنائی با نيروهای سياسی اپوزيسيون

          سازمان ها و احزاب سیاسی واقعاً موجود در اپوزيسيون را می توان به سه دسته تقسيم کرد:

          1. غير دموکراتيک

          2. دموکراتيک قاطع

          3. دموکراتيک متزلزل

          همچنانکه مشاهده می شود، دموکراسی خواهان (باورمندان به آزادیخواهی و سکولاریزم در مبارزه با دیکتاتوری و جنبش های مذهبی)، خود به دو دسته تقسيم می شوند و، متأسفانه، يک دسته شان، بعلت عدم قاطعیت و پایبندی به آرمان ها و اهداف جنبشی که به آن وابسته اند یا ادعای وابستگی دارند، اغلب در جريان مبارزات اجتماعی به نیروهای ضد دموکراسی خواهی می پيوندند. متقابلاً همين امر، در دهه های گذشته، باعث جدا شدن بخش هایی از نیروهای صادق اين دسته و نقل مکان کردن آنها به اردوگاه دستهء دوم شده است؛ دسته ای که اهداف و آرمان هايش، لااقل تا زمانی که تمام یا بخشی از حاکمیت در دست آن نيست، مترقی محسوب می شود. بعبارت ديگر، مصر نبودن، عدم لجاجت، و مبارزهء تمام و کمال در جهت پیشبرد اهدافی که از نظر تاریخی بر دوش نیروهای دموکراسی خواه گذاشته شده ضعف بخش عمده ای از اين نيروها محسوب شده و کوتاه آمدن و منفعت طلبی اين بخش در دهه های گذشته عامل اصلی قدرت گیری و تداوم حاکمیت نیروهای ضد دموکراسی خواهی شده است. در نتيجه، در حالی که بخش عمده ای از نیروهای سناریوی سیاه درون حاکمیت در حال قلع و قمع هر چه نشان و صدایی از مدنیت و آزادیخواهی در جامعه بوده اند بخش عمده ای از دموکراسی خواهان از شفافیت و صدای بلند و قاطع عليه دشمنان دموکراسی - و بخصوص اصلاح طلبان - محروم بوده اند. چنانکه، متاسفانه، دنباله روی بخشی از این نیرو ها از اصلاحات در زمان خاتمی یا جنبش 88 یکبار دیگر سرخوردگی مردمی که این نیرو ها داعیه رهبرشان را دارند باعث گردید.

          حال می توان به اين مسئله پرداخت که هر یک از احزاب و سازمان های خارج از کشور، بنا بر استراتژی خود، خود و ديگران را در دسته بندی های متفاوتی جای می دهند. مثلاً،

          - «مجاهدین خلق» نیروهای خارج از کشور را به نیروهای طرفدار و ضد حکومت اسلامی تقسیم بندی می کند. در این تقسیم بندی کلی هر کس مخالف آنها باشد در جبههء حکومت اسلامی است.

          - چپ های ارتدکس هم نیروهای خارج از کشور را به چپ و راست، و یا بعضاً امپریالیستی و ضد امپریالیستی تقسیم می کنند. بنیان این تقسیم بندی بر اساس تقسیم بندی سرمایه داری و سوسیالیسم است.

          - جمهوری خواهان نیروهای خارج از کشور را به جمهوری خواه و سلطنت طلب تقسیم می

کنند

          - و سلطنت طلب ها بر عکس.

          این تقسیم بندی ها بر اساس پایه های فکری و احیانا ایدئولوژیک آنها بنا شده است.

          اما تقسیم بندی ای که من در این نوشته سعی در تبیین آن دارم از موضع آزادی خواهی و سکولاریزم است. بر این اساس و بطور کلی نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

          دسته اول نیروهایی هستند که معتقد به سرنگونی رژیم و گرفتن قدرت به هر وسیله‌ای می باشند. از تکه تکه شدن ایران ابایی ندارند، از دخالت نیروهای خارجی استقبال می کنند و برای براندازی به هر نیروی خارجی متوسل می شوند. ساختار تشکیلاتی این نیروها کاملا دیکتاتوری و ایدئولوژیک - نظامی است. این نیروها برای گرفتن یک شهر یا روستا از سپاه یا نیروی مقابل حاضرند تمام اهالی آنجا را قربانی کنند. نیروی اصلی این دسته سازمان مجاهدین است. ساختار تشکیلاتی، ایدئولوژیک و نظامی این سازمان کاملاً استالینیستی است. رفتار این سازمان با نیروهای درونی خود در هر رده ای در انقلابات درونی مختلف آنچنان افتضاحی ببار آورده که غیر قابل باور است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به صحبت ها و نوشته های اعضای رده بالای جدا شده از این سازمان، از جمله ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی، رجوع کنید.

