پاره ای فراموشی

لختی گم شدن

در لحظه های بی بنیاد

در جنبش بی تسلیم عکسی

که رنگ می بازد

تا مرا در ابهام های ابر زده پنهان کند

 

ابری تازنده و بی باران

که اینجا را وا می گذرد و

بسوی شرق می تازد

 

قطاری که یارای گریختن از ریل ها را ندارد

و بی محابا

از این مقصد به آن مقصد

تن به اجبار داده است

 

تپشی بی آرام

نشسته به تماشای

هرچه از دست رفتنی است

 

لبخندی

بر گوشهء لبی

که از اوراد تلخ تهی است

 

سحری که آسمان را

بوم نقاشان تازه کار می کند

برای ثبت آتش بازی چهره ای ساده

که در بازآفرینی لاله ها می غلطد

 

تماشایم کنید

تصویری محو شونده

که در آینهء شکسته و زنگار ریخته

همچنان

زیر آسمان شطرنجی

چمنده بر ریل های غافل

در واژه ها می پرخد و

به انضباط بخشنامه ها

تن نمی دهد.

 

 

042922