تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
22 امرداد ماه 1397 ـ 13 ماه اگوست 2018 |
|
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم!
بهرام خراسانی
شیوهء چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
1) این روزها سایت «کلمه» بیانیهای به نام «بیانیهء شماره دوی نجات ایران» را با امضای گروهی از اصلاح طلبان حکومتی منتشر کرده است. این اصلاح طلبان امروزین، همواره بخشی گاه سخت و گاه نرم از نظام جمهوری اسلامی بودهاند. این گروه اگر گاه نقدی هم به این نظام داشتهاند، این نقد نه بر جانمایه فسادآفرین و آزادیستیز این نظام یعنی الهی و اسلامی بودن آن، که بر محدودیتهای نظارت استصوابی و اندکی تنگتر کردن راه برای دستیابی این اصلاحطلبان به همه قدرت سیاسی بوده است. خطاب بجا و درست «تمامتخواه» از سوی آنها به بخش نابرگزیده نظام نیز تنها به این دلیل نیست که چرا نظام جمهوری اسلامی راه میلیونها نفر را به بهرهمندی از قدرت سیاسی بسته است.
خود این اصلاحطلبان، از سال ها پیش از انقلاب که هنوز قدرتی هم نداشتند، با هرگونه نقش ملیگرایان و مارکسیست ها و دموکرات ها در قدرت سیاسی مخالف بودند و هستند، و بیش از آنکه دشمن شاه باشند دشمن سکولاریسم بودند. هم اکنون نیز چنین است و اگر دم از آزادی میزنند، این «آزادی» همان چیزی است که آیتآلله خمینی و مذهبیون در آستانه پیروزی انقلاب، آن را با «جمهوری اسلامی» همخانه کردند تا مردم با دیدن این واژه، درباره جمهوری اسلامی کنکاش نکنند.
ستیز با ملی گرایی و دموکراسی، خط پررنگی است که همواره این گروه را از دیگران جدا ساخته است. اگر امروز هم برخی از آنها شیپور دموکراسی را از سر گشادش مینوازند، بر آگاهان پوشیده نیست که امید آنها از این واژه، بیدار کردن ماری است که با افسون «مردمسالاری دینی» دندانش کشیده شده باشد. بسیار ساده اندیشی است که از کسانی که از شعار خودجوش «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» بر میآشوبند و خواهان شعار «هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران» میشوند، چشم دموکراسیخواهی به معنای ستیز با خودکامگی و فساد و پشتیبانی از حقوق همۀ شهروندان را داشته باشند. شاید آنها اگر شرایط را آماده میدیدند، شعار «هم غزه هم لبنان جانم فدای اسلام» سر میدادند.
2) این اصلاحطلبان حکومتی، در بیانیه خود پس از سینه چسباندنهای تند به تنور فروخفته انقلاب مشروطیت، جنبش ملی به رهبری دکتر مصدق، «تمدن بزرگ و دیرپای ایرانی»، جنبش سبز و مانند آن، سخنان خود را با خطاب به «هموطنان»، آغاز کردهاند. آنها بازهم ترفند رندانهی شخص آقای خمینی در فروختن «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» به ایرانیان را پیشه کرده و با محدود کردن همه راهها به دو راه گفتهاند: «یک راه آن است که هرآنچه هست را یکجا انکار کنیم. هیچ دستاوردی را به رسمیت نشناسیم و بار دیگر، خواستار انقطاعی کامل در مسیر تاریخی خود شویم. راه دیگر را، ما در تلاش برای بازخوانی تاریخ، ریشهیابی نقاط ضعف و البته، پای گذاشتن بر دوش دستاوردهای پیشینان خود میدانیم. انتخاب ما راه دوم است چرا که قصد داریم نه تنها از تجربیات، نیروها و اندوختههای خود استفاده کنیم، بلکه میخواهیم به ماحصل تمامی مبارزات «یک قرن گذشته» پیشینیان خود پشتگرم باشیم و فرجام نجات ایران را در تداوم عقلانی، مستمر و راسخ مسیر تمامی آزادیخواهان وطن دنبال کنیم. ما انتخاب و پیشنهاد راهکارهای پانزدهگانه سیدمحمد خاتمی را نیز در همین راستا میبینیم و با کمال اشتیاق از آن استقبال میکنیم».
