تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولار های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |    آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

9 مهر ماه 1397 ـ  1 ماه اکتبر 2018

ضرورت یک بدیل فراحزبی

عطا هودشتیان

          مقصود از این نوشته بررسی موقعیت بسیار ویژه نیروهای اپوزیسیون نظام اسلامی در مدیریت دوران گذار و طرح یک بدیل عمومی و همه‌جاگیر می‌باشد.

 

گشایش

          گستره بحران داخلی در ایران به سطح غیر قابل کنترلی رسیده است. اعتراضات اجتماعی و نارضایتی عمومی نشان می‌دهند که مردم به روشنی دریافته‌اند با نظامی روبرو هستد که به خواسته‌های اولیه آنها هیچ پاسخ درخوری نمی‌دهد و بازسازی شهرهای عراق و سوریه، برای وی مهمتر از یاری رساندن به مردم داخل کشور است. اما برای درک موقعیت بحرانی کشور، نباید اسیر هیجان و شتابزدگی شد. ما در دوران انقلاب چهل سال پیش عجولانه، بی‌فکر و بدون تدارک در میدان قدم گذاشتیم. زیرا برای انقلاب آماده نبودیم. نه استراتژی روشنی در دست داشتیم و نه به طرح تاکتیک‌های موثر فکر کرده بودیم. و همین امر باعث شد که ملایان تحجرگرا تمامی قدرت را با حیله‌گری از آن خود کنند. برای ستیز واقعی با این نظام باید استراتژی آنرا شناخت و ضد ضربۀ کار سازی را تهیه نمود.

 

استراتژی نظام

          نخست دریابیم طرح نظام چه بود و امروز چیست؟

          می‌توان دریافت که استراتژی کلان نظام در طول دو دهه اخیر٬ بدل شدن به قدرت تعیبن کننده در منطقه بوده است. طرح رژیم براین پایه شکل گرفته است که برای پایداری داخلی، باید حضور خارجی خود را مستحکم کند. این طرح بر دو اصل شکل گرفته است:

          1) این تصور که ایجاد یک قدرت بزرگ منطقه ای، گویا کشورهای غربی، همچون ایالات متحده و یارانش در منطقه را می‌ترساند و از خود دور می‌کند، و از اینرو امکان تداوم نظام تضمین می‌شود.

          2) این استراتژی براین شبهه استوار است که تهدید اصلی تنها از خارج است. زیرا رژیم در توهم خود قانع شده است که هیچ تهدیدی جدی و غیرقابل کنترل از داخل هرگز سرنخواهد کشید و هرآنچه پدیدارگردد قابل دفع و سرکوب است.

          البته در دفع و سرکوب ناراضیان، حاکمان وقت در این اقدامات کم و بیش موفق بوده‌اند

          1) نخست آنکه رژیم توانست جنبش سبز را به عبارتی سرکوب کند.

          2) پیش از آن، تقریبا تمام اپوزیسیون فعال و سازمان یافته داخلی را در طول دو دهه اول پس از انقلاب، از میان برد.

          3) و نیز راه را برای خروج معترضین و نخبگان از کشور باز گذاشت.

          4) و در عین حال، تا توانست از طریق خریدن برخی عناصر سست و پریشان در اپوزیسون، در میان صفوف آن نقاق و سوء ظن و چند دستگی ایجاد کرد تا مانعی برای همبستگی مخالفین شود. شوربختانه دیدیم که، پس از چهار دهه، بدنبال مجموعه عواملی از جمله تروماتیسم دوران پس از سرکوب و نیز سردرگمی فکری پس از دوران «خاتمه ایدئولوژی‌ها»، اپوزیسیون همبسته و واقعی در خارج شکل نگرفت و هر گروه به راه خود رفت.

 

یک هم زمانی استثنائی

          اما در دوره جدید، دو عامل وارد میدان شدند، یکی در حوزه داخلی دیگری در حوزه خارجی:

          1) از شکل گیری اعتراضات دی ماه، تقریبا همه چیز در ایران دگرگون شد. برعکس جنبش سبز، اعتراضات دی ماه در همه ابعاد، در روندی متناوب و خودجوش، تداومی قابل توجه یافت. مهمترین دستاورد این دوره اعتراضات دل بریدن از اصلاح طلبان و هدف گرفتن کل نظام است. و این را می‌بایست بی تردید بزرگترین شکست جمهوری اسلامی بحساب آورد.