          نیروهای دیگر در این دسته، جدایی طلبان و قوم مدارانی هستند که با تقليل ناسیونالیسم به قوميت مداری  خو را ناسيوناليست (به معنی «قوم مدار») هم می خوانند وبعلت ظلم مضاعف رژیم علیه اقلیت های قومی و مذهبی قوی شده و نیروهایی از این اقوام را دور خود جمع کرده اند. این نیروها فعلاً خطرناک نیستند اما می توانند در نبود دیگر نیروها در صحنه و با کمک عربستان و اسرائیل و آمریکا به نیروهای خطرناکی تبدیل شوند. جدایی طلبان عرب و ترک و کرد و بلوچ اگرچه در شرايط فقدان ظلم و تبعيض رفته بر اقوام هواداری ندارند اما ر شرایط بحرانی فقر و فلاکت و بی افقی مردم توان جذب نیرو و تبدیل شدن به آلترناتیو های منطقه‌ای را می يابند.

          یکی دیگر از نیروهایی که در این دسته جای می گیرد سلطنت طلبان دو آتیشه ای هستند که خواهان برگرداندن به اصطلاح عظمت برباد رفته پادشاهان ایرانند. آنها هنوز از افسانه های مربوط به تمدن و اساطیر گذشته ایران بیرون نیامده و قصد دارند بهر وسیله ای که شده اآنعظمت را دوباره به «مام میهن» برگردانند. در اين راستا این نیرو ابایی از همکاری با آمریکا در صورت حمله به ایران ندارد. نبود یک آلترناتیو، استیصال، نابسامانی شدید سیستم اقتصادی و اداری کشور و احتمال بروز هرج و مرج در صورت فروپاشی رژیم زمینه را برای استقرار این نیرو در ردای یک دیکتاتور چکمه پوش نظامی مهیا می کند.

 

          دسته دوم سازمان ها و احزاب مارکسیست ارتدکسی هستند که معتقد به رسیدن به جامعهء سوسیالیستی از طریق انقلاب کارگری و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا میباشند. از نظر این نیرو ها تنها راه خلاصی از نظام دیکتاتوری حکومت اسلامی، و نابرابری های اقتصادی و اجتماعی، از بین بردن ریشهء آن که همان سرمایه‌داری است می باشد و تنها راه برای این کار انقلاب کارگرى و بدنبال آن برقراری دیکتاتوری پرولتاریا ماست. آنها معتقدند رژیم حکومت اسلامی هم یک رژیم سرمایه‌داری است و در ماهیت تفاوتی بین آن و کشورهای سرمایه‌داری غربی نیست. در جامعه جهان سومی مانند ایران امکان برقراری و تداوم آزادی های سیاسی و برابری حقوقی مانند غرب وجود ندارد و هر رژیم پارلمانتاریستی هم سر کار بیاید بعد از چندی مجبور به اعمال دیکتاتوری می شود. آنها معتقدند نظام شورایی تنها نظامی است که آزادی و برابری را برای مردم ایران به ارمغان میآورد. احزاب منتجه از حزب کمونیست ایران نیروهای اصلی منسجم و تشکیلاتی این دسته را تشکیل می دهند که به اختصار به تاریخچهء آنها میپردازم.

          «حزب کمونیست» ایران از اتحاد دو سازمان «اتحاد مبارزان کمونیست (سهند)» و «کومله» به رهبری منصور حکمت (ژوبین رازانی) در سال 1362 تشکیل شد و بسیاری از نیروهای چپ آن زمان را بخود جذب کرد. این حزب قوی ترین و متشکل ترین نیروی چپ در دهه های 60 و 70 در کردستان و خارج کشور بود.

          اولین انشعاب این حزب در سال 1370 اتفاق افتاد که در آن منصور حکمت همراه با 80% از کادرها و رهبران حزب از بقيه جدا شدند و «حزب کمونیست کارگری» را تشکیل دادند. رهبران اصلی باقی مانده در حزب عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده بودند.

