تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |    آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 شهريور ماه 1397 ـ  31 ماه اگوست 2018

پيشگفتار

           “شاید امروزه بیش از هر عبارتی «خسته شده‌ام» زندگی طبقات و گروه‌های مختلف اجتماعی را در برگرفته باشد.”

          کتاب “جنبش خستگان” امین بزرگیان، نویسنده، که توجه ویژه‌ای به تحلیل روندهای اجتماعی و سیاسی در ایران امروز دارد، همین گونه آغاز می‌شود.

      نشر “تیسا” در تهران در سال گذشته از امین بزرگیان کتاب “ایده‌های خیابانی” با عنوان فرعی “نوشته‌هایی درباره شهر، تن و زندگی روزمره” را منتشر کرده است. مضمون کتاب جدید، “جنبش خستگان”، همان گونه که در عنوان فرعی آن آمده است بررسی وضعیت تهی‌دستان است، موضوعی که پس از خیزش دی‌ماه 1396 توجه عموم را برانگیخت. آقای امین بزرگیان فایل PDF کتاب “جنبش خستگان” را برای نشر در اختیار کتابخانهء زمانه گذاشته است[*]. از ایشان تشکر می‌کنیم. در اينجا مقدمه کتاب را می خوانيد.

****

          شاید امروزه بیش از هر عبارتی، «خسته شده‌ام» زندگی طبقات و گروه‌های مختلف اجتماعی را در برگرفته باشد. فرایند روزافزونِ نارضایتی درونی از حیات و عبوس شدن زندگی در جهان امروز که هر از چندی در انتخابات، تجمعات و خشونت‌ها، خود را نشان می‌دهد، برای شهرنشینان چیزی آشنا و هرروزه است. امروزه هر فردی فارغ از طبقه‌ی فرهنگی و اقتصادی‌اش “خسته” شده است. این خستگی، هر چند ماهیتی روانی دارد اما هم به سبب گستردگی و دربرگیرندگی آن و هم به سبب ریشه‌ها و عوامل سازنده‌اش، پدیده‌ای اجتماعی و جامعه‌شناختی است.

