سرزمینی در خیال

 

آنچه از ما نمی توانید بگیرید

تکه ای از میهن ما است

که در تخیلی بی وقفه

هر دم گسترده تر می شود

تکه ای که چوبهء اعدام و زندانی سیاسی ندارد

و کسی از گفتن آنچه می اندیشد نمی هراسد

آباد و آزاد است

مثل زمینی که برگرد ده خورشید بگردد

مثل نسیمی که دلربایانه از هر پنجره بیاید

مثل نوازشی که معنائی جز خود نداشته باشد.

 

نمی توانید آن را از ما بگیرید

حتی اگر تن هامان را

               ساچمه چین کنيد

و طناب دار را

    همچون زینتی هولناک

          بر گلوهایمان بیازمائید

 

چرا که مرگ پایان این خیال نیست

که در دل هر

    به عصر جانوری برنگشته ای

          می جوشد و جوانی و رعنائی را

                           میراث نسل ها می کند.

سرزمین مان در فتح جانوران ماقبل تاریخ است

می کشند و می درند و می خورند

اما این تکه در دام هیچ وحشتی نمی افتد

و آنکه بر فراز دار می خندد

همین خیال را

           با خود

            به رها شدنی ناگهانه می برد.

 

010723