          بعد از فوت منصور حکمت در اثر سرطان در سال 1381 (2002 میلادی)، حزب کمونیست کارگری ایران نتوانست انسجام خود را حفظ کند و در سال 2004 به دو قسمت تقسیم شد. کوروش مدرسی همراه با نصف بعلاوه یک کمیته مرکزی «حزب کمونیست کارگری ایران - حکمتیست» را تشکیل داد، و حمید تقوایی نيز به فعالیت خود با اعضای باقیمانده با همان نام اصلی حزب ادامه داد. در حزب حکمتیست ها در سال 2012 انشعاب دیگری روی داد که در نتیجه آن فاتح شیخ و رحمان حسین زاده، همراه با قسمت اعظم تشکیلات کردستان حزب، جدا شده و هر دو حزب با یک نام یکی با پسوند «رسمی» و دیگری با پسوند «ایران» به فعالیت خود ادامه میدهند.

          دو تن دیگر از موسسین اول حزب کمونیست ایران نيز، به نامهای عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده در سال 2000 از هم جدا شدند. عبدالله مهتدی حزب زحمتکشان کردستان ایران (کومله) را حفظ کرد و ابراهیم علیزاده حزب کمونیست ایران را نگه داشت.

          سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) در سال 2009 بعد از مباحث درونی فراوان به دلیل اختلاف روی لفظ دموکراسی و آزادی بی قید و شرط بیان دچار انشعاب شد و محمد رضا شالگونی و روبن ماکاریان که معتقد به حفظ لفظ دموکراسی در برنامه های سازمان بودند از آن جدا شدند.

          سازمان های مختلف فدایی هم بعد از انشعاب اصلی در ایران تکه پاره شدند که بررسی تاریخچه و نام بردن از آنها از حوصله این بحث خارج است. البته سه گروه اصلی اکثریت در نشستی اخیرا «حزب چپ ایران» را بنیان گذاری کرده اند.

          بنظر من، دليل اصلی بروز بحران ها و انشعابات گروه ها و احزاب چپ در دو دههأ گذشته وجود بحران هایی ایدئولوژیک و ساختاری ای است که گریبان کل احزاب مارکسیست ارتدکس را در سراسر جهان گرفته و آنها را بطور کلی به دو بخش «ارتدکس» (که به دیکتاتوری پرولتاریا معتقد است) و «سوسیال دمکرات» (که به سوسیالیسم از طریق رفرم معتقد است) تقسیم کرده است.

          - «ارتدکس ها» معتقد به گرفتن قدرت از طریق انقلاب کارگرى بدون مراجعه به آرای مردم (مثل همان چیزی که در انقلاب اکتبر شوروی اتفاق افتاد) و بعد از آن برقراری دیکتاتوری پرولتاریا هستند.

          - «سوسیال دمکرات ها» معتقدند که در یک سیستم پارلمانی با رفرم و مبارزه دائمی می توان به آزادی های دمکراتیک سیاسی و برابری حقوقی رسید و آنها را نهادینه کرد. همچنین با قدرت بخشیدن به تشکل های کارگری و شرکت دادن آنها در قدرت سیاسی می توان از طریق سیستم مالیاتی به عدالت اجتماعی نسبی رسطده و مبارزه را تا رسیدن به سوسیالیسم (که همان برابری اقتصادی است) ادامه داد. و این مبارزهء دائمی است که فرهنگ مترقی انسانی و خود انسان و در نتیجه آن جامعهء انسانی مطلوب را می سازد. چنين انسان سوسیالیست و چنان جامعهء سوسیالیستی کلاً با جامعهء گرفتار در دیکتاتوری پرولتاریا تفاوتی بسیار دارد.

         

        دستهء سوم، از طیف وسیعی از افراد، گروه ها و احزاب مختلف را تشکیل می‌شود که به حکومت پارلمانتاریستی و حکومتی سکولار دمکرات باور دارند و اساس حکومت آینده را جدایی مذهب از حکومتی برخاسته از آرای مردم می دانند که می تواند جمهوری یا پادشاهی مشروطه باشد. در نظامی که آنها یه آن اعتقاد دارند رئیس‌ جمهور یا شاه فقط یک رياست نمادين و فرمالیته و بدون اختیارات قانونی است و اختیارات اصلی از آن نخست وزیر يا صدراعظمی است که انتخاب می شود؛ همانند هند یا اسرائیل و یا انگلستان و نروژ و ژاپن. در مورد اینکه اسم این رياست نمادين را چه بگذاریم، مردم تصمیم می گیرند. مهم البته محتوای قانون اساسی و حاکميت است.