          2) از سوی دیگر، حضور یک ریاست جمهوری پریشان خاطر در آمریکا، دونالد ترامپ، که به مفاد دیپلماسی چندان پای بند نیست و سیاست‌های وی در برخی موارد حتی خطرناک جلوه می‌کند، برعکس، به حال و روز ویژه ایران امروز خوش آمد (البته اگر کنشگران از این موقعیت خوب بهره ببرند). از ظواهر امر چنین برمی آید که او برعکس اوباما، در رابطه با ایران، به هیچ اصلی پای بند نیست مگر یکی: ستیز با جمهوری اسلامی.

          ترامپ با حضور نیروهای رژیم اسلامی در سوریه و عراق مخالف است و از سرگیری تحریم‌های سفت و سخت را نیز علیه ایران تصویب کرده و می‌کند. انعکاس این سیاست را در خط مشی جدید روسیه در تبادل با آمریکا و علیه حضور ایران در سوریه و نیز اعتراضات علیه نفوذ ایران در عراق می‌توان دید. عدم یقین در حمایت روسیه از رژیم ایران نتیجه‌ای جز ضعف جمهوری اسلامی نخواهد داشت. در بده بستان‌های پشت پرده با آمریکا، روسیه بدون ترید منافع خود را نسبت به منافع ایران ارجع می‌داند. اما همزمانی سیاست جدید ایالات متحده، با حرکت دی ماه و ادامه اعتراضات داخلی مردم ایران نکته قابل توجهی است.

          از این رو اکنون دو جبهه، یکی در داخل یکی هم در خارج، در برابر گشوده است: اگر اعتراضات پراکنده امروز مردم به موجی گسترده تر بدل و همزمان، نیروهای جمهوری اسلامی در سوریه و عراق تضعیف شوند، تسلط نظام در این دو جبهه بطور همزمان سست و شرایط برای دگرگونی سیاسی درایران و احتمالا سرنگونی نظام، بیشتر مهیا خواهد شد.

 

استراتژی ما و ضرورت بدیل سمبولیک فرا حزبی

          همه چیز نشان مسلم از فروپاشی نظام دارد، لیکن حلقه مفقود در این میان «اپوزیسیون» است. ما نباید، بواسطه نفرت از نظام اسلامی، بی مهابا در دام هیجانات گرفتار شویم. باید از گذشته بیاموزیم. در دوران انقلاب، نیروهای ملی، چپ، و غیره، بی فکر و بدون برنامه ریزی، در سیر فراگیر انقلاب جای گرفتند و در آن حل شدند. نباید دوباره در این دام گرفتار شویم. امروز بیش از هرچیز، باید سقوط جمهوری اسلامی را مدیریت کرد. اگر نمی‌خواهیم قدرت‌های جهانی برای ما راه یابی کنند، تنها اپوزیسیون، یعنی خودمان، باید هدایت جنبش اعتراضی را بکف بگیریم. بنابراین مشکل این دوره ما اپوزیسیون است.

          تاکنون اپوزیسیون گرفتار تنوع بوده است و چیزی به نام «هویت مستقل» از خود نشان نداده است. فصل مشترک و خصوصیت اصلی تقریبا تمامی گروه‌های اپوزیسیون دیگر-ناباوری ست. یعنی دیگری را قبول نمی‌کنیم تا زمانی که وی پشتیبان ما شود. اما، حال زمان آن رسیده است که به برپایی یک همبستگی ملی همت کنیم و گردهم آییم. ما در این اقدام نسبت به حرکت مستمر اعراضات بسیار عقب هستیم. از نگاه من، برای رسیدن به این مهم، باید برسر چند بند توافق کنیم:

          1- بطور قاطع توافق کنیم که نظام اسلامی بطور یک دست باید برود (به هرطریقی و با هر ابزاری) و هیچ گرایش درونی، بطور مثال اصلاح طلبان، قابل مذاکره نیست.

          2- بطور قاطع بپذیریم که برسر حداقل‌ها گردهم آییم نه حداکثرهای خود. بخاطر ضرورت اوضاع از بسیاری از خواسته‌های شوق انگیر و ایدئولوژیک باید گذشت. اگر امروز چنین نکنیم ، فردا موج شورش اجتماعی اینرا به ما تحمیل خواهد کرد.

          3- بپذیریم که نتوانستیم در طول چهل دهه٬ همبستگی و یا حتی نزدیکی میان نیروهای اپوزیسون ایجاد کنیم. پس باید به سرعت از این ناتوانی نتیجه گرفت و پیش رفت. از آنرو که تاکنون هیچ گروهی نتوانسته است به تنهایی به یک گزینه یا بدیل همگانی بدل شود.

