تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
7 شهريور ماه 1397 ـ 29 ماه اگوست 2018 |
|
«درد مشترک» و «جبر تاریخ»
به اتحاد براندازان منتهی میشود
گفتگو با سام واثقی
گفتگوگر: حامد محمدی
پيشگفتار: به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی وضعیت کنونی جامعه ی ایران مشخصههای «دوران گذار» را دارد. از یکسو حکومت به عنوان رکن اساسی قدرت در حال ریزش است و به موازات آن فاصلهی اعتراضات مدنی گسترده کم و شمار آنها زیاد میشود و حکومت تنها با سرکوب میتواند آنها را بطور موقت خاموش کند. دانیل دفو (1660 تا 1731) نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی که به خاطر انتشار رمان «رابینسون کروزوئه» به شهرت جهانی رسید میگوید «بدترین بلایی که تا کنون دامنگیر بشر شده استبداد کلیسایی است». بر اساس این تعریف جامعهی ایران نیز چهل سال است گرفتار استبداد بدخیم مذهبی شده که ولی فقیه کارگزار آن است و ملایان و نظامی ها صحنهگردان آن. سام واثقی* نویسنده، ناشر و مشاور بینالمللی امور اقتصادی و تکامل پایدار مقیم سوئد، در گفتگو با کیهان لندن به واکاوی مفهوم «جنبش» پرداخته و ضمن بررسی ماهیت جنبش اعتراضی که از دیماه سال 1396 آغاز شده و جنبش براندازان نامگرفته به تاثیر «اعتبار»، «حیثیت»، «انگیزه» و «درد مشترک» در اتحاد علیه نظامهای سیاسیِ بدخیم میپردازد.
***
پرسش: صرف تظاهرات و کف خیابان بودن را جنبش نمیدانند. شما چه فاکتورهایی را در اعتراضات دیماه به بعد میبینید که آن را جنبش و همچنین یک جنبش نوین نامیدهاید؟
پاسخ: برای درک مفهوم جنبش، چه اجتماعی و سیاسی و چه اقتصادی، که بُعد وسیعی از جامعه را میتواند در بر بگیرد باید به انگیزههای آن رجوع کنیم. وقتی میگوییم جنبش یا حرکت، باید یک محرک داشته باشد و این محرک عموماً انگیزههای آن است، که برگرفته از یک سری نیازهایی است، متعلق به گروهی که این جنبش را آغاز کردهاند و کسانی که در ادامه به آن میپیوندند و رشد این جنبش را ایجاد میکنند.
این انگیزه ها و نیازها در آغاز جنبش ممکن است بسیار ناهمگون به نظر آید، ولی وقتی جنبش بیشتر پیش رفت ریشه های آن عمیقتر میشود. همچنان که در «جنبش براندازان» دخیل بودن ریشههای اقتصادی بیشتر آشکار شد و ریشههای جنبش با انگیزههای آن بیشتر جوش خورد. ادامه این روند میتواند به ریزش مخالفین این جنبش هم بیانجامد و آنها هم به این حرکت بپیوندند. در واقع نیروی محرکه جنبش «انگیزه»های آن است، که شاید در ابتدای مسیر ناهمگون و پراکنده باشد، اما در صورتی که جنبش انسجام پیدا کند مردم «درد مشترک» را حس میکنند، که باعث رشد و انسجام بیشتر میشود. سپس به جایی میرسیم که هرمهای رهبری ایجاد میشود و خود را بازتاب میدهد. این را هم نباید فراموش کرد، لزوماً هر جنبشی که محرک داشته باشد، یک جنبش پیروز نخواهد بود.
اما اینکه میپرسید چرا این جنبش را نوین میدانم، پاسخش دشوارتر و آکادمیکتر هم هست. بسیاری از مفاهیم که باعث آغاز این جنبش شد، همچنین انگیزهها و نیازهایی که سبب وقوع آن شد، شاید در گذشتهی تاریخ ایران هم بیان شده باشد، اما اگر دقت کنید، میبینیم آن بیانها بسیار آبستره (انتزاعی) و در عمل به دور از واقعیت بوده است. مثلاً در انقلاب 57 میبینید که «آزادی» مطرح شد، اما وقتی وارد میشویم که منظورشان از مفهوم آزادی چه بود و کدام بُعد از جامعه آزادی را به عنوان درد مشترک درک میکنند، مفاهیم خیلی رقیق و دست نیافتنی میشوند. اما امروز وقتی از آزادی صحبت میکنید و میبینیم مردم در خیابان شعار آزادی سر میدهند، از مفهوم انتزاعی خارج شده و آن را به «انتخاب آزاد» متصل کردهاند و میخواهند آزادانه انتخاب کنند که چه چیز بخواهند، چه چیز بپوشند، چه چیز بخورند، کجا بروند… و اینکه چه چیز میخواهند بگویند، این مفهوم آزادی انتخاب در ابعاد مختلف جامعه را حس کردهاند؛ و مهمتر از آن، قشر وسیعی فهمیده که این آزادیهای مدنی مستقیماً مرتبط با رنجی است که در حوزهء اقتصاد و اجتماعی و سیاسی میکشند و از هم جدا نیستند.