          گروه هایی که در این طیف می گنجند از راست به چپ عبارتند از:

          1- حزب مشروطهء ایران (ليبرال دموکرات): این حزب در سال 1994 توسط داریوش همایون تاسیس شد و هم اکنون در لس آنجلس بیشترین نیرو را در ین ایرانیان دارد.

          2- شورای ملی ایران: این حزب در سال 2013 توسط رضا پهلوی تاسیس شد و خود او تا سال 2017 مقام سخنگوئی و ریاست آن را بر عهده داشت. او در سال 2017 بعد از تعیین کلی نقشه راه از سمت های استعفا داد و شورای مزبور فعلا توسط اعضای دفتر سیاسی و يک شورای عالی رهبری می شود. رضا پیرزاده سخنگوی دفتر سیاسی آن می باشد.

          3- جنبش سکولار دموکراسی ايران، مهستان (يا مجلس شورا) ی اين جنبش، و نيز حزب سکولار دمکرات ايرانيان: پایه گذار اصلی این نهادها اسماعیل نوری علا است. این گروه نخست بعد از خیزش سال 88 «شبکهء سکولارهای سبز» را تشکیل دادند و از تمام شخصیت های سیاسی و فرهنگی خارج از کشور برای پایه ریزی یک جنبش سکولار دمکرات دعوت بعمل آوردند. جمعی که به این فراخوان پاسخ داده بودند، همراه با میهمانانی از گروه ها و احزاب مختلف، اولین کنگرهء خود را در سال 2013 در واشینگتن دی سی برگذار کردند. نتیجه این گردهمایی ها اعلام موجوديت جنبش سکولار دموکراسی ايران بود که در حزب سکولار دموکرات ایرانیان نيز در دل از سال 2016 آغاز بکار کرده است. جلسات عمومی اعضاء مهستان جنبش سکولار دموکراسی ایران نيز در يکشنبه های هر هفته از طریق اینترنت آن تشکيل شده و مذاکرات آن برای همه قابل دسترسی است. اعضای مهستان لزوماً اعضای حزب سکولار دمکرات ايرانيان نیستند. این مهستان نيز اقدام به تشکیل يک شورای مديريتی کرده و فعالیت زیادی را در جهت ایجاد اتحاد و انسجام گروه های دیگر انجام می دهد. مجموع این نهادها (جنبش، مهستان و حزب) فعلا بزرگترین و متشکل ترین گروه در این دسته می باشند.

          4- جبههء ملی ايران: جبهه ملی در خارج از کشور سازمان های مختلفی دارد که نشست های گوناگون داشته و گاها اعلامیه هایی صادر می کنند. البته هیچکدام از آنها بنا به دلایلی رسماً نمایندگی جبهه ملی ایران را ندارند و اختلافات مابين آنها نيز بسيار است.

          5- حزب دمکرات کردستان. حزب دمکرات کردستان ايران (با رهبری کنونی مصطفی هجری) در سال 2006 دچار يک انشعاب شد؛ باین ترتیب که عبدالله حسن زاده، دبیر کل قبلی حزب، همراه با تعدادی از رهبران قدیمی، از آن جدا شده و "حزب دمکرات کردستان" را پایه نهادند.

          7- حزب کومله. حزب کومله به رهبری عبدالله مهتدی، فردی که خودش را سوسیال دموکرات می داند، در جناح چپ این دسته قرار میگیرد.

          8- راه کارگر. جناح محمد رضا شالگونی و روبن ماکاریان رهبران اصلی این طیف از سازمان راه کارگر قبلی می باشند که بعلت اعتقاد به دموکراسی و پلورالیسم سیاسی اکنون در این دسته می گنجند. این سازمان اعتقادی به دیکتاتوری پرولتاریا و سیستم تک حزبی ندارد و معتقد به مبارزهء کارگران و مردم از طریق مبارزهء سیاسی برای دستیابی به آزادی و برابری می باشد. آنها معتقد به دمکراسی و رجوع به آرای همگانی برای تعیین نوع سیستم حکومتی بعد از حکومت اسلامی می باشند.