          بنابراین برای پیشروی، دو اقدام مهم در برابر قرار می‌گیرد: 1) ایجاد مجمعی متشکل از نمایندگان همه نیروها جهت مدیریت سقوط جمهوری اسلامی و دوران پس از آن. آن را می‌توان شورای مدیریت گذار نامید. این اجتماع نمایندگی برپایه دو اصل متحقق می‌شود: یکی براندازی کل نظام (بدون مصالحه با هیچ گرایشی – همگام با تشویق ریزش درونی رژیم)، دیگری اعتقاد بی خدشه به نظامی با ویژگی سکولار دمکراتیک. 2) و اینکه همراه با این مجمع یا در بعدی وسیع تر، باید به دنبال یک بدیل سمبولیک باشیم.

 

          4- از آنرو که هیچ گروهی تاکنون موفق نشده است که خود را به یک بدیل قابل قبول معرفی نماید، پس بدون اتلاف وقت، باید به اقدامی سترگ دست زنیم: باید از خود به عنوان بدیل بگذریم و بدنبال یک بدیل خارج از خود باشیم.

          بطور مشخص باید بدنبال بدیلی بود که برگرفته از هیچ یک از نیروهای موجود نباشد، لیکن همگان برسر آن توافق داشته باشند؛ بدیلی که سمبل مقاومت و مبارزه علیه نظام بوده و بتواند جنبش دگرگونی‌طلب ما را نمایندگی نماید. این بدیل باید یک چهره استثنایی (حداکثر حقوق بشری و سکولار دمکرات، اعم از زن و مرد) و مورد احترام نیروهای حزبی و سازمانی اپوزیسیون نظام باشد، و بهتر آنکه است که تعلق سازمانی و حزبی نداشته، ولی انتخاب شدۀ مجمع متشکل از نمایندگان همه نیروها جهت مدیریت سقوط جمهوری اسلامی، یا همان شورای مدیریت گذار، باشد. باید همگان به گرد وی حلقه زنیم تا نیروهای پراکنده بصورت یک مشت آهنین در برابر نظام جلوه کنند. وی همانا «رهبری سمبولیک اتحاد ایرانیان سکولار دمکرات مخالف جمهوری اسلامی» خواهد بود.

          پر واضح است که در اینجا عنوان «سکولار دمکرات» تاکید بر یک حزب خاص نیست، بلکه اشاره به تمام گروه‌هاییست که معتقد به سکولاریسم و دموکراسی بطور کلی هستند.

 

فراتر از فقر

نیروی سمبولیک اتحاد ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی باید بر آزادی، جامعه مدنی، نظام سکولار دمکراتیک با احترام به همه گرایشات، رابطه بی تنش با جهان، حیثیت و عظمت و شکوه ایران و ایرانی بیشتر پافشاری کند. کمتر فقر و تهیدستی زیربنای انقلابات یا دگرگونی‌های بزرگ بوده است. خروجی فقر لزوما انقلاب نیست. هرچه بیشتر رژیم مردم را فقیر نماید، آدمیان هراس بیشتری درخود می‌یابند و در پی نان و روزمرگی بیشتر خواهند بود تا شرکت در اجتماعات و یک دگرگونی سیاسی. انقلاب چهار دهه پیش در ایران نیز تنها بواسطه فقر مردم نبود. اتفاقا حداقل رفاه نسبی طبقه متوسط، امکان مانور اجتماعی و اعتراض به آنها را می‌دهد، تا آنها فرصت پیدا کنند و به خیابانها بیایند. هگل در برسی انقلابات خصوصا انقلاب فرانسه و جنگ‌های ناپلئونی، بر حیثیت و شرف honor همچون یک موتور انرژی دهنده و بسیج کننده تاکید می‌کرد. هزاران سرباز فراسوی که بدنبال رهبرشان، ناپلئون به جنگ می‌رفتد، برای افتخار میهن، ستایش از رهبری و غرور ملی و به افتخار انقلاب فرانسه جان می‌دادند. ما باید انقلاب یا دگرگونی بعدی خود را در ایران بدل به یک حرکت حیثیتی، هویتی و ملی کنیم.

          نیروهای اپوزیسیون در ایران، پا به پای تاکید بر ناتوانی رژیم در مدیریت سنجیده اقتصادی، فساد مالی و فقر گسترده، می‌بایست هرچه بیشتر بر شرف، غرور و حیثیت ایرانیان، و افتخار ایران پای بفشارند. به عنوان مثال٬ مباحث مربوط به مذاکرات مربوط به دریای خزر، یکی از بهترین بهانه‌های سیاسی برای بسیج افکار عمومی و نمایش ناتوانی رژیم در مدیریت سیاسی کشور است.

