آن سوی جهنم
درهای جهنم را بر زمین گشودند
شیطان از پله های ارفرانس فرود آمد
و ضحاک ماردوش
از استوره
به دامن واقعیت پرید
سرداران قراضه
سخن از فتح باغ می گویند
و بیرق فتح شان
پیکر محمد رضا است
که از فراز دار حلاج
سخن از انالحقِ شادمانی می گوید
در آمبولانس ها پیکر آزادی است
در بلندگوها شهیدان اذان را پس می زنند
در خیابان ها سرودی جاودانه می چرخد
با صدائی محزون
برآمده از اوراق تاریخ
در حسرت یک زندگی معمولی
نه
این رودخانه را سرِ باز ایستادن نیست
و در گیسوی افشان دختران
در دهانِ بطری های شعله ور
در تراتهء نیکا
در رقص مهسا
تا دریای شادمانی
می خواند و می توفد
و فردا
لم داده در آفتاب آرزو
ارواح زیباترین فرزندان ایران را
به تماشای فتحی همیشگی
می خواند.
010523