          9. شورای دمکراسی خواهان ایران: از همکاری احزاب قوميتی مختلف تشکيل شده و در واقع گردهمائی ديگری از اعضاء «کنگره مليت های ايران فدرال» محسوب می شود . دو حزب کردستانی دمکرات و کومله نير در ان عضويت ارند. اگرچه در حال حاضر می توان هنوز اين شورا را در ان دسته سوم جا داد اما می توان ديد که اين تشکل نشاندهندهء پتانسیلی برای قرار گرفتن در کنار نیروهای دسته اول را دارد.

          لازم به یاد آوری است که تمامی گروه هایی که در دسته سوم از آنها نام بردم کم و بيش معتقد به مراجعه به آرای مردم بعد از سرنگونی رژيم اسلامی و برگزاری رفراندم هستند و با اصلاح طلبان رژیم (بجز بخشی از جبهه ملی) تضاد عمده دارند. آنها همگی (باز بجز بخش ديگری از جبهه ملی) معتقدند که حکومت اسلامی باید از طریق خیزش و انقلاب مردمی سرنگون شود.

 

قسمت سوم - روابط بین نيروهای سه گانه

          مشکل اساسی و کنونی در جامعهء ما، و در راستای ساختن آلترناتیوی سکولار دموکرات در برابر حکومت اسلامی ناممکن بودن برقراری دیالوگ مابين نيروها است. شکافتن و درک چرائی اين ناممکن بودن از این منظر اهمیت دارد که، در یک‌ دیالوگ واقعی، قبل از هر چيز، امر تثبیت خود در جایگاه و جنبشی که ادعای اتصال با آن را داری اولويت پيدا می کند و تنها بعد از این تثبیت است که دیالوگ امکان پذیر می شود.

          به عبارت ديگر، در یک دیالوگ واقعی و تاثیر گذار، هر طرف دیالوگ به نیروی اجتماعی طرف های دیگر آگاهی دارد. کم و زياد شدن تعداد صندلی های هر نيرو در دور «میز دیالوگ» با ميزان قدرت نیروهای هر شرکت کننده در سطح جامعه (خیابانها، اعتصابات و اعتراضات) بستگی مستقیم دارد. يعنی، مقدمات برقراری دیالوگ واقعی در یک جامعهء در حال گذار، اول در خیابان ها، و دوم از صندوق های رای، و سوم دور میز فراهم می شود. اما در جامعهء کنونی ما فعلاً مسئلهء حاکميت صندوق رأی امکان پذیر نیست و به این دلیل هر کسی صندوق خودش را دارد، مملو از رای های من درآوردی؛ و تخمين درستی ادعای هر نيرو تنها بعد از گذار از این رژیم امکان پذیر است.

          در عين حال آشکار است که، بدلیل حاکمیت مذهبی و فاشیزم دیکتاتورمآبانه در جامعهء ما، جنبشی که در مقابل حاکميت دست بالا را داراست «جنبش سکولار دمکراسی» است. شعارهایی که در اوان انقلاب 57 ضد ارزش و راست گرایانه می نمودند هم اکنون، بعنوان مترقی ترین شعارها، جزئی از ادبیات سیاسی مردم کوچه و بازار شده اند. اما بعضی از احزاب و سازمان های دسته اول و دوم که آنها را، ظاهراً، جزئی از شعارهای اصلی خود قرار داده اند، هیچ يک، این شعارها را در درون خود جاری و اجرائی نمی کنند اما از جنبش سکولاریسم و آزادیخواهی نيز نیرو می گیرند.

          وظیفهء تاریخی نیروهای دستهء سوم وصل شدن به جنبشی است که خود را متعلق به آن می دانند. تا زمانی که آنها قادر به انجام این وظیفه تاریخی نباشند نمی توانند دیالوگ اصلی خود را راه بیندازند و یا جزئی عمده از آن باشند. تنها در این صورت است که می توان اميدوار بود تا نیروهائی که بدلیل اينگونه کمبودها جبهه را ترک کرده و اشتباهی در جبهه دیگری مشغول مبارزه هستند به خانه خود باز گردند.

          واقعیت عاجل البته فعلا این است که این نیرو ها به درک اهمیت و حساسیت موقعیتی که جامعه در آن قرار دارد واقف گردند. آنها باید بدانند که هیچکدام به تنهایی قادر سرنگون کردن رژیم و قبضه کردن قدرت نیستند. آنها بهتر است هر چه زودتر بدانند که بقای نیروهای سیاه محاصره کنندهء آنها، هم در حاکمیت هم خارج از آن، ناشی از عدم دیالوگ مابين آنهاست.

