تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولار های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
14 شهريور ماه 1397 ـ 5 ماه سپتامبر 2018 |
|
سیاستمداران حرفهای حکومت اسلامی،
نمادهای ابتذال شر!
حمید آقایی
مجلس شورای اسلامی، بر خلاف ادعای مسئولان حکومت، مبنی بر اينکه مجلس عصارهء ملت است، به تمام معنا عصارهء اخلاق و فرهنگی است که نظام ولایت فقیه چهار دهه است بر کشور و ملت ایران حاکم کرده است؛ اخلاق و فرهنگی که دروغ و حیلهگری را تحت عنوان دروغهای مصلحتی و کلاههای شرعی مجاز میدانند. نمونهء آخر از این دروغهای به اصطلاح مصلحت آمیز سوگند حسن روحانی بود که، بدون ذرهای لکنت زبان، گفت که ما در کشور بحران نداریم و سپس دروغهای بزرگتر عطاالله مهاجرانی در توجیه سخنان ریاست جمهور اسلامی در مصاحبه با بیبیسی.
البته شاید گفته شود که این اصولا روش سیاستمداران حرفهای است که بهخاطر مصالح بزرگتر و یا امنیت و آسایش عمومی از گفتن برخی از حقایق در مجامع عمومی پرهیز میکنند و حتی حاضرند در برابر سوال مشخص از طرف خبرنگاران دروغ بگویند و یا ابراز بیاطلاعی نمایند و به اصطلاح پاسخ دیپلماتیک بدهند.
در ظاهر امر میتوان گفت که چه دروغگوییهای رئیس جمهور اسلامی حسن روحانی و چه دروغگوییهای معمول سیاستمداران حرفهای هر دو کاری غیراخلاقیاند و از این نظر تفاوتی بین ایندو نیست. اما با کمی دقت میتوان یک تفاوت بسیار مهم بین این دو نوع از دروغگویی را شناسایی کرد.
در اینکه اصولا در دنیای مدرن، امر سیاست در پیوند بسیار نزدیک با امر حکومت و یا دولت قرار میگیرد، بهطوری که هر دو را میتوان بهعنوان دو طرف یک سکه به حساب آورد، شکی نیست؛ و نیز تردیدی در این حقیقت نمیتوان داشت که اقتدار یک حکومت و دولت بستگی مستقیمی به توانایی آن در اعمال و جاری کردن اراده معطوف به قدرت در تمام مناسبات اجتماعی دارد، بهطوریکه میتوان گفت که حکومت و قدرت نیز دو سوی یک سکه را به نمایش میگذارند. البته واضح است که امروزه ابزار اعمال قدرت صرفا در خشونت و قهر خلاصه نمیشود و حکومتها از ابزارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار پیچیدهای برای تثبت قدرت خود استفاده میکنند. فرایندی که سیاست و سیاستورزی را تبدیل به یک حرفه مشخص کرده است.
ماکس وبر در یکی از سخنرانیهای درسی خود به موضوع سیاست بهعنوان حرفه میپردازد و میگوید از دو منظر میتوان به سیاست بهعنوان یک وظیفه و یا حرفه نگاه کرد؛ یا یک سیاستمدار از طریق این حرفه زندگی خود را تامین میکند و بهعبارت دیگر سیاست را برای زندگی خود انتخاب مینماید، و یا بر عکس، بهدلایل آرمانی و یا علائق شخصی، برای سیاست و خدمت در این حوزه زندگی میکند. البته خود وی تصریح میکند که در بسیاری از موارد و بهتدریج این دو زاویه ورود به سیاست به هم نزدیک میشوند بهطوری که مرز مشخصی بین ایندو روش ورود بهسادگی قابل تشخیص نیست.
در سخنرانی درسی مزبور ماکس وبر بیشترین توجه خود را به نوع دوم سیاستپیشگی، آن نوعی که سیاستمدار زندگی خود را در خدمت سیاست قرار میدهد، معطوف میدارد، و بحث خود را به حوزه اخلاق و سیاست میکشاند. به اعتقاد ماکس وبر ارزشهای اخلاقی برای سیاستمداری که زندگی خود را در خدمت سیاست قرار داده است میتوانند از دو منبع مختلف سرچشمه بگیرند؛ یا از اعتقادات (مذهبی، ایمان به رهبر کاریزما و یا ایدئولوژی حزبی) و یا از حس مسئولیت و وجدان شخصی. ارزشهایی که جهتگیریهای سیاسی او را تعیین میکنند و نقش مستقیمی در تصمیمات و مواضع سیاسی او بازی میکنند.
تفاوت بسیار مهم بین این دو منبع الهام بخش اخلاق در این واقعیت نهفته است که اعتقاداتی که ارزشهای اخلاقی را تعیین، تبلیغ و دیکته میکنند در طول تاریخ همواره در قالب یک نهاد قدرتمند اجتماعی-سیاسی ظاهر شدهاند و سمبل و نماد اصلی قدرت را به نمایش گذاشتهاند. نمادی که معمولا و در یک فرایند تدریجی در یک رهبر فرهمند متمرکز گردیده است. نمادی که اطاعت محض از او جزو واجبات و حتمیات است، حتی اگر از این طریق وجدان شخصی زیر پا گذاشته شود. در این رابطه نمونههای فراوانی میتوان یافت که اطاعت از رهبری فرهمند تا چه اندازه توانسته شخصیت و وجدان یک سیاست مدار را از درون تهی کند و او را تبدیل به مهرهای از نهاد قدرت سیاسی نماید.