البته نویسندگان این بیانیه از دو چیز یاد نکردهاند. یکی اینکه در این «یک قرن گذشته» چه چیزهایی دست آور بوده، و چه چیزهایی باختن و از دست دادن بوده است. دوم اینکه آیا 60 سال پیش از انقلاب 1357 هم در این یک قرن میگنجد یا نه، و آیا آن 60 سال دوران از دست دادن بوده یا دوران دست آوردها؟
3) نویسندگان بیانیه آنگاه از 12 سرشناسه نام بردهاند که این نگارنده نمیداند آنها را با کدامیک از واژگان بند، ماده، راهکار، خواست، اندرز یا مانند آن بنامد. اما اگر به دلخواه خود من باشد، آنها را چیزی همانند آدامس جویدن مینامم که جز دهان جنباندن چیزی نیست. نه شکم کسی را سیر میکند و نه گرهی از کاری میگشاید. تنها میتواند استرس جونده آدامس را کم کند، و بر استرس کسی که این جویدن آدامس را میبیند بیفزاید. از آنجا که این 12 بند دربر گیرندهی هیچ کلام معجزه آمیزی نیستند، من از آنها در میگذرم و تنها به 2 بند آن خواهم پرداخت.
نخستین این 12 بند یا هر چیز دیگر، درباره قانون است. اما در این بند هیچ چیز روشنی دیده نمیشود جز خواست تن دادن همگان به قانون موجود، و این جملهی بیبار و بر که: «باید هرچه سریعتر تدابیری اندیشید که خواست و اراده اکثریت مردم در قوانین اساسی و زیربنایی لحاظ شده و رضایت عمومی جلب شود. به ویژه اینکه صراحت قانون اساسی کنونی نیز بر مراجعه به آرای عمومی از طریق همهپرسی تاکید کرده است ....». اما روشن نیست که از نگاه آنها، این «خواست و اراده اکثریت مردم» چیست. آیا این گروه نمیدانند که بیشینه مردم و نیروهای ملی و دموکرات چه چیزهایی را میخواهند و در خیابانها فریاد میزنند، و اینان آگاهانه از آن نام نمیبرند؟ آیا در این قانون اساسی چیزی نیست که به تعبیر و ادبیات خود این گروهام الفساد باشد؟ به گمان این نگارنده چنین چیزی در قانون اساسی کنونی وجود دارد، و اگر همان یک چیز که از آن نام خواهم برد در قانون اساسی کنونی تغییر کند و اجرا شود، شاید دیگر نه نیازی به اصلاحات ریشهای باشد و نه انقلاب.
پنجمین بند بیانیه درباره «نظارت استصوابی» است و شورانگیزترین هنر آنها در این بند خودنمایی میکند. از نگاه نویسندگان بیانیه، گویی اصلاح یا تغییر یا حذف این طلسم از قوانین انتخاباتی، در بهشت را به روی تشنگان حور و غلمان میگشاید. آنها نوشتهاند: «هرچند در بخشهای دیگر نیز به تبعات ویرانگر این اخلال نابجا در روند یک انتخابات آزاد اشاره کردیم، اما اهمیت این مساله به حدی است که باید به صورت ویژه بر آن تاکیدی دوباره داشت. دریچه تنگنظریهای نظارت استصوابی محصول یک عده یا گروه خاص نیست به باور ما، از اساس بنیان و فلسفه چنین گزینشی زیر سوال است و هیچ تردیدی نیست که هرکس بر چنین بنیانی تکیه کند، دیر یا زود تمامی ارکان انتخابی کشور را از معنا تهی کرده، به رکود و فساد میکشاند».