          آنها باید هر چه سریعتر بر این فقدان بلوغ سیاسی فائق آیند و مقدمات شروع یک‌ دیالوگ را برای جلو گیری از اجرائی شدن سناریوی سیاه، چه در مسیر و چه بعد از سرنگونی یا اضمحلال رژیم، آغاز کنند. در صورت دست بالا پیدا کردن نیروهای سناریوی سیاه نیروهای دسته دوم و سوم جایی در فردای ایران ندارند اگر اساساً فردایی برای آن جامعه وجود داشته باشد.

          بنظر من این نیروها بهتر است سریعتر دیالوگ را برای امضای یک توافقنامه کلی برای گذار به سناریو سفید شروع و بعد از امضا به آن پایبند بمانند.

          این توافق میتواند اصول خیلی کلی ای را شامل باشد که مراحل گذار را یکی یکی مشخص کرده و برای جلو گیری از هم گسیختگی جامعه تدابیری را بر می گزیند؛ اصولی برای تشکيل شورای گذار، دولت موقت، مجلس مؤسسان، تضمین کامل آزادی های سیاسی برای احزاب و گروه ها تا زمان رای گیری برای تصويب قانون اساسی جديد و تعیین نوع نظام، در اختیار گذاشتن امکانات تبلیغاتی و رسانه ای برابر برای تمامی نیروهای سیاسی جهت معرفی آلترناتیو خود، تعیین مدت دوره گذار و معرفی آن به مردم برای بررسی و فکر کردن برای انتخاب سیستم حکومتی مورد نظر آنان، تضمین حقوق مکفی برای تمام بیکاران و حقوق مکفی برای تمامی کارگران و کارمندان، منحل کردن تمام نیروهای نظامی که احتمال تبدیل شدن به نیروی سیاه را دارند، تعیین و تداوم نیروی انتظامی و، در صورت لزوم، مردمی موقت برای تامین امنیت تا پایان مرحلهء گذار و قطع منابع مالی تمامی نیروهای سناریو سیاه، از قبیل حوزه های علمیه، مساجد و حسینیه ها و مراکز فرهنگی مذهبی.

 

قسمت چهارم: نکاتی دربارهء واقعیت و شرایط کنونی جامعه ما

          1. نیروهای تشکیل دهندهء حاکمیت، در تمام جناح های آن، متعلق به عقب مانده ترین، لمپن ترین و فاشیستی ترین نیروهای جامعه ایران می باشند. رژیم، از فردای 22 بهمن 57، حداکثر انرژی، نیرو و امکانات خود را در جهت قبضهء کامل قدرت و مبارزه با بحران های متعددی که ناشی از عدم خوانایی افکارشان با بنیان های یک‌ جامعه متعارف سرمایه داری بود بکار گرفت.

          2. تمام نیروهای کلی حاکمیت، چه آنهایی که بطور مستقیم در حاکمیت قرار دارند و چه آنهایی که در حصر هستند و یا آنهایی که در خارج کشور داعیهء دمکرات شدن را دارند، هر کدام در مرحله ای از سرکوب های خشن و هولوکاستی اسلامی، دخالت مستقیم‌ یا غیر مستقیم‌ داشته اند. تمامی آنها هر کدام جزئی از همان جبههء داعشی هستند که هر کدام در دوره ای جهت تطبیق افکار سیاه خود بر يک جامعهء نسبتاً مدرن، و در مقابل مقاومت آن، دست به انواع سرکوب زدند.

          3. در نتيجه، در برخورد با این نیروی ویرانگر و واپسگرا، و در تعیین سیاست های تاکتیکی و استراتژیک، پارامتر اصلی اول ما در نظر گرفتن این شعار باید باشد: "بایکوت و تقابل صد در صد با آنها تا زمان محکمه اشان". ما، به هر درجه ای که گول ملی گرا شدن، دمکرات شدن و مترقی شدن آنها را بخوریم، بهمان میزان هم در همان خندقی افتاده ایم که دور «بیضهء اسلام» کنده اند. در واقع، حد اکثر در فردای خرداد 60، هر نیرویی که داعیهء رهبری جبهه مردمی را دارد این تضاد را در تمام زمینه ها باید حفظ می کرد.

          4. دلایل اصلی شکست «رفرم از درون رژیم»، يعنی وجود اشتراک منافع رهبران اصلاح طلبی با کل رژیم، راضی نشدن مردم به چیزی کمتر از سرنگونی کل رژیم، و احتمال ادامه نيافتن حیات سیاسی و شخصی، هنوز هم وجود عينی دارند.

