من اهل کینه نبودم
من اهل کینه نبودم
دلم را جایگاه عشق می دانستم و
انسان را تجلی رفاقت.
تا آن زمان که بر پشت بام مدرسه علوی
مردی سراپا کینه
در خون وضو گرفت
و لبخند زنان گفت که
همه ما را فریب داده است
همانجا دلم را دیدم که می لرزد و
در دریای نفرت غرق می شود.
43 سال است که می پرسم
دیگر چگونه می توان به انسان بی کینه اندیشید
وقتی دلی به سینه نمانده است؟
اسماعیل نوری علا
031622