ماکس وبر برای باز کردن این بحث به مذهب پروتستان اشاره میکند که چگونه مقامات کلیسای پروتستان توانستند مسئولیت شخصی و وجدانی که از این طریق شکل میگیرد را از مومنان و پیروان خود بگیرند و آن را فقط منسوب به خدای کلیسای نمایند، و به این طریق سربازان خود را بدون نگرانی و ترس از نتایج اعمال خود به جبهههای جنگ بکشانند، «که نگران نباشند خدای کلیسای پروتستان همه مسئولیتها را بعهده گرفته است». به عقیده ماکس وبر ژان کالون اصلاحطلب پروتستان اهل فرانسه اصلاحاتی را در این مذهب پیشنهاد و آغاز میکند و در رابطه با موضوع اخلاق و مسئولیت بر خلاف پروتستانهای سنتی وظیفه دفاع از نهاد مذهب را بار دیگر به مسئولیت شخصی و وجدان درونی مومنان میکشاند که «فرد مومن نیز وظیفه و مسئولیت دفاع از مذهب را بعهده دارد و از این نظر باید در مقابل خدا پاسخگو باشد». از نظر ماکس وبر بازگشت مجدد وجدان و مسئولیت حتی در این شکل مذهبی و کلیسایی آن نقطه آغاز نگاه مدرن و مدرنیزاسیون سیاست و بهدنبال آن پر رنگتر شدن نقش وجدان و مسئولیت سیاستمدار در دنیای امروز بوده است؛ که با سکولار شدن جوامع مدرن و به دنبال آن سکولار شدن سیاست، وجدان و مسئولیت سیاستمدار نیز از وظیفه دفاع از مذهب و خدای کلیسا به مسئولیت و وظیفه دفاع از حوزه عمومی و جامعه انسانی منتقل گردیده است.
اگرچه همانطور که در فوق آمد نمیتوان در دنیای واقعی مرز مشخصی بین ورود به حوزه خدمات عمومی و سیاست بهعنوان یک حرفه برای تامین زندگی و یا قرار دادن زندگی خود در خدمت سیاست و خدمات عمومی ترسیم کرد، اما ما میتوانیم همان پیشبینی که ماکس وبر کرده بود که کالوینیسم راه مدرنیته در سیاست را با باز گرداندن مسئولیت شخصی به خود فرد هموار کرد، امروزه در برخی از سیاستمداران ببینیم که سیاست در درجه اول منبع درآمدی برای آنها نیست بلکه انجام وظیفهای است برای حوزه عمومی و جامعه خود. در همین رابطه ماکس وبر بهترین و ایدهآلترین شرایط را زمانی تحقق یافته میداند که سیاستمداران مانند دانشمندان در درجه نخست بر اساس وجدان علمی و شخصی خود عمل کنند و علم و سیاست را منبع اصلی در آمد خود ننمایند.
واضح است که در آینه گفتار ماکس وبر پیرامون سیاست بهعنوان یک حرفه، سیاستمداران حکومت اسلامی چگونه ترسیم میشوند و در چه جایگاهی قرار میگیرند. برای مثال زمانی که حسن روحانی در ابتدای سخنان خود در مجلس شورای اسلامی میگوید که با رهبری نظام هماهنگ کرده است و قصد دارد سفارشات او را جامه عمل بپوشاند و هنگامی که قسم خدا میخورد که کشور دچار بحران نیست، آشکار است که وی بهعنوان یک سیاستمدار قبل از هر چیز خود را عاری از هر مسئولیتی کرده و آنرا فقط به رهبر خود سپرده است.
البته حسن روحانی از عواقب این دروغگویی آشکار بهخوبی آگاه است اما وظیفه و مسئولیت حفظ «نظام مقدس حکومت اسلامی» برای وی و امثال عطاالله مهاجرانی، جایی برای وجدان و مسئولیتهای شخصی و ارزشهای اخلاقی برخاسته از آن نگذاشته است. سیاستمداری که به این طریق خود را در اختیار نهاد قدرت قرار میدهد بسیار بسیار خطرناکتر از سیاستمداری است که زندگی خود را از طریق سیاست میگذارند.
سیاستمداری که برای گذران زندگی وارد حوزه خدمات عمومی و سیاسی شده است میتواند در معرض تناقض بین وجدان و مسئولیت شخصی از یک سو و مسئولیتها و وظایفی که نهاد قدرت از او طلب میکند قرار گیرد و حتی این امکان و توانایی را دارد که در صورت وجود یک تناقض حل نشدنی بین وجدان و وظایفی که از او خواسته میشود یکی را انتخاب نماید. اما سیاستمداری که با ورود به سیاست وجدان و مسئولیت را یکپارچه به نهاد قدرت و رهبر خود سپرده است همانطور که هانا آرنت میگوید نمادی از ابتذال شر میگردد. ابتذالی که سیاستمداری چون حسن روحانی و پامنبرنشینانی مانند مهاجرانی را از درون خالی میکند و وامیدارد که بدون لکنت زبان و در روز روشن دروغ بگوید و یا با خنده زهرآگین ملت ایران به مسخره گیرد، و شب نیز با وجدان آسوده سر بر بالین بگذارد؛ وجدانی که از اخلاق و مسئولیت شخصی خالی شده و آکنده از زهر ابتذال و شر گردیده است.