          5. این پیش فرض ها ما را به این نتیجه می‌رساند که برای برون رفت از این وضعیت دو راه بیشتر باقی نمانده: یکی فروپاشی رژیم و دوم سرنگونی خشونت بار آن توسط‌ مردم.

          6. طرح کودتا توسط سپاه بدلیل عدم حمایت خارجی از آن و عدم توانایی آنها در حل بحران های اقتصادی خیلی سریع به شکست میانجامد و این عمل یعنی تیر خلاص. این را خودشان بخوبی می دانند.

          7. کودتا توسط ارتش می توانست راه حلی برای این گذار باشد که این عمل خارج از توانایی های ارتش است.

          8. به نظر می رسد که در صورت وقوع هر کدام از سناریوهای دوگانهء فوق (فروپاشی یا سرنگونی) رژیم تا آخرین نفس مقاومت می کند. در این ‌صورت ما شاهد گسترش ناهنجاریهای اجتماعی، تظاهرات و اعتراضات پراکنده و فراگیر، اعتصابات، و بدنبال آن رادیکالیزه شدن مقاومت و شروع درگیری های خیابانی و محلی بین مردم و نیروهای سرکوب خواهیم بود.

          9. در خیزش ها و حرکت های انقلابی جامعه، این نیروهای سیاسی نیستند که رهنمودهای خود را به مردم دیکته می کنند بلکه این قوانین و فرمول های جنبش های در خیابان ها هستند که خود را به نیرو ها و رهبران سیاسی تحمیل می کنند.

          10. رادیکالیزه شدن یا مسالمت آمیز بودن این جنبش ها به فرمان ما از یکی به دیگری تبدیل نمی شوند بلکه تقابل نیروهای واقعی مردمی در سطح جامعه و خیابان های آن و درجه مقاومت نیروهای سرکوبگر ارتجاع است که میزان رادیکالیزه شدن را تعیین می کند.

          11. ما اگر نتوانیم جلو تر از آنها باشیم، يا خودمان را با آنها هماهنگ‌ کنیم، اول رهبری را واگذار کرده ایم و دوم نیروهای سناریو سیاه و آنارشیست ها دست بالا پیدا خواهند کرد. این دقیقا همان مثال عاشق و ماهی در مقاله قبلی ام می باشد. درک سطحی از انقلاب (بلشویکی بودن هر انقلاب) و درک غلط از رادیکالیزه شدن جنبش های مردمی (و در نتيجه کشت و کشتار) از فاصله گرفتن ما از مردم و جنبش آنان، از یک طرف، و درک سطحی و ترس ما از انقلاب، از طرف دیگر، نشان دارد.

          12. اهداف و آرمان های خیزش زیبای دیماه گذشته و کنونی همان اهداف و آرمان های ما نیروی سومی ها است. این بار باید از تجربیات گذشته درس بگیریم و همراه مردم و در صف مقدم آنها باشیم. در این صورت است که آلترناتیو بودن خود را تثبیت کرده و قدرت عملی کردن دیالوگ را خواهیم‌ داشت. بهر دلیلی نیروی دیگری که خارج از این مسیر از بالای بخواهد رهبری خود را تحمیل کند به همان سرنوشت بازرگان دچار خواهد شد.

          13. در کشورهای عمدهء غربی، که این مسیر را عموماً با انقلاب طی کرده اند، رهبریت عموماً در دست نیروهای دسته سوم و بعضاً همراه با اتحاد با نیروهای دسته دوم بوده است.

          14. بنابر این، به نظر من، استراتژی نیروهای دسته سوم (که من هم خودم را جزئی از آنها می دانم) همراهی هر چه بیشتر با حرکت ها و خیزش های مردمی و رهنمود دادن به آنها، از یک‌ طرف، و تلاش خستگی ناپذیر برای برقراری دیالوگ با بقیهء نیروهای دسته سومی و نیروهای دسته دوم در راستای رسیدن به اصول توافقی که در بالا بیان شد در جهت حرکت بطرف اجرائی کرد سناریو سفید می باشد.