اما آیا به راستی در نظامی که نه زنان ایرانی میتوانند رئیس جمهور شوند، نه غیر مسلمانان و حتی هم میهنان سنی یا مخالفان ولایت فقیه، اگر نظارت استصوابی حذف شود، چیزی به نام انتخابات آزاد میتواند وجود داشته باشد؟ فزون بر آن، شما که از آغاز انقلاب در همه سوراخ و سنبههای این رژیم بوده اید، آیا توانستید کاری بکنید. در چند انتخابات گذشته، بسیاری از کنشگران اجتماعی و سکولار، آگاهانه و شاید با هدف رو کردن دست شما در انتخابات شرکت کردند و به کسانی که شما خواستید رأی دادند، آیا چیزی درست شد. بسیاری از مردم و روشنفکران تلاش بسیار کردند تا لیست امید و حسن روحانی در انتخابات پیروز شوند و شد، اما آیا چیزی هم درست شد؟ آیا اسلامیون به وحدت رسیدند تا بتوانند مشت محکمی بر دهان آمریکا بزنند؟
مجلس دوره ناپلئون در فرانسه را «مجلس خاک برسر» نامیدهاند چون خودش هیچ اختیاری نداشت و تابع ناپلئون بود. اکنون شما به همین جلسه استیضاح علی ربیعی برگردید و ببینید این مجلسی که اصلاح طلبان در آن جایگاه برجستهای دارند، چیزی جز یک «مجلس خاک برسر» است؟ آیا جز چند چهرهی برجسته سالم و ایران دوست، در این مجلس اسلامی فساد و فاسد کم است؟ آیا در تمام 40 سال گذشته دستگاه ولایت فقیه همه دولتهای پس از انقلاب را «دولت خاک برسر» نکرده است؟ آیا در این 40 سال دانشجویان پیرو خط امام و انجمنهای اسلامی دانشگاهها که همگی ایل و تبار اندیشگی شما اصلاحطلبان حکومتی هستند، درست به دلیل همین اسلامی بودن و عطش چیرگی «اسلام شما» بر همه چیز، ملت را «خاک برسر» نکردهاند؟ آیا شما و حکومتی که میخواهید دوباره به آن برگریدید، به عشق فلسطین و سوریه و لبنان، ملت ایران را نزد جهانیان خوار نکردهاید؟ در این کمابیش دو دههای که جوانان ایرانی به اصلاح طلبان رأی دادند تا از شر اصولگرایان رها شوند، چه چیزی عوض شد؟ آیا شما اصلاح طلبان حکومتی و نظام شما میتواند تاوان سرخوردگی میلیونها جوان ایرانی را بدهد؟
4) دوستان اصلاحطلب حکومتی. من هیچگاه به کارآیی یک حکومت دینی و یا روشنفکران دینی باور نداشتهام و ندارم. اما در این دو دهه برای اینکه به شکسته شدن توهم بخشی از جوانان در این زمینه و در تنگنا گذاشتن اصولگرایان کمک کنم، هم به موسوی و هم به روحانی رأی دادهام و از این کار خود به این دلیل که به شکسته شدن توهم جوانان کمک کرده است، خرسندم. همچنین، تا کنون همواره به شخص مهندس موسوی و آقای خاتمی احترام گذاشتهام چون هنوز آنها را از کمیاب مدیران سیاسی پاکدستی میدانم که در جمهوری اسلامی وجود دارند، گرچه در تباهی سرنوشت کشور نیز نقش داشتهاند. اما اکنون دیگر تنها با سکه پاکدستی چیزی را نمیتوان خرید. اینک شرایط جهان و کشور آشفتهتر و فساد دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی آشکارتر از آنست که این سکه بتواند کاری بکند. ابرهای تیرهای در راه آسمان میهن است که رویارویی با آن با این بیانیه اصلاحطلبان حکومتی و یا اعلامیه آقای خاتمی برای آن کاری نمیتوان کرد. من گذار از نظام جمهوری اسلامی و برپایی یک دولت سکولار در کشور را در آیندهای نه چندان دور هم بایسته میدانم، هم ناگزیر، و هم ناوابسته به خواست این یا آن شخص. اینکه کار چگونه انجام خواهد شد هنوز به درستی نمیدانم. شاید آرام، شاید هم با خشونت بسیار. این بستگی به بسیاری چیزها دارد. من بیشتر خواستار آنم که اگر بشود، این کار نه با یک انقلاب، که با یک اصلاحات ریشهای انجام شود. چنین مینماید که بیشینه مردم هم از این نظام دل بریدهاند و این را درهمه جا آشکار و نهان نشان میدهند.