در جنبش براندازان یکپارچه شدن مفاهیم انتزاعی بسیار مهم است، و «آزادی» یکی از این مفاهیم است. مثلاً مفهوم دیگر «حیثیت» است، که در جنبشهای گذاشته چندان به کاربرده نشده اما میدانیم که قانون اساسی برخی کشورهای دموکرات و یا اعلامیه حقوق بشر با محفوظ بودن حیثیت انسان شروع میشود، که یک مفهوم بسیار بسیار مهم مدنی است و حیثیت مردم باید محفوظ بماند. امروز مردم ایران شاید حتی اگر مستقیماً از واژهی «حیثیت» استفاده نکنند، اما آن را از حالت آبستره خارج کردهاند. «حیثیت» و «اعتبار» و «اعتماد» به هم ربط دارند.
به عنوان مثال: ریال شدیداً در حال سقوط است، راه حل چیست؟ ایجاد اعتبار برای پول مملکت و اعتبار برای مردم و اعتبار برای حکومت. امروز مردم درک میکنند که این حیثیت و اعتبار ایرانی و ایران در جهان فروپاشیده است.
پرسش: جنبش سبز به دنبال رأی خود در یک انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک بود اما معترضان متنوع به تدریج در کف خیابان علیه اصل ولایت فقیه هم شعار دادند. تفاوت و اشتراک در انگیزههای جنبش براندازان و جنبش سبز در چیست؟ دلیل طرح این پرسش این است که گروهی مطرح میکنند جنبش مشروطه، انقلاب 57، جریان کوی دانشگاه و اعتراضات سال 88 و خیزش دیماه 96 به هم پیوستهاند. نظر شما چیست؟
پاسخ: به صراحت میگویم، چنین نظری ندارم، چون تفاوتهای اصلی و ریشهای دارند. یکی از آنها مطالبات است. باید ببینیم جنبش، مطالبات خود را از چه کسانی طلب میکند. یکی از شاخصهای جنبش جوانِ براندازان این است که مطالبهای را از کسی بیان نمیکند. مردم درست است که در خیابان شعار میدهند و نیازهای خود را بیان میکنند اما دیگر از رژیم چیزی نمیخواهند و حتی شعار میدهند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». یعنی در مطالباتی که مطرح میکنند اساسا از رژیم چیزی طلب نمیشود و این یک اختلاف اساسی با جنبش سبز است که از رژیم حکومت اسلامی رأی خود را طلب میکردند. جنبش سبز مثل بازی شطرنج بود که باید در فضای آن قواعد را رعایت کرد و هر مهره رُل خود را دارد. سران جنبش سبز مهرههای یک شطرنج بودند. بنابراین خارج از محیط بازی شطرنج، بازی انجام نشد. جنبش براندازی تمام بازی شطرنج را به هم میزند و میگوید بازی باید به هم بخورد و جامعه به آن درک رسیده که طرح هیچ مطالبهای درون این چارچوب امکان پذیر نیست. در واقع جامعه میداند در چارچوب نظام حکومت اسلامی به نیازها و انگیزههای خود نمیرسد چه در حوزهء اقتصادی و چه مدنی. یعنی اگر یک اصلاح طلب امروز بگوید ما میخواهیم اصلاح کنیم، اساسا به بنبست رسیده، چرا؟ چون در قانون اساسی نوشته شده، ما یکسری کارها را نمیتوانیم انجام دهیم.
رهبری در جنبش سبز در چارچوب نظام بود و من اعتقادی به بیطرف بودن جنبش سبز ندارم. اضافه کنم، حکومت اسلامی در ابعاد مختلف جامعه در مقطعی از تاریخ حالت «آزمایشگاه» ایجاد کرد و این جنبش سبز هم یکی از آزمایشهای حکومت اسلامی است و ما چهل سال است میبینیم سران حکومت اسلامی چه آزمایشهایی را روی ملت انجام میدهند و این یک مسئله حاد است.