          خستگی کیفیتی است که از بدن‌ها تا ذهن‌ها و از ذهن‌ها تا شهرها گسترده می‌شود، تا آنجا که به وضوح قابل‌مشاهده و حتی سنجش می‌شود. در گفت‌وگوهای روزمره‌ام چه با ایرانیان خارج از کشور و چه با خویشان و دوستانم در ایران، چند سالی می‌شود که واژه‌هایی دهشتناک و به غایت دردناک می‌شنوم که راوی استیصال گویندگان‌اش در برابر وضعیت است. تجربه‌ای مشترک در حال ساخته شدن است. آدم‌هایی شده‌ایم که با وجود تمام امکانات و توانایی‌های افزون‌شده در این سال‌ها، نه تنها از شرایط زندگی‌های‌مان راضی نیستیم بلکه به‌تدریج توان تغییر یا بهبودشان را هم در خود نمی‌یابیم. این ضعفِ موجود را گاه در آنچه از صندوق‌های رأی بیرون می‌آید، می‌توان مشاهده کرد. آنچه روزنامه‌نگاران و تحلیل‌گران بازگشت تندروها، راست‌گراهای رادیکال یا حتی فاشیست‌ها نام می‌نهند، چیزی نیست جز نمایشی از خستگی رأی‌دهندگان. افراد برای جبران احساس ضعف‌شان، جذب کسانی می‌شوند که خود را قدرتمند نشان می‌دهند و می‌خواهند همه چیز را عوض کنند. معمولاً برندگان انتخابات، چهره‌هایی ناآشنایند که ضد هرآنچه بوده است، سخن می‌گویند و به دستاوردها و حتی اصول اولیه و ارزش‌های تثبیت‌یافته نیز بی‌توجه‌اند. آنان تصویری از “قدرتمندی” را نشان می‌دهند که حتی متعلقات و نتایجش معلوم نیست. در این شرایط، عجیب نیست که  افراد ضعیف به سمت قدرت و بردگیِ اختیاری، رمه‌وار، جذب می‌شوند. علاوه بر حوزه‌های جمعی و سیاسی، این ضعف را در شهرها و مراوداتِ هر روزه به نحو روشن‌تری می‌توانیم ببینیم. رواج نوع افسوس‌برانگیزی از خودخواهی‌ها و منفعت‌طلبی‌های شخصی یا خانوادگی، راوی این حقیقت است که افراد دریافته‌اند خیر جمعی افسانه‌ای تجملاتی بیش نیست و برای بهبود شرایط هیچ‌کار نمی‌توان کرد؛ پس راهی نمی‌ماند جز سفت چسبیدن به کلاه خودمان و مراقبت از اطرافیان‌مان. بیش از هر چیز، آنچه از دل این شرایط درآمده، گرگ‌شدن هر چه بیشتر انسان در نسبت با دیگری و بالطبع بزرگ شدن پلیس و قوانین‌اش برای‌ کنترل‌ وضعیت و حفظ کلیت جامعه بوده است. این مسأله را نمی‌توان به “آسیب‌” یا بررسی مسائل اجتماعی فرو کاست، آنگونه که جامعه‌شناسی رسمی بررسی می‌کند. در جامعه‌ای که تمام اعضایش همیشه بدهکارند، خود را خوشبخت نمی‌دانند، امیدی به تغییر شرایط ندارند و به طور کل خسته‌اند، دیگر نمی‌توان از مسائل اجتماعی سخن گفت، بلکه باید با شالوده‌شکنی تعاریف و دانش‌مان، به این واقعیت توجه کنیم که خودِ زندگی روزمره، منشأ و بستر تولید و بروز “آسیب” شده است. آسیب و بحران دیگر نه عارضه‌ای بر وضعیت، بلکه بخشی از ماهیت آن است. در واقع، مسأله در زیست هرروزه‌مان جریان دارد؛ چیزی که تمام این سال‌ها ذیل عنوان “شرایط طبیعی حیات مدرن” ادراک‌اش کرده‌ایم.

          در میان تمام واقعیت‌های موجود، یکی از همه شاخص‌تر و به تعبیری، واقعی‌تر است: واقعیت زندگی روزمره[1]. حتی مرگ هم از چنین درخشندگی‌ای از حیث واقعی بودن در حیات آدمی برخوردار نیست. زندگی روزمره به شدیدترین نحو ممکن خود را بر آگاهی تحمیل می‌کند، چنان‌که در هیچ لحظه‌ای از زندگی نمی‌توان وجودش را انکار کرد. ما همواره درون زندگی روزمره‌ایم. زندگی ما درون کلیتی هست که بر ادراک‌مان تحمیل می‌شود. زبان و فرهنگ، به اشیای اطراف و احساسات ما نظم می‌دهند و قابل‌فهم‌شان می‌کنند. از دیگر سو، ما همواره در زمان تقویمی و مکان جغرافیایی ویژه‌ای هستیم که به واسطه‌ی آن می‌توانیم خود را عضوی از یک شبکه‌ اجتماعی بدانیم.”اینجا و اکنون” به علاوه‌ی فرهنگ و روابط اجتماعی، اجزای سازنده‌ی زندگی روزمره‌ی ما هستند. روشن است که اولا بیرون از واقعیت زندگی روزمره نمی‌توان رفت و دوماً معنای هر عصری را این واقعیت می‌سازد؛ این واقعیت که زندگی روزمره چه تأثیراتی بر آگاهی و حیات افراد دارد.

