گریخته از آوار متروپل

نشسته در ساحل امن

چشم دوخته به پنجره ای

که مداوا را در فریاد

و فریاد را در پیروزی

تا آخرین فلک

پر می دهد.

 

زایشگاه فردا کجا است؟

اینگونه که به تماشا نشسته ام

خود جنازه ای بیش نخواهم بود

بی فایده تر از نخلی

که بر شن ها فرو افتاده باشد.

 

زایشی اگر باشد

نسلی بلند به حیابان می آیند

که راز فتح ستارگان را

در چشم ها پنهان دارند

و بر یقهء کت هاشان

پرچمی از رنگ های خشم و شادی

به آدمی لبخند می زند.

 

کاش مادر آنان من باشم.

 

053022