 

قسمت پنجم: حاکمیت و اپوزیسیون و آمریکا

          بنظر من، ترامپ پس از شکست کامل استراتژی خود در جهت ايجاد رفرم و تغییر رژیم از داخل، با تغییر رکس تیلرسون و آوردن جان بولتون و خارج شدن از برجام و همچنین ارائه برنامه 12 ماده ای استراتژی خود را تغییر داده و به فکر «تغيير رژیم» افتاده است.. این تغییر می تواند به دو صورت تغییر پذیرد:

          1- تِغییر از بالا. به این صورت که، با کمک روسیه، سپاه را از دخالت در سرکوب کنار گذاشته شود تا این تغییر بدون دردسر زیاد امکان پذیر گردد (همان کاری که کارتر با ارتش کرد).

          2- مقاومت تمامیت رژیم تا لحظهء آخر. در این‌ صورت خیزش رادیکالیزه شده و به یک انقلاب تمام عیار خشونت بار تبدیل می شود تا سرنگونی نهایی بدست مردم انجام پذیرد.

          در هر دو صورت آمریکا سعی خواهد کرد آلترناتیو دست ساز خویش را (در صورت نبود یک آلترناتیو محکم تا قبل از سرنگونی) به قدرت برساند.

          این تغییر بنظر من نمی تواند بیشتر از یکسال طول بکشد. فشار تحریم ها در نوامبر به حد اکثر خود می رسند و تیم فعال ترامپ از تمام امکانات داخلی و بین المللی جهت تاثیر حد ا‌کثری این تحریم ها تلاش خواهد کرد.

          عاملی که از سرکشیده شدن جام زهر غیر کشنده توسط خامنه ای جلوگیری می کند، و اجازه نمی دهد که سناریوی کره شمالی در ایران براحتی پیش رود، حضور مردم در خیابان است. بر عکس کره شمالی که مردم در خانه های خود به تمثال رهبر تعظیم می کنند، مردم در ایران بنرهای خامنه ای را در خیابان ها به آتش می کشند. این آن عاملی است که رهبر را از نوش جان کردن جام زهری که در موقعیت کنونی برای او شربتی گواراست، می ترساند.

          اگر اصلاح طلبان قدرت هدایت و رهبری این جنبش را نیز داشتند همچون جام های زهر قبلی این یکی را هم نوش جان کرده بودند و دکتر"ین" اصلاحات ایشان را نيز مداوا می کرد. اما این بار خوشبختانه سلاح اصلاحات کارایی خود را از دست داده و این را خامنه ای خوب می فهمد و بهمین دلیل مقاومت می کند.

***

دوستان و همرزمان،

          سرعت تحولات سیاسی در ماه های آتی شتاب بیشتری خواهد گرفت. ما بعنوان نیروهای سکولار و آزادیخواه میبایست

          - خود را با این سرعت هماهنگ کنیم.

          - در جمع، محفل، محل کار و یا تحصیل خود در بردن اهداف و آرمان های خود در بین مردم کوشا باشیم.

          - با رادیکال شدن خیزش، همراه با دوستان و همفکران خود اقدام به تشکیل هسته های آزادی بزنیم تا در صورت آماده شدن شرایط بتوان اداره امور را در محلات خود بعهده گرفته و از بهم ریختن مدنیت جامعه جلوگیری کرد.

          - جلوگیری از بوقوع پیوستن سناریوی سیاه را از محلات خود شروع کنیم.

          - جمع ها، محفل ها و هسته های آزادی که امروز بوجود می آیند نقش بسیار فعال و گسترده ای را در تامین سوخت و ساز و امنیت فردای جامعه ایفا خواهد کرد.

          عزیزان در این لحظات حساس ما خود می توانیم و باید سرنوشت و آینده خود را بسازیم.

          با هر قلم مو و مداد رنگی که داریم بهتر است خودمان در خلق این اثر تاریخی روی بوم نقاشی کشورمان دخیل باشیم.

          این اثر در هر صورت خلق خواهد شد؛ مهم اما آن است که کپی نباشد و دیگران آن را ساخته و تحویل ما ندهند.

          جانباختگان و مبارزان راه آزادی قبل از ما و با تمام وجودشان این بوم را با رنگ آمیزی هایی بسیار زیبا خلق کرده اما نیمه کاره تحویل ما داده اند؛ لذا مهم آن است که در این موقعیت حساس و تاریخی تمام کردن اين بوم به دستان توانای ما سپرده شده و این مهم به ما واگذار گردیده است. بیائید در زیبا تر کردن این بوم زیبا و سپردن آن به نسل بعد فعال باشيم.

          به امید پیروزی.

24 جولای 2018، اورنج کانتی، کالیفرنیا

 

 

خانه