دوستان اصلاح طلب حکومتی. به گمان این نگارنده، حذف نظارت استصوابی که دل مشغولی شما است، در هیچ گوشهای خواستهای بیشینه مردم نمیگنجد. چون آنها، هیچ برنامهای برای انتخاب شدن ندارند. انبوه زنان و مردان و جوانان ایرانی، آزادی اجتماعی به معنای عرفی آن را میخواهند. یعنی نه تنها حق آزادی بیان، که آزادی حجاب، آزادی شغل، برابری زن ومرد، آزادی موسیقی و کنسرت، نابودی فساد اجتماعی در همه پهنههای جامعه، زنده شدن امید به آینده و از میان رفتن فقر و بیکاری و مانند آن. اینها استخوان لای زخمهایی هستند که شما هیچگاه از آن سخن نگفته اید، و گویی تا ظهور امان زمان هم نخواهید گفت. اینها چیزهایی است که نه با ساختار اداری جمهوری اسلامی سازگار است و نه با فکر شما و رهبران کنونی جمهوری اسلامی. اما همه رفتارهای اجتماعی گواه بر آنست که مردم آن را میخواهند. از نگاه من، همه آنچه شما و روشنفکران دینی همسو با شما میگویند، در بهترین حالت یک تعارف است و در بدترین حالت، یک نیرنگ. نیرنگی که در کلام همه شما و رهبرانتان از آغاز تاکنون دیدهایم.
دوستان اصلاح طلب حکومتی. من چندوچون آینده نزدیک کشور را نمیدانم. اما اگر بخواهیم امید اندکی به گذار آرام از جمهوری اسلامی داشته باشیم که گذاری ناگزیر است، شاید یک راه کوتاه مدت داشته باشیم که این راه البته حذف نظارت استصوابی نیست. به گمان من، این راه تا زمانی که یک مجلس مؤسسان برگزار شود، تنها با کنار گذاشتن و باطل کردن چند اصل از اصلهای قانون اساسی کنونی در یک رفراندوم یا به هر شکل دیگری شدنی است. این اصلها همان جانمایه فساد آفرین قانون اساسی و جمهوری اسلامی هستند. مانند کنار گذاشتن اصلهای یکم تا پنجم، اصل پنجاه و هفتم، همه مواد فصل هشتم (رهبری) و قوانین همپیوند با آن.
باور بفرمایید که اگر آقای خاتمی و شمایان نیز با این پیشنهاد همسو باشید و برای آن بکوشید، میتوان امیدوار بود که گذاری آرام و بی خونریزی انجام خواهد شد و جامعه به آرامش خواهد رسید. بر این پایه، من بیانیه نجات شما را ناکارآمد و ناراست میدانم و به هیچ روی با آن همسو نیستم. من به جای حذف نظارت استصوابی، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و ساختار حکومتی را بایسته میدانم. همانگونه که میدانید، دامنۀ این خواست هم اکنون فراگیرتر از بیانیه نجات شما است، و نه تنها تودهی مردم در تظاهرات خود، که بسیاری از سرشناسان، فرهیختگان و هنرمندان نیز آن را بر سر هر کوی و برزن بر زبان آوردهاند. برخی از دوستان پیشین شما نیز بارها در بیانیههای خود خواهان آن شدهاند. من به شما پیشنهاد میکنم به جای برگشت به حکومتی که به ظاهر از آن دل بریده بودید، به مردم بازگردید و دیگران را نیز به این کار دلگرم سازید. با اصلاح قانون اساسی آنچنانکه گفتم، چیزی به نام نظارت استصوابی نیز دیگر وجود نخواهد داشت، راه انتخابات آزاد باز خواهد شد.
پیروز باشیم - بیستم امرداد ۱۳۹۷
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/76330/