مثلاً در مورد اقتصاد، ابوالحسن بنیصدر در اول انقلاب «اقتصاد توحیدی» را مطرح کرد، اصلاً چه بود این نظریه و از کجای دنیا آمده بود؟! نتیجهی این آزمایش بعد از چهل سال معلوم است. یا مثلاً در توهم «دموکراسی» در چهارچوب حکومت اسلامی که نظام دیکتاتوری است و دموکراسی امکانپذیر نیست، ولی وقیحانه یک «آزمایشگاه دموکراسی» ایجاد میکنند، به اسم «مردمسالاری دینی» که یک بازی وحشتناک است که با استفاده از اصلاحطلبان اجرا شد.
من همهی این انتقادات را با احتیاط و با احترام به مردم میگویم، در جنبش سبز عزیزان بسیاری را از دست دادیم، مردم دردهای بسیاری کشیدند، جای احترام هست، مردم با جانشان کف خیابان بودند و خیلی چیزها را هم یاد گرفتند. اصلاً نمیخواهم خط قرمز روی جنبش سبز بِکشم چون از جهات تاریخی نمیشود این کار را کرد، اما اختلافهای اساسی بارزی وجود دارد.
پرسش: پس باور دارید اعتراضات 88 یک جنبش بود اما جنس آن را با جنبش براندازان متفاوت میدانید؟
پاسخ: صد درصد، وگرنه شما نمیتوانید هزاران نفر را هماهنگ به خیابان بیاورید و همه یک چیز را بگویند. و این حالت پروپاگاندایی راهمپیماییهای حکومتی 22 بهمن را نداشت. در سال 88 معترضان آمدند، ایستادند، زندانی شدند، شکنجه شدند، کشته دادند و از نظر تاریخی جنبش بود، اما یک جنبش هم میتواند اشتباه کند و هم منحرف باشد و هم شکست بخورد، اما شک نکنیم که یک جنبش بود.
اعتصاب کامیونداران از دیماه سال 1396 آغاز شد و با اینکه به مطالبات خود نرسیدند در امردادماه سال 1397 تا حد زیادی کمتر شد و به صورت پراکنده دست به اعتصاب میزنند
پرسش: آیا هر اعتراضی که از دیماه 1396 به بعد رخ داد، مثلاً اعتصابات کارگری یا کامیونداران، را میشود در چارچوب جنبش براندازان قرار داد؟ با این استدلال که اغلب شعارها و مطالبات آنها مشترک است و همان چیزی است که تودههای مردم در تظاهرات طلب میکنند؟ به نظر شما این اعتراضات و خیزشها مطالبات انباشتهای هستند که در یک زمان بروز کردهاند و یا جنبشی که از دیماه شروع شد سبب انسجام آن شد؟
پاسخ: شما دو جنبه متفاوت جنبش را در نظر گرفتید، یکی خودجوشی آن است و دیگری روند تراکم و انسجام و ساختاری شدن آن. ما باید هر دو را قبول کنیم. انگیزههای جنبش براندازان مهم و نیازهای جامعه است و نمیشود منکر آن بود که محرکههای این جنبش هستند. اما سرآغاز در دیماه، انسجامی که امروز دارد نداشت و این تراکم به مرور ایجاد شد. شکی نیست آنچه شما مطالبات انباشته شده مینامید، نیازهایی بوده که در طول سالها بیشتر و بیشتر انسجام پیدا کرده و به نقطه بیبازگشت رسیده. اما در عین حال مسئله مهم این است: حتی اگر کلمه «براندازان» را کنار بگذارید، اگر دقت کنیم، میبینیم با یک «جبر تاریخی» روبرو هستیم که قابل انکار نیست. این جبر تاریخی به سمت سکولاریسم و دموکراسی میرود و درک مردم بیشتر شده. در ضمن این نیازها منسجمتر شده. چهل سال پیش عده زیادی به حکومت اسلامی باور داشتند، اما امروز به این بلوغ رسیدند که سیستم پاسخگوی نیاز آنها نیست. امروز میبینیم، مردم عادی مثلاً کشاورزان و کارگران در بیان خواستههای خود از روشنفکران جلو افتاده اند. بلوغ جامعه را در ریزشهای حکومت بخصوص بین اصلاح طلبان را طلبان میمی بينیم. آنها بیشتر و بیشتر درک میکنند که براندازان حق دارند. از دی تا الان انسجام بیشتر شده، هرمهای رهبری نسبتاً متشکلتر شدهاند. باید در نظر داشت که فشار نهادهای اطلاعاتی و نیروی انتظامی هم بسیار شدید است.