 

فوریت همبستگی ملی

          ما دردوره‌ای از حیات سیاسی میهنمان با شخصیتی همانند دکتر محمد مصدق روبرو بودیم. اگر چه وی خود تعلق سیاسی-سازمانی داشت لیکن بروشنی فرا حزبی عمل کرد و خود را به وضوح نماینده کل ملت نشان داد. باید چنین چهره‌ای را یافت. حتی اگر لازم بود، وی را در این مسیر پرورش دهیم و جلو بیندازیم. اگر ما به سوی آلترناتیو و بدیل سازی نرویم، قدرت‌های دست اندرکار خارجی بزودی، و در هنگام اوج گیری بیشتر مبارزات، چنین خواهند کرد و بجای ما تصمیم می‌گیرند.

          تشکیل یک شورای مدیریت گذار از نظام اسلامی پیام همبستگی ملی را در بر خواهد داشت، لیکن این شورا نیازمند یک رهبری سمبولیک است تمرکز مشروع و قانونی و دمکراتیک نیروها را متحقق نماید.

          ما بواسطه ناکرداری و حسد، سکتاریسم، گروه گرایی، رقابت‌های بی نتیجه، غرورهای نابخرادانه گروهی مان، نتوانستیم خود به یک بدیل همگانی بدل شویم، و نیز هیچ نیرویی نتوانست دیگر نیروها را بگرد خود بسیح نماید. پس فوریت شرایط می‌طلبد که بخاطر دفاع از جنبش مردمی و کشاندن جمهوری اسلامی تا پای مرگ برگشت ناپذیر، از منافع خود و غرورهای شخصی بخاطر منافع میهن و ملت، بگذریم و در تلاش برای همبستگی ملی، به اتحادی بزرگ برای مدیریت دوران سقوط و پس از آن، از یک سو، و نیز به یک بدیل قابل پذیرش و سمبولیک، از سوی دیگر، فکر کنیم. اگر آن بدیل هنوز آنگونه که باید وجود ندارد، آنرا بیابیم، پروش دهیم و سازکار لازم را برای پیشروی وی مهیا کنیم. باید برعکس چهل سال پیش، این بار برای آینده برنامه ریزی کارساز و موثر کرد.

          رهبری سمبولیک اتحاد آینده ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی، که از طریق یک طرح هوشمندانه، یعنی بدیل سازی توسط شورای مدیریت گذار ایجاد می‌شود، اقتدار عملی خواهد داشت. لیکن رهبری را با خودکامگی و اقتدار را با استبداد یکی نگیریم. رهبری سمبولیک «نجات دهنده» ما نیست. ما عصر ایدئولوژی‌ها را سپری کرده ایم. عصر انقلابات مدل قرن بیستم را نیز از سر گذرانده ایم.

          دوران کنونی دوران جنبش‌های شبکه ایست. لیکن برای هدایت این جنبش، نیازمند یک قدرت سمبولیک هستیم که شبکه‌های فعال را بهم متصل و نیروهای پراکنده را معطوف به هدف، متمرکز و موثر نماید. روشن تر: وجود رهبری سمبولیک تضادی با مفهوم شبکه‌ای بودن جنبش ندارد. هرگونه رهبری امروزین در دامن حرکتی نوسان پذیر شکل می‌گرید، و از اینر عنصر رهبری جایگزین پذیر و انتخابی است. این ما هستیم که این رهبری سمبولیک را برمسند می‌گذاریم زیرا برای بسیج عمومی به چنین منزلتی نیاز داریم. چنین رهبری دو امکان بزرگ برای ادامه مبارزه ایجاد می‌کند:

          1) بسیج همه توانهای و گروه‌های اپوزیسیون سکولار، لائیک دمکرات مخالف رژیم برای سازماندهی گذار از رژیم حاضر، که دست بر اتفاق بیشترین حامیان را در ایران داراست، لیکن بطور تاسف آوری بسیار پراکنده بوده و مشغول اتلاف انرژی هستند.

          2) دیگری ایجاد چنان بسیجی که در تدام خود باید بتواند به یک همبستگی ملی در سراسر کشور بدل شود، تا مردم به گرد آن حلقه زنند و سقوط نظام را محقق سازند و شرایط بازسازی بعدی میهن را مهیا نمایند.

 

سپتامبر 2018 - مونترال

_____________________________________________

* بخش هایی از مصاحبه علی شریفیان، خبرنگار مقیم مونترال کانادا، برای هفته نامه شهروند تورنتو، همراه با بسیاری اضافات.

خانه