مختصری دربارهء جريانات شعری دهه های چهل و پنجاه

اسماعيل نوری علا

     من از جمله کسانی هستم که معتقدم وقایع اجتماعی و سیاسی سر منشاء پيدایش تحولات ادبی و شعری نو هستند. اين امر بخصوص در کشورهای در حال توسعه امری ثابت کردنی است؛ چرا که تحولات و زير و بم های سیاسی بر سرگذشت تک تک آدميان اين جوامع تأثيری گريزناپذير دارند. داستان دههء 1340 و پيدایش سبک های جديد شعری را هم در زير چنين نورافکنی بهتر می توان خواند و درک کرد.

     بر اين «قاعده» بیافزايم که در اينگونه کشورها، بين هر حادثهء سیاسی و آشکار شدن نتايج ادبی – هنری آن، حدوداً فاصله ای حدوداً 10 ساله و گاهی بسی بیشتر وجود دارد که در طی آن جريانات ادبی قبلی فروکش می کنند و از شکوفائی باز می مانند تا اينکه جريانات نوزاده از خاکستر جريانات قبلی سر بر کشند و ببالند.

     انقلاب مشروطه حتی بیست سالی لازم داشت تا در شعر نيما و داستان هدایت اثرات خود را بروز دهد و بخصوص از پایان سلطنت رضاشاه در 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 به شکوفائی برسد.

کودتای 28 مرداد اما حادثه ای سیاسی بود که از یکسو شعر «تمثیلی – سیاسیِ» نیما يوشيح و شاگردان اش (منوچهر شیبانی – اسماعيل شاهرودی – احمد شاملو – هوشنگ ابتهاج – سیاوش کسرائی) را به بن بست و خودسانسوری کشاند و، از سوی ديگر، شعر شبه کلاسیک مکتب سخن (پرويز ناتل خانلری – فريدون توللی – نادر نادرپور – منوچهر آتشی – فروع فرخزاد – یدالله رويائی – م. آزاد) را به سوی شعر نیمائیِ غيرسیاسی شده رهنمون شد.

سال های 32 تا 40، با بسته شدن بساط سياست و سرکوب مخالفان از يکسو، و تبديل آماج نگاه ما به ادبیات مغرب زمين از فرانسه به انگلیس و امريکا، بکلی زمينه را برای تولد ادبیاتی از نوع ديگر آماده ساخت؛ بطوری که به محض رسيدن جان اف. کندی به رياست جمهوری امريکا و فشار او به حکام ايران برای گشایش فضای سیاسی، حريان های نو در هنر و ادبیات ايران براه افتادند که مهمترين ويژگی هاشان را می توان در ساده شدن زبان، تأکيد بر آفرینش ابهام های ناشی از توجه به فرم و بازی های زبانی و تصويرسازی ایهام زده (در معنای ايماژ) و آزادی از هرگونه قید بيانی (وزن، قافيه، زبان آهنگين و...) مشاهده کرد.

جريانی که اکنون بعنوان «موج نو» شناخته شده و در کنار شعر موزون نيمائی و شعر آزاد شاملوئی، بعنوان موجودی مستقل می نشيند صرفاً يک جريان شعری نیست و نتايج  وجود آن را دمی توان در هنرهای ديگر نيز مشاهده کرد. در تئاتر می توان از اکبر رادی و بهرام بیضائی و علی نصيريان و پرويز صياد و بهمن فرسی ياد کرد. در نقاشی زنده رودی و پاکباز و جودت و بسیارانی ديگر، در سینما ابراهيم گلستان و فرخ غفاری و فروغ فرخزاد (و در نيمهء دوم دهه چهل مسعود کيميائی و مهرجوئی و حاتمی)، در موسیقی اسفنديار منفرد زاده و در ترانه سرائی شهیار فنبری و ايرج جنتی عطائی و در قصه نویسی نادر ابراهيمی و ديگران همگی اعضاء جريان هنری «موج نو» محسوب می شوند. در کنار اين همه می توان به پيدایش نقد جدی ادبی نيز اشاره کرد.

اما موج نو اکنون بیشتر به نام شاعران اش سکه خورده است: احمد رضا احمدی، بيژن الهی، شاهرح صفائی، شهرام شاهرختاش، و تا حدودی محمدعلی سپانلو.

در نيمهء دوم دههء چهل تغيير فضای سياسی جريان موج نو را به دو شقه تقسيم کرد. ماجرای انقلاب سفيد شاه و مردم، شورش 15 خرداد آیت الله خمينی، پيدایش مجاهدين و فدائیان، ايجاد سازمان تلويزيون ملی ايران و برگزاری جشن های تاج گزاری در پيدایش اين دو شقگی تأثیر عمده داشتند.

نخستين انشعاب در موج نوی شعر را يدالله رؤيائی کلید زد. او که در نیمه اول دهه 40 يکی از بريدگان از مکتب سخن و سپس شعر نوی نيمائی محسوب می شد، در شکل گرفتن جريان موج نو تأثیر به سزائی داشت اما با گرفتن پست مديريت مالی تلويزيون به هيئت حاکمه پيوست و از در مخالفت با «هنر متعهد» و سیاسی در آمد و، با کوشش برای حذف سیاست از شعر،دست به ايجاد جريانی زد که نخست «شعر ديگر» نام گرفت و سپس به «شعر حجم» تحول يافت. بسیاری از سرشناسان «شعر موج نو» رؤيائی را در اين کوشش همراهی کردند.

بخش ديگر شعر موج نو که افتان و خيزان بکار خود ادامه می داد و، در برابر محافل ادبی وابسته به حکومت، خود را در «کانون نیسندگان ايران» باز می يافت در اوايل دههء 1350 توانست هويت خود را در «شعر تجسمی» (يا پلاستيک) بازسازی کرده و در صفحات موسوم به «کارگاه شعر» مجلهء فردوسی خودنمائی کند.

اين دو جريان در نيمه دوم دههء 50 و قبل از پيروزی انقلاب اسلامی بموازات يکديگر و گاه در تخالف با يکديگر فعالیت داشتند تا اينکه انقلاب اسلامی یکسره به زندگی هر دوی آنان خاتمه داد و ترس از سانسور و سرکوب دوران فترت جديدی را بر شعر نوی ايران مستولی ساخت.

16 اسفند 1399 - 6 مارس 2021