          سرمایه‌داری، ارزش‌های فرهنگی مدرن، معیشت، آداب اجتماعی، نوع دولت، ماهیت قانون و غیره، اینجا و اکنونِ ما را از اینجا و اکنونِ افراد دیگرِ قرون پیشین متمایز کرده‌اند. این اجزا در طول سالیان متمادیِ حیات و تجربه‌ی بشر شکل گرفته و بالیده شده‌اند. زندگی روزمره ما را اینها تنظیم و راهبری می‌کنند. به وضوح روشن است که امروزه همین اجزای حیاتی زندگی روزمره دچار بحران شده‌اند. فقر و گرسنگی فراگیر، بحران‌های مالی، مسایل زیست محیطی، بحران دموکراسی، جنگ‌ها و کشتارهای هرروزه، بیماری‌های نوظهور، خشونت‌های جدید شهری و بسیاری مسائل دیگر، زندگی روزمره‌ی افراد را زیر فشارهای بی‌امان و بی‌سابقه قرار داده است. “آگاهیِ” افراد، در اثر تخریب زندگی روزمره، مستأصل و بی‌چاره شده است. مجموعه‌ی این مسا‌ئل، انسان‌های خسته را در قشرها و طبقات گوناگون پدید آورده است. خستگی به معنای جامعه‌شناسانه‌اش در پیوند با تخریب زندگی روزمره است.

          آنچه در دی‌ماه سال گذشته دیدیم، صدای برآمده از این تخریب و ناتوانیِ آگاهی برای تصعید این خرابی به انتخابات پیش‌رو یا هر تکانه‌ی معمولِ سیستماتیک جهت کنترل قانونی جامعه؛ و در یک کلام، ظهور خستگیِ بیکاران، بدهکاران و تهی‌دستانِ شهرهای کوچک و بزرگ بود که در یک لحظه و رخداد پیش‌بینی‌نشده، به یکدیگر پیوند خورد و بروز جمعی و تنانه یافت. باستان‌شناسیِ خستگی را می‌توان در خانه‌ها، محلات، شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ روزگارمان به دقت به کار انداخت و نشان داد که این احساسِ جمعی در هر طبقه و گروهی، ناشی از چیست و از کجا سربرآورده است. اما مبرهن است، در میان تمام دلایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، آنچه کارمندان معمولی، حقوق‌بگیران دولتی، معلمان، کارگران، پیشه‌وران ساده و بیکاران را به خستگی کشانده، ناتوانی آنها در تأمین معاش و ساختن یک زندگی حداقلی است. فاصله‌ی طبقاتی رشدیافته در دولت‌های توسعه‌گرا بر حجم طبقات تهی‌دست جامعه افزوده و نولیبرالیسم، همه‌ی ارزش‌های فرهنگی و سیاسی را ذیل مفهوم “بازار آزاد” به اموری ثانویه مبدل ساخته است.

          کتاب حاضر که در چهار فصل ارائه شده، تلاشی مقدماتی برای شناخت آن چیزی است که می‌توان حول و حوش جنبش دی ‌ماه دید. نگاه جامعه‌شناسانه و پدیدارشناسانه‌ی این متن به موضوع، بی‌شک به دقت‌نظرهایی بنیادین‌تر در تحلیل اقتصادی و حتی سیاسی از وضعیت امروز ایران در جهت نگارش گزارشی جامع از شرایط نیازمند است. این گزارش بی‌تردید مانند هرکنشی، کاری جمعی و در خلال مباحثات و سخن‌گویی به‌دست می‌آید. امیدوارم این کار بتواند دست کم به طرح موضوعاتی در این‌باره یاری رساند.

          لازم می‌دانم از اندرو فوگل، مریم وحدتی و زهرا نبوی بابت کمک‌های‌شان در انتشار این کتاب صمیمانه تشکر کنم. همچنین از خواهرم، عارفه، که بر وسواس‌ها و سختگیری‌های من صبوری کرد.

____________________________________

[1]  برگر، پتر ل، لوکمان، توماس؛ ساخت اجتماعی واقعیت، رساله‌ای در جامعه‌شناسی شناخت، فریبرز مجیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1357.

*  فایل PDF کتاب را می‌‌توانید از این لینک دریافت کنید.

خانه