مگر چیست

          تنها معنای آدمی

                    جز ادراک زیبائی؟

با چشمی برای دیدن آزادی و آبادی،

گوشی برای سمفونی ها و دستگاه هائی

تپنده در ضربآهنگ حرکت خون در رگ ها،

پوستی برای نوازش و ابروارگی سرخوشانه،

چشائی کنجکاوانه ای

برای طعم میوه و خوشآب بوسه،

و بویائی نهفته ای

که در رویش و جوانی شکوفاست.

 

مگر نه اینکه

در غیاب این همه

به پلیدی سرکوبگر می رسیم

به گندچاله دهان های شعاری

به آیه های نفرت و کشتار

و به کراهت دیدار مردمانی که

هیئتی زندگی می کنند؟

 

باور کنیم که

حکومت ما باید زیبا باشد

دور از تبعیض و همشکل گرائی

دور از عربده های بویناک مکاتب

دور از تجسس در کوچه پس کوچه های فردانیت

و دور از مرگ بی هنگام

که پایان زیبائی است.

 

نگاه کن:

تنها جاودانهء جهان زیبائی است

گاهی در لبخند من

گاهی در رضایت تو

و گاهی هم در سبد رنگین رهگذری

که از کوچه فرخزاد می گذرد.

 

020322-B