در نهایت این هم مهم است که از کلمه براندازان به عنوان یک واژه مردمی و تاریخی استفاده کنیم، نه به آن معنی که در بسیاری از رسانهها با انگیزههای خاص پروپاگاندیستی آورده میشود، مثلاً تعبیر به یک گروه آشفتهی هرج و مرج طلب که به دنبال آشوب هستند.
پرسش: از نظر شما برانداز چه تعریفی دارد؟
پاسخ: من این را در کتاب «مانیفست اتحاد براندازان» توضیح داده ام. اصولی که براندازان در اتحادشان دارند سه اصل اساسی دارد، اصل اول اتحاد بر سر فروپاشی حکومت اسلامی است. اصل دوم این است که حکومت جانشین باید سکولار باشد و بر اساس دموکراسی ایجاد شود و مهم این است که نیروهای نظامی از ارکان سیاست بیرون بروند و به جایگاه خودشان برگردند. و اصل سوم که باید روی آن تاکید کرد این است، که براندازان معتقدند که یک رفراندوم باید برگزار شود و این رفراندوم باید «بعد» از فروپاشی نظام اتفاق بیافتد. یک دلیل مهم آن انتقال سرمایه و انتقال قدرت است. اگر این رفراندوم پیش از فروپاشی نظام برگزار شود انتقال شفاف سرمایه و قدرت امکان پذیر نیست و در این صورت ممکن است به یک الیگارشی دیگر منتهی شود.
در عین حال یک روند پروپاگاندایی هم علیه براندازان وجود دارد که سعی میکند آنها را از مردم جدا کند و القاء میکند که مردم این را میخواهند و براندازان آن را میخواهند. بخشی از این پروپاگاندا از سوی اصلاح طلبان و امکانات آنهاست. اما حتی اگر از کلمه براندازان استفاده هم نشود، این خواست وجود دارد چون مردم هستند و اگر سیستم نتواند به خواست مردم پاسخ دهد، با توجه به همان جبر تاریخی خواه ناخواه براندازی میشود. شما اگر لفظ سران حکومت اسلامی را پیگیری کنید میبینید به تدریج کلمه براندازی برای آنها نیز جا افتاده است!
ضمناً باید گفت رژیم حکومت اسلامی خودش بزرگترین برانداز است و شرایط براندازی را از بدو آغاز کار در خود به وجود آورده. رژیم در شرایط بحرانی حتی یک بار به نفع ثبات خودش قادر نیست قدم بردارد و در حالت آنارشی قرار گرفته است. این فروپاشی ادامه پیدا خواهد کرد، چون راهکاری برای برونرفت ندارد.
ما براندازان باید یاد بگیریم که اراده کنیم و با همبستگی در اقشار مختلف نقش بازی کنیم و طرحهایی منطقی ارائه دهیم و سر آنها بحث کنیم؛ طرحهایی که قابلیت اجرایی دارند؛ طرحهای مبارزهی مدنی و طرحهای پسابراندازی برای انتقال و حکومت. طرحهایی که الان ارائه میشود پاتوقی است، اما باید جدی شوند و مورد چالش قرار بگیرند. کسانی که طرفدار پادشاهی یا حکومت هستند یا غیره، باید طرحها و آلترنایوهای خود را با دقت نظر و موشکافانه ارائه دهند تا به نقد گذاشته شود و از این طریق متحد باشند. اما اتحاد فقط به این نیست که کنفرانس گذاشته شود و صحبتهایی مطرح شود، باید ریشه نیازها و انگیزههای مردم منظور شود.
پرسش: شما معتقدید جبر تاریخی و اراده و قدرت حرکت مردم هر دو در پدید آمدن این جریان اعتراضی نقش دارند، آیا این امکان وجود دارد سرعت جبر تاریخی که در اراده مردم نیست از قدرت حرکت آنها جلو بیافتد و در ادامه اثر منفی داشته باشد؟ این احتمال آنجا جدی تر میشود که نیازهای مشترک وجود دارد اما اراده و انگیزه برای رسیدن به آن یکسان نیست و ظرفیت افراد برای مطرح کردن و تلاش برای رسیدن به هدف یکسان نیست. اینجاست که زمام جنبش به جای اینکه دست معترضان و نخبگانش باشد دست جبر تاریخ و احتمالات و تصادفات میافتد و شاید به انحراف کشیده شود.
پاسخ: اینجا باید حساب مانیفست براندازان را جدا کنیم. چون این منشور یکسری اصول را بیان میکند که براندازان در اتحاد به آن اعتقاد دارند. اما اینکه آیا احتمال دارد جبر تاریخی از توان ساختا سازی و سازماندهی و هرمی شدن جنبش جلو بزند، بیشک این امکان هست، ولی باید در ضمن گفت جبر تاریخ چطور میخواهد جلو بزند؟ جبر تاریخ جزیی از جنبش است، و تشکل این جنبش چطور میخواهد عقب بیافتد؟ در عین حال آن تشکل یا سازمان یابی هم جزیی از جنبش است. در این مورد حق دارید، چون اینها همیشه پا به پای هم پیش نمیروند. جبر تاریخ علامت قرمز میدهد و تشکل قویتر میشود و یا نمیشود و این تشکل اگر بهتر شود جبر تاریخی قوی تر و راحتتر پیش میرود. ما فرمولی نداریم که بگوییم چطوری پیش خواهد رفت، اما آنچه مهم است این است که مردم در بیان نیازهای خودشان پیشرفت کرده اند و هرمسازی صورت گرفته، مثلاً در همین اعتصابات. در شبکههای مجازی عدهای همواره از لزوم یک رهبری، حالا یا در داخل یا خارج، حرف میزنند اما اگر دقت کنید هرمهای رهبری تحت شرایط بسیار محدود کنندهی اطلاعاتی و انتظامی ایجاد شده و در حال پیشرفت است و اینها باید به مرور منسجمتر شود.
همگام با نیازها، رهبری ایجاد میشود. به نظرم نکتهء اساسی که برای خیلی از ایرانیها نقطه هراس شده این است که نگرانند جبر تاریخی به آشوب منتهی شود، اما باید در نظر بگیریم مردم نسبت به سال 57 محتاطتر و آگاهتر شدهاند و وضع به اینکه هیچ کنترلی نباشد نخواهد انجامید. در واقع رابطی که میان این دو روند است همان منسجمتر شدن هرمهای رهبری است. به نظرم در جنبش 6/57 هم هرمهای رهبری نامنسجم داشتیم و هم چالشهای پیرامون آن را، و نه از ابتدا یک هرم رهبری منفرد. به عقیدهی من از یک مقطع، بخصوص بعد از دی 57 به صورت پروپاگاندای وسیع القا شد که خمینی رهبر است! و مردم را جذب کردند، و هرمهایی هم بودند که این را نپذیرفتند. امروز اما، القا رهبریت منفرد به آن شکل امکان پذیر نیست، مردم آن شیوه را دیدند و دیگر نمیخواهند.
پرسش: ارائهی مانیفستهای پیشنهادی برای اتحاد براندازان شاید برای لایههای پایین جامعه کاربرد نداشته نباشد اما وقتی حرف از هرمهای رهبری میزنیم با قشر نخبه که آگاهتر است روبرو هستیم، فکر میکنید به اتحاد اینها در این شرایط کمک میکند و آنها به هم نزدیک میشوند؟
پاسخ: یکی از اهداف من برای نوشتن این مانیفست این بود که معتقدم این هرمها و اتحاد وجود دارد، در حالی که ادعا میشود براندازان متحد نیستند. من با این ادعا کاملاً مخالفم، براندازان متحدند چون درد مشترک دارند. اتحاد مردم در درد مشترک است و نظام نمیتواند این اتحاد طبیعی را از مردم بگیرد، آنچه وجود نداشت و من رنج میبردم، این بود که کسی این درد مشترک را در ساحتاری نوشتاری و نهادینه بیان نمیکرد. باید از این درد، پلی به سمت مفاهیم آکادمیک زد و عنوان شود که مردم چه میخواهند. تا همین دو سه ماه پیش به براندازان میگفتند شما چه میخواهید؟ این بیان وجود نداشت، در صورتی که مطالبات و انگیزهها وجود داشت. سه اصلی که به آن اشاره کردم همواره وجود داشت. وقتی در توییتر این سه اصل را منعکس و مطرح کردم، خیلیها آمدند و نظر دادند و پیشنهاد دادند. من در این مانیفست چیزی را نگفتم که بقیه نمیخواستند بگویند، بلکه چیزی را گفتهام که به نظرم دستچینی از اصول برای اتحاد مردم است. به نظرم ما براندازان و مردم هنوز در بیان مشکل داریم و باید واقعاً با شفافیت بگوییم چه میخواهیم. فقط شعار دادن و در خیابان بودن کافی نیست. نیاز به یک مانیفست داشتیم و نیاز به نوشتارهای بیشتری هم هست. و این مانیفست را به زبانهای دیگر هم ترجمه میکنیم تا با این بیان به مردم جهان هم بگوییم چه میخواهیم. مانیفستی که بیان مشترک است نمیتواند از طرف فرد صادر شده باشد و باید پژواکی از خواستهها باشد، که روی آن تحقیق کرده و در چهل اصل تدوین کردهام. امیدوارم در آینده نوشتارهای بیشتری از براندازان بخوانیم.
به عنوان مثال الان بحث سر شکل حکومت است، گروهی صحبت از پادشاهی، گروهی حکومت و گروهی صحبت از فدرال میکنند، اما آیا بیان آنها طرحی دقیق است که واقعا چه شکل انتقال یا حکومتی میخواهند؟ حتی سرانی هم که مدعی اپوزیسیون هستند، چیزی ننوشتهاند که طرح انتقالی یا حکومتیشان چگونه است. ما در یک مرحله تاریخی هستیم که باید مانیفستها را به طرحهای عملی تبدیل و مطرح کنیم و در هر مرحله بگوییم اصولاً چه چیز میخواهیم و روی چه چیزهایی باید تمرکز کنیم.
پرسش: روی جلد مانیفست نام کمپین «رز سفید ایران» آمده. ممکن است آن را معرفی کنید؟
پاسخ: «رز سفید ایران» گروهی از استادان و دانشجویان و پژوهشگران داخل ایران هستند که در پشتیبانی از مبارزهی مدنی عاری از خشونت، کمپینهایی مثل «صدهزار اسکناس» و «افشا علیه سکوت» را با موفقیت اجرا کردند. من در خارج از کشور سخنگوی آنها هستم و این کتاب را هم به یاری این دوستان منتشر و پخش کردیم. بخصوص در ویرایشهای آخر این مانیفست هم بسیار یاری کردند. من در نوشتن این کتاب مدام با این مشکل درگیر بودم که آیا من دارم میگویم بقیه باید اینطور باشند و یا چیزی است که آنها میگویند و من فقط نویسندهاش هستم. همین به نظرم کلید موفقیت این کتاب است، که تا به حال بیش از دههزار نسخه خوانده شده و تا کنون فقط نقد مثبت داشته است. از این رو از یاران «رز سفید** ایران» نیز بسیار سپاسگزارم، چون کمک آنها بازتاب خوبی داشت که به نشر موفق این کتاب انجامید.
___________________________________________
* سام واثقی در اوایل دههی شصت ایران را ترک گفت و به تبعید رفت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در آلمان و اخذ دکترای مهندسی فرآیندها و زیستشناسی صنعتی، به عنوان مشاور اقتصادی به واحد تکامل پایدار شرکت دیلویت (DELOITE) آمریکا و سپس ارنست اند یانگ (ERNST & YOUNG) پیوست و در طول بیش از یک دهه بازرسی و مشاوره مدیر عاملان ارشد (اگزکیتیو) دهها شرکت بینالمللی را در زمینهی اقتصاد و تکامل پایدار بر عهده داشته است. وی پس از گذراندن دورهی کوتاه فوق تخصص در رشتهی تکامل پایدار در دانشکدهی اقتصاد بازرگانی هاروارد (HARVARD BUSINESS SCHOOL) به عنوان مشاور شرکتهای بینالمللی و دولتها به مجمع جهانی اقتصاد در ژنو پیوست. از وی کتابهای متعددی در زمینهی اقتصاد، تکامل پایدار و ادبیات به زبانهای مختلف، از جمله فارسی، انگلیسی و آلمانی منتشر شده است.
** «رز سفید» Die Weisse Rose نام جنبش مقاومت مدنی و بدون خشونت علیه نازیها در آلمان بود که توسط دانشگاهیان مونیخ شکل گرفت. «رز سفید ایران» نام خود را با الهام از فعالیتهای این جنبش برگزیده است.
https://kayhan.london